کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
2.07K subscribers
8.51K photos
950 videos
59 files
3.78K links
ارگان رسمی کانون صنفی معلمان ایران(تهران)

بازتاب‌دهنده مواضع و خبرهای کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
@Ertebat_Ba_KSMtehran
Download Telegram
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_یازدهم

🔺 آموزش در دوره پهلوی اول(۱۲)


🔷 کیفیت علیه کمیت، تعارض در نظر و عمل


🔹 با توجه به بودجه‌های محدود و کمبود مواد آموزشی معتبر ضروری بود که تلاش برای ارتقای آموزش در مدارس موجود با افزودن تدریجی به تعداد مدارس و شتاب دادن به توسعه نظام آموزشی همراه شود. این تعارض ابتدا طی انقلاب مشروطه به مرحله مباحثات عمومی آموزش اجباری و سپس در دوره رضا شاه به سطح سیاست گذاری رسمی وارد شد.
در پرتو نواقص اساسی نظام آموزشی بسیاری توسعه سریع آن را بیهوده یا دست کم ناخواسته می‌دانستند. ماهنامه مهر که نسبت به یافتن راه‌های جدیدی برای پیشرفت آموزش حساس شده بود، مباحثه‌ای عمومی را بر سر این پرسش به وجود آورد:
«سهل‌ترین راه اجرای تعلیمات ابتدایی، عمومی و اجباری چیست؟».

خط‌مشی گذاران آموزشی پیشرو مرتبط با این بحث -سیاسی،صدیقی، اعتصام‌زاده، فاتح، نفیسی و دشتی- همگی در این شماره مجله مهر حضور داشتند. نخستین هدف آنها دوری از روش به حافظه سپردن حجم زیادی از اطلاعات عمدتا نامربوط و اهتمام به تفهیم و تحلیل بود. همگی به کمبود معلمان با صلاحیت اشاره می‌کردند و افسوس می‌خوردند که آموزش تقریباً به طور کامل نظری شده بود، آن هم با فارغ التحصیلانی که تنها برای مناسب مدیریتی مناسب‌اند.
در پاسخ به این بحث دشتی مقاله دیگری نوشت با عنوان «بازتاب‌هایی درباره آموزش اجباری» و مخاطرات پیاده‌سازی آموزش اجباری را گوشزد کرد. او به درستی نوشت که آموزش پایه اقتصاد، جامعه و پیشرفت‌های ملی است ولی «مدارس به خودی خود مشکلی را حل نمی‌کنند. آن‌ها تنها وقتی مفیدند که به از میان بردن کمبودهای جامعه کنونی و آفریدن یک جامعه جدید کمک کنند». چون مدارس آمادگی دستیابی به این هدف را نداشتند، گسترش آموزش بیهوده بود. او نتیجه گرفت: «ما مدارسی می‌خواهیم که در آن درودگران آموزش دیده، فلاحان آموزش دیده، آهنگران و تاجران آموزش دیده و..‌ به وجود آیند، ما مدارسی را نمی‌خواهیم که ما را از درودگران و کشاورزان و آهنگران و تاجران محروم کند و این‌ها را به یک مشت علاف طفیلی تبدیل کند».

طباطبایی نویسنده شفق سرخ خط مشابهی را در پیش گرفت. او ادعا کرد که اگر همه ایرانیان باید این مدارس موجود را بگذرانند، «انبوه جماعتی از نیمه بی‌سوادان» به شهرها هجوم خواهند آورد که «شغل آسان با درآمد خوب» طلب می‌کنند. او ادامه داد که در حال حاضر مدارس در ایران فارغ التحصیلانشان را با خو دادن به «تنبلی و خودستایی» به نیروهای نامناسب برای مشاغل مولد مبدل می‌کنند. سعید نفیسی نیز معتقد بود که مدارس موجود طبقه کارگر را نابود می‌کند و جای آن هیچ چیز نمی‌سازد جز عده‌ای منشی و کارمند. تقریبا همه یک زبان بودند که گسترش نظام مدارس فعلی برای کشور مضر خواهد بود.

در چنین شرایطی بسیاری از خط‌مشی گذاران آموزشی ترجیح دادند که ارتقای آموزش را بر گسترش آن مقدم بدانند. ولی ناآگاه از تعارضات به ارث رسیده، آن‌ها به تداوم پیاده‌سازی آموزش اجباری اصرار داشتند. در عمل در این دوره کار چندانی برای تقویت کیفیت مدارس نشد و تلاش‌های اصلی به گسترش آموزش و هدایت آن به سوی منافع رژیم معطوف شد.


#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

https://tttttt.me/KSMtehran/16763
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_یازدهم

🔺 آموزش در دوره پهلوی اول(۱۳)

🔷
آموزش نظری یا فنی و حرفه‌ای



🔹 همانطور که در قسمت قبلی اشاره شد، توافقی فراگیر نسبت به اولویت فنی و حرفه‌ای بر آموزش سختگیرانه نظری وجود داشت. و این در اصل نوعی عقب افتادگی فنی بود که اصلاحات(رفرم) آموزشی در آغاز قصد اصلاح آن را داشت. رضا شاه خود برای کار یدی ارزش زیادی قائل بود و حامی مصمم آموزش فنی و حرفه‌ای بود.

در ل ۱۳۱۹ وقتی تمام مدارسی که توسط خارجی‌ها اداره می‌شد ذیل وزارت فرهنگ قرار گرفت و از معلمان خارجی خواسته شد که کشور را ترک کنند، تنها برای مدرسه صنعتی ایرانی- آلمانی، تاسیس شده در ۱۳۰۱ در تهران، استثنا قائل شدند.

حمایت شاه از آموزش فنی و حرفه‌ای حتی تا زمان بروز بیگانه هراسی مزاجی او، به توصیه مشاوران خارجی ادامه پیدا کرد. دو پژوهشگر فرانسوی، پارنوا و هس، در گزارش خود در ۱۳۰۴ به وزارت فرهنگ پیشنهاد کردند که آموزش فنی و حرفه‌ای به ویژه در مقطع دبیرستان در اولویت قرار گیرد. بسیاری از اندیشمندان حوزه آموزش ایرانی همچون صدیق، نفیسی و وحید هم همین نظر را داشتند.
سیاست عملی این خط کلی را دنبال کرد. وزارت‌خانه‌های صنعت، راه، جنگ، کشاورزی، سلامت، ارتباطات، دارایی و معادن هر یک با هدف فوری تربیت نیروی کار ماهر مورد نیاز خود و موسسات وابسته به خود، چند مدرسه فنی و حرفه‌ای و کالج‌های فنی راه‌اندازی کردند.

🔹 اولین مدرسه پلی تکنیک غیردولتی در ۱۳۰۴ پایه گذاری شد. از ۱۳۰۲ هر امتیازی که به شرکت‌های خارجی اعطا می‌شد، مقید به فراهم کردن آموزش حرفه‌ای برای کارگران و دانش آموزان ایرانی می‌شد. از ۱۳۰۵ برای جذب دانش آموزان بیشتر مدارس فنی و حرفه‌ای، شهریه لغو شد. با این حال استانداردهای آنها پایین باقی ماند و کندتر از مدارس نظری توسعه یافتند.

اصلی‌ترین دلیل عملکرد ضعیف آن‌ها این تلقی سنتی بود که آموزش «مترادف» رها شدن از کار یدی و نه آموزش دیدن برای انجام آن است. «آموزش فنی و حرفه‌ای » به نظر تناقضی درون خود داشت: کار یدی در کارگاه و در فضای کار آموخته می‌شد، در حالی که مدرسه‌ها جایی برای فرار از آنجا قلمداد می‌شدند. در تشویق مطالبه تحصیلات [برای همه] نظام آموزشی به اشتباه چنین تصوری ایجاد کرده بود.

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

https://tttttt.me/KSMtehran/16794

🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_یازدهم

🔺 آموزش در دوره پهلوی اول(۱۴)

🔷 مقطع ابتدایی
در مقابل دو مقطع متوسطه و عالی



🔹 باید به کدام مقطع آموزشی اولویت داده می‌شد؟

به وضوح گسترش ناسیونالیسم، سکولار کردن، غربی سازی و وفاداری به رژیم با توسعه مدارس ابتدایی بیش از بقیه مقاطع تحصیلی مرتبط بود. ولی چگونه می‌توان تعیین کرد که کدام سطح آموزش برای هدف رشد اقتصادی مهم‌تر بود؟ مطالعاتی که بعدها انجام شد تغییر رویکرد از ابتدایی به متوسطه را تنها در شرایطی پیشنهاد می‌کرد که رشد دانش آموزان ابتدایی به ۱۰ درصد کل جمعیت کشور برسد. اگر این را بپذیریم، در دوره رضاخان از منظر توسعه اقتصادی هم، مدارس ابتدایی باید اولویت بیشتری می‌یافتند.

شاه و صاحب نظران آموزشی آن دوره هم از اولویت دادن به مقطع ابتدایی حمایت کردند، هرچند اغلب دلایل یکسانی برای این کار نداشتند. رضا شاه می‌گفت: «ما بیش و پیش از هر چیز باید کارگران و دهقانانمان را آموزش دهیم که بخوانند و بنویسند» تنها پس از آن است که باید به سمت تحصیلات بالاتر حرکت کنیم. حکمت و اسماعیل مرآت، دو وزیر فرهنگ، همچون بسیاری از نمایندگان مجلس همین خط را در پیش گرفتند.

برجسته‌ترین مدافع این سیاست تقی‌زاده بود. در مقاله‌ای که وی در ۱۳۰۴ نوشت دلایل اصلی اولویت مقطع ابتدایی را چنین فهرست کرد:

الف) عظمت ملت وابسته به رهبران یا برگزیدگان محدودی با عنوان «پیامبران خدا» که از تعالیم عالی برخوردارند، نیست بلکه به جای آن به صلاحیت سواد و سطح اجتماعی سیاسی و ملی کل مردم بستگی دارد. محمدعلی، محمود دوم و عبدالحمید تنها به خاطر بی‌سوادی توده‌ها شکست خوردند؛ ژاپنی‌ها تنها به خاطر تکیه بر توسعه آموزش پیروز شدند. ...«مردم بی‌سواد سد راه رهبران خردمندند».
ب) پیشرفت «واقعی» نیازمند مشارکت فعال مردمان در زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که این به نوبه خود وابسته به آموزش جامع ابتدایی است.
ج) اولویت یافتن
آموزش عالی به لحاظ اجتماعی عادلانه نیست چرا که به معنای آن است که عمده مردم «کور» بمانند در حالی که اقلیت اندکی هم «بینا» باشد و هم دوچشمی (هم از آموزش ابتدایی برخوردار باشند و هم از آموزش عالی).
د) آموزش ابتدایی مترقی و توسعه یافته پیش نیاز آموزش در مقاطع بالاتر است. گسترش آموزش‌های عالی‌تر علی‌رغم زمینه بی‌سوادی تقریباً مطلق، همان‌قدر مفید است که «تربیت کارگران معدن روی عرشه یک کشتی در حال غرق شدن».

تقی‌زاده در سخنرانی در مدرسه دخترانه آمریکایی‌ها، دیدگاه خود را چنین خلاصه می‌کند که «پیشرفت، تمدن، استقلال، رستگاری، آزادی و ناسیونالیسم» همه منوط به آموزش ابتدایی‌اند.
هرچند دیدگاه‌های مخالفی مثل دیدگاه عیسی صدیق و نماینده مجلس ملک‌زاده هم وجود داشت که نسبت به دشواری‌های توسعه سریع در تعداد مدارس ابتدایی و فشار ناشی از کمبود نیروی انسانی ماهر (که شامل معلمان مدارس ابتدایی هم می‌شد) هشدار می‌دادند؛ اما چنین کسانی استثنا بودند.

🔹 بار دیگر پیشرفت‌های عملی با اولویت‌های ایدئولوژیک در تناقض قرار گرفتند. اگرچه برخی اقدامات اولیه برای ارتقای آموزش ابتدایی صورت گرفت، اما در واقع این آموزش متوسطه و عالی بود که اولویت داشت. طرح‌های آموزشی عمده - اعزام دانشجویان به خارج از کشور، تاسیس دانشگاه تهران و گسترش دارالمعلمین- در راستای آموزش‌های عالی‌تر بود. چنین سیاستی به خاطر تقاضای فزاینده نیروی کار ماهر برای پیاده‌سازی برنامه‌های اصلاحات رژیم و نیاز رو به گسترش به کارمندان اداری تحمیل شده بود. در نتیجه آموزش متوسطه و عالی بسیار سریع‌تر از آموزش ابتدایی توسعه می‌یافت. تعداد دانش آموزان در مدارس ابتدایی جدید از ۴۳,۰۵۵ نفر در ۱۳۰۱ به ۲۸۷,۲۴۴ نفر در ۱۳۱۹ افزایش یافت(۶.۷ برابر). تعداد دانش آموزان متوسطه [بالاتر از ششم] در دبیرستان‌های جدید از ۳۰۰۰ نفر در ۱۳۰۳ به ۲۶,۹۲۹ در ۱۳۱۹ (۹ برابر) و تعداد دانشجویان کالج یا مقطع دانشگاهی از ۳۰۱ نفر در ۱۳۰۴ به ۳,۳۶۷ نفر در ۱۳۱۹ (۱۱ برابر) افزایش یافت (به آمار نهایی باید تعداد دانشجویان خارج از کشور هم اضافه شود).


https://tttttt.me/KSMtehran/16858

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_یازدهم

🔺 آموزش در دوره پهلوی اول(۱۵)

🔷
آموزش توده‌ای یا نخبگانی

🔹 اولویتی که به آموزش ابتدایی اعطا شد حاکی از تمایل حکومت به باز کردن درهای مدارس به روی فرزندان طبقات پایین بود. با توجه به رویکرد کارکردگرایانه روشنفکران ایرانی به آموزش، می‌توان گفت که آن‌ها تحصیل کردن فقرا را راهی برای از میان برداشتن شکاف‌های اجتماعی: شکاف طبقاتی، شکاف میان جامعه شهری و روستایی، شکاف میان پایتخت و استان‌ها یا حتی شکاف میان مردان و زنان قلمداد می‌کردند.

🔹 زمان کمی پس از کودتای ۱۲۹۹ در بیانیه نخست وزیری اعلام شد که آموزش نباید به «طبقه ممتاز ستمگر» محدود شود و همه کس از جمله جمعیت روستایی باید از «روشنگری آموزش» بهره گیرد. در خلال دوره مورد بررسی ین خط فکری‌ای بود که از سوی سیاستمداران و روشنفکران اعلام می‌شد. به علاوه بسیاری ابراز امیدواری کردند که آموزش متوسطه و عالی هم روزی به روی مردم عامه گشوده خواهد شد.
این رویکرد بهتر از همه در مذاکرات مجلس درباره دو قانونی که این اهداف را مدنظر داشتند، انعکاس یافت:

- قانون اختصاص کمک هزینه‌های آموزشی به کم درآمدها (مهر ۱۳۰۶)؛ و
- قانون حمایت مالی از دانش‌آموزان بی‌بضاعت در موسسات آموزش عالی (آذر ۱۳۰۸).

برخی نمایندگان مجلس مانند احتشام‌زاده که از قانون اول دفاع می‌کرد از دولت خواست که راه‌هایی برای حضور دانش‌آموزان بی‌بضاعت در تمام مقاطع تحصیلی باز کند. یاسانی استدلال می‌کرد که آموزش در تمام مقاطع باید «رایگان و به روی همه باز» باشد و خواستار راه انداختن دبیرستان در روستاها شد.دشتی از آن‌ها پشتیبانی کرد. وزیر فرهنگ(حکمت) با آموزش متوسط رایگان مخالفت کرد. استدلال او این بود که تا زمانی که اکثر دانش آموزان متوسطه از خانواده‌های ثروتمندند، چشم‌پوشی از پرداخت شهریه‌ها به معنی صدقه دادن به اغنیاست. در عوض او پیشنهاد کرد که شهریه‌ها در دو مقطع ابتدایی و متوسطه تنها برای بی‌بضاعتان رایگان شود.

دیگری نمایندگان بر گسترش آموزش در استان‌ها تاکید کردند و به دولت به خاطر تمرکز فعالیت‌ها در تهران انتقاد کردند. علی‌اصغر حکمت وزیر فرهنگ این ناهماهنگی میان پایتخت و شهرستان‌ها را تایید کرد، ولی به جای این که آن را ناشی از فقدان اراده کافی در وزارتخانه خود تلقی کند، دشواری یافتن معلمانی که در شهرستان کار کنند را علت اصلی این مشکل دانست.

🔹 از منظری کاربردی مهمترین قدم فرمان حکومتی ۲۵ اردیبهشت ۱۳۰۶ بود که ثبت نام بی‌بضاعتان را در تمام مدارس عمومی رایگان کرد. به علاوه در جاهایی که مدارس خصوصی مشغول به کار بودند، مدارس عمومی تنها مجاز به پذیرش دانش آموزان اقشار ضعیف بودند. به موجب مقررات تصویب شده در ۱۳۰۶ گرفتن شهریه منوط به امکانات مالی والدین شد. اما در واقع هرچه این مقررات اجرایی شد به عمیق‌تر شدن و تداوم شکاف‌های اجتماعی انجامید:
بر اساس این قوانین دو نظام آموزشی کاملاً مجزا با دو استاندارد کاملاً متفاوت به رسمیت شناخته شد؛ یکی برای فقرا و دیگری با کیفیت بالاتر برای اغنیا.

تقریباً نمی‌توان تشخیص داد که این اقدامات تا چه میزان فرزندان طبقات پایین را به مدرسه‌ها کشاند. در ۱۳۱۵ حکمت وزیر آموزش، با رضایت اعلام کرد که امروز بیشتر از گذشته جوانان در تهران به مدارس متوسطه و عالی راه می‌یابند.
بیانیه‌های بسیاری داده شد، قوانینی تصویب شد و فرمان‌هایی ابلاغ شد ولی عملاً چندان موثر نبودند. آموزش در روستاها (که ۶۵ درصد مردم در آن زمان در آن‌جا زندگی می‌کردند) همچون شهرستان‌ها مثل سابق محدود بود؛ بخشی به خاطر کمبود امکانات و ضعف مردم ساده در مطالبه وضع بهتر و بخشی به خاطر مخالفت نخبگان با آموزش توده‌ای. برای نمونه علی‌اکبر سیاسی می‌گفت تجار و زمینداران آموزش را خطری برای موقعیت اجتماعی خود می‌شمارند و با گسترش آن مخالف‌اند. علما هم که به دلایل مشابهی با آموزش جدید مخالف‌اند مردم را به فرستادن بچه‌هایشان به مدرسه تشویق نمی‌کنند که مبادا به خطری برای اسلام تبدیل شوند.

https://tttttt.me/KSMtehran/16886

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_یازدهم

🔺 آموزش در دوره پهلوی اول(۱۶)


🔷 گسترش بیشتر
آموزش ابتدایی و متوسطه

🔹 آمار درباره گسترش مدارس از ۱۳۰۱ تا ۱۳۲۰ به ما چه می‌گوید؟



در ۱۳۰۱ تنها ۰.۴۷ درصد از جمعیت در مدارس ابتدایی و متوسطه درس می‌خواندند (بدون در نظر گرفتن شاگردان مکتب و طلبه‌های مدارس علمیه)، در ۱۳۱۹ این آمار به ۲.۴۱ رسید. در این ۱۸ سال تعداد دانش آموزان ۷ برابر شد در حالی که جمعیت ۱.۴ برابر شده بود. این نرخ رشد البته طی این دوره یکنواخت نبود. در ۵ سال اول بدنه دانش آموزی تنها ۳۴.۴ درصد رشد کرد. (متوسط ۸.۶ درصد در هر سال). در ۵ سال بعدی شتاب بیشتری یافت و به متوسط ۲۵.۹ درصد در هر سال رسید. بعد از آن دوباره سرعت رشد، کاهش یافت: بین ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۵ تا ۱۳.۳ درصد و از آن سال تا ۱۳۱۹ تا ۹ درصد افت کرد. اگرچه روی هم رفته در این دوره با رشد مواجه‌ایم ولی نرخ آن به اندازه انتظارات رژیم نبود. به علاوه پس از رشد صحیح نسبی در اولین سال‌های سلطنت، جهش اولیه فرو نشست.

این کاهش سرعت توسعه به خاطر نبود تقاضا برای آموزش یا ضعیف شدن اراده حکومت برای این کار نبود، بلکه به خاطر کمبود معلمان توانا، بودجه ناکافی و مسائل جمعیتی بود.

کمبود جدی معلمان ماهر مستقیماً به تنزل منزلت شغلی معلمی مربوط بود که از دوره قاجار آغاز شده بود ولی میانه دو جنگ جهانی افت بیشتری کرده بود. شهری شدن و صنعتی شدن، اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و توسعه نظام نوپدید بوروکراتیک، مشاغل با پرستیژ تازه‌ای برای طبقه تحصیل فراهم کرده بود. حقوق یک معلم بسیار کمتر از یک کارمند دولتی با همان رده تحصیلی بود.
بودجه‌های ناکافی، ساختن مدارس را کند کرد. مشکلات اقتصادی کلی کشور تخصیص منابع به حوزه آموزش را در سطح پایینی نگه داشت. در طول این دوره به طور متوسط کل این بودجه بیش از ۴ درصد افزایش نیافت که بیشتر آن هم به آموزش عالی اختصاص یافت (برای مقایسه می‌توان به بودجه دفاعی اشاره کرد که ۳۳ درصد بودجه سالیانه را به خود اختصاص می‌داد).

همچون دیگر کشورهای در حال توسعه نرخ بالای رشد جمعیت، بر گسترش آموزش غلبه داشت. به علاوه جمعیت در اقصی نقاط ایران پراکنده بودند و حتی بخش زیادی یکجانشین نبودند چرا که اکثر جمعیت ایران را روستاییان و عشایر تشکیل می‌دادند. جمعیت روستایی در بیش از ۵۰ هزار روستا پراکنده بود که اغلب کوچکتر از آن بودند که بخواهند مدرسه‌ای برای خود داشته باشند. به علاوه بچه‌های ساکن حومه شهرها بخشی از نیروی کار خانواده خود محسوب می‌شدند و والدین تمایلی به فرستادن آنها به مدرسه نداشتند. از این گذشته گروه‌های ممتاز و نخبه انگیزه‌ای برای تشویق آموزش روستایی نداشتند و روحانیون هم از چنین امری استقبال نمی‌کردند.


https://tttttt.me/KSMtehran/16922

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_یازدهم

🔺 آموزش در دوره پهلوی اول(۱۷)


🔷 نتیجه‌گیری

🔹رضا شاه نظام آموزشی را تنها وسیله‌ای برای تامین کادر مورد نیاز برای سیاست‌های مدرنیزاسیون خود نمی‌دید، بلکه افزون بر آن، آن را وسیله‌ای برای تحریک حمایت عمومی برای رژیم و سیاست‌های خود به شمار می‌آورد.

محمدرضا پهلوی بعدها درباره نظام آموزشی که از پدرش به ارث برده بود، نوشت:
«رضا شاه برای آموزش ایرانی کاری بیشتر از ساختن مدارس، تربیت معلمان و اعزام دانشجویان به خارج انجام داد. او کل روح و فلسفه نظام آموزشی ما را دگرگون کرد. از نظر او آموزش باید اول از همه به آفرینش وطن پرستی خدمت کند...»

دقیقاً همین نکته مورد تحسین محمدرضا پهلوی از سوی یک ناظر خارجی سنگین‌ترین شکست رضا شاه مطرح شده است. شورای هماهنگی امور خارجی آمریکا در گزارشی در ۱۳۲۸ نظام آموزشی ایران را چنین ارزیابی می‌کند:

«مشکل اساسی ضعف ساختار آموزشی ایران فلسفه آموزشی آن است. ... نظام آموزشی ملی ایران در برآوردن احتیاجات ایران مدرن شکست خورده است.
فلسفه آموزشی و [به تبع‌ آن] جزئیات فنی نظام مدارس به طور عمده، تقلیدی از نظام آموزشی سنتی فرانسه هستند که با این مشخصات شناخته می‌شود: تمرکز بیش از حد بر مدیریت، سلسله مراتب اقتدار [علمی]، تاکید بر مطالعات نظری به جای مباحث کاربردی، برنامه درسی کلیشه‌ای و بسیار سنگین و سیاست نابود کردن به جای نجات دانش آموزانی که نمی‌توانند استانداردهای مناسب تحصیلی را چه به‌طور حقیقی چه به صورت صوری به دست آورند».

البته که هر کدام از این ارزیابی‌های مثبت و منفی پیش فرض خودشان را دارند.
این پرسش اما مطرح می‌شود که نظام آموزشی تا چه میزان انتظارات اعلام شده شاه را برآورده کرده بود؟

به نظر می‌رسد شورای امور خارجه آمریکا انتظارات بیشتری داشتند. «افکار و اعمال» مردم کمتر از آن چه آنها مد نظر داشتند «اساساً دستکاری و متحول» شده بود. غربی سازی و ملی‌گرایی در نفوذ به اعماق مردم (نه اقلیت‌های قومی) ناموفق بود. بالاتر از همه، تعصبات دینی به روند سایه افکندن بر سایر تعهدها و ارزش‌ها ادامه دادند. پایه قدرت موسسات دینی هرگز به طور جدی تهدید نشد.

دلیل مهمتر دیگر برای اندک ارزیابی کردن موفقیت نظام آموزشی جدید در طرز عمل شاه ریشه دارد: او در اصلاحاتش کوشید که نهادها و ارزش‌های قدیمی به کلی نابود نشود، بلکه در عوض وی در پی آن بود که ایران جدید را در طول ایران قدیم بنا کند. شکست او در پی‌ریزی اصلاحات مورد نظرش و راه رفتن بر لبه تیز آموزش جدید، راه دستیابی به اهدافش را بر او بست.

🔺 با این همه برخی دستاوردهای مهم در بلند مدت حاصل شده بود: زیرساخت لازم برای یک نظام آموزشی ملی نهادینه شد؛ مدارس ابتدایی سنتی تقریباً به طور کامل برچیده شد؛ مفهوم آموزش جدید - چشم‌اندازی که روشنفکران یک یا دو نسل قبل‌تر در ذهن خود می‌پروراندند- سرانجام فراگیر شد؛ اگرچه دلبستگی عمومی به اسلام همچنان نیرومند بود، کنترل روحانیون بر آموزش دیگر بی‌معنا بود؛ و آخر اینکه برای اولین‌بار حکومت [به جای روحانیون] سیاست‌های آموزشی را تنظیم و ارائه کرد و اقدامات اجرایی خود را برای پیشبرد سیاست‌های آموزشی به برنامه‌ای [جا افتاده] تبدیل کرد.


https://tttttt.me/KSMtehran/16948

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم


🔺 آموزش در دوره پهلوی دوم (۱_۱)


🔹 حکومت ۳۷ ساله محمدرضا شاه (۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷) یک دوره طولانی کشمکش بر سر قدرت بود.

از نظر سیاسی سه دوره را می‌توان در زمان سلطنت او متصور شد:
- دوره ضعف از زمان به قدرت رسیدن او تا زمان سقوط محمد مصدق در ۱۳۳۲

- دوره تحکیم قدرت از ۱۳۳۲ تا شروع نارضایتی‌ها
در ۱۳۴۲

- دوره انقلاب سفید.

دوره به قدرت رسیدن محمدرضا شاه با چالش‌های عمده‌ای همراه بود. اولاً سقوط سلطنت رضا شاه مخالفان قدیمی وی را تحریک کرد که به پا خواسته و علیه جانشین بی‌تجربه و جوان (۲۱ ساله) او اقدام کنند. این اقدامات توسط گروه‌های نخبه‌ای که رضا شاه آنان را سرکوب کرده بود یعنی سران مذهبی، زمینداران، بازاریان، سران قبایل و اعضای سلطنتی قاجار و اقلیت‌های مذهبی به ویژه (کردها و ترک‌های آذری) انجام می‌شد. همزمان روشنفکران، لیبرال‌ها و ناسیونالیست‌ها از ضعف شاه در اوایل سلطنت و حضور ابر قدرت‌ها به عنوان فرصتی برای خود بهره‌برداری کردند. سست شدن کنترل در آن زمان امری محسوس بود. محمدرضا فردی بی‌تجربه، بدون پشتوانه قدرت چشمگیر و بی‌لیاقت در جانشینی پدر می‌نمود.
تنها پس از تخلیه نظامیان خارجی در ۱۳۲۵ بود که شاه توانست اختیار امور را برای تحکیم جایگاه خود به دست بگیرد. در ۱۳۲۸ او به اندازه کافی اعتماد به نفس به دست آورده بود که طرح‌های جامعی برای بازسازی اجتماعی و اقتصادی ارائه دهد، اولین برنامه (توسعه) ۷ ساله را پیش بکشد و از لیبرالیزاسیون و رفرم و به‌خصوص اصلاحات ارضی سخن بگوید.
اگرچه انتظارات عمومی که وی با این طرح‌ها ایجاد کرده بود در نهایت چندان برآورده نشد، ولی وعده‌های او برای اینکه گروه‌های نخبه را دشمن خود سازد کافی بود. قدرت رو به افزایش شاه آن‌ها را علیه او متحد کرد: زمینداران از طرح اصلاحات ارزی؛ بازاری‌ها از گروه بندی‌های اقتصادی فزاینده پدید آمده در اثر برنامه اول هفت ساله (توسعه)؛ علما از سیاست‌های غربی سازی و سکولاریزاسیون؛ روسای عشایر همچون همیشه از اعمال قدرت مرکزی بر خود؛ روشنفکران از عقب نشینی از لیبرالیسم نسبی پدید آمده در سال‌های پس از سقوط رضاشاه، ناراحت بودند؛ حزب توده نیز نیروهای خود را به این جمع ناراضی اضافه کرده بود.
شاه که حاضر نبود مطابق قانون اساسی و به‌عنوان یک پادشاه مشروطه سلطنت کند، پس از جریانات مربوطه به ملی شدن نفت با طراحی و همکاری انگلستان و دولت ایالات متحده، کودتایی را علیه دولت ملی مصدق راه‌اندازی کرد.
در بازگشت به قدرت، ارتش که وی را به تاج و تخت برگرداند، قوی‌تر شده بود به طوری که دست کم به عنوان حفاظی علیه مخالفان داخلی می‌توانست روی آن حساب کند. همزمان شاه قول‌های زیادی به کهنه سیاسیون داد تا پشتیبانی آن‌ها را جلب کند. در ۱۳۳۶ وی قدرت کافی برای انتخاب اولین نخست وزیر وفادار به خود یعنی منوچهر اقبال را یافت تا بتواند فعالیت‌های سیاسی جدید را شروع کند و همچنین نزدیک‌ترین دوست خود یعنی اسدالله علم را مامور کرد تا حزب مردم را به عنوان اپوزیسیون وفادار رژیم تشکیل دهد. به‌خصوص ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) نیز در همان سال ایجاد شد.

در طول سال‌های بعد اقدامات اصلاحی بیشتر، فرایند تدریجی سکولاریزاسیون و دخالت‌های روزافزون حکومتی و خارجی در اقتصاد که با اقدامات پیش از این عجین شد نیروهای مخالف جدیدی را پدید آورد.
پیامد این شرایط برخوردهای خشن بیشتر بود. برخی رهبران مخالف دستگیر و زندانی شدند، برخی به تبعید فرستاده شدند یا اینکه در کشور ماندند ولی فعالیت‌هایشان به تعلیق درآمد. بخشی را رژیم در ساختار خود جذب کرد. اشغال دانشگاه تهران توسط نیروهای ارتش از جمله فعالیت‌های بازدارنده بود. برخی روش‌های نظامی و شبه نظامی نیز درباره بازاری‌ها و زمینداران اعمال شد. برخی روحانیون نیز با روشی مشابه درگیر بودند و گروه‌های مسلح چپگرا طی دهه پنجاه به شدت سرکوب شدند. پس از آن و تا ۱۳۵۶ ثبات سیاسی حاکم بود و شاه حکومتی مطلق داشت.

https://tttttt.me/KSMtehran/16986

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم


🔺 آموزش در دوره پهلوی دوم (۲_۱)


🔷 کل پستی و بلندی‌های رژیم در مقیاسی کوچک‌تر را می‌توان در تحولات دائمی کارکنان وزارت آموزش (بیش از وزارتخانه‌های دیگر) دید. طی سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۶ صدیق پنج بار برای پست وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد و هر بار این پست را بیشتر از پنج ماه در دست نداشت. به طور مشابه در چهار ماه آخر سلطنت شاه چهار وزیر آموزش انتخاب شدند. هم صدیق و هم سیاسی بیان کردند که در طول هر دوران تصدی‌شان قبل از آن‌که بتوانند سیاستی را طراحی کنند، دولت عوض می‌شد و هنگامی که بار دیگر به وزارت باز می‌گشتند با کارکنان و برنامه‌های جدیدی مواجه می‌شدند که چندان با آن‌ها موافقت نداشتند. بیشتر ایده‌های اصلاحی و لیبرالی سیاستمداران و سیاستگذاران آموزشی پیش از رسیدن به مرحله اجرا معلق می‌شدند. سیاست‌های آموزشی که تاثیرگذاری بیشتر داشتند، مشخصاً آن‌هایی بودند که توسط خود شاه در زمانی که آزادی عمل داشت برنامه‌ریزی شده بودند.

🔹 در دهه ۱۳۴۰ شاه تمرکز خود را بر انقلاب سفید یا به تعبیر خودش انقلاب شاه و مردم گذاشته بود. اصول عملی آن در ۱۹ ماده منعکس شده بود که سه مورد از آن‌ها در ارتباط با آموزش بود: ایجاد سپاه دانش (ماده ۶)، اصلاحات آموزشی (ماده ۱۲) و آموزش رایگان در همه سطوح آموزشی (ماده ۱۵).
با وجود ادعای شاه که انقلاب سفید بر اساس ارزش‌های ملی پایه‌گذاری شده بود، اهداف برجسته آن مدرنیزاسیون و الگوی آن جوامع توسعه یافته غربی بود. اما در ذهن شاه پیشرفت کشور، حشمت سلطنت و تحکیم اقتدار او تفکیک ناپذیر بودند. همچون دیگر نظام‌های سلطنتی، سیاست‌های اجتماعی و سیاسی شاه همگی در راستای ملاحظات سیاسی برنامه‌ریزی می‌شد. از بین بردن پایه‌های قدرت بزرگان و نخبگان پیشین و به دست آوردن پشتیبانی عموم برای ادامه سلطنت امری ضروری بود. اعتقادات مذهبی باید در راستای وفاداری به حکومت قرار می‌گرفتند.

🔹 مراحل قبلی مدرنیزاسیون در خاورمیانه نتوانسته بود تاثیرات عمیقی در لایه‌های اجتماعی و سیاسی داشته باشد چون گروه‌های قدرت سنتی به طور مداوم مانع مدرنیزاسیون می‌شدند و قدرت مرکزی را محدود می‌کردند. آن‌ها همچنین برای شاه چالشی به حساب می‌آمدند. بنابراین نخبگانی نیاز بودند که موجودیت و پیشرفت خود را تنها مدیون شاه بدانند. جایگاه زمین‌داران، علما، بزرگان بازار و روسای عشایر (که باید خلع سلاح و تخت قاپو می‌شدند) باید با طبقات جدید صنعتی و کشاورزیِ صنعتی، بازرگانی، دولتی و مقامات بالای نظامی -که وفاداری‌شان به شاه مسجل بود- جایگزین می‌شدند. روحانیان برجسته باید با مجوز دولتی و طبق سیاست‌های شاه فعالیت می‌کردند، روشنفکران باید پیش از حضور در تجمعات پاسخگوی رژیم می‌بودند. ارتش و ساواک به منظور پشتیبانی بیشتر برای حمایت از رژیم بیش از پیش قدرت یافتند.
شاه خواهان پیشرفت بود به خصوص در آموزش و کشاورزی، اما به شدت اعتقاد داشت که اصلاحات فقط می‌تواند از طریق انگیزه‌سازی و اقدام از بالا موفق شود. وی اغلب اعلام می‌کرد که اگر ایران نیازمند انقلابی باشد، می‌خواهد خود رهبر این انقلاب باشد. در خیال شاه اتحاد بین تاج‌وتخت و مردم نفوذ نخبگان قدیمی را خنثی می‌کرد و مانع بروز نارضایتی عمومی می‌شد. به گمان او توسعه سیاسی و مشارکت‌های مردمی می‌توانست تا پس از تکمیل اصلاحات به تاخیر بیفتد.
اما روند وقایع مشخص ساخت که تنها شبحی از اتحاد مردم و رژیم وجود داشت. «انقلاب شاه و مردم»، انقلاب شاه تنها باقی ماند.
با وجود حوزه وسیع برنامه انقلاب سفید، شاه تمایل به پیاده‌سازی سریع داشت. از یک سو وی می‌خواست که اجرایی شدن آن را در طول زندگی خود ببیند و از سوی دیگر با توجه به گام‌های بلند پیشرفت سریع کشورهای پیشرفته، بیم آن داشت که تاخیر، جبران این عقب ماندگی را ناممکن کند.
این حس ذیق فرصت، یکی از دلایلی بود که باعث شد شاه از تعهد قبلی خود به دموکراسی و لیبرالیسم دور شود و در عوض روش‌های استبدادی و مطلقه را ترجیح دهد، در واقع وی بر اساس اصولی عمل کرد که حریم‌ها را زیر پا گذاشت. در ۱۳۴۵ نوشت: «راهنمایی و هدایت و رجوع به روش‌های معمول مجلس کافی نبود». سرکوب هر نشانه‌ای از مخالفت از نظر شاه ضروری بود.
بیشتر برنامه‌های انقلاب سفید به خوبی برنامه‌ریزی نشده بود، متناسب با واقعیت‌های ایران نبودند و به طور کامل محقق نشدند. اغلب پرستیژ و کمیت بسیار مهم‌تر از کیفیت و بهره‌وری بود. برنامه‌های زمانی به طور غیر واقع بینانه‌ای فشرده بود. ملاحظات سیاسی همیشه مهم‌ترین عامل موثر بر نتایج بود و این در اصلاحات آموزشی بیشتر از تمام حوزه‌های دیگر نمود داشت.

⤵️ ادامه در صفحه بعد
⤴️ ادامه از پست قبل

روی هم رفته برنامه اصلاحی بیشتر از هر چیز ذیل ملاحظات سیاسی قرار داشت و مبتنی بر برنامه زمانی غیر واقع بینانه و فشرده‌ای بود که بر کل ماهیت اصلاحات و نتایج غایی آن تاثیر گذاشت. برنامه اصلاحات آموزشی هم از این شرایط مستثنا نبود.

https://tttttt.me/KSMtehran/17006


#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم

🔺 آموزش و پرورش در دوره پهلوی دوم (۲)


🔹 چهار عامل مهم در فعالیت‌های انقلابی قبل از ۱۳۵۷ عبارت بودند از:
قدرت استبدادی،
سکولاریزاسیون،
نفوذ خارجی
و تنش‌های اقتصادی و اجتماعی.

