عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@Asheghanehaye_fatima




زبانه می‌کشد بر این بعدازظهرِ غریب!

من خیره بر صندلی‌یِ خالی!
هیچ تسلایی نمی‌یابم آن‌جا،
در سینه‌اش صدای پی‌در‌پی‌یِ سرخوردگی می‌پیچد.
آوای بی‌هودگی انباشته گشته با افسوس:
پیغام می‌گریزد.

بسانِ چشمانِ غم‌انگیز سگی بی‌صاحب،
سوگوارِ قلبی که نمی‌تواند دریابد چه بر سرش آمده و چرا !
چشمانش هر روز و شب  بی‌هوده جستجو می‌کند،
صندلی با اندوه بسیارش سخن می‌گوید،
دردِ گُنگِ بی‌هودگی می‌گسترد درین اتاقِ بی تو!


#رابیندرانات_تاگور
#شاعر_هندی 🇳🇪
ترجمه:
#حسین_بهشتی_‌فر
@asheghanehaye_fatima




این روزها احساس عشق نمی‌کنم
انگار که کاری مانده برای انجام!
چنان‌که گویی باید بروم،
به جایی در دوردست.

عشق،
دیگر بسان گردن‌بند
نمی‌کِشد مرا به بند، این روزها!
هم‌چنان که رشته‌های درازی از درد
به بندم کشیده‌اند.

دلم به درد می‌آید
برای برخی که زنده‌اند
ولی بسان مردگانند!

حال که هر روز درد بر من تلنگر می‌زند،
آیا دیوانه‌ام اگر بجهم در عشق؟

ابتدا باید آن‌ها را که شناور بر روی آبند یاری دهم!
ابتدا باید بازوانم را امتداد دهم
به سوی آن‌ها که در حال غرقه گشتن‌اند.

پس از آن
اگر زنده باشم زندگی خواهم کرد
اگر عاشق باشم عاشقی خواهم کرد.


#تسلیمه_نسرین
#شاعر_بنگلادش 🇧🇩
ترجمه:
#حسین_بهشتی
@asheghanehaye_fatima




من به میهمانیِ جهان فراخوانده شده ام
پس خجسته است هستی ام

چشمانم دیده اند و گوش هایم شنیده اند

سهم ام ازین ضیافت این بود
که بنوازم بر روی سازم،
وَ به کار بستم تمام توانم را.

حالا می پرسم:
«آیا سرانجام سرمی رسد
زمانی که من از راه برسم،
چهره ات را ببینم،
وَ درود خاموشم را نثارت کنم؟»



#رابیندرانات_تاگور
#شاعر_هندوستان 🇮🇳
ترجمه:
#حسین_بهشتی
@asheghanehaye_fatima




زبانه می‌کشد بر این بعدازظهرِ غریب!

من خیره بر صندلی‌یِ خالی!
هیچ تسلایی نمی‌یابم آن‌جا،
در سینه‌اش صدای پی‌در‌پی‌یِ سرخوردگی می‌پیچد.
آوای بی‌هودگی انباشته گشته با افسوس:
پیغام می‌گریزد.

بسانِ چشمانِ غم‌انگیز سگی بی‌صاحب،
سوگوارِ قلبی که نمی‌تواند دریابد چه بر سرش آمده و چرا !
چشمانش هر روز و شب  بی‌هوده جستجو می‌کند،
صندلی با اندوه بسیارش سخن می‌گوید،
دردِ گُنگِ بی‌هودگی می‌گسترد درین اتاقِ بی تو!


#رابیند_رانات_تاگور
#شاعر_هندوستان🇮🇳
ترجمه: #حسین_بهشتی_‌فر