تجربه های خوب_همسران موفق
10.2K subscribers
608 photos
163 videos
32 files
463 links
سلب مسئولیت»نظرات مطرح شده به هیچ عنوان به کریتور و ادمین مربوط نیست.

تجربه ونظرات اعضا بدون ذكر نام
بهترين راه برای شناخت و درك همسران از خواسته های همدیگر
گرفتن پیام:
https://tttttt.me/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE
Download Telegram
سلام خدمت سحربانــــــوجان و دوستان خـــــــوبم
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛
#خاطره و
#سوتی من برای شب اول عقدمه،
ازاونجایی که ماباهم پسرخاله دخترخاله بودیم ولی بطور کاملا سنتی ازدواج کردیم،
بعدازاینکه عقدکردیم همه مهمون ها رفتن. پدر و مادرم شب خونه خالم موندن، مامانم بهم کلید داد گفت از حرم که اومدین برین خونه خودمون بخوابین با کلی سفارش🙈😅که من از خجالت اب میشدم😁
خلاصه ما رفتیم حرم و اومدیم،رسیدیم در خونه به آقامون گفتم تا تو پارک میکنی من میرم رخت خواب پهن کنم، بعدها آقامون گفت ناراحت شدم زود رفتی واینستادی یه تو خونه ببینمت😁 تا آقامون رسید خونه من زود رفتم زیرپتو😁البته خجالت گزاشتم کنار بلوز شلوار و سرلخت رفتم زیرپتو.به آقامون گفتم لباستو عوض کن لامپ خاموش کن بیا😁کلا بیچاره حتی از نگاه محروم کردم😂😂😂
اینقدراسترس داشتم و چون بار اولم بود کنار یه مرد میخوابم بااینکه خوابم میومد اصلا خواب نداشتم،بعدازنیم ساعت پشتم کردم به آقامون فکرکردم خوابه، با دستم ضرب گرفته بودم رو پشتم که آقامون سه بار صدام زد😁 من خودمو به خواب زدم انگار نمیشنوم😂😂😂 دیگه ساعت شده بود ۵صبح که تو اون چنددقیقه خوابم برد دیدم صدای شیر اب میاد، نگو آقا بلندشده بود وضو بگیره😊 منو میگی گفتم زشته که بیدارنشم بگه این خانوم ما که ماشاالله اهل نماز نیست😒😂 منم پاشدم وضو گرفتم و پشت سرش اقتداکردم😊 بعد که نمازمون تموم شد اومدیم تو رخت خواب گفت من اصلا خوابم نبرده یکم باهم حرف بزنیم و اینا
خلاصه تو حرف زدن بودیم که یهو لبام بوسید من اینجور شدم😳😡
دیگه کم کم یخمون بازشد شب اول یه شیطونی اساسی کردیم😂😂😂😂
بااینکه بار اولم بود، الان دوستان میگن مگه ما بار چندممون بود😂😂😂😂ببخشید که این کلمه رو بکار بردم،
خیـــــــــــــلی خیـــــــــــــلی خوش گذشت، از همون بار اول مزه ارضارو🙈چشیدم😊
بعدها شوهرم گفت من فهمیدم بیداری و خودتو به خواب زدی😁 گفت چون تنها بودیم دوست داشتم خاطره خوبی داشته باشیم براهمون از دستی شیرآب انقدر زیاد باز کردم که بیدارشی بعد نماز یه حال اساسی بهت بدم😂😂😂
هنوز که هنوزه یه جایی بحث میشه از شب اول عقد ،آقامون میگه خاطره ما خیلی متفاوت تر از همه بود😂😂😂😂
🔴 #بحث_جدید درباره خاطرات خنده دار خواستگاری و عقد 🔴

خاطرات شیرین و خنده دار دوران خواستگاری و عقدتون رو بفرستید تا همه لذت ببرن و شاد بشن 😁