با نگاهی به گذشته و بررسی فراز و نشیب ادوار اقتدار و ضعف می‌توان همبستگی منفی بین قدرت شاه و فرایندهای دموکراتیزاسیون و لیبرالیزاسیون را مشاهده کرد: به هر میزان که شاه قدرتمندتر می‌شد آزادی‌ها با شدت بیشتری سرکوب می‌شد و در ادوار ضعیف شدن او برعکس لیبرال‌ها به برخی موفقیت‌ها دست می‌یافتند، هرچند شرایط برای پیاده‌سازی اهداف آن‌ها نامساعد می‌نمود چرا که در دوره بعد فرمان همایونی هر آن‌چه را دستاورد دوره قبل بود به کلی لغو می‌کرد. این الگو بیش از هر جای دیگر در حوزه اصلاحات آموزشی تکرار شد.
کل پستی و بلندی‌های رژیم در مقیاسی کوچک‌تر را می‌توان در تحولات دائمی کارکنان وزارت آموزش (بیش از وزارتخانه‌های دیگر) دید. طی سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۶ صدیق پنج بار برای پست وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد و هر بار این پست را بیشتر از پنج ماه در دست نداشت. به طور مشابه در چهار ماه آخر سلطنت شاه چهار وزیر آموزش انتخاب شدند. هم صدیق و هم سیاسی بیان کردند که در طول هر دوران تصدی‌شان قبل از آن‌که بتوانند سیاستی را طراحی کنند، دولت عوض می‌شد و هنگامی که بار دیگر به وزارت باز می‌گشتند با کارکنان و برنامه‌های جدیدی مواجه می‌شدند که چندان با آن‌ها موافقت نداشتند. بیشتر ایده‌های اصلاحی و لیبرالی سیاستمداران و سیاستگذاران آموزشی پیش از رسیدن به مرحله اجرا معلق می‌شدند. سیاست‌های آموزشی که تاثیرگذاری بیشتر داشتند، مشخصاً آن‌هایی بودند که توسط خود شاه در زمانی که آزادی عمل داشت برنامه‌ریزی شده بودند.
در دهه ۱۳۴۰ شاه تمرکز خود را بر انقلاب سفید یا به تعبیر خودش انقلاب شاه و مردم گذاشته بود. اصول عملی آن در ۱۹ ماده منعکس شده بود که سه مورد از آن‌ها در ارتباط با آموزش بود: ایجاد سپاه دانش (ماده ۶)، اصلاحات آموزشی (ماده ۱۲) و آموزش رایگان در همه سطوح آموزشی (ماده ۱۵).
با وجود ادعای شاه که انقلاب سفید بر اساس ارزش‌های ملی پایه‌گذاری شده بود، اهداف برجسته آن مدرنیزاسیون و الگوی آن جوامع توسعه یافته غربی بود. اما در ذهن شاه پیشرفت کشور، حشمت سلطنت و تحکیم اقتدار او تفکیک ناپذیر بودند. همچون دیگر نظام‌های سلطنتی، سیاست‌های اجتماعی و سیاسی شاه همگی در راستای ملاحظات سیاسی برنامه‌ریزی می‌شد. از بین بردن پایه‌های قدرت بزرگان و نخبگان پیشین و به دست آوردن پشتیبانی عموم برای ادامه سلطنت امری ضروری بود. اعتقادات مذهبی باید در راستای وفاداری به حکومت قرار می‌گرفتند.
مراحل قبلی مدرنیزاسیون در خاورمیانه نتوانسته بود تاثیرات عمیقی در لایه‌های اجتماعی و سیاسی داشته باشد چون گروه‌های قدرت سنتی به طور مداوم مانع مدرنیزاسیون می‌شدند و قدرت مرکزی را محدود می‌کردند. آن‌ها همچنین برای شاه چالشی به حساب می‌آمدند. بنابراین نخبگانی نیاز بودند که موجودیت و پیشرفت خود را تنها مدیون شاه بدانند. جایگاه زمین‌داران، علما، بزرگان بازار و روسای عشایر (که باید خلع سلاح و تخت قاپو می‌شدند) باید با طبقات جدید صنعتی و کشاورزیِ صنعتی، بازرگانی، دولتی و مقامات بالای نظامی -که وفاداری‌شان به شاه مسجل بود- جایگزین می‌شدند. روحانیان برجسته باید با مجوز دولتی و طبق سیاست‌های شاه فعالیت می‌کردند، روشنفکران باید پیش از حضور در تجمعات پاسخگوی رژیم می‌بودند. ارتش و ساواک به منظور پشتیبانی بیشتر برای حمایت از رژیم بیش از پیش قدرت یافتند.
شاه خواهان پیشرفت بود به خصوص در آموزش و کشاورزی، اما به شدت اعتقاد داشت که اصلاحات فقط می‌تواند از طریق انگیزه‌سازی و اقدام از بالا موفق شود. وی اغلب اعلام می‌کرد که اگر ایران نیازمند انقلابی باشد، می‌خواهد خود رهبر این انقلاب باشد. در خیال شاه اتحاد بین تاج‌وتخت و مردم نفوذ نخبگان قدیمی را خنثی می‌کرد و مانع بروز نارضایتی عمومی می‌شد. به گمان او توسعه سیاسی و مشارکت‌های مردمی می‌توانست تا پس از تکمیل اصلاحات به تاخیر بیفتد.



⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل

اما روند وقایع مشخص ساخت که تنها شبحی از اتحاد مردم و رژیم وجود داشت. «انقلاب شاه و مردم»، انقلاب شاه تنها باقی ماند.
با وجود حوزه وسیع برنامه انقلاب سفید، شاه تمایل به پیاده‌سازی سریع داشت. از یک سو وی می‌خواست که اجرایی شدن آن را در طول زندگی خود ببیند و از سوی دیگر با توجه به گام‌های بلند پیشرفت سریع کشورهای پیشرفته، بیم آن داشت که تاخیر، جبران این عقب ماندگی را ناممکن کند.
این حس ذیق فرصت، یکی از دلایلی بود که باعث شد شاه از تعهد قبلی خود به دموکراسی و لیبرالیسم دور شود و در عوض روش‌های استبدادی و مطلقه را ترجیح دهد، در واقع وی بر اساس اصولی عمل کرد که حریم‌ها را زیر پا گذاشت. در ۱۳۴۵ نوشت: «راهنمایی و هدایت و رجوع به روش‌های معمول مجلس کافی نبود». سرکوب هر نشانه‌ای از مخالفت از نظر شاه ضروری بود.
بیشتر برنامه‌های انقلاب سفید به خوبی برنامه‌ریزی نشده بود، متناسب با واقعیت‌های ایران نبودند و به طور کامل محقق نشدند. اغلب پرستیژ و کمیت بسیار مهم‌تر از کیفیت و بهره‌وری بود. برنامه‌های زمانی به طور غیر واقع بینانه‌ای فشرده بود. ملاحظات سیاسی همیشه مهم‌ترین عامل موثر بر نتایج بود و این در اصلاحات آموزشی بیشتر از تمام حوزه‌های دیگر نمود داشت.
روی هم رفته برنامه اصلاحی بیشتر از هر چیز ذیل ملاحظات سیاسی قرار داشت و مبتنی بر برنامه زمانی غیر واقع بینانه و فشرده‌ای بود که بر کل ماهیت اصلاحات و نتایج غایی آن تاثیر گذاشت. برنامه اصلاحات آموزشی هم از این شرایط مستثنا نبود.


https://tttttt.me/KSMtehran/17048

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم

🔺 آموزش در دوره پهلوی دوم (۳)


🔹 شاه، وزرای کابینه او، روشنفکران و سیاستگذاران آموزشی اغلب نگرش‌های متفاوت و برخی اوقات واگرا به اساس و هدف اصلاح نظام آموزشی داشتند. اما آن‌ها -همانند سایر اقشار مختلف مردم - بر این باور بودند که آموزش معجزه‌ای است برای رسیدن به نتایجی که آنها هم برای خود و هم برای کشور خواهان آن بودند.
افراد انتظار داشتند که آموزش و تحصیل به آن‌ها کمک کند که از نردبان اجتماعی و حکومتی بالا روند و شاید بیشتر از همه، روشنفکران (به طور اخص خط مشی‌گذاران آموزشی) اعتقاد داشتند که این موضوع کل ملت را در شالوده جدید قرار خواهد داد.

الف) دیدگاه شاه

محمدرضا پهلوی نیز به شدت با این اعتقاد همراه بود. سه ماده از ۱۹ ماده انقلاب سفید شاه در مورد «انقلاب آموزشی» بود. از دیدگاه او آموزش صرفاً ابزاری برای مدرنیزاسیون ایران نبود بلکه وسیله‌ای برای جلب پشتیبانی عمومی و وحدت در حکومت سلطنت مطلقه به حساب می‌آمد. به همین دلیل بود که او اجازه اصلاحات آموزشی اساسی را داد. در ذهن او، بهره‌مند شدن از ارزش‌های شخصیتی، تقویت وفاداران جدید و تدریس «مهارت‌های مفید» همگی جزئی از آموزش به حساب می‌آمدند. تربیت یا پرورش به تعلیم و آموزش ارجحیت داشت، اما تربیت باید در لوای فلسفه رژیم انجام می‌شد در حالی که تعلیم باید در راستای آموزش نیازهای نیروی انسانی انجام می‌گرفت.
شاه مانند پدرش به سوالات فلسفی درباره حقوق اخلاقی دولت برای القای مجموعه‌ای از ارزش‌ها و شهروندان از بالا دست اهمیت نمی‌داد. به اعتقاد او آموزش مطمئناً می‌توانست تمام انتظارات او برای تبدیل شدن به «تمدنی عظیم» را برآورده کند.
محمدرضا دیدگاه‌های خود در مورد آموزش را از همان ابتدای سلطنت اعلام کرد. فقط یک ماه پس از رسیدن به سلطنت در یک سخنرانی گفت که فقط آموزش می‌تواند کشتی وطن را به سمت ساحل ترقی، سعادت و پیشرفت پیش ببرد. سال‌های بعد در ادامه دیدگاه و اظهاراتش، از آموزش به عنوان بهترین «سرمایه ملی» یاد کرد. به طور اخص وی از آموزش به عنوان مهم‌ترین عنصر برای توسعه آگاهی‌های ملی و حفظ وحدت ملی نام می‌برد و وحدت ملی نیز به استقلال اقتصادی و سیاسی منجر می‌شد. برای ممکن ساختن این نظریات همه اتباع او باید تعلیمات مناسب داشته باشند، همه باید درباره افتخارات فرهنگی و تاریخی کشور بدانند و همه -شامل اقلیت‌ها- باید فارسی یاد بگیرند. برای گسترش روح میهن پرستی و به عنوان وظیفه مقدس آموزش، محمدرضا بسیار تحت تاثیر پدر خود بود و در کل دوران سلطنت خود، به خصوص در اوج قدرت سیاسی‌اش بر آن تاکید داشت.

