@asheghanehaye_fatima
#دور_هم_کتاب_بخونیم 📚
گفت: «آدما با رویاهاشون زندگی میکنن.»
گفتم: «چرا که نه؟مگه چیزی غیر از رویا هم وجود داره؟»
گفت: «آره، تموم شدنِ رویاها...»
عامهپسند
#چارلز_بوکفسکی
ترجمه #پیمان_خاکسار
📚
#دور_هم_کتاب_بخونیم 📚
گفت: «آدما با رویاهاشون زندگی میکنن.»
گفتم: «چرا که نه؟مگه چیزی غیر از رویا هم وجود داره؟»
گفت: «آره، تموم شدنِ رویاها...»
عامهپسند
#چارلز_بوکفسکی
ترجمه #پیمان_خاکسار
📚
Forwarded from اتچ بات
.
عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد، ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد، ولی در واقعیت به شکل غیرقابل تحملی
خسته کننده و زجرآور است.
هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یکطرفه وجود ندارد ...
#استیو_تولتز
کتاب #جزء_از_کل
ترجمه از #پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه
@asheghanehaye_fatima
كاش اونم اينقدر تو رو میخواست😔...
عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد، ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد، ولی در واقعیت به شکل غیرقابل تحملی
خسته کننده و زجرآور است.
هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یکطرفه وجود ندارد ...
#استیو_تولتز
کتاب #جزء_از_کل
ترجمه از #پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه
@asheghanehaye_fatima
كاش اونم اينقدر تو رو میخواست😔...
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
فورا شروع کردم به بستن بار سفر. چمدان قهوهای کهنهای بیرون کشیدم و داخلش چند تکه لباس چپاندم. بعد در اتاق خوابم دنبال چیزهای خاطره انگیز گشتم، ولی تا یادم افتاد وظیفهشان زنده کردن خاطرات است، دست از جستجو کشیدم. گور پدرشان. دوست نداشتم خاطراتم را با خودم ببرم این طرف و آن طرف. خیلی سنگین بودند.
#استیو_تولز
کتاب #جز_از_کل
ترجمه #پیمان_خاکسار
فورا شروع کردم به بستن بار سفر. چمدان قهوهای کهنهای بیرون کشیدم و داخلش چند تکه لباس چپاندم. بعد در اتاق خوابم دنبال چیزهای خاطره انگیز گشتم، ولی تا یادم افتاد وظیفهشان زنده کردن خاطرات است، دست از جستجو کشیدم. گور پدرشان. دوست نداشتم خاطراتم را با خودم ببرم این طرف و آن طرف. خیلی سنگین بودند.
#استیو_تولز
کتاب #جز_از_کل
ترجمه #پیمان_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
جالب اینجاست که من دیوانه بدن زن ها نیستم ...
عاشق ذهن شونم.
ذهن یه زن... جریان دقیق و بینقص یک جهته مثل حرکت گلوله توی لوله تفنگ،
مثل یه آزمایش فیزیکی.
چه قدر لذت داره حرف زدن با یه زن روشنفکر که جوراب مشکی پوشیده و پاهاش رو میندازه روی هم.
این صدای خش خش جزیی کشیده شدن نایلون از خیلی جهات خوشحالم میکنه.
طنز ماجرا اینجاس که من جذب پیچیده ترین و دیوانه ترین و مشکل ترین زنها میشم. من مردهای ساده دوست دارم و زنهای پیچیده!
#دان_دلیلو
کتاب #برفک
ترجمه #پیمان_خاکسار
جالب اینجاست که من دیوانه بدن زن ها نیستم ...
عاشق ذهن شونم.
ذهن یه زن... جریان دقیق و بینقص یک جهته مثل حرکت گلوله توی لوله تفنگ،
مثل یه آزمایش فیزیکی.
چه قدر لذت داره حرف زدن با یه زن روشنفکر که جوراب مشکی پوشیده و پاهاش رو میندازه روی هم.
این صدای خش خش جزیی کشیده شدن نایلون از خیلی جهات خوشحالم میکنه.
طنز ماجرا اینجاس که من جذب پیچیده ترین و دیوانه ترین و مشکل ترین زنها میشم. من مردهای ساده دوست دارم و زنهای پیچیده!
#دان_دلیلو
کتاب #برفک
ترجمه #پیمان_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
این که بقیه ی آدم ها هم درد می کشند ، بی رحمانه ترین تسلایی است که می شود به کسی داد.
📒 #ریگ_روان
👤 #استیو_تولتز
🔃 #پیمان_خاکسار
این که بقیه ی آدم ها هم درد می کشند ، بی رحمانه ترین تسلایی است که می شود به کسی داد.
📒 #ریگ_روان
👤 #استیو_تولتز
🔃 #پیمان_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
#تکه_کتاب 📚
تن به بازی زندگی بده و سعی نکن از قانون هاش سردر بیاری. زندگی رو قضاوت نکن،فکر انتقام نباش،یادت باشه آدم های روزه دار زنده می مونن ولی آدم های گرسنه می میرن،موقعی که خیالاتت فرو میریزن بخند،و از همه مهم تر،همیشه قدر لحظه لحظه ی این اقامت مضحکت تو این جهنم رو بدون.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
ترجمه #پیمان_خاکسار
نشر چشمه
#تکه_کتاب 📚
تن به بازی زندگی بده و سعی نکن از قانون هاش سردر بیاری. زندگی رو قضاوت نکن،فکر انتقام نباش،یادت باشه آدم های روزه دار زنده می مونن ولی آدم های گرسنه می میرن،موقعی که خیالاتت فرو میریزن بخند،و از همه مهم تر،همیشه قدر لحظه لحظه ی این اقامت مضحکت تو این جهنم رو بدون.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
ترجمه #پیمان_خاکسار
نشر چشمه
جالب اینجاست که من دیوانه بدن زن ها نیستم ...
عاشق ذهن شونم.
ذهن یه زن... جریان دقیق و بینقص یک جهته مثل حرکت گلوله توی لوله تفنگ،
مثل یه آزمایش فیزیکی.
چه قدر لذت داره حرف زدن با یه زن روشنفکر که جوراب مشکی پوشیده و پاهاش رو میندازه روی هم.
این صدای خش خش جزیی کشیده شدن نایلون از خیلی جهات خوشحالم میکنه.
طنز ماجرا اینجاس که من جذب پیچیده ترین و دیوانه ترین و مشکل ترین زنها میشم. من مردهای ساده دوست دارم و زنهای پیچیده!
#دان_دلیلو
کتاب #برفک
ترجمه #پیمان_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
عاشق ذهن شونم.
ذهن یه زن... جریان دقیق و بینقص یک جهته مثل حرکت گلوله توی لوله تفنگ،
مثل یه آزمایش فیزیکی.
چه قدر لذت داره حرف زدن با یه زن روشنفکر که جوراب مشکی پوشیده و پاهاش رو میندازه روی هم.
این صدای خش خش جزیی کشیده شدن نایلون از خیلی جهات خوشحالم میکنه.
طنز ماجرا اینجاس که من جذب پیچیده ترین و دیوانه ترین و مشکل ترین زنها میشم. من مردهای ساده دوست دارم و زنهای پیچیده!
#دان_دلیلو
کتاب #برفک
ترجمه #پیمان_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
یکی از چیزهایی که آدمها را دیوانه میکند همین انتظار کشیدن است. مردم تمام عمرشان انتظار میکشیدند. انتظار میکشیدند که زندگی کنند، انتظار میکشیدند که بمیرند. توی صف انتظار میکشیدند تا کاغذ توالت بخرند. توی صف برای پول منتظر میماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صفهای درازتر میرفتند. صبر میکردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر میکردی تا بیدار شوی. انتظار میکشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن میشدی. منتظر باران میشدی و بعد هم صبر میکردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن میشدی و وقتی سیر میشدی باز هم صبر می کردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطب روانپزشک با بقیهٔ روانیها انتظار میکشیدی و نمیدانستی آیا تو هم جزء آنها هستی یا نه.
#چارلز_بوکوفسکی
ترجمه: #پیمان_خاکسار
کتاب:عامه پسند
یکی از چیزهایی که آدمها را دیوانه میکند همین انتظار کشیدن است. مردم تمام عمرشان انتظار میکشیدند. انتظار میکشیدند که زندگی کنند، انتظار میکشیدند که بمیرند. توی صف انتظار میکشیدند تا کاغذ توالت بخرند. توی صف برای پول منتظر میماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صفهای درازتر میرفتند. صبر میکردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر میکردی تا بیدار شوی. انتظار میکشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن میشدی. منتظر باران میشدی و بعد هم صبر میکردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن میشدی و وقتی سیر میشدی باز هم صبر می کردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطب روانپزشک با بقیهٔ روانیها انتظار میکشیدی و نمیدانستی آیا تو هم جزء آنها هستی یا نه.
