رمان #ازت_متنفرم

نویسنده:دنیز

خلاصه:

آتریسا بنا به دلایلی مجبور میشه صیغه شوهر خواهرش بشه ولی....پسر غیرتی .دختری درد کشیده

فرمت:فقط pdf❌

📚 ژانر: #درام #خشن #اجباری
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh

#من_صاحبش_هستم
#من_صاحبشم
Pdf
#من_صاحبش_هستم
#من_صاحبشم
ژانر #عاشقانه #اجباری #پلیسی #بزرگسال
نویسنده : سارا
⭕️ فاقد فرمت epub ❌
خلاصه : اینو قشنگ تو مغزت فرو کن تو جز من حق نداری به بودن با کسی فکر کنی این به
خودتم ثابت میشه اگه چیزیو بخوام باید مال من باشه وگرنه زندگیشو جهنم میکنم
تو چشمام خیره شد و با همون صدای جدی و خشکش ادامه داد: تا اخر عمرت نمیزارم دست هیچ مردی
جز من بهت بخوره اون بچه قرتیه سوسولم میتونم با یه جمله پای چوبه ی دار بفرستم !

من صاحبش هستم

#ممنوعه

رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh

رمان: #عود
#جدید
نویسنده: #شیدا_شفق
ژانر: #عاشقانه #اجباری
خلاصه:
داستان روایتگر زندگی دختر به اسم وانیا است
دختری مظلوم و ارومی که هیشکی پشتش نیست..به عبارتی ساده تر
تنها..دختری که حتی دستای حمایت گر پدرو مادرش پشتش
نبود..دختری که دزدیده میشه
به صحرابرده میشه و...

عود
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh

نام رمان : #دارای_من_باش

نویسنده : #مهدا #مهسافرد

ژانر : #عاشقانه #گی #اجباری #اروتیک

خلاصه :
دارا با دوستاش یه سفر چند روزی به شمال میره و به خاطر یه انگشتر مرموزی گیر یه مرد زال میفته...
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh

#اجباری #عاشقانه #اروتیک🔞
نویسنده:مهدا و مهسافرد

رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh

رمان : #تقاص_گناه_یک_بی_گناه 🐝


[جلد اول]☔️
جلد دوم در صورت موجود بودن قرار داده میشه . 🌸
نویسنده : #رقیه_حیدری💄

خلاصه :
آرمان یه پسر خشن و مستبد که به دوست دخترش ت*جاوز می کنه...مجبور به نکاح میشه... اما آوا از دستش فرار می کنه، اونم درست زمانی که می فهمه از آرمان بارداره...وقتی که آرمان پیداش می کنه بدترین شکنجه را برای آوا در نظر می گیرد، آوا را خدمتکار شخصی زنِ صیغه ایش می کنه و هر شب...


ژانر : #عاشقانه #اجباری #انتقامی #خشن #بزرگسال 🍩🍡
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh

رمان : #تلخی_سرنوشت

نویسنده : #فاطمه_صباحی

ژانر : #خونبس #عاشقانه #ممنوعه #اجباری #خون_بس #خشن #انتقامی #ازدواج_اجباری

خلاصه :
چقدر راحت زندگیم خراب تر شد ..
شدم خون بس ..
تقاص پسر عمه ای رو پس دادم که ازش متنفر بودم ..

@anlainkadeh 🔥

رمان : #دلبرک_ارباب (#جلد_اول)
(جلد دوم : #دلبرک_گمشده)

نویسنده : #ناشناس

ژانر : #عاشقانه #روستایی #ازدواج_اجباری #اربابی #اروتیک #اجباری #بزرگسال

خلاصه :
داستان دختری است که بالاجبار بخاطر بدهی پدرش مجبور به ازدواج با پسر خان میشود
اما این ازدواج ، ازدواجی رویایی نیست
چرخ و فلک زندگی دخترک این بار در بالا ترین سراشیبی ایستاده
باید دید با کشاندنش به حرمسرا و وارد کردن افراد جدید به زندگیش
دیگر چه گردش هایی دارد ‌...
@anlainkadeh 🔥

رمان : #دلبر_کوچک_وحشی
نویسنده : #ناشناس

ژانر : #عاشقانه #خون_بس #ازدواج_اجباری #غمگین #اجباری #خونبسی #صحنه_دار

خلاصه :
برادر نازگل مردی رو میکشه
حالا پدر مقتول به یه شرط اجازه ی عفوش رو میده
ازدواج نازگل با اون یکی پسرش _یعنی برادر مقتول_که متاهله و بچه دار نمیشه
حالا نازگل پونزده ساله است و زندگی توی خونه ای که همه ازش متنفرن!
@anlainkadeh 🔥

رمان : #لیدی_هات
لیدی هات

نویسنده : #لعیا_لام

ژانر: #عاشقانه #اجباری #خشن #صحنه_دار #بزرگسال #اروتیک

خلاصه:
دختری که شب خواستگاریش برادرزادش باهاش.....
داستان رابطه زوری مهبد با عمش سوگندکه خودش نامزد داره اما ...
@anlainkadeh 🔥

انتقام و آبرو #جدید ( فایل کامل )
نویسنده : لیانا دیاکو
ژانر #مافیایی #دارک #اجباری #اروتیک #بزرگسال #انتقامی #اربابی
#هیجانی
خلاصه :
دوست پسر من یه چیز ارزشمند از سردسته ی مافیا دزدید.
آخرین همسرش رو که به خاطر زیبایی خیره کننده اش، بهش لقب پرنسس خورشید داده بودند.
اونا فرار کردند و منو تو لونه شیر جا گذاشتند.
حالا من تو چنگ رئیس مافیا اسیر شدم. مردی عضلانی با سری شیو شده و شهرتی وحشتناک: همسرکُش.
در حالی که سر و صورتم از کتک هایی که خوردم کبوده، اون عاقبتم رو توی صورتم تف میکنه:
از این به بعد مال منی. مثل یه حیوون می.کنمت! تاوان بلایی که دوست پسرت سر آبروم آورد از تو میگیرم. باید هر شب، هر روز، هر لحظه که اراده کردم بهم سرویس بدی!
اما اون یه چیزی رو در مورد من نمیدونه.
من هنوز با.ک.ره.ام! و به حد مرگ از س.ک.س میترسم.

#انتقام_و_آبرو

@anlainkadeh 🔥

رمان : #دروغی_در_کلیسا #A_Lie_In_Church

نویسنده : #JULIET_EVER
مترجم : #محدثه

ژانر : #عاشقانه #خارجی #نایاب #جدید #اجباری #اروتیک #مافیایی #بزرگسال

خلاصه :
هنگامی که کلوئه خواهر بزرگ خود را تا عروسی بهترین دوستش دنبال کرد، او انتظار نداشت که داماد قسم‌های ازدواج خود را متوقف کند و رو به مهمان‌ها اعلام کند که او فرزند او را باردار است و آنها عاشق یکدیگر هستند،
که البته یک دروغ بزرگ بود، زیرا:
1) کلوئه او را نمی شناخت و برای اولین بار او را می‌دید،
2) او تازه 20 ساله بود و هنوز هم در کالج درس می‌خواند،
3) او یک دوست پسر داشت و
4) او هنوز باکره بود.
نتایجی که دروغ در کلیسا برای کلوئه داشت، این بود که:
- والدینش او را از خونه به بیرون پرت کنند.
- دوست پسر محبوبش، او را کنار بگذارد و قلبش را بشکند.
- خواهر بزرگش منکر این شود که او را هیچ وقت می‌شناخته.
@anlainkadeh 🔥

رمان : #آشتی #اشتی

نویسنده : #سعیده_براز

ژانر : #اجباری #عاشقانه #ازدواج_اجباری #ممنوعه #بزرگسال

خلاصه :
عروسی که بعد از فوت شوهرش به اجبار باید باعموی شوهرش ازدواج کنه تا بچه ی توشکمش بی پدر نمونه ولی بعد از دل بستن به عموی شوهرش ، حالا شوهرش زنده برمیگرده وبه زور ازش رابطه میخواد ...

@anlainkadeh 🔥

رمان : #آخرین_عشق #اخرین_عشق
#انتخاب_آخر #انتخاب_اخر

نویسنده : #عالیس #الناز

ژانر : #عاشقانه #ازدواج_اجباری #صحنه_دار #اجباری #معمایی #بزرگسال

خلاصه :
در مورد دختری از جنس درد که از روی ناچاری نقشه برای پیرمردی 60ساله پولداری می کشه ولی نمیدونه خودش طعمه اصلیه پس از اومدن پسر مرده از خارج کشور متوجه نقشه دخترمون میشه و همین باعث میشه که ..

@anlainkadeh 🔥

🤍 نام رمان : #سرنوشت_هوسباز

نویسنده : #بات
#bot

🤍 ژانر : #صحنه_دار #اروتیک #جدید #عاشقانه #اجباری #کلکلی #اربابی #هیجانی


🤍 خلاصه : ترانه ام..ترانه ی سرنوشت هوسباز،‌ چطور بازیم داد و کشوندم به اینجایی که هستم..درست در آغوش تو..آغوشی که خیلی دیر و خیلی زود نصیبم شد...و من چقدر راضی از این بازی سرنوشت هستم.

همه چی از ۱۶ سالگی شروع شد..تا نظرم بهت جلب شد رفتی و منتظرم گذاشتی، وقتی هم که اومدی اونی نبودی که من عاشقش بودم..شده بودی یه ارباب مغرور و خودخواه که ترانه هیچ جایی تو زندگیت نداشت.
@anlainkadeh 🔥

رمان : #زن_ناخواسته

نویسنده : #ناتاشا_اندرز

ژانر : #عاشقانه #اجباری #خارجی #ازدواج_اجباری #ممنوعه

خلاصه :
همه آنچه که الساندرو دی لوسی از زوجه خود میخواهد یک پسر است و بعد از یک سال و شش ماه زندگانی مایوس کننده تمام چیزی که ترزا از همسر سرد بسان یخ اش میخواهد جدایی است ، آلساندرا برای بستن معاهده ای تجاری با پدر ترزا به خانه انها می آید و ترزا با اولین دیدار دلباخته الساندرو می شود اما آلساندرو که مردی تاجر ، تودل برو و دوست داشتنی بین تمام زن ها است هیچ اشتیاقی به دختر کمرو و سربه زیر مانند او ندارد ، پدر ترزا با دیدن عکس العمل دخترش نسبت به این مرد جوان به این سرانجام می‌رسد که آلساندرو مناسب ترین داماد برای اوست و قصد می کند که می خواهد او با دخترش ازدواج کرده و برای او یک وارث به دنیا بیاورند …

@anlainkadeh🔥

💜‌رمان: #کوچولوی_شهوتی (‌دو جلد کامل)

‌نویسنده #فاطی

ژانر #عاشقانه #خشن #بزرگسال #اجباری #اروتیک

خلاصه :
آریا مرد مغرور و پولدار که به دختر عموش تج-اوز میکنه ولش میکنه میره خارج که بعد چند سال موقع نامزدی الین برمیگرده و ..

@anlainkadeh 🔥

رمان : #ارباب_تعصبی_من

نویسنده : ناشناس

ژانر : #عاشقانه #روستایی #رعیتی #ازدواج_‌اجباری #اربابی #اجباری #خشن #بزرگسال #اروتیک

خلاصه :
رمانی که بازم دختر قصمون مجبور میشه تن به ازدواج بده که اصلا دلش راضی بهش نیست و ..
@anlainkadeh🔥

رمان : #انار_های_نارس #انارهای_نارس

نویسنده : #زهرا_باقر‌_زاده ( #تبلور )

ژانر : #عاشقانه #اجباری #ممنوعه #هیجانی

خلاصه :
داستان در باره ی دختریه که میخواد تمام ثروت یک مردی که عقیمه رو بالا بکشه ولی پسر برادر اون مرده نمیزاره و نقشه دختره رو میفهمه و دختره رو مجبور میکنه صیغه اش بشه....
@anlainkadeh🔥

پارت اصلی رمانه کپی نشه❌🔞🔥

زانوم داشت از درد خم میشد اما مقاوت کردم تا زمین نیفتم،با صدای بلندش سرم فریاد زد.
_دست از عصبانی کردنم بردار وگرنه تضمین نمیکنم بیشتر از این بهت آسیب نزنم

برگشتم به سمتش و صاف توی چشماش خیره شدم.
+پس فکر کشتنمم تو سرت داری؟
راضیم،زود باش انجامش بده

نگاهشو اول توی چشمام و صورتم چرخوند و کم کم به سمت بدنم برد.
_راه عذاب دادنِ تو یه چیز دیگس،اونم من خوب بلدم

به سختی خودمو سر پا نگه داشته بودم.
+ای کاش میمردم و هیچ وقت باهات روبه‌رو نمیشدم

نیشخندش از روی صورتش کنار رفت و جاشو به اخم بین ابروهاش داد.
_تمومش کن،حوصله ی مضخرفاتتو ندارم

+چرا؟ چون دارم حقیقتو میگم؟

به سمتم قدم برداشت و توی یه چشم بهم زدن بهم رسید.انگشت اشاره اشو جلوم نگه داشت و با تحکم بهم تذکر داد.
_گفتم ادامه نده، نمیفهمی؟

+من دیگه طبق میل تو...

بهم فرصت نداد حرفمو کامل کنم،وقتی به خودم اومدم بدنمو بین اون زنجیرای طلایی لعنتیش دیدم.
سرشو پایین انداخت و خنده ی هیستریک و طولانی سر داد.
دستشو پشت گردنم انداخت،سرمو جلو کشید و با چشمای به خون نشستش توی چشمام خیره شد.
_زن لعنتی...خیلی حرف میزنی

دستشو از پشت گردنم به سمت جلو کشید و انگشتاشو به یقه ی لباسم بند کرد.
_امشب باید آرومم کنی تا زبون درازیاتو فراموش کنم♨️

با ادامه ی حرفش دستشو پایین کشید،شهوت توی چشماش موج میزد و ضربان قلب منو بالا برده بود.
لباسم به دنبال حرکتش چاک خوردو اون رو با شدت از بدنم خارج کرد، نگاه مست گیل روی بدنم میخ شد و با دیدن سینه هام زبونشو روی لبش کشید.
خم شد روی بدنم و سینمو به دهنش گرفت که نا خودآگاه ناله بلندی از بین لبام فرار کرد و اون جون کش داری کشید.❤️‍🔥
دستشو زیر لباسم برد بین پاهام دست کشید،بدون هیچ ملایمی حجم زیاد انگشتاشو داخل واژنم فرو کرد که فریاد سختی کشیدم و اون که انگار خوشش اومده بود سینمو رها کرد و به جون لبام افتاد.🔞🔥
با وحشیگری تمام انگشتاشو داخلم می کوبید و ناله هاشو توی دهنم رها می‌کرد که همون لحظه در اتاق زده شد و....🔞
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
زنی که مجبور میشه برای نجات دادن کشور و مردمش همسر یه پادشاه بی رحم و حشری بشه و هر شب توی تخت بهش سرویس بده....🔞🔥❌