گر باغبان
نظر به گلستان کند تو را
بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را
گر صبحدم
به دامن گلشن گذر کنی
دست نسیم گل به سرافشان کند تو را
#فروغی_بسطامی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
نظر به گلستان کند تو را
بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را
گر صبحدم
به دامن گلشن گذر کنی
دست نسیم گل به سرافشان کند تو را
#فروغی_بسطامی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
یک جا خراب بادهٔ آن چشم پر خمار
یک سو اسیر حلقهٔ آن زلف پر خمم
با خاک مقدم تو چه منت ز افسرم
با لعل دلکش تو چه حاجت به خاتمم
تا دست من به خاتم لعلت رسیدهاست
منت خدای را که سلیمان عالمم
در من ببین جمال خود ای آفتاب چهر
کز صیقل خیال تو آیینهٔ جمم
#فروغی_بسطامی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
یک سو اسیر حلقهٔ آن زلف پر خمم
با خاک مقدم تو چه منت ز افسرم
با لعل دلکش تو چه حاجت به خاتمم
تا دست من به خاتم لعلت رسیدهاست
منت خدای را که سلیمان عالمم
در من ببین جمال خود ای آفتاب چهر
کز صیقل خیال تو آیینهٔ جمم
#فروغی_بسطامی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم
گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را
گر شبی حلقهٔ آن طره مشکین گیرم
مو به مو عرضه دهم حال دل مسکین را
گر به رخ اشک مرا در دل شب راه دهی
بشکنی رونق بازار مه و پروین را
گر تو در باغ قدم رنجه کنی فصل بهار
برکنی ریشهٔ سرو و سمن و نسرین را
کفر زلف تو چنان زد ره دین و دل من
که مسلمان نتوان گفت من بی دین را
#فروغی_بسطامی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را
گر شبی حلقهٔ آن طره مشکین گیرم
مو به مو عرضه دهم حال دل مسکین را
گر به رخ اشک مرا در دل شب راه دهی
بشکنی رونق بازار مه و پروین را
گر تو در باغ قدم رنجه کنی فصل بهار
برکنی ریشهٔ سرو و سمن و نسرین را
کفر زلف تو چنان زد ره دین و دل من
که مسلمان نتوان گفت من بی دین را
#فروغی_بسطامی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima