کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
2.06K subscribers
8.5K photos
950 videos
59 files
3.78K links
ارگان رسمی کانون صنفی معلمان ایران(تهران)

بازتاب‌دهنده مواضع و خبرهای کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
@Ertebat_Ba_KSMtehran
Download Telegram
💠 جهان بی رؤیا

محمد حبیبی (معلم)

🔹 در تب و تاب جنبش می ۱۹۶۸ فرانسه، دختری با موهای بلوند، دستانی ظریف و چشمانی آبی؛ جمله ای بر دیواره دانشکده اش نوشت که تا سالها نقل محافل روشنفکری بود:
"کمی واقع بین باش و به رؤیای زندگی بهتر فکر کن".

اگر چه تخیل این جوانان پرشور فرانسوی - رؤیای زندگی بهتر- هرگز تحقق نیافت؛ جهان آنها خاطره این عصیان نهیلیستی را هرگز فراموش نکرد‌.

🔹 آما آن سوتر در جهان ما درست در همان روزگار؛ دختری با چهره ای گندمین و چشمانی مغموم - نشسته بر صندلی بازجویی- بر سر دو راهی حق انتخاب سربازان فرانسوی؛ مقاومت و گشودگی در برابر تجاوز و یا همکاری و خیانت -
دو راهی همیشگی جهان ما؛
📌انتخاب میان دورنج: کمتر یا بیشتر.

🔹 سال ها بعد در جهان آنها، دختری با جثه ای کوچک، چشمانی روشن و چهر ه ای مصمم، قدم در تحقق رؤیای جدیدی گذاشت که خیلی زود از او چهره ای به یاد ماندنی ساخت.
هنگامی که گرتا با مشتانی گره کرده رهبران جهان را این چنین مورد خطاب قرار داد؛ صدای سیلی سخت رؤیا بر چهره واقعیت به گوش رسید:
"ما در آستانه‌ی انقراض ‌جمعی هستیم، در حالی که شما فقط از پول و داستان‌های افسانه‌ای رشد بی‌وقفه‌ اقتصادی صحبت می‌کنید. چقدر شما پر رویید! "
سکوت و باز هم سکوت.
اما تکانه سیبک گلوها و بر افروختگی چشمان حاضران خاطره ای شد از امکان تحقق رؤیایی تازه.

🔹 آن سوتر در جهان ما - درمیانه دگردیسی گرتا به خاطره ای به یاد ماندنی- دختری با چشمانی سبز؛ موهای بلوطی و چهره ای خسته، در مقابل لنز دوربین عکاسان؛ لبانش به لبخندی نشست تا یاد آور دوگانه جهان ما و آنها باشد.
دخترک ایزدی؛ از تجاوز هر لحظه دیروز، به اندکی آسودگی برای فردا رسیده بود. لبخندی برای فراموشی. این نسیان دائمی جهان ما.

♦️ در این تقابل مداوم رؤیا و واقعیت، اسطوره و حقیقت، خاطره و فراموشی، تخیل برای آنها تحقّق دنیایی است بهتر، و برای ما جهانی با امکان رنج کمتر.

🔹 در تخیل ما دختری با گیسوانی به رنگ شبق، همچون آبشاری سیاه بر روی شانه ها، با چشمانی کشیده و پیشانی بلند، با دستانی لرزان، بر روی دیوار دانشگاه تهران، خطاب به ماچنین می نویسد:
"کمی رؤیا بین باش و به واقعیت زندگی با رنج کمتر فکر کن."
و در تخیلش چنین ادامه می دهد:
"همین را هم از ما دریغ می کنید، چقدر شما پررویید! "

#مینیمال
#رؤیا
#رنج_کمتر

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان تهران
🆔 @KSMtehran
📌 #بازنشر به مناسبت #روز_جهانی_مبارزه_با_کار_کودکان و #تداوم_بازداشت #محمد_حبیبی_سخنگوی_کانون_صنفی_معلمان_ایران #معلم_زندانی


🔷 #مینیمال
«محمد حبیبی»


در یک شب برفی زمستانی، گوشه‌ی خیابان ، آرام و بی‌صدا نشسته است و عبور ماشین‌ها را نظاره می‌کند. دستها و پاهای کوچکش می‌لرزند و گونه‌هایش سرخ شده اند. دستی در جیبش می‌کند و پولهایش را می‌شمارد. کاسبی‌اش امشب خوب نبوده. پولهایش را در جیبش می‌گذارد و دستهایش را محکم زیر بغلش می‌فشارد تا سرمای کمتری احساس کند. لحظه‌ای بعد با خوشحالی و عجله شروع به دویدن می‌کند و کیسه‌ی دستمال کاغذی‌هایش را به دنبال خود بر روی زمین می‌کشد. چراغ سبز شده است و حالا وقت کاسبی است. هنوز به میانه‌ی خیابان نرسیده که صدای ممتد ترمز یک موتور به گوش می‌رسد. دخترک با جیغ کوتاهی نقش بر زمین می‌شود. دست و پا زدنش زیاد طول نمی‌کشد. چشمهایش به آرامی باز و بسته می‌شوند و انگاری به جماعتی که دورش حلقه زده‌اند نگاه می‌کند. سرش برای آخرین بار می‌چرخد و نگاهش برای همیشه بر روی کیسه دستمال کاغذی‌ها متوقف می شود...

واقعیت این است که بعضی آدمها فقط برای مردن درکودکی، آنهم درست در کف خیابان‌ها به دنیا می‌آیند. به دنیا می‌آیند تا در یک شب برفی زمستانی با دست‌هایی سیاه از سرما و گونه‌هایی سرخ ، کف خیابان دست و پا بزنند و جان بدهند.
و من فکر می‌کنم که رقص این کودکان مرگ در کف خیابانها از سر میل شهوت آلودی است که به پایان دارند و بزرگترین آرزویشان رسیدن هرچه زودتر به خط پایان است. جایی که نه حسرتی باشد برای خوردن و نه دردی باشد برای کشیدن...
گاهی بزرگ‌ترین آرزوها در نزدیک ترین جاها برآورده می‌شوند. جایی مثل
کف خیابان!!!


https://tttttt.me/ksmtehran1/286

📌 #معلم_زندانی آزاد باید گردد

🔗 ارجاع به اصل ۲۶ و ۲۷ قانون اساسی


#حق_تشکل
#حق_تجمع
#حق_اعتراض
#معلمان_زندانی
#آزادی_معلمان_زندانی
#توقف_پرونده_سازی
#اعتراضات_سراسری_معلمان

🔺ارتباط با کانال

@Ertebat_Ba_KSMtehran

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran