عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
عاشقانه های فاطیما
تو بِرنو داری ؟ زنان ایل تنها به مردانی دل می بستند که دستشان با تفنگ و پایشان با رکاب آشنا بود. کار مردان ایل با تفنگ، به ویژه تفنگ پنج تیری بنام "برنو" به عشق و عاشقی کشیده شده بود. تفنگ خوش دست و موشکاف و دور بردی بود. ساخت یکی از شهرهای فرنگ بنام برنو…
با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه

عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه



بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟

با من تنها تر از ستارخان بی سپاه



موی من مانند یال اسب مغرورم سپید

روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه



هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق

کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه



کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود

یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه



آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن

آدم ست و سیب خوردن آدم ست و اشتباه



سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند

"دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه"


#حامد_عسکری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره‌ی ما بود، دل آرام جھان شد!

در اوّلِ آسایش‌مان؛ سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن‌مان بود، خزان شد!

زخمے به گل کھنه‌ی ما کاشت خداوند
این‌جا که رسیدیم همان زخم دهان شد

آن‌گاه همان زخم، همان کوره‌ی کوچک
شد قلّه‌ی یک آه، مسیر فوران شد

با ما که نمک‌گیرِ غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد!

ما حسرت دل‌تنگے و تنھایے عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد!

جان را به تمنّای لب‌ش بردم و نگرفت
گفتم: بِسِتان، بوسه بده، گفت: گران شد!

یک عمر به سودای لب‌ش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم، رمضان شد!

یک حافظِ کھنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همه‌ی دل‌خوشےام یک چمدان شد

با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداقِ همان "وای به حال دگران" شد . . .



#حامد_عسکری
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی که مرگِ دیگر من می‌آید
تو با منِ دیگرت بیا
تا روی خیالِ من وقتی
بنشیند خشت
بنشانَد روی خودِ خیالِ تو...

#یدالله_رویایی
#حامد_عسکری
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from Nafir " نَفیر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم
کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم

او می رود و هر قدمش لاله و نسرین
ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم

ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم
با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم

تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست
از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم

جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم
در حسرت پیراهن او پود به پودیم

پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است
دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم

بر سقف اگر رستن قندیل فراز است
ما نیز همانیم، فرازیم و فرودیم

یک روز میاید و بماند که چه دیر است
روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم

بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم
آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم

#حامد_عسکری
#از_شب_گسیخته
#طلوع_من
♥️♥️♥️
#Hamed_askari
@na_fir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من ارگ بــم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی

این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها
از آه زیــــاد است ، نــه از خوردن آشی

از تُنگ پریدیم به امید رهایـــی
ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

یک بار شده بر جگرم  زخـــم نکاری؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

هر بار دلم رفت و نگاهی بـه تو کردم
بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار
بایست بمیریم چه باشی چـه نباشی

#شعر_خوانی
#حامد_عسکری

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رفته هنوز هم نفسم جا نیامده ست
عشق کنار وصل به ماها نیامده ست

معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار
عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده ست

صد بار وعده کرد که فردا ببینمش 
صد سال پیر گشتم و فردا نیامده ست

یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم 
یکبار هم برای تماشا نیامده ست

ای مرگ جام زهر بیاور که خسته ایم
امشب طبیب ما به مداوا نیامده ست

دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند
گیرم برای فاتحه ی ما نیامده ست

#حامد_عسکری


@asheghanehaye_fatima
نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش

قناری‌های این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای  نازک  برخورد  چینـی  با  النگویش

مضاعف می‌کند زیبایی‌اش را گوشوار آنسان
کـــه در باغــی درختــی مهــربان را آلبالویش

کســوف  ماه  رخ  داده‌ست یا  بالا بلای  من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟

اگــر یاس امین الدوله بودم می‌توانستم
کمی از ساقه‌هایم را ببندم دور بازویش

تـو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده‌ی تلخش یکی با برق چاقویش

قضاوت می‌کند تاریـــخ بیـــن خان ده با من
که از من شعر می‌ماند و از او باغ گردویش

رعیت زاده  بودم  دخترش  را  خان نداد  و  من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش

#حامد_عسکری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
اصلا از این به بعد شما باش و شانه هات
مارا برای گریه ، سر آستین بس است

#حامد_عسکری

@asheghanehaye_fatima
🌱

می‌گویم آقا سید محمود! خاک بر دهانم! زبانم لال!
نکند گیس بورها و چشم آبی های فرنگی دلتان را بلرزاند.به همان امامزاده داوودی که باهم رفتیم ، به همان جدّتان قسم ، دق میکنم ها!

قسمتی از نامه پریدخت به سیدمحمود

پریدخت 📚
#حامد_عسکری
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نامه آخرت به دستم رسید
بالاخره تونستی پستش کنی

خیلی پلا میونمون خراب شد
دیگه نمی تونی درستش کنی

جون به لبم رسید تا رامم بشی
چه جوری این شعله رو خاموش کنم

شاید ببخشمت ولی محاله
نامه آخرو فراموش کنم

نوشتی آسمونمون تموم شد
هرچی که بوده بینمون تموم شد

تو ساده رد شدی ولی جدایی
خیلی برای من گرون تموم شد

تو آسمون قلب من پریدن
یه ذره بال و پر می خواس نداشتی

به من نگو تقصیر سرنوشته
عاشق شدن جگر می خواس نداشتی

با این حساب حرفی دیگه نمونده
منم دیگه حرفامو جم می کنم

چندتا غزل میمونه چندتا نامه
اونم یه خاکی تو سرم میکنم

ازما گذشته اینو بشنو برو
که چوب حراج نزنی دلت رو

دل به کسی بده که وقتی میره
رژت رو پاک کنه نه ریملت رو

#شعر_خوانی
#حامد_عسکری


@asheghanehaye_fatima