@asheghanehaye_fatima
من این قلعه ای را که تو بودی، بیابان خواهم نامید
این صدا را شب و چهره ی تو را «نبودن» مینامام
و هنگامی که بر زمین سترون شده سقوط میکنی
صاعقهای که تو را میبرد، نیستی مینامام
مردن، جایی بود که تو دوست میداشتی، من میآیم
اما همیشه از راههای تاریک تو
من خواستههای تو، پیکرِ تو و حافظهی تو را نابود میکنم
من آن دشمن توام که رحم ندارد
من تو را جنگ مینامام
و جنگ را بر تو روامیدارم
من در دستهایم
چهرهی تاریک و دگرگون تو را خواهم داشت
و در قلبام
سرزمینی را که با طوفان روشن میشود
■●شاعر: #ایو_بونفوا | Yves Bonnefoy |
فرانسه، ۲۰۱۶ - ۱۹۲۳ |
■●برگردان: #بهنود_فرازمند
من این قلعه ای را که تو بودی، بیابان خواهم نامید
این صدا را شب و چهره ی تو را «نبودن» مینامام
و هنگامی که بر زمین سترون شده سقوط میکنی
صاعقهای که تو را میبرد، نیستی مینامام
مردن، جایی بود که تو دوست میداشتی، من میآیم
اما همیشه از راههای تاریک تو
من خواستههای تو، پیکرِ تو و حافظهی تو را نابود میکنم
من آن دشمن توام که رحم ندارد
من تو را جنگ مینامام
و جنگ را بر تو روامیدارم
من در دستهایم
چهرهی تاریک و دگرگون تو را خواهم داشت
و در قلبام
سرزمینی را که با طوفان روشن میشود
■●شاعر: #ایو_بونفوا | Yves Bonnefoy |
فرانسه، ۲۰۱۶ - ۱۹۲۳ |
■●برگردان: #بهنود_فرازمند
@asheghanehaye_fatima
گاهی سرزمین تو را میشناختم
از لبان تو اضطرابی را مینوشیدم که با چشمهها
از دل سنگهای گرم میجوشد
و تابستان از بالا بر سنگ شادمانه و مرد نوشنده مسلط بود.
گاهی با تو از «آسمار» سخن میگفتم
و تمام روز، درخت همهی حرکات تو را میسوزاندیم
شعلههای عظیم و کم دوام، با فروعی عفیف برمیخاست
و من بدینگونه تو را در میان گیسوان روشنات مییافتم.
تابستانی بزرگ و بیهوده، رویاهای ما را خشکانده بود
صداهامان را به زنگار آلوده، بدنهامان را پرورانده و زنجیرهامان را گشوده بود
و گاهی، بستر ما -همچون زورقی آزاد که به کندی بر بلندترین جای دریا صعود کند- میچرخید.
■●شاعر: #ایو_بونفوا | Yves Bonnefoy |
فرانسه، ۲۰۱۶ - ۱۹۲۳ |
■●برگردان: #نادر_نادرپور
گاهی سرزمین تو را میشناختم
از لبان تو اضطرابی را مینوشیدم که با چشمهها
از دل سنگهای گرم میجوشد
و تابستان از بالا بر سنگ شادمانه و مرد نوشنده مسلط بود.
گاهی با تو از «آسمار» سخن میگفتم
و تمام روز، درخت همهی حرکات تو را میسوزاندیم
شعلههای عظیم و کم دوام، با فروعی عفیف برمیخاست
و من بدینگونه تو را در میان گیسوان روشنات مییافتم.
تابستانی بزرگ و بیهوده، رویاهای ما را خشکانده بود
صداهامان را به زنگار آلوده، بدنهامان را پرورانده و زنجیرهامان را گشوده بود
و گاهی، بستر ما -همچون زورقی آزاد که به کندی بر بلندترین جای دریا صعود کند- میچرخید.
■●شاعر: #ایو_بونفوا | Yves Bonnefoy |
فرانسه، ۲۰۱۶ - ۱۹۲۳ |
■●برگردان: #نادر_نادرپور
من این کاخی را که تو بودی متروکه خواهم نامید
این صدا را شب
چهرهات را غیاب نام خواهم داد
و آنگاه که بر خاک بیحاصل فرو افتی
من آن صاعقهای که تو را با خود آورد
نیستی خواهم نامید
مردن دیاریست که دوستاش میداشتی
من اما همیشه از راههای تاریک تو میآیم
من میل تو را ویران میکنم اندام تو را و حافظهات را
من دشمن بیرحم تو خواهم بود
من تو را جنگ خواهم نامید
و هر آنچه را جنگ روامیدارد علیه تو به کار خواهم بست
در دستانام چهرهی تاریک و از هم شکافتهی تو را خواهم داشت
و در قلبام این دیاری را که طوفان روشنیاش میبخشد.
#ایو_بونفوا
@asheghanehaye_fatima
این صدا را شب
چهرهات را غیاب نام خواهم داد
و آنگاه که بر خاک بیحاصل فرو افتی
من آن صاعقهای که تو را با خود آورد
نیستی خواهم نامید
مردن دیاریست که دوستاش میداشتی
من اما همیشه از راههای تاریک تو میآیم
من میل تو را ویران میکنم اندام تو را و حافظهات را
من دشمن بیرحم تو خواهم بود
من تو را جنگ خواهم نامید
و هر آنچه را جنگ روامیدارد علیه تو به کار خواهم بست
در دستانام چهرهی تاریک و از هم شکافتهی تو را خواهم داشت
و در قلبام این دیاری را که طوفان روشنیاش میبخشد.
#ایو_بونفوا
@asheghanehaye_fatima