#چارلز_بوکوفسکی
ترجمه: #پیمان_خاکسار
کتاب:عامه پسند
@asheghanehaye_fatima
پروردگارا تو مرا نکته سنج کردی ، تو به من قدرت فهم چیزها را دادی. می دانم که نباید به حرف کسی گوش می کردم که می گفت خودت باش و نه آدمی دیگر و مهربان تر .
می دانم که عشق بی قید و شرط بدون ترس بی قید و شرط ناممکن است. می دانم تنها چیزی که ما را از امیال ناپسند دور می کند رصدِ همان امیال در چهره ی دیگران است ...
#ریگ_روان
#استیو_تولتز
#پیمان_خاکسار
پروردگارا تو مرا نکته سنج کردی ، تو به من قدرت فهم چیزها را دادی. می دانم که نباید به حرف کسی گوش می کردم که می گفت خودت باش و نه آدمی دیگر و مهربان تر .
می دانم که عشق بی قید و شرط بدون ترس بی قید و شرط ناممکن است. می دانم تنها چیزی که ما را از امیال ناپسند دور می کند رصدِ همان امیال در چهره ی دیگران است ...
#ریگ_روان
#استیو_تولتز
#پیمان_خاکسار
خانم سامسون به من یاد داد که وقتی میخواهم حرف سین را تلفظ کنم باید نوک زبانم را پشت دندانهای بالاییام بگذارم، درست روی خط لثه. حاصل تلاشم صدایی بود شبیه خالی شدن باد لاستیک. مایهی خجالت بود و عجیب و غریبتر و بدتر از سین و شین گفتنم. فیس فیس کردن به جای تلفظ کردن صحیح سین چارهی کار نبود و من به عادی حرف زدنم ادامه دادم، دستکم در خانه که مخاطب زبان تنبلم، چند جفت گوش تنبل بودند.
در مدرسه تا جایی که میتوانستم از گفتن کلمههای سیندار اجتناب میکردم. «درسته» شد «آره» یا «بله».
«میشه؟» شد «اجازه میفرمایید؟» و بیشتر سؤالهایم خواهش بود تا پرسش.
خانم سامسون اصلاً خوشش نمیآمد که او را «آموزگار واژگان» صدا کنم ولی بیشتر معلمها حسابی سر کیف آمدهبودند.«عجب کلمههای قشنگی». «خدای من، چه کلمههای قلمبه سلمبهای!»
#بالاخره_یه_روزی_قشنگ_حرف_می_زنم
#دیوید_سداریس
#پیمان_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
در مدرسه تا جایی که میتوانستم از گفتن کلمههای سیندار اجتناب میکردم. «درسته» شد «آره» یا «بله».
«میشه؟» شد «اجازه میفرمایید؟» و بیشتر سؤالهایم خواهش بود تا پرسش.
خانم سامسون اصلاً خوشش نمیآمد که او را «آموزگار واژگان» صدا کنم ولی بیشتر معلمها حسابی سر کیف آمدهبودند.«عجب کلمههای قشنگی». «خدای من، چه کلمههای قلمبه سلمبهای!»
#بالاخره_یه_روزی_قشنگ_حرف_می_زنم
#دیوید_سداریس
#پیمان_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
۲۲۵ روز در زیرِ علفها
و تو بهتر از من میدانی.
مدتهاست خونت را مکیدهاند
و تو تنها ساقهیی خشک در یک سبدی
غیر از این است؟
در این اتاق
هنوز لحظههای عشقمان سایه میاندازد
وقتی که رفتی
تقریبا همه چیز را با خود بُردی
شبها در برابرِ بطریها زانو میزنم
که نمیگذارند به حالِ خودم باشم
تو اتفاقی بودی که هرگز تکرار نخواهد شد
بطریها پیدایم کردهاند
برایم اهمیتی ندارد.
■شاعر: #چارلز_بوکوفسکی [ Charles Bukowski / آمریکا، ۱۹۹۴–۱۹۲۰ ]
■برگردان: #پیمان_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
و تو بهتر از من میدانی.
مدتهاست خونت را مکیدهاند
و تو تنها ساقهیی خشک در یک سبدی
غیر از این است؟
در این اتاق
هنوز لحظههای عشقمان سایه میاندازد
وقتی که رفتی
تقریبا همه چیز را با خود بُردی
شبها در برابرِ بطریها زانو میزنم
که نمیگذارند به حالِ خودم باشم
تو اتفاقی بودی که هرگز تکرار نخواهد شد
بطریها پیدایم کردهاند
برایم اهمیتی ندارد.
■شاعر: #چارلز_بوکوفسکی [ Charles Bukowski / آمریکا، ۱۹۹۴–۱۹۲۰ ]
■برگردان: #پیمان_خاکسار
@asheghanehaye_fatima