👉👉 @hamsaraaneAdmin به این آیدی


👈 #خاطره_خواستگاری #خاطره_عقد
#خاطره_خنده_دار

🆔 @ArHamsaraane درکانال تجربه
سلام
#خاطره بانمک و البته دردناک 🤕 ما مربوط به یک ماهه پیشه
7 ساله عروسی کردیم و ی دختر3 ساله هم داریم و ساکن تهرانیم
رفته بودیم مشهد دیدن پدرمادرهامون که ی شب خونه پدرشوهرم بودیم که خونشون دوطبقس و طبقه بالا ی پشت بوم بزرگ داره که همه باهم اونجا دراز کشیده بودیم
دخترم که خوابید به شوهرم گفتم ميشه بریم حرم قبول کرد گفت بشرطي که غسل جنابت و زیارت بکنیم🙄🤔😜
خلااااااصه ما اومدیم پایین چشمتووون روز بد نبینه، من بطرز وحشتناکی از سوووسک میترسم اونشبم طبقه پایین خونه مادر اينا فکرکنم مراسمی داشتن این سوسکا که از درو دیوار سوسکای چاقالوی بزرگ بالا میرفتن 😰😰😰😰
به شوهرم گفتم بیخیال حرم، بریم بخابیم اصلا من بمیرم تو این شرایط نمیتونم باهات سکس داشته باشم
گفت نترس مواظبتم، منم که خیلی ترسوام البته از سوسک
خلاصه به شوهرم گفتم فقط رومبل من رو زمین اصلا نمیام
خلاصه دست بکار شدیم و سخت مشغوووول حال کردن که خواستیم خیرسرمون پوزیشن عوض کنیم اومديم ادامه رو روی عسلی که ی عسلی چوبی با ی شیشه که روش بود به پایان برسونیم 😋😋 که یهو فکرکردم عسلی دهن باز کرد دارم میرم توش با ی صدای خیلییییی وحشتناک😰😰وای نگم براتون.....فقط شیشش تیکه تیکه شد منم کمرم و باسنم روی این شیشه ها و همسرمم روی من🥺🥺
خلاصه به هزار زحمت شوهرم آروم منو چسبوند به خودش و خودشو بلند کرد که طفلی دوتا شیشه افتاد رو انگشت پاش و منم که پشتم و باسنم چندتا خراش برداشتو و پر از خرده شیشه بود🥺🥺😭😭😭😢😢😢
خلاااصه تو اون شرایط بد و دردناک بخاطر صدای شیشه گفتیم الان اينا میان پایین و حیثیتمون به باد میره😁😁
دوییدیم فقط لباس پوشیدیم بعدش دیدم هم خودم زخمی ام و هم همسرم
خودمونو جمع و جور کردیم و خونه رو جاروبرقی کشیدم و همسرم شیشه ها رو برد از خونه بیرون و بعدش در اوج ناکامی رفتیم بالا و خوابیدیم 🙁🙁🙁🙁🙁🙁
خیلی ولی باحال بود فرداش مونده بودیم چی بگیم که چرا شیشه شکسته شوهرمم گفته ی سوسک رو عسلی بوده منم با مشت زدم رومیز شکسته مادرشوهر زرنگمم گفت تو با دست زدی چرا پس پات زخمیه 😩🤔🤔
خلاصه ديگه فکرکنم فهمیدن قضیه از چه قراره و حتما با خودشون کلی به من اظهااااار محبت داشتن😂😂😂😂😉😉😉

@ArHamsaraane
#اطلاعیه

عزیزان پیامی که میدین حتما هشتگ بزنید تا اگه کسی بعدا خواست در اون مورد تجربیات رو بخونه ، بتونه راحت دسترسی داشته باشه .

مثل :
#مادرشوهر
#جوش
#خاطره_خنده_دار
#تلنگر
#بحث_جدید
#حریم_خصوصی
#ازدواج_اینترنتی
#درامد_خانگی
#شیو
#خاطره اولین شب عقد
سلام،من روز قبل عقد شوهرم اوند دنبالم و رفتیم خرید و این چیزا،و اون شب با خواهر شوهرا خوابیدم،ولی فردا بعد عقد،شب شوهرم رختخوابم کنار خودش انداخت،و من با دیدن آلت تناسلیش استرس گرفتم و رفتم زیر پتو گفتم بندازش تو 😑😬شوهرم هم خندید خب ندیده بودم تا اون موقع هول شدم اصلا😐

@ArHamsaraane
#خاطره عقد
من و همسرم تو دانشگاه یه سالی دوست بودیم و در حد دست همو گرفتن و یه بوسه رابطمون بوده.
همسرم خیلی بی تجربه بود و من اولین بار دستشو گرفتم قرمز شد و گریه کرد . اصلا دستمو ول نکرد حتی موقع رانندگی دستامو ول نمیکرد طوریکه خیس عرق شده بود دستامون.

