.
هر کاری از دستم بر میآمد انجام دادم. روح و جسمم گ، مثل کارگران معدن دائما در حال کار بودند تا خوشحالش کنم. اما خُب، کار کردن در تاریکی تو را به نوری نمیرساند؛ و هر چه بیشتر تلاش کنی، تنها به عمق تاریکی افزودهای.
#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت_ها
@asheghanehaye_fatima
هر کاری از دستم بر میآمد انجام دادم. روح و جسمم گ، مثل کارگران معدن دائما در حال کار بودند تا خوشحالش کنم. اما خُب، کار کردن در تاریکی تو را به نوری نمیرساند؛ و هر چه بیشتر تلاش کنی، تنها به عمق تاریکی افزودهای.
#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت_ها
@asheghanehaye_fatima
بارها خندیدیم؛
ما بارها به رنج هایمان خندیدیم،
ولی رنج،
مثلِ زیباییِ یک زن، فراموش نشدنی بود.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
ما بارها به رنج هایمان خندیدیم،
ولی رنج،
مثلِ زیباییِ یک زن، فراموش نشدنی بود.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
.
بارها خندیدیم؛
ما بارها به رنج هایمان خندیدیم،
ولی رنج،
مثلِ زیباییِ یک زن، فراموش نشدنی بود.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
بارها خندیدیم؛
ما بارها به رنج هایمان خندیدیم،
ولی رنج،
مثلِ زیباییِ یک زن، فراموش نشدنی بود.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
..
کاش جای اندوه را عشق می گرفت
جای جنگ را آغوش
کاش " تنهایی" نبود
و هر بوسه ...
سنجاقکی که روی برکه می رقصید
کاش "بی بی" زنده بود
و طوفان و دریا
دوستان مهربانتری بودند
دوستت دارم عزیزم
و از میان " ای کاش " ها
" تو سخت ترین شان هستی"
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
کاش جای اندوه را عشق می گرفت
جای جنگ را آغوش
کاش " تنهایی" نبود
و هر بوسه ...
سنجاقکی که روی برکه می رقصید
کاش "بی بی" زنده بود
و طوفان و دریا
دوستان مهربانتری بودند
دوستت دارم عزیزم
و از میان " ای کاش " ها
" تو سخت ترین شان هستی"
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
.
کاش «تنهاییات» بودم!
اینگونه هر دو به آنچه دوستش داشتیم
میرسیدیم.
#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت_ها
@asheghanehaye_fatima
کاش «تنهاییات» بودم!
اینگونه هر دو به آنچه دوستش داشتیم
میرسیدیم.
#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت_ها
@asheghanehaye_fatima
.
برخلاف همه، من درونت را میدیدم. درست مثل شهری بود که آژیر جنگش را کشیده باشند. نزدیکت شدم تا پشت قلب و فکر و دستهایت سنگر بگیرم. دوست داشتم پیش از آنکه حملهای شود، از تو با تمام نیرویم مراقبت کنم.
راهم ندادی... و هر دو آسیب دیدیم.
از تو ویرانه ای بجا ماند و از من سربازهایی که ناچار در جنگِ با خود، کشته شدند.
#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت
@asheghanehaye_fatima
برخلاف همه، من درونت را میدیدم. درست مثل شهری بود که آژیر جنگش را کشیده باشند. نزدیکت شدم تا پشت قلب و فکر و دستهایت سنگر بگیرم. دوست داشتم پیش از آنکه حملهای شود، از تو با تمام نیرویم مراقبت کنم.
راهم ندادی... و هر دو آسیب دیدیم.
از تو ویرانه ای بجا ماند و از من سربازهایی که ناچار در جنگِ با خود، کشته شدند.
#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
بخواب محبوبم
بخواب و اندوه شب را به من بسپار!
از اختران تابناک
گوشواره های خوشه ای شکل،
از قرص ماه
نگینی برای سینه ریز،
از تکه ابرها
شالی گرم و حریرگونه
و از سیاهی شب
سُرمه دانی برایت خواهم ساخت
تا بامدادان که برخاستی
زیباییات
چیز بیشتری به روشنی روز بیافزاید .
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
بخواب محبوبم
بخواب و اندوه شب را به من بسپار!
از اختران تابناک
گوشواره های خوشه ای شکل،
از قرص ماه
نگینی برای سینه ریز،
از تکه ابرها
شالی گرم و حریرگونه
و از سیاهی شب
سُرمه دانی برایت خواهم ساخت
تا بامدادان که برخاستی
زیباییات
چیز بیشتری به روشنی روز بیافزاید .
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
دو روز است خودم را میخورم. یعنی کار اشتباهی کردهام که اینطور...
حالا که مطمئن شدم مشکل از من نبوده، کمی بهترم. اما به بخشهایی فکر میکنم که با خودخوری از خودم گرفتهام.
انگار عضوی از خودم را جویده و بلعیدهام که اصلا وجود نداشته، ولی جای خالی آن آزارم میدهد.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
حالا که مطمئن شدم مشکل از من نبوده، کمی بهترم. اما به بخشهایی فکر میکنم که با خودخوری از خودم گرفتهام.
انگار عضوی از خودم را جویده و بلعیدهام که اصلا وجود نداشته، ولی جای خالی آن آزارم میدهد.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
دوستت دارم
چو یاسهای ترمهی بی بی،
چو شب بوهای باغچهی حیاط،
چو گلبرگ سرخ میان کتاب،
دوستت دارم
و هر بار بجای گفتنش؛
بو میکشم
تمام عطرهای جهان را،
که از تنت
بارها جا گذاشته ای.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
چو یاسهای ترمهی بی بی،
چو شب بوهای باغچهی حیاط،
چو گلبرگ سرخ میان کتاب،
دوستت دارم
و هر بار بجای گفتنش؛
بو میکشم
تمام عطرهای جهان را،
که از تنت
بارها جا گذاشته ای.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
مَرد خسته بود
نشست روی کاناپه و سرش را میان بازوانش گرفت.
زن غصه خورد، نزدیک شد و آرام به او تکیه کرد.
زن تکیه کرد
زن تکیه کرد
زن تکیه کرد
نه...!
این مَرد بود که تکیه کرده بود.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
نشست روی کاناپه و سرش را میان بازوانش گرفت.
زن غصه خورد، نزدیک شد و آرام به او تکیه کرد.
زن تکیه کرد
زن تکیه کرد
زن تکیه کرد
نه...!
این مَرد بود که تکیه کرده بود.
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
چونان "پَر" کوچکی
جا مانده از پرنده ای تنها
سبک،
لطیف
و نامحسوس
چسبیده ام به گوشه ی پیراهنت...
دوستت دارم
و باد
قبل از آنکه بگویمت ،،
مرا از تو دور می کند...
#حمید_جدیدی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
جا مانده از پرنده ای تنها
سبک،
لطیف
و نامحسوس
چسبیده ام به گوشه ی پیراهنت...
دوستت دارم
و باد
قبل از آنکه بگویمت ،،
مرا از تو دور می کند...
#حمید_جدیدی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
.
اندوه تو را رُبودم
و چون عصاره در شیشهی عطری ریختم
تا در جشن ها و مراسم شادمانی که بی حضور توست...
در سرآستین و یقهام
یادآورت باشد
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
اندوه تو را رُبودم
و چون عصاره در شیشهی عطری ریختم
تا در جشن ها و مراسم شادمانی که بی حضور توست...
در سرآستین و یقهام
یادآورت باشد
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima