@asheghanehaye_fatima
زندان آن زن
مانتوي قرمزش بود
زندان آن پليس ها
ماشين سياه شان
زندان پدرم
کت و شلوار راه راهش بود
که راه اداره را فراموش نمي کرد
زنداني هاي زيادي
در خيابان راه مي روند
با تلفن حرف مي زنند
سيگار مي کشند
مثلا آن زن
زندانش آشپزخانه ي کوچکي ست
يا آن مرد
که زندانش را در آغوش گرفته
و دنبال شير خشک مي گردد
يا آن چند نفر
زندانشان اتوبوسي ست
که هر روز شش صبح
به سمت کارخانه مي رود...
زندان من و تو اما
تخت خوابي دو نفره بود
که روزها از آن
فرار مي کرديم
و شب ها
ما را باز مي گرداندند
چراغ ها که خاموش مي شد
زير ملحفه اي راه راه
خود را به خواب مي زديم
تا صداي گريه ي
هم سلولي مان را نشنويم ...
#حامد_ابراهیم_پور
مجموعه شعر #دور_آخر_رولت_روسی
زندان آن زن
مانتوي قرمزش بود
زندان آن پليس ها
ماشين سياه شان
زندان پدرم
کت و شلوار راه راهش بود
که راه اداره را فراموش نمي کرد
زنداني هاي زيادي
در خيابان راه مي روند
با تلفن حرف مي زنند
سيگار مي کشند
مثلا آن زن
زندانش آشپزخانه ي کوچکي ست
يا آن مرد
که زندانش را در آغوش گرفته
و دنبال شير خشک مي گردد
يا آن چند نفر
زندانشان اتوبوسي ست
که هر روز شش صبح
به سمت کارخانه مي رود...
زندان من و تو اما
تخت خوابي دو نفره بود
که روزها از آن
فرار مي کرديم
و شب ها
ما را باز مي گرداندند
چراغ ها که خاموش مي شد
زير ملحفه اي راه راه
خود را به خواب مي زديم
تا صداي گريه ي
هم سلولي مان را نشنويم ...
#حامد_ابراهیم_پور
مجموعه شعر #دور_آخر_رولت_روسی
@asheghanehaye_fatima
آدم ها را نمیتوان شناخت
مگر
در زمان های حساس !
مثلا
وقتی که با خودت میگویی
اگر فلان کار را بکند یعنی دوستم دارد
یعنی مهم هستم !
اما
بر خلاف انتظارت عمل میکند
و تو چقدر فرو میریزی در خودت ...
چقدر دلت میخواست
که جای همیشگی اش را در دلت حفظ کند ...
یاد حرف هایش می افتی
یاد "دروغ هایش" ..!
هی با خودت کلنجار میروی
که بهانه بیاوری
بهانه ی محکمی که دلت را قانع کند
نمیشود ...
ته ته دلت میدانی
نمیشود ...
تصمیم میگیری بگذری
و بگذاری اش کنار
اما دلت همیشه منتظر است
که درست شود
"نمیشود ..."
آدم ها عوض نمیشوند !
مهلت دادن چیز خوبی نیست
فقط بد بودنشان را پر رنگ تر میکند ...
لایق بودن
اجباری نیست !
بعضی ها ندارند !
وای از بعضی ها ...
#مریم_قهرمانلو
#زندگی_یک_بُعد_سیاه_دارد
#دور_میریزیم_بعضی_ها_را
آدم ها را نمیتوان شناخت
مگر
در زمان های حساس !
مثلا
وقتی که با خودت میگویی
اگر فلان کار را بکند یعنی دوستم دارد
یعنی مهم هستم !
اما
بر خلاف انتظارت عمل میکند
و تو چقدر فرو میریزی در خودت ...
چقدر دلت میخواست
که جای همیشگی اش را در دلت حفظ کند ...
یاد حرف هایش می افتی
یاد "دروغ هایش" ..!
هی با خودت کلنجار میروی
که بهانه بیاوری
بهانه ی محکمی که دلت را قانع کند
نمیشود ...