بعد از یه سال عقد کردیم و بلافاصله رفتیم اتلیه که اولین بار شوهرم منو با لباس لختی و موهای باز میدید.یادمه چشم ازم برنمیداشت و هروقت عکاسه حواسش نبود نازم میکرد منم چون اصلا تو این حال و هواها نیستم اصلا کار خاصی نکردم بعدش رفتیم خونه ما که جشن گرفته بودیم و شبشم شوهرم رفت خونشون.
تا اینکه بعد سه روز بعد دانشگاه اومد دنبالم رفتیم خونشون.طبقه بالا خونه مادرشوهرم خالی بود و در اختیار شوهرم بود واسه همین رفتیم اونجا.
اونقدر ناشی و بی تجربه بودیم که اصلا نمیدونستیم چیکار کنیم.من تاحالا فیلم سکسی هم ندیده بودم اونقدر گند زدیم و سوتی دادیم که هنوزم که هنوزه یادش میفتیم کلی میخندیم

@ArHamsaraane
#خاطره
سلام همیشه اولین ها شیرین و به یاد موندنی هستن.😍
من و همسرم ۸ سال دوست بودیم و بهترین دوران زندگیم بود کارای قایمکی و هیجانی چقدر میچسبید. اولین بار که با هم تنها بودیم یادمه یکی از شبای احیا بود همیشه تا صبح با هم تلفنی حرف میزدیم. گفت دلش واسم خیلی تنگ شده و یهو هوامو کرده بعد گفت بیا جلو در جلو درتونم بیا ببینمت . من رفتم و یهو به سرم زد اوردمش تو اتاقم چقدر استرس داشتم سرتاپامو بوسید خیلی پسر با احساسی بود تا وقت اذان صبح پیشم بود و منم پر شور و هیجان کاملا از خود بی خود شدم نصفه شبی ارتباط کامل داشتیم انقدر اون لحظات هیجان داشتم صدای قلبمو واضح میشنیدم چقدرررر دلپذیر بود اون شب. الان ۷ ساله که ازدواج کردیم و زندگی همچنان شیرینیهای خودشو داره😊
به نظر من عشقه که تایین میکنه یه رابطه حلاله یا حروم. وقتی دو طرف با عشق کنار همن دیگه قبل عقد و بعد عقد نداره .خیلی فکر کردم اگه این رابطه به ازدواج ختم نمیشد هنوز فکر کردن بهش میتونست لذت بخش باشه؟ خیلیا اومدن از اولین رابطشون با همسرشون گفتن که به طلاق ختم شده ولی همچنان اون لحظه ها واسشون شیرینه.

@ArHamsaraane
تجربه های خوب_همسران موفق
🔴 #بحث_جدید درباره اولین باری که بعد عقد با همسرتون تنها شدین 🔴 نکته مهم اینه که خاطرات نباید جنسی باشه 👉👉 @hamsaraaneAdmin به این آیدی 🆔 @ArHamsaraane درکانال تجربه
#پایان_بحث

دوستان بحث درباره اولین تنهایی بعد عقد و #خاطرات_عقد تموم شد

🌹 ممنونم از شما عزیزان که مشارکت کردین . 🌹

هدف از این بحث ابتدا شاد شدن شما همراهان بوده و بعد اینکه با فرهنگ های مختلف در نقاط مختلف ایران عزیزمون آشنا بشید .

#طنز #خاطرات_خنده_دار #اولین_تنهایی #خاطره_بازی
🌹 خوش امد عرض میکنم خدمت عزیزانی که چند روزه به جمع صمیمی ما پیوستند

این جمع صمیمی که با اسم تجربه های خوب شناخته میشه حدود ۵ سالی میشه که در حال فعالیت هستش و تاحالا بحث های خیلی زیادی کنار هم داشتیم . و به نوعی سنگ صبور همدیگه هستیم . چندین کانال با موضوع های مختلف هم داریم که بالاتر لینک هاشو گذاشتم ، حتما استفاده کنید .

🔴 #لیست هشتگ چند بحث اخیر ، جهت دسترسی راحت و سریع ،برای اعضای جدید :

#درامد_خانگی
#خرجی منزل
#خودارضایی
#لذت_زندگی
#تربیت_فرزند
#خاطرات_عقد
#رفتار_با_خانواده_همسر
#خاطره_خواستگاری
#ازدواج_راه_دور
#ازدواج_اینترنتی
#حریم_خصوصی
#تخلیه_روحی
#زیباترین_جملات_به_همسر
#کاش_همسرم_بدونه
#هات_بودن
#استحکام_روابط_زناشویی

@ArHamsaraane
#خاطره_سوتی


سلام دوباره از جاریم ما هرموقع دور هم جمع میشیم به خصوص شب یلدا به جاریم و برادر شوهرم میگیم باید برامون تعریف کنید برامون میگن ماهم از خنده😅😆هیچی یه روز جاریم وشوهرش میرن اصفهان باهمین بچش بچه هم بغل جاریم بوده اینا سوار واحد میشن که برن خونه خواهرش از واحد که پیاده میشد جاریم میره تو پیاده روبا شوهرش همیجور که میرن باهم حرف میزدن یه مرتبه یه چاله وسط پیاده رو همون اول جاریم میوفتن تو چاله با بچه 🤣
شوهرش هم همینطور حرف میزده ومیرفته یه دفعه نگاه میکنه میبینه زنش که نیست بغل دستش داره بایه خانم ۶
خشگل و ارایش کرده حرف میزنه
👩‍🔧شوهرش میگه ای وای پس ص کجاس این که ص نیست آخه جاریم هم لاغر هم سیاه و عینکیه👓
نگاه میکنه مبینه همون اول افتاده توچاله
میره میاردش بالا این لباسا گلی خیس 😯
دوباره یکم میرن دوباره جاریم میوفته تو یه چاله دیگه پاش پیچ میخوره وبه یه بدبختی میرسن خونه خواهرش
شوهرش به خواهر خانمش میگه امروز هر چاله چوله تو اصفهان بود ص پر کرد ببخشید طولانی شد 🌹

@ArHamsaraane
سلام به همه❤️
این #خاطره ی من برمیگره به چندماه پیش..
من موهام بلند بود و به دلایلی مجبورشدم کوتاهش کنم ارایشگره موقه کوتاه کردن بافتش و موهارو داد به خودم و منم نگه داشتم..تا دیدم یه خانوم یه جایی گفت به موی سر احتیاج دارم برای اکستنشن منم باهاش حرف زدم فهمیدم ازمون خیلییی دوره اونم گفت پست کن مشکلی نیس نزدیک دوروز تو پیویم بود و حرف میزدیم منم قول دادم که اره حتماااا میفرستم اصلا شک نکن اونم رو قول من حساب کرده بود😌😂
تاااا روزی که رفتم پست کنم😐( اینم بگم من یه دختر فوق العاااده خجالتیو کم رو و استرسیم)😑وسطای راه که بودیم مامانم گفت روت میشه پست کنی گفتم اررره مگه چیه گفت همه اونجا بررسی میکنن هااا گفتم مهم نیست😌 نزدیک تر که شدم از پشت شیشه دیدم همشون پسرای جَوون جَوون هستن مامانم گفت حالا چی روت میشه باز؟😐منم ک دیگه اصلا روم نمیشد گفتم این زنه رو چیکارررر کنم مامانم درکمال خونسردی گفت بلاک کن گفتم شماره داره بلاک کنم نمیگه چه دختر بی ادبیه.. گفت اون که توروندیده و نمیشناسه و چند تا دلداری دیگه که اصلا آرومم نمیکرد.. بالاخره به اصرار مامان تو خیابون با دست لرزون با چشم بسته خانومه رو بلاک کردم بدون هیچ حرف تازه بنده خدا دوتا پیامم داده بود😂اومدم خونه بااسترس همه چیو واس داداشم تعریف کردم انقد استرس داشتم ینی تامرز سکته رفتم(بعد باخنده به داداشم میگفتم واییییی الان پیام بده بگه چرا بلاک کردی و..)😂
بعد چند ساعت دیدم یه پیام با شماره ناشناس اومد واس گوشیم با این نوشته: خانوم محترم شما خجالت نمیکشی قول میدی و بلاک میکنی...همین که اون خانوم محترمو دیدم چشام سیاهی رفت😑 گوشیو پرت کردم انقد خودمو زدم انقد گریه کردم ینی نزدیک یه ساعت گریه کردم و زدم تو سر و صورت خودم☹️مامانم میگفت اروم باش الان سکته میکنی و من گوش نمیدادم.. دیدم داداشم یه لبخند ملیحی رو لباشه ولی توجهی نکردم.. انقد گریه کرده بودم به هق هق افتادم اخرش مامانم به داداشم گفت الان ازدست میره بگو کار توبوده((با شماره ناشناس پیام داده بود بهم))😐بعد اینکه فهمیدم اونا این کارو کردن بازم زدم زیر گریه😑بعدش دیگه از اون خانومه اصلا خبری نشد نه زنگی نه پیامی از همینجام ازش معذرت خواهی میکنم☹️😂 ولی از اونموقه دیگه من به خانوم محترم معروف شدم😂

ان شاالله همتون خوشبخت باشین و به آرزوهاتون برسین..برای من هم دعاکنین🙃🌹

@ArHamsaraane