هم عاشقشه و میخواد مراعاتش رو کنه، هم داغ کرده و کنترلش دست خودش نیست ...
بعد سه سال که رابطه نداشته ... قراره با دختری باشه که پر از ترس و دو دلیه... دختری که بدنش کنترلش رو از بین میبره و خوی سرکشش ر بیدار میکنه ....
داستان واقعی #شوکای_من به قلم بنفشه و نگار
نفس های داغش به گردنم میخورد
دستش در حال فتح اندام های من بود
از حس بدنش پشت سرمحال عجیبی داشتم.
ترس، اضطراب، هیجان!
دستش رو روی سینه ام کشید و کنار گوشم گفت
- میشه تنت رو لمس کنم؟
چشم هام رو به هم فشار دادم
هرچند تو این تاریکی مطلق با چشم باز هم چیزی نمیدیدم . جواب که ندادم خواست دستش رو عقب بکشه اما سریع لب زدم
- باشه...
اینبار اون بود که مکث کرد
ضربان قلبم رفت بالا
نکنه بذاره بره؟
لب زدم
- راحت باش
خم شد کنار گوشم گفت
- راحت؟
سر تکون دادم اره
دوباره پرسید
- یعنی لمست کنم؟ بدون لباس؟
باز هم سر تکون دادم آره
نفس داغش رو تو گودی گردنم خالی کرد و گفت
- همه جات رو؟
هوا از ریه هام خالی شد و بدون فکر گفتم
- آره...
تو تاریکی حس کردم لبخند زد.
دستش دوباره نشست رو شکمم
اما نرفت زیر بلوزم
آروم رفت سمت پایین
کمر شلوارم رو باز کرد و دستش رو برد داخل
قفل شده بودم
انتظار این حرکت رو نداشتم
دست داغش با تنم تماس پیدا کرد و من بدون اراده آه کشیدم
منو به خودش فشرد و زمزمه کرد
- تو منو پر توقع میکنی دختر ...
قبل از اینکه بپرسم چرا، صدای باز شدن کمربندش سکوت اتاق رو شکست...
پارت واقعی از داستان #شوکای_من بر اساس واقعیت. داستانی از تقابل دو روح زخمی . به قلم بنفشه و نگار. مناسب بزرگسالان🖤👇👇
https://tttttt.me/+QIZ6l1bRN1k1MTA8
بعد سه سال که رابطه نداشته ... قراره با دختری باشه که پر از ترس و دو دلیه... دختری که بدنش کنترلش رو از بین میبره و خوی سرکشش ر بیدار میکنه ....
داستان واقعی #شوکای_من به قلم بنفشه و نگار
نفس های داغش به گردنم میخورد
دستش در حال فتح اندام های من بود
از حس بدنش پشت سرمحال عجیبی داشتم.
ترس، اضطراب، هیجان!
دستش رو روی سینه ام کشید و کنار گوشم گفت
- میشه تنت رو لمس کنم؟
چشم هام رو به هم فشار دادم
هرچند تو این تاریکی مطلق با چشم باز هم چیزی نمیدیدم . جواب که ندادم خواست دستش رو عقب بکشه اما سریع لب زدم
- باشه...
اینبار اون بود که مکث کرد
ضربان قلبم رفت بالا
نکنه بذاره بره؟
لب زدم
- راحت باش
خم شد کنار گوشم گفت
- راحت؟
سر تکون دادم اره
دوباره پرسید
- یعنی لمست کنم؟ بدون لباس؟
باز هم سر تکون دادم آره
نفس داغش رو تو گودی گردنم خالی کرد و گفت
- همه جات رو؟
هوا از ریه هام خالی شد و بدون فکر گفتم
- آره...
تو تاریکی حس کردم لبخند زد.
دستش دوباره نشست رو شکمم
اما نرفت زیر بلوزم
آروم رفت سمت پایین
کمر شلوارم رو باز کرد و دستش رو برد داخل
قفل شده بودم
انتظار این حرکت رو نداشتم
دست داغش با تنم تماس پیدا کرد و من بدون اراده آه کشیدم
منو به خودش فشرد و زمزمه کرد
- تو منو پر توقع میکنی دختر ...
قبل از اینکه بپرسم چرا، صدای باز شدن کمربندش سکوت اتاق رو شکست...
پارت واقعی از داستان #شوکای_من بر اساس واقعیت. داستانی از تقابل دو روح زخمی . به قلم بنفشه و نگار. مناسب بزرگسالان🖤👇👇
https://tttttt.me/+QIZ6l1bRN1k1MTA8
Telegram
دانلود رمان شوکای من ( شوکا و مازیار)
کانال اختصاصی رمان های نگار
خرید فایل های کامل از اپلیکیشن باغ استور
@BaghStore_app
#دختری_با_قلب_زرد
#چشمان
#شوکای_من
#آتش_محبوس
کانال پشتیبانی
@mynovelsell
اینستاگرامم
https://www.instagram.com/dasta_nism
خرید فایل های کامل از اپلیکیشن باغ استور
@BaghStore_app
#دختری_با_قلب_زرد
#چشمان
#شوکای_من
#آتش_محبوس
کانال پشتیبانی
@mynovelsell
اینستاگرامم
https://www.instagram.com/dasta_nism
👍80❤7👎5😁1
👍10❤3
رمان:#عشق_ممنوعه
نویسنده:زهرا قلنده
ژانر:#عاشقانه و کمی #صحنه_دار
تعداد صفحات:232
فاقد فرمتهای دیگر❌
خلاصه:
سپهراد بعد از ۸سال درس خواندن با کلی تغییرات به ایران آمد.
به اصرار پدر بزرگش با پروا دختر عمهاش ازدواج کرد بدون اینکه عشقی به پروا داشته باشد. ولی سپهراد خود گرفتار عشقی ممنوعه شده بود که نه میتوانست فراموش کند نه از عشقش دست بردارد......
عشق ممنوعه
@anlainkadeh🔥
نویسنده:زهرا قلنده
ژانر:#عاشقانه و کمی #صحنه_دار
تعداد صفحات:232
فاقد فرمتهای دیگر❌
خلاصه:
سپهراد بعد از ۸سال درس خواندن با کلی تغییرات به ایران آمد.
به اصرار پدر بزرگش با پروا دختر عمهاش ازدواج کرد بدون اینکه عشقی به پروا داشته باشد. ولی سپهراد خود گرفتار عشقی ممنوعه شده بود که نه میتوانست فراموش کند نه از عشقش دست بردارد......
عشق ممنوعه
@anlainkadeh🔥
👍66❤8👎8
رمان : #رسم_ممنوعه
نویسنده : #زهرا
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #زناشویی #ممنوعه #بزرگسال
خلاصه :
تکین تهرانی ، بازیگر محبوب و از کشتی گیر های اسبق تیم ملی بود که خیلی ناگهانی از عرصه کشتی ، کناره گیری میکنه و وارد عرصه شهرت میشه . مردی که راز بزرگی توی سینه اش داره .
پناه یزدان دختر شکست خورده ایه که رسم های غلط دست و پاش رو بسته و شکست بزرگی از زندگی زناشویی خورده . زندگی پناه وقتی دستخوش تغییر میشه که تکین استاد دانشگاه پناه میشه و اشتباهات زندگی پناه رو بهش آموزش میده و زنانگی های به خاک کشیده این دختر رو مورد بوسه قرار میده .....
@anlainkadeh🔥
نویسنده : #زهرا
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #زناشویی #ممنوعه #بزرگسال
خلاصه :
تکین تهرانی ، بازیگر محبوب و از کشتی گیر های اسبق تیم ملی بود که خیلی ناگهانی از عرصه کشتی ، کناره گیری میکنه و وارد عرصه شهرت میشه . مردی که راز بزرگی توی سینه اش داره .
پناه یزدان دختر شکست خورده ایه که رسم های غلط دست و پاش رو بسته و شکست بزرگی از زندگی زناشویی خورده . زندگی پناه وقتی دستخوش تغییر میشه که تکین استاد دانشگاه پناه میشه و اشتباهات زندگی پناه رو بهش آموزش میده و زنانگی های به خاک کشیده این دختر رو مورد بوسه قرار میده .....
@anlainkadeh🔥
👍138❤16👎9👏3😁3
بیبی هاات.pdf
151.6 KB
رمان : #بیبی_هات #لیتل_هات ( کوتاه )
نویسنده : #دنیا
ژانر : #ددی #لیتل_گرل #لیتل #bdsm #استریت #ددی_لیتل_گرل #بزرگسال
خلاصه :
فاقد❌
@anlainkadeh🔥
نویسنده : #دنیا
ژانر : #ددی #لیتل_گرل #لیتل #bdsm #استریت #ددی_لیتل_گرل #بزرگسال
خلاصه :
فاقد❌
@anlainkadeh🔥
👍64👎32❤6🤔5👏2😁2
رمان : #بانوی_اهورا
نویسنده : #محبوبه_حبیبی
ژانر : #عاشقانه #مافیایی #صحنه_دار #اروتیک
رمان :
حنا دختری که برای انتقام خون خواهر دو قلوش وارد باند قاچاق دختر میشه تا انتقامش از رئیس اون باند که اسمش اهورا گذاشته بگیره تو اون باند لقب بانوی اهورا رو میگیره....
اما درست زمانیکه به اهورا نزدیک میشه میفهمه که...
@anlainkadeh🔥
نویسنده : #محبوبه_حبیبی
ژانر : #عاشقانه #مافیایی #صحنه_دار #اروتیک
رمان :
حنا دختری که برای انتقام خون خواهر دو قلوش وارد باند قاچاق دختر میشه تا انتقامش از رئیس اون باند که اسمش اهورا گذاشته بگیره تو اون باند لقب بانوی اهورا رو میگیره....
اما درست زمانیکه به اهورا نزدیک میشه میفهمه که...
@anlainkadeh🔥
👍63👎15❤7😁6
👍13🤔6😁5❤4👏3