👍14🔥2
#پارت49
بیچاره وار و التماس گونه گفتم: تو واقعی نیستی مگه نه؟ بگو که اون نیستی!
بگو که همه این ها یه حقه ی کثیفه؟! توروخدااااااا التماست میکنـــــم یه چیزی بگو، بگو که واقعی نیستی و فقط قصد دارین من رو اذیت کنیـــــن.
هان؟ چرا چیزی نمیگی؟ چرا حرفامو تائید نمیکنــــــــی؟
بلند گریه میکردم نه؛ در حقیقت زار میزدم و همه صورتم از این غم خیس شده بود.
کمی تکونش دادم:
چرا خشکت زده؟ بگو دیگه! اگر بگی به خدا باور میکنم!
یا صبرکن؛ اصلا هیچی نگو نمیخوام دیگه حتی یک کلمه بشنوم. میخوام برم.
به خاطر فشار زیادی که روم بود دچار دوگانگی شده بودم.
ترسیده مخالفت کرد: نمیشه، تازه پیدات کردم میدونی چندین سال صبر کردم تا بتونم پیدات کنم؟
نرو! خواهش میکنم. ببین منو؟ لمسم کن!
ببین که واقعی ام! که کلکی در کار نیست. بهت همه چیز رو توضیح میدم خب؟
فقط کافیه آروم بگیری و گوش بدی...!
دوباره با گریه مخالفت کردم: نــــــــه نــــــــه. الکیه! همه ی اینا الکیـــــــه.
عاصی شد.
خم شد و توی صورتم داد کشید:
الکی نیــــــست!
ببین این منم مــــــن، شهریاااااااار؛
و....
❤️🩹#رمان_دنیای_وارونه
پارت واقعی رمان☺️
📌 https://tttttt.me/+hHACZPU1oF0yOWI0
بیچاره وار و التماس گونه گفتم: تو واقعی نیستی مگه نه؟ بگو که اون نیستی!
بگو که همه این ها یه حقه ی کثیفه؟! توروخدااااااا التماست میکنـــــم یه چیزی بگو، بگو که واقعی نیستی و فقط قصد دارین من رو اذیت کنیـــــن.
هان؟ چرا چیزی نمیگی؟ چرا حرفامو تائید نمیکنــــــــی؟
بلند گریه میکردم نه؛ در حقیقت زار میزدم و همه صورتم از این غم خیس شده بود.
کمی تکونش دادم:
چرا خشکت زده؟ بگو دیگه! اگر بگی به خدا باور میکنم!
یا صبرکن؛ اصلا هیچی نگو نمیخوام دیگه حتی یک کلمه بشنوم. میخوام برم.
به خاطر فشار زیادی که روم بود دچار دوگانگی شده بودم.
ترسیده مخالفت کرد: نمیشه، تازه پیدات کردم میدونی چندین سال صبر کردم تا بتونم پیدات کنم؟
نرو! خواهش میکنم. ببین منو؟ لمسم کن!
ببین که واقعی ام! که کلکی در کار نیست. بهت همه چیز رو توضیح میدم خب؟
فقط کافیه آروم بگیری و گوش بدی...!
دوباره با گریه مخالفت کردم: نــــــــه نــــــــه. الکیه! همه ی اینا الکیـــــــه.
عاصی شد.
خم شد و توی صورتم داد کشید:
الکی نیــــــست!
ببین این منم مــــــن، شهریاااااااار؛
و....
❤️🩹#رمان_دنیای_وارونه
پارت واقعی رمان☺️
📌 https://tttttt.me/+hHACZPU1oF0yOWI0
Telegram
⛓💎رمان دنیای وارونه💎⛓
🦋دنیای وارونه🌱فاطمه ثامنی🦋
ژانر: جنایی| پلیسی| رمانتیک
@fateme_sameni01
https://tttttt.me/+hHACZPU1oF0yOWI0
پارتگذاری: روزهای فرد، روزی دوپارت + پارت هدیه جمعه
ژانر: جنایی| پلیسی| رمانتیک
@fateme_sameni01
https://tttttt.me/+hHACZPU1oF0yOWI0
پارتگذاری: روزهای فرد، روزی دوپارت + پارت هدیه جمعه
👍62❤6
رمان رسم دل پارت ۱۴۹
#رسم_دل
پری بانو ابرویی بالا انداخت و باشه‌ای گفت و همین طور که زیر لب داشت غر می‌زد به سمت حیاط بیمارستان رفت. کیاوش سریع گوشیش رو درآورد و به سارا زنگ زد. بعد از کلی زنگ خوردن بالاخره با صدای گرفته گوشی رو برداشت. -الو سلام، چیزی شده؟ کاری داری؟ -خانم قشنگم…
https://roman-one.xyz/رمان-رسم-دل-پارت-۱۴۹/
#رسم_دل
پری بانو ابرویی بالا انداخت و باشه‌ای گفت و همین طور که زیر لب داشت غر می‌زد به سمت حیاط بیمارستان رفت. کیاوش سریع گوشیش رو درآورد و به سارا زنگ زد. بعد از کلی زنگ خوردن بالاخره با صدای گرفته گوشی رو برداشت. -الو سلام، چیزی شده؟ کاری داری؟ -خانم قشنگم…
https://roman-one.xyz/رمان-رسم-دل-پارت-۱۴۹/
رمان وان
رمان رسم دل پارت ۱۴۹
پری بانو ابرویی بالا انداخت و باشه‌ای گفت و همین طور که زیر لب داشت غر می‌زد به سمت حیاط بیمارستان رفت. کیاوش سریع گوشیش رو درآورد و به سارا زنگ زد. بعد از کلی زنگ خوردن بالاخره با صدای گرفته گوشی رو برداشت. -الو سلام، چیزی شده؟ کاری داری؟ -خانم قشنگم…
👍17❤5
https://tttttt.me/+rwKwGoJ6yfRmM2Q8
اسیری در بند شهوت
🦋🐾 #اسیری_در_بند_شهوت
کاباره نشین
🦋🐾#کاباره_نشین
این رمان باز و ۱۸+ هستش اگر تمایل به خوندن این رمان دارید با ما همراه باشید ♥️🔞
به قلم: Salma.A
اسیری در بند شهوت
🦋🐾 #اسیری_در_بند_شهوت
کاباره نشین
🦋🐾#کاباره_نشین
این رمان باز و ۱۸+ هستش اگر تمایل به خوندن این رمان دارید با ما همراه باشید ♥️🔞
به قلم: Salma.A
👍27❤5😁2🥰1🤔1
👍19❤5🥰2
⚜⚜⚜مجموعه ی گردنبند
جلد اول
💥توجه
#مشخصات‌برای‌ساخت‌فایل‌الزامی‌ست.
🎗قیمت: 26#
⚡️تعدادصفحات: 600#
خلاصه:
گردنبندی که به آلیسون اشتباه تحویل داده شد:
یعنی من!
من آلیسون اشتباهی هستم.
یه هدیه نابجا مردی رو سر راه من قرار میده.
مردی که فوراً منو به مسیری از #اسرار تاریک و اشتیاق شدید هدایت می کنه.
دش بلک یه نویسنده مشهور و پرفروشه، اما همچنین مردیه که در ثروت و قدرت متولد شده.
اون #مالک همه چیزای اطراف و هر اتاقیه که واردش میشه...
و در لحظه ای که ملاقاتش می کنم صاحب منه.
به همین راحتی منو اغوا می کنه و جنبه دیگه ای از خودم رو که جرأت افشاش رو نداشتم فاش می کنه.
این مرد شگفت انگیز و عذاب دیده، راه دیگه ای برای #زندگی و #عشق بهم نشون میده.
وقتی منو میبوسه #ذوب میشم.
وقتی #لمسم میکنه میلرزم. و وقتی که کنترل در دست داره دوست دارم.
به خصوص وقتی که فکر میکردم دیگه هرگز به کسی اجازه نمی‌دم این اندازه روی من تسلط داشته باشه.
ما دوتا آدم شکسته ایم که یه جورایی باهم کاملیم.
اما این #رازها متعلق به اونه و بله, منم رازهای خودمو دارم که بخاطرش هر چی درسته رو در هم بشکنم و اشتباه کنم.
#توجه توجه🔗🔗🔗🔗
این نسخه کامل و بدون‌سانسور می‌باشد. هیچ‌گونه حذفیاتی ندارد.
زمان تحویل فایل: ۲۱ آذر ماه
💎💎قیمت فایل بعد از زمان پیشفروش افزایش می یابد.
📌در صورت خواستن رمان به @jygnlu پیام بدید.
کانال مترجم:
https://tttttt.me/amkhfckkbdafjpiydc
جلد اول
💥توجه
#مشخصات‌برای‌ساخت‌فایل‌الزامی‌ست.
🎗قیمت: 26#
⚡️تعدادصفحات: 600#
خلاصه:
گردنبندی که به آلیسون اشتباه تحویل داده شد:
یعنی من!
من آلیسون اشتباهی هستم.
یه هدیه نابجا مردی رو سر راه من قرار میده.
مردی که فوراً منو به مسیری از #اسرار تاریک و اشتیاق شدید هدایت می کنه.
دش بلک یه نویسنده مشهور و پرفروشه، اما همچنین مردیه که در ثروت و قدرت متولد شده.
اون #مالک همه چیزای اطراف و هر اتاقیه که واردش میشه...
و در لحظه ای که ملاقاتش می کنم صاحب منه.
به همین راحتی منو اغوا می کنه و جنبه دیگه ای از خودم رو که جرأت افشاش رو نداشتم فاش می کنه.
این مرد شگفت انگیز و عذاب دیده، راه دیگه ای برای #زندگی و #عشق بهم نشون میده.
وقتی منو میبوسه #ذوب میشم.
وقتی #لمسم میکنه میلرزم. و وقتی که کنترل در دست داره دوست دارم.
به خصوص وقتی که فکر میکردم دیگه هرگز به کسی اجازه نمی‌دم این اندازه روی من تسلط داشته باشه.
ما دوتا آدم شکسته ایم که یه جورایی باهم کاملیم.
اما این #رازها متعلق به اونه و بله, منم رازهای خودمو دارم که بخاطرش هر چی درسته رو در هم بشکنم و اشتباه کنم.
#توجه توجه🔗🔗🔗🔗
این نسخه کامل و بدون‌سانسور می‌باشد. هیچ‌گونه حذفیاتی ندارد.
زمان تحویل فایل: ۲۱ آذر ماه
💎💎قیمت فایل بعد از زمان پیشفروش افزایش می یابد.
📌در صورت خواستن رمان به @jygnlu پیام بدید.
کانال مترجم:
https://tttttt.me/amkhfckkbdafjpiydc
Telegram
attach 📎
👍53❤2😱1
همف همم مم..آه ..هاه..ی دقیقه..صبر..صبر کن.. لطفا ..آهه _افرین همینطوری عزیزم. برام ناله کن اون الان به من گفت عزیزم؟ وقتی همچین چیزی رو با اون صدای خش دار میشنوم چجوری میتونم تحریک نشم؟ قبل از اینکه #بیشتر از این بخوام به کلمه (عزیزم)فکر کنم واژنم با اسپاسم های کوچیک شروع به لرزش و #انقباض کرد .لذت بیشتر و بیشتر #داخل_شکمم_جمع_میشد و مثل یه #گرداب منو داخل خودش فرو میبرد _..اه .واژنت داره دورم سفت میشه ...داری ..هاه.. ارضا میشی؟ 🔥🔥 نه نه نه تو این موقعیت حرف نزن فقط از اون صدای لعنتیت استفاده نکن با شدت بیشتری خودشو داخلم کوبید و دیوار های داخلیه #واژنمو_با_آلتش_ماساژ_داد . دیگ نمیتونستم بیشتر از این خودم نگه دارم بدنم شروع کرد به لرزیدن . تمام وجودم انگار که به میلیون ها تیکه #تقسیم میشد و من بیشتر و بیشتر داخل #لذت شناور میشدم .بدنم منقبض میشد و باعث میشد کمرمو قوس...🚫🚫 https://tttttt.me/+3vQ9PO3iYFY3NmY0 ❥خلاصه=↻ الینا دختریه که نمیشه بهش گفت (خوب) اون همه کاری تو زندگیش کرده و هر گندیم که بگین بالا آورده . معمولا بهش میگن (بی شرم) (چشم سفید) حتی خیلیام بهش میگن (هرزه) اما واقعا کی از همه زندگیه اون خبر داره؟ وقتی الینا خیلی اتفاقی و ناخواسته با آریو مواجه همیشه _ پسری که همیشه پوکر فیس و خیلیم ساکته _ قراره چه اتفاقی بیوفته؟ واقعا شخصیت این دو نفر همینجوریه که نشون میدن؟ https://tttttt.me/+3vQ9PO3iYFY3NmY0
👍62❤11🥰7
👍11❤2🔥1
👍12👏2
Telegram
ماهگـ☽ـون
پایان خوش
👍8❤3😁1