تمایل شاه برای یکپارچه‌سازی آموزش و میهن پرستی در کنفرانس‌های آموزشی سالانه، آغاز و از سال ۱۳۴۷، عملی شد. در اولین کنفرانس که درباره چارچوب اصلاحات آموزشی بود، اعضا صراحتاً اعلام کردند که مدارس -شامل دانشگاه‌ها- باید حفظ و گسترش فرهنگ ملی را به عنوان مهم‌ترین هدف دنبال کنند. بیانیه سومین کنفرانس (۱۳۴۹) می‌گفت که در دنیای مدرن که «ارزش‌های اخلاقی و روحی در فرایند پیشرفت تکنولوژیک متروک مانده‌اند» آموزش ایرانیان «باید تلاش‌های ویژه‌ای برای حفاظت، تجدید و تکریم افتخارات فرهنگی ملی» انجام دهد. کنفرانس پنجم (۱۳۵۱) قدمی رو به جلو نهاد و مسئولیت و رسالت مدارس را کار در جهت «افزایش غرور ملی و وطن» ذکر کرد. در سال ۱۳۵۲ محمدرضا شاه به کنفرانس گفت که آموزش باید «فضای میهن پرستی» را تقویت کند و در راستای همین جمله این کنفرانس برنامه‌هایی برای گسترش پایه‌های میهن پرستی در مدارس تدوین کرد.
برای شاه، وفاداری ملی به معنای وفاداری به سلطنت به عنوان یک نهاد و شخص خودش بود. قبلاً او در مقام ولیعهد از معلمان دانشسرای عالی خواست که روح خداپرستی، شاه دوستی و وطن پرستی را در دانش‌آموزان تقویت کنند. این نگرش حدود ۴۰ سال بعد به طور واضح‌تری در سال ۱۳۵۴، هنگامی که وی حزب رستاخیز را بنیان نهاد عملی‌تر شد. کنفرانس آموزشی سالانه آن سال با عنوان «آموزش قواعد و اصول رستاخیز» برگزار شد و بیان کرد که این هدف مدارس است که به نسل جوان «فلسفه انقلاب ایرانی» را آموزش دهند تا آنها را آماده کنند که خدمتگزاران شایسته‌تری برای شاهنشاه و سرزمین مادری باشند.

در راستای این هدف توصیه شد:

۱. «بنیان‌های ملی‌گرایی ایرانی، توسعه فرهنگ ایرانیان، اصول و ایدئولوژی حزب رستاخیز و فلسفه انقلاب [سفید]» باید در سطوح آموزشی گنجانده شوند.

۲. آموزش اصول حزب رستاخیز باید همچنین در فعالیت‌های فوق برنامه موسسات آموزشی تاکید شود.

⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل

۳. بنابراین مدارس باید زمینه‌های مناسبی برای کلاس‌های آموزشی جدید که مهارت‌های شناختی و آنچه کشور برای مدرنیزاسیون خود نیاز دارد را در راستای وفاداری مطلق به رژیم در برنامه‌ها ایجاد می‌کردند. اعضای آن باید در نهایت به تشکیل یک طبقه نخبه جدید بی‌انجامد که ستون پشتیبان دیگری برای اصول انقلاب سفید باشند.


در همان زمان عموم مردم برای اینکه می‌توانستند دسترسی راحت‌تری به امکانات تحصیلی و مدارس داشته باشند، خوشحال بودند. بنابراین به نظر می‌رسید که مردم از اصلاحات پیاده شده، به ویژه اصلاحات ارضی، بهره‌مند شده‌اند و آگاهانه و منطقی از این اقدامات پشتیبانی می‌کنند. بنابراین شاه باور داشت که تداوم رژیم او امری تضمین شده است.


https://tttttt.me/KSMtehran/17075


#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم

🔺آموزش در دوره پهلوی دوم (۱_۴)

ب) دیدگاه سیاست‌گذاران آموزشی


برخلاف شاه، روشنفکران -مخصوصاً خط مشی‌گذاران حرفه‌ای آموزش- هدف اصلی آموزش را خدمت به عموم مردم و اشخاص نه دولت و وطن، می‌دانستند. با این حال دیدگاه آن‌ها درباره آموزش یکسان نبود. موضوع دیگر این بود که همان‌طور که خواهیم دید اکثر آن‌ها اگرچه با سیاست‌های شاه مخالف بودند، در برهه‌ای از زمان در نظام سیاسی موجود فعالیت می‌کردند. بنابراین اغلب سخت بود، اگر نگوییم ناممکن، که بتوان عقاید اصلی آن‌ها را متوجه شد. در واقع تفکرات اصلی خود آن‌ها با چیزهایی که در راستای خدمتگزاری به شاه اعلام می‌کردند متفاوت بود. گاهی آن‌ها مطالبی را اعلام می‌کردند که می‌دانستند توسط شاه پذیرفته می‌شود، با این قصد که بتوانند نتایج متفاوتی با آن‌چه در ذهن شاه می‌گذرد حاصل کنند. بنابراین به طور مثال، در تلاشی برای کسب پشتیبانی شاه برای آموزش اجباری، علی‌اکبر سیاسی نقش آموزش در تقویت پشتیبانی عمومی از رژیم را مطرح کرد -دیدگاهی که به کلی با عقاید خود او در مورد آموزش یا ماهیت حاکمیت پهلوی منافات داشت. در این باره سیاسی، صدیق و کاظم ودیعی (معاون وزیر آموزش در سال‌های ۱۳۵۳ تا ۵۶) مدعی شدند که آن‌ها به این دلیل با وجود مخالفت با فلسفه آموزشی شاه حاضر به فعالیت در وزارت آموزش شاه شدند که بتوانند در راستای عقاید خود بر اصلاحات آموزشی تاثیر بگذارند.

🔹 بنابراین می‌توان گفت که اختلافات بنیادی بین دیدگاه‌های شاه درباره اساس و عملکرد آموزش و آن‌هایی که عهده‌دار امور آموزش و پرورش بودند وجود داشت. هر دو اعتقاد به پیشرفت دولت و سعادت اشخاص داشتند اما برخلاف روش سودگرایی-استبدادی، اکثر کارشناسان که عمده آن‌ها از دانشگاه‌های غربی فارغ التحصیل شده بودند، بر انگاره‌های لیبرالیستی اصرار داشتند. آن‌ها در حالی که شاه، حکومت و دولت را ارزش برتر می‌دانست تمایل داشتند که فرد را ارزشمند بدانند. درست است که آن‌ها نیز آموزش را به عنوان خدمتی به جامعه می‌دانستند اما نه با تحمیل افکار به اشخاص بلکه بیشتر با انتخاب آگاهانه توسط هر فرد. ناگزیر، روشنفکران دیدگاه خود را در دوره‌هایی که شاه از نظر سیاسی ضعیف بود صریح‌تر اعلام می‌کردند و چون اقتدار او افزایش می‌یافت آن‌ها هم لحن محافظه‌ کارانه‌تری انتخاب می‌کردند یا اصلاً اشاره‌ای به دیدگاه‌های خود نمی‌کردند.

🔹 یک نکته اساسی توسط عیسی صدیق یک ماه پس از برکناری رضا شاه گفته شد. او گفت در گذشته «مسئولیت بر عهده کسی بود که دستورات را صادر می‌کرد. امروز ما آزاد هستیم» و ادامه داد:
« اگر تا دیروز ما فقط به کودکان خود یاد می‌دادیم که فرمانبرداران محض باشند، از حالا به بعد ما باید آن‌ها را آموزش دهیم که به سرنوشت جامعه وفادار باشند. امروز وظیفه داریم که کودکان این سرزمین را ارتقا دهیم تا نهایت بهره را از آزادی ببرند، که با حقوق خود آشنا باشند، از وظایف خود آگاه باشند، قادر باشند بین آزادی و بی‌قانونی تمیز دهند نه اینکه با ظلم و فساد محاصره شوند. با توجه به قانون و به دستور عقل خود رفتار کنند و در مجموع شهروندانی ارزشمند برای زندگی در یک کشور آزاد باشند».

سخنرانی‌های بعدی او ارتباط بین قدرت دیدگاه‌های آزادی‌خواهانه او و قدرت رژیم و بالعکس را منعکس می‌کرد. در روز معارفه علی اکبر سیاسی -جایگزین صدیق- به عنوان وزیر آموزش، وی از آموزش به عنوان اهرمی برای تحکیم دموکراسی، پیاده سازی عدالت اجتماعی و دستیابی به پیشرفت و ترقی یاد کرد.


https://tttttt.me/KSMtehran/17101


#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم

🔺آموزش و پرورش در دوره پهلوی دوم(۲_۴)



🔹سیاسی هنگامی که قانون تحصیلات اجباری را در مجلس (۲۹ آذر ۱۳۲۱) بیان می‌کرد گفت که در «ممالک مترقی و متمدن که از آزادی برخوردارند» حکومت‌ها مدرسه را به عنوان گامی به سوی آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی تلقی می‌کنند. و در ضمن گفتگوها افزود:
«پیش نیاز یک رژیم دموکراتیک، آموزش اجباری و عمومی است. اگر ما خواهان حاکمیت دموکراتیک هستیم باید این اصل را اجرا کنیم.... یک حکومت دموکراتیک بر پایه آگاهی اعضایش از حقوق و وظایف خودشان بنیان نهاده می‌شود. (به همین دلیل آن‌ها باید) قادر باشند بخوانند و بنویسند و آگاهی از جغرافیا و تاریخ کشور خود داشته باشند. یکی از دلایل وجود دیکتاتوری نبود آگاهی و بی‌سوادی و جهل مردم از حقوق‌شان است. در دوره‌های زمانی گذشته اقتدار همیشه تحت رهبری دیکتاتورها رخ می‌داد و از زمان سقوط آن‌ها، کشورها ضعیف می‌شدند. این دیگر مناسب نیست که روی این خط حرکت کنیم. مردم باید امور خود را مدیریت کنند و خود عامل پیشرفت و سعادت خود باشند و این فقط با آموزش ممکن است».
اگرچه سیاسی چنین دیدگاه‌هایی را همیشه در ذهن داشت اما آن‌ها را هنگامی عمومی کرد که جایگاه شاه ضعیف بود. مخصوصاً در ابتدای دهه ۱۳۱۹ هنگامی که سیاسی وزیر آموزش بود، در ابتدای دهه ۳۰ هنگامی که وی رئیس دانشگاه تهران بود و دوباره از ۱۳۵۷ به بعد.
در این زمان افراد زیاد دیگری نیز جلو آمدند تا دیدگاه‌های مشابهی را بیان کنند.
یکی از برجسته‌ترین این افراد دکتر محمد درخشش بود که در دهه ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۱۳۴۰ این نظریات را بیان کرد.

🔹 در دوره‌هایی که قدرت شاه زیاد بود، چنین نظراتی هنوز شنیده می‌شد اما آن‌ها از انتقاد علنی از رژیم خودداری می‌کردند. مراجع عمومی بسیاری وجود داشتند که معتقد بودند آموزش می‌تواند آزادی، مساوات و سعادت افراد را افزایش دهد نه فقط اینکه به سود دولت باشد. مثال‌هایی از این مورد در نوشته‌های دکتر محمد مشایخی، دکتر مجید رهنما و شاپور راسخ دیده می‌شود. آن‌ها و بسیاری دیگر اعتقاد داشتند که افراد نیز همانند ملت‌ها به عنوان یک کل، می‌توانند از مزایای آزادی بهره‌مند شوند تا اینکه فقط نظرات تحمیل شده رژیم را منعکس کنند. اما هنگامی که آن‌ها دیدند شاه در جایگاه قدرتمندی قرار دارد، اختلافات خود را با وی کنار گذاشتند. گذشته از همه این‌ها درباره نقش اساسی آموزش، اتفاق نظر وجود داشت و به هر حال یکی از این دیدگاه‌ها باید انتخاب می‌شد.

https://tttttt.me/KSMtehran/17137

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم

🔺
آموزش و پرورش در دوره پهلوی دوم (۵)


ج) دیدگاه عمومی


شیفتگی نسبت به تحصیلات، ویژگی معمول طبقات پایین در کشورهای در حال توسعه است. آن‌ها به آموزش به چشم اولین و مهم‌ترین عامل و همچنین نوعی از معجزه می‌نگرند که می‌تواند فرزندانشان را از چنگال فقر و ناآگاهی که خود درگیر آن هستند نجات دهد. دیدگاه آنها نوعی «ایمان عمیق» به قدرت آموزش است که می‌تواند پرستیژ را نه فقط برای فرزندان، بلکه برای کل خانواده به همراه داشته باشد. در ایران انگیزه بسیار زیادی برای کسب تحصیلات از زمان‌های گذشته وجود داشته است. علاوه بر اینکه در این دوره نیز این انگیزه توسط دانشگاهیان (بومی و فرنگی) و توسط شاه تقویت می‌شد. نتیجه این‌که اکثر مردم به آموزش به چشم بهترین و اغلب تنها شانس برای رهایی فرزندان از سرنوشتی که بزرگترهای‌شان گرفتار آن هستند، می‌نگریستند.

🔺 اهمیت دادن به آموزش و تحصیل در بین مردم در نقاط مختلف کشور حتی در نقاط بسیار دور افتاده به چشم می‌خورد. شگفت انگیزترین مثال در این رابطه را نویسنده‌ای انگلیسی هنگامی که از روستای رازون در لرستان عبور می‌کرد، نقل می‌کند. روستا آب جاری نداشت، برق و بهداری و حتی حمام عمومی نیز نداشت. هنگامی که از روستاییان پرسیدم که بیش از همه به چه چیز نیاز دارند، پاسخشان این بود: «تنها چیزی که نیاز داریم، مدرسه است. فقط این‌که مطمئن شویم فرزندان ما زندگی بهتری از ما خواهند داشت». طبقات پایین شهری نیز دیدگاه مشابهی داشتند. مانند سایر کشورهای در حال توسعه تنها استثنائات گروه‌های چادرنشین عشایری بودند که در اکثر جلسات با آن‌ها نشانی از نقطه نظرات مشابهی دیده نشد. تلاش‌های حکومتی برای تشویق به آموزش در میان آن‌ها موفقیت‌های کمی به همراه داشت.

🔹 در بیشتر دیدگاه‌ها نظر مردم این بود که مدارس دو وظیفه دارند: شکل‌دهی شخصیت دانش‌آموزان و آماده کردن آن‌ها برای استخدامی «محترمانه». اولی به معنای آموزش اصول و ارزش‌های اخلاقی (بیشتر مذهبی) و رفتاری مناسب و دومی به معنای رها ساختن‌شان از کارهای پیش پا افتاده و آموزش امور اداری به آنان است.
در دیدگاه عموم، آموزش به معنای آموزشِ کشاورزان بهتر یا تربیتِ کارگران شهریِ قادر به توسعه کشاورزی یا صنعت نبود، بلکه به معنای جلوگیری از دچار شدن دانش آموزان به چنین مشاغلی بود.
از بسیاری جهات، طبقات متوسط جامعه شهری و نخبگان در این دیدگاه سهیم بودند. طبقات متوسط، آموزش به ویژه تحصیلات دانشگاهی را به عنوان بهترین ابزار برای ترقی اجتماعی و اقتصادی و ملحق شدن به افراد در طبقات بالاتر می‌پنداشتند. برای طبقات بالا، آموزش و تحصیلات ابزاری مهم برای حفظ نخبگی و برتری‌شان بود. بنابراین آن‌ها به دنبال کسب مدارج بالاتر و تحصیلات تخصصی‌تر بودند (اغلب در دانشگاه‌های سطح بالای غربی). به این روش همچنان می‌توانستند یک گام جلوتر از طبقات متوسط باشند. حتی آن‌هایی که مخالف تحصیلات جدید بودند -مانند روحانیان و زمینداران- چنین کاری را با توجه به قدرت خود انجام می‌دادند.
حاصل تاثیر چنین نظراتی ایجاد تقاضای بسیار فزاینده برای آموزش بود که به گسترش سریع آن، مخصوصاً در سطح قبل از دانشگاه، منجر شد. همچنین فارغ التحصیلانی را تربیت کرد که انتظار بیشتری برای استخدام داشتند امری که رژیم به سختی می‌توانست آن را مدیریت کند.


https://tttttt.me/KSMtehran/17173

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم

🔺آموزش‌وپرورش دردوره پهلوی‌دوم(۶)



🔺 قانون تعلