عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



شاخه های بید، بوته های گُل، پرده، رخت های روی بند...
تو می‌وزیدی
و آنها دلبرانه می‌رقصیدند
چرا...
چرا کسی به من نگفته بود
که قاصدک نباشم
( تنها، سمت دیگر دیوار...)
چرا کسی مرگ تدریجی ام را جدی نمی گرفت؟!

#حميد_جديدی
#روز_نوشت
یبار جوری دستاشو گرفته بودم که تک تک انگشتام لابه لای تک تک انگشتاش بود.
هر انگشتم، سهم خودشو از دستاش داشت...
اون موقع بود که فهمیدم عدالت چقدر می تونه شیرین باشه.

#حمید_جدیدی
#روز_نوشت

@asheghanehaye_fatima
یه عکسی پروفایل داره، اینجوری که دو تا دستشو از هر دو طرف گذاشته زیر چونه و صورتش و زل زده روبرو.
یبار بهش گفتم عکست شبیه آرم صندوق صدقات شده. اونم خندید و گفت: " مسخره‌ام نکن..."
ولی خودش نمیدونه که وقتی به عکسش نگاه میکنم، هفتاد تا بلا ازم دور میشه، هفتادتا شادی بهم حمله میکنه.

#روز_نوشت
#حمید_جدیدی


@asheghanehaye_fatima
.
خیلی دلم می خواست صبح که توی فکرم داشتی باهام حرف میزدی صداتو بشنوم. مثلا یجاش گفتی عزیزم، یجای دیگه بلند خندیدی، یجاشم یه فحش خوب دادی...
فقط حس می کردم چی میگی... نمیشنیدم. صدای خودمم نمیشنیدم.

اصلا چطور میشه "صداهایی" رو که باهاش فکر کنیم، بشنویم...!؟

#روز_نوشت
#حمید_جدیدی👇
.
"رعنا میگه می شنویم چرا. صداها منحصر بفردن."
پس اگه میشنویم، آدمای کر و لال وقتی تو فکرشون حرف میزنن، با چه لحنی، چه تُنی، چه لهجه‌ای می شنون...؟!

#روز_نوشت
#حمید_جدیدی👇
.

یبار تو فکرم دعوامون شد. بعد تو رفتی. من خیلی دلم می خواست تو فکرم داد بزنم که نرو...

چرا نمیتونیم تو فکرمون با صدای بلند داد بزنیم. چرا ثابته ؟!
اگه اینطوری نبود، مطمئنم بودم صدامو میشنیدی و برمی گشتی....

#روز_نوشت
#حمید_جدیدی


@asheghanehaye_fatima
وفاداری و رنج...

نه در حروف، که در معنا
کاش جای این دو عوض می‌شد!
در روزگارانی که "رنج" مستدام و ابدی ست
"وفاداری" اما به آهی بند...!

#حمید_جدیدی
#روز_نوشت


@asheghanehaye_fatima
موهاش بوی جنگل گرفته بود.

و چشم هاش...
آنها در هوای مرطوب برق خاصی می‌زدند،

و البته لب هاش، دلم نمی خواست رهایشان کنم. گویی بخشی از جانم در دهانش بود. بخشی از روحم که کاملا مست هم بود.


چاره ای نداشتم؛ آخر دهانش بوی سیگار و مشروب می‌داد...
شما بودید... نمی بوسیدید؟

#حمید_جدیدی
#روز_نوشت



@asheghanehaye_fatima
مثل همه‌ی علوم دنیا؛ "دوست داشتن" هم یه سری شاخص داره. همونقدر که نرخ "تورم" و "بهره" توو اقتصاد کلان مهمه؛ یا همونطور که میزان جبهه سرد و گردم در هواشناسی... "ایستاده در آغوش" هم یه شاخص خیلی مهمه تو دوست داشتنه!
به این شکل که نمودار عمودی میشه "میزان فشردگی در هم"، بر حسب "بغل"، و نمودار افقی میشه "مدت ایستادن رو پاها" و بر حسب "زمان"

۳۶۰ "فشردگی_بغل بر ایستادن" با یه شیب نسبتا صعودی و برای زمان ۵ دقیقه ... بد نیست ولی...

باید بیشتر بغلت کنم عزیزم.
بیشتر و محکمتر. جوری که از فشردگی توو همدیگه فرو بریم...!
درست مثل یه نمودار میله‌ای تنها، که هیچ صعود و فرودی نداره و همیشه توو اوجه...

#حمید_جدیدی
#روز_نوشت



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


من همیشه عشق را دوست داشته ام. اما فقط عشق را!
چهره ها را فراموش میکنم. مثل نامِ گل ها، که اغلب آنرا نمیدانم...

اما عطرها
عطر ها چیزی شبیه به عشق اند

#حمید_جدیدی
#روز_نوشت