ته ته دلت میدانی
نمیشود ...
تصمیم میگیری بگذری
و بگذاری اش کنار
اما دلت همیشه منتظر است
که درست شود
"نمیشود ..."
آدم ها عوض نمیشوند !
مهلت دادن چیز خوبی نیست
فقط بد بودنشان را پر رنگ تر میکند ...
لایق بودن
اجباری نیست !
بعضی ها ندارند !
وای از بعضی ها ...
#مریم_قهرمانلو
#زندگی_یک_بُعد_سیاه_دارد
#دور_میریزیم_بعضی_ها_را
@asheghanehaye_fatima
تنهايى مهربانم كرده است
شبيه سربازى كه
از روى برجك ديده بانی
براى تك تيرانداز آن سوى مرز
دست تكان مى دهد
#حامد_ابراهيم_پور
كتاب #دور_آخر_رولت_روسى
تنهايى مهربانم كرده است
شبيه سربازى كه
از روى برجك ديده بانی
براى تك تيرانداز آن سوى مرز
دست تكان مى دهد
#حامد_ابراهيم_پور
كتاب #دور_آخر_رولت_روسى
@asheghanehaye_fatima
#دور_هم_کتاب_بخونیم 📚
نات: به من یه کوچولو وقت بده ... میشه یه روز دیگه بمیرم؟
مرگ: امکان نداره... من اجازه ندارم.
نات: فقط یه روز... یه بیست و چهار ساعت ناقابل.
مرگ: به چه دردت میخوره؟
رادیو همین الان اعلام کرد که فردا هوا بارونیه.
مرگ در میزند
#وودی_آلن
📚
#دور_هم_کتاب_بخونیم 📚
نات: به من یه کوچولو وقت بده ... میشه یه روز دیگه بمیرم؟
مرگ: امکان نداره... من اجازه ندارم.
نات: فقط یه روز... یه بیست و چهار ساعت ناقابل.
مرگ: به چه دردت میخوره؟
رادیو همین الان اعلام کرد که فردا هوا بارونیه.
مرگ در میزند
#وودی_آلن
📚
@asheghanehaye_fatima
#دور_هم_کتاب_بخونیم 📚
گفت: «آدما با رویاهاشون زندگی میکنن.»
گفتم: «چرا که نه؟مگه چیزی غیر از رویا هم وجود داره؟»
گفت: «آره، تموم شدنِ رویاها...»
عامهپسند
#چارلز_بوکفسکی
ترجمه #پیمان_خاکسار
📚
#دور_هم_کتاب_بخونیم 📚
گفت: «آدما با رویاهاشون زندگی میکنن.»
گفتم: «چرا که نه؟مگه چیزی غیر از رویا هم وجود داره؟»
گفت: «آره، تموم شدنِ رویاها...»
عامهپسند
#چارلز_بوکفسکی
ترجمه #پیمان_خاکسار
📚
@asheghanehaye_fatima
قرار نیست زیاد حرف بزنم
و زنانی که مرا دیدهاند
ساعتی بعد
نامم را فراموش میکنند
زمان زیادی برای بازی ندارم
و همیشه کسی
در تیتراژ اول فیلم
مرا با چاقو میزند...
▪
تنهایی
مهربانم کرده است
شبیه سربازی که
از روی برجک دیده بانی
برای تک تیرانداز آن سوی مرز
دست تکان میدهد...
#حامد_ابراهیم_پور
مجموعه شعر #دور_آخر_رولت_روسی
قرار نیست زیاد حرف بزنم
و زنانی که مرا دیدهاند
ساعتی بعد
نامم را فراموش میکنند
زمان زیادی برای بازی ندارم
و همیشه کسی
در تیتراژ اول فیلم
مرا با چاقو میزند...
▪
تنهایی
مهربانم کرده است
شبیه سربازی که
از روی برجک دیده بانی
برای تک تیرانداز آن سوی مرز
دست تکان میدهد...
#حامد_ابراهیم_پور
مجموعه شعر #دور_آخر_رولت_روسی