اگر گل های آفتابگردان
عطر نرگسها را می دادند
عجیب شبیه معشوقه ی من میشدند.
#حميد_جديدی
برشی از کار بلندتر
@asheghanehaye_fatima
عطر نرگسها را می دادند
عجیب شبیه معشوقه ی من میشدند.
#حميد_جديدی
برشی از کار بلندتر
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
مرا ببخش محبوبم
که بیش از اندازه دوستت دارم
که "بیش از اندازه" فروتنی نیست
خوب نیست
خانمان برانداز است
و واژه ی "گذشت"
که تنها می تواند در جنگ
دوست داشتنی تر باشد
مرد این حرف نبوده ام
مردِ جنگیدن
مردِ "پا به پای دردهایت"
بی سبب مانده ام گویی
و ماندن که گاه عینِ درد است
مثل چیزی که مانده در گلویم
اگر نه صدای قلب ها
همیشه بسان هم بوده
گاهی آرام
گاهی اما عجول...!
تو اما اینبار
گوشت را به حنجره ام بچسبان!
گوشت را
که بیش از این ها
به حرف هایم بدهکار است.
#حميد_جديدی
مرا ببخش محبوبم
که بیش از اندازه دوستت دارم
که "بیش از اندازه" فروتنی نیست
خوب نیست
خانمان برانداز است
و واژه ی "گذشت"
که تنها می تواند در جنگ
دوست داشتنی تر باشد
مرد این حرف نبوده ام
مردِ جنگیدن
مردِ "پا به پای دردهایت"
بی سبب مانده ام گویی
و ماندن که گاه عینِ درد است
مثل چیزی که مانده در گلویم
اگر نه صدای قلب ها
همیشه بسان هم بوده
گاهی آرام
گاهی اما عجول...!
تو اما اینبار
گوشت را به حنجره ام بچسبان!
گوشت را
که بیش از این ها
به حرف هایم بدهکار است.
#حميد_جديدی
@asheghanehaye_fatima
شاخه های بید، بوته های گُل، پرده، رخت های روی بند...
تو میوزیدی
و آنها دلبرانه میرقصیدند
چرا...
چرا کسی به من نگفته بود
که قاصدک نباشم
( تنها، سمت دیگر دیوار...)
چرا کسی مرگ تدریجی ام را جدی نمی گرفت؟!
#حميد_جديدی
#روز_نوشت
شاخه های بید، بوته های گُل، پرده، رخت های روی بند...
تو میوزیدی
و آنها دلبرانه میرقصیدند
چرا...
چرا کسی به من نگفته بود
که قاصدک نباشم
( تنها، سمت دیگر دیوار...)
چرا کسی مرگ تدریجی ام را جدی نمی گرفت؟!
#حميد_جديدی
#روز_نوشت
@asheghanehaye_fatima
+ مراقبم باش...
- مراقبتم. مثل کاری که دندهها با قلب میکنن. باید منو بشکنن و خرد کنن، تا بتونن به تو آسیب بزنن
#حميد_جديدی
+ مراقبم باش...
- مراقبتم. مثل کاری که دندهها با قلب میکنن. باید منو بشکنن و خرد کنن، تا بتونن به تو آسیب بزنن
#حميد_جديدی
@asheghanehaye_fatima
+حواست بهم باشه. یه آدم زخم خورده خیلی مستعد نوازشه. نذار "دست" غریبه ها اسرافم کنه.
#حميد_جديدی
#مونولوگ
+حواست بهم باشه. یه آدم زخم خورده خیلی مستعد نوازشه. نذار "دست" غریبه ها اسرافم کنه.
#حميد_جديدی
#مونولوگ
@asheghanehaye_fatima
+ مراقبم باش...
- مراقبتم. مثل کاری که دندهها با قلب میکنن. باید منو بشکنن و خرد کنن، تا بتونن به تو آسیب بزنن
#حميد_جديدی
#دیالوگ
+ مراقبم باش...
- مراقبتم. مثل کاری که دندهها با قلب میکنن. باید منو بشکنن و خرد کنن، تا بتونن به تو آسیب بزنن
#حميد_جديدی
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
+ موزیک گوش بده و سرتو گرم کن تا کمتر درد بکشی...
- درد خوبه!
باعث میشه خیلی آدما، خیلی حرفا، خیلی چیزارو فراموش کنم. فقط مهما میمونن!
درد که میکشم...
فقط تو توی حواسمی.
#حميد_جديدی
#دیالوگ_های_خیالی_من
+ موزیک گوش بده و سرتو گرم کن تا کمتر درد بکشی...
- درد خوبه!
باعث میشه خیلی آدما، خیلی حرفا، خیلی چیزارو فراموش کنم. فقط مهما میمونن!
درد که میکشم...
فقط تو توی حواسمی.
#حميد_جديدی
#دیالوگ_های_خیالی_من
این نامه را با تمام فروتنی برایت می نویسم. در جستجوی کلمه ای تازه بودم که چون همیشه زینت بخش "آن" باشی...
به واژه " تسلی" رسیدم.
لبخندی توام با اطمینانِ خاطر بر لبانم نشست.
گویی که کودکی گریان را به مادرش رسانده باشم. آنهم در شلوغی یک بازار...
دوست دارم ساعت ها با تو حرف بزنم. اما کمی نگرانم، و البته دور و سردرگم
تنها چیزی که می تواند مرا آرام کند و این اندوه سمج را از هم بپاشاند، فکر کردن به "تو"ست.
به واژه باشکوه "تسلی"...
#نامه
#حميد_جديدی
@asheghanehaye_fatima
به واژه " تسلی" رسیدم.
لبخندی توام با اطمینانِ خاطر بر لبانم نشست.
گویی که کودکی گریان را به مادرش رسانده باشم. آنهم در شلوغی یک بازار...
دوست دارم ساعت ها با تو حرف بزنم. اما کمی نگرانم، و البته دور و سردرگم
تنها چیزی که می تواند مرا آرام کند و این اندوه سمج را از هم بپاشاند، فکر کردن به "تو"ست.
به واژه باشکوه "تسلی"...
#نامه
#حميد_جديدی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
هیچ گنجکشی پشت پنجره نیست. آسمان بیش از اندازه مکدر است و تا چشم کار می کند غبار است و غبار...
ریزگردها طوری در هوا جولان می دهند و می چرخند که برای دیده شدن و دیدن، باید به آدم ها نزدیک شد. خیلی نزدیک...
قربان نفس کشیدنت بروم
وقتی به شُش های آبی رنگت فکر میکنم، خوشحالم که لااقل امروز را اینجا پیش من نیستی. من ریزگردها را خوب میشناسم. ریزگردها اگر سرگردانند و توی هوا معلق، به دنبال معشوقهی پاک و آبی رنگشان می گردنند!
بعد
تلمبار می شدند توی سینه تو
میافتدی به سرفه...
طاقتم سر میرفت
و ناچار می شدم از این حجم غصه
ریزگرد ریزگرد برایت بمیرم.
#نامه #کرمان
#حميد_جديدی
هیچ گنجکشی پشت پنجره نیست. آسمان بیش از اندازه مکدر است و تا چشم کار می کند غبار است و غبار...
ریزگردها طوری در هوا جولان می دهند و می چرخند که برای دیده شدن و دیدن، باید به آدم ها نزدیک شد. خیلی نزدیک...
قربان نفس کشیدنت بروم
وقتی به شُش های آبی رنگت فکر میکنم، خوشحالم که لااقل امروز را اینجا پیش من نیستی. من ریزگردها را خوب میشناسم. ریزگردها اگر سرگردانند و توی هوا معلق، به دنبال معشوقهی پاک و آبی رنگشان می گردنند!
بعد
تلمبار می شدند توی سینه تو
میافتدی به سرفه...
طاقتم سر میرفت
و ناچار می شدم از این حجم غصه
ریزگرد ریزگرد برایت بمیرم.
#نامه #کرمان
#حميد_جديدی
صدایم زد، برگشتم.
بعد بدون مقدمه گفت:
«منو بخواه!»
این اولین باری بود که جملهای دستوری، هیچ ترسی نداشت و بلعکس، برایم گوارا بود.
میتوانستم برای این درخواستش بمیرم...
#حميد_جديدی
@asheghanehaye_fatima
بعد بدون مقدمه گفت:
«منو بخواه!»
این اولین باری بود که جملهای دستوری، هیچ ترسی نداشت و بلعکس، برایم گوارا بود.
میتوانستم برای این درخواستش بمیرم...
#حميد_جديدی
@asheghanehaye_fatima