عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

.
در بی کرانگی ِ اُخرایی
آواز نی لبک ها را
گل های همیشه بهار
از یاد نمی برند.
شاید
دمیدن نفسی
در استوانه های غمگین
رسیدن بهاری را
ناباورانه
مکرر می کند !

برای جاری ِ جریانی
کز آغوشی به آغوش دیگر
پر می گیرد
سبکی موج دریا
انکار بازگشت نیلوفرانه خواهد بود !
اگر هوای گریستن داری
با من
در این بهار
به بدرقه ی نیلوفرانه بیا.



 #بهرام_اردبیلی
#رهگذری_در_خواب_پروانه_ها
@asheghanehaye_fatima




گلوگاهم را ببوس
آوازی که واپسين نفسش بر نيامد.
باد می‌­وزد
می‌وزد بر استوانه‌های آبی غلطان.
نجيب ­زادهٔ شيرخواره
آه...
قژقژ دندان­‌هایش
چه تنی داشت!.

#بهرام_اردبیلی
Forwarded from اتچ بات
.

گلوگاهم را ببوس
آوازی که واپسين نفسش بر نيامد.
باد می‌­وزد
می‌وزد بر استوانه‌های آبی غلطان.
نجيب ­زادهٔ شيرخواره
آه...
قژقژ دندان­‌هایش
چه تنی داشت!.


#بهرام_اردبیلی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

حلقه ي افق
 سوار،
با خنجري از ابريشم
عاج، پيچيده بر ترمه‌ي برفي.
شمشادي كه بلند نيست،
مُطَول است...

 بي‌گمان،
تو براي مداواي انزواي من
مرگ را بايد در استوايي‌ترين قاره‌ي آفتاب
كه مشرق نوبنيادش را
از تكانِ كتف‌هاي گندمگونِ من
خواهد شناخت،
از عزيمتِ خود شرمگين كني... 

نه.. نه.. نه..
تو تنها اقاقياي يادبودِ مني
كه بخاطر مزار نروئيده‌اي...

تابوتي از مفرغ
كه در باران‌ها زنگ نمي‌زند و بر شانه‌ها
به سبكيِ ستاره‌ي ستواني روستازاده‌ست،
در فرصتِ اين شمشاد
تشييع مي‌شود..!
و با صفيرِ خاموش چشمي
مثلث تنهاييم بهم مي‌ريزد..

#بهرام_اردبیلی
کتاب:
#رهگذری_در_خواب_پروانه‌ها
@asheghanehaye_fatima



بي گمان ،
تو برای مداوای انزوای من
مرگ را بايد در استوايی ترين قاره ی آفتاب
كه مشرق نوبنيادش را
از تكان ِكتف های گندمگون ِ من
خواهد شناخت
از عزيمت ِ خود شرمگين كنی!

#بهرام_اردبیلی
@asheghanehaye_fatima



بي گمان ،
تو برای مداوای انزوای من
مرگ را بايد در استوايی ترين قاره ی آفتاب
كه مشرق نوبنيادش را
از تكان ِكتف های گندمگون ِ من
خواهد شناخت
از عزيمت ِ خود شرمگين كنی!

#بهرام_اردبیلی
چرا گریه مرا در نمی‌بَرَد
به من بگو تویی که مردمکی
برای پرهیز از عشق
رنگ‌های همنشینِ لبانت
در افسونِ آخرین اجاق می‌سوزد
من که کوره‌ای سرد بر زَبَر دارم
دشت را می‌خواهم
تفته در آهوی نافه‌ی تو
که بستنِ دهانِ گُلی در مُشت
گفتگوی بیهوده‌ست


#بهرام_اردبیلی


@asheghanehaye_fatima
چرا گریه مرا در نمی‌بَرَد
به من بگو تویی که مردمکی
برای پرهیز از عشق
رنگ‌های همنشینِ لبانت
در افسونِ آخرین اجاق می‌سوزد
من که کوره‌ای سرد بر زَبَر دارم
دشت را می‌خواهم
تفته در آهوی نافه‌ی تو
که بستنِ دهانِ گُلی در مُشت
گفتگوی بیهوده‌ست


#بهرام_اردبیلی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


■صداها

صداهای دل‌پذیر که بی‌اندازه دوست می‌داشتیم
همان‌ها که بلعیده است مرگ
از آن‌ها که از دست رفته‌اند برای‌مان
و در زمره‌ی مردگان‌اند حتا
در رویاهامان به حرف می‌آیند
گاهی که می‌شنویم پژواک‌شان را از خلال مغز
زمان‌هایی‌ که به‌فکر می‌رویم.
و با صدای آن‌ها، چندی دگرگونه‌ایم
صداهایی از نخستین شعر زندگی‌مان
مثل موسیقی؛ مثل شبی کش‌دار
مثل دور،
که به آخر رسیده است.

■●شاعر: #جیمز_جویس | "James Joyce" | ایرلند، ۱۹۴۱-۱۸۸۲ |

■●برگردان: #بهرام_اردبیلی
بي گمان ،
تو برای مداوای انزوای من
مرگ را بايد در استوايی ترين قاره ی آفتاب
كه مشرق نوبنيادش را
از تكان ِكتف های گندمگون ِ من
خواهد شناخت
از عزيمت ِ خود شرمگين كنی!

#بهرام_اردبیلی
#عزیز_روزهام❤️


@asheghanehaye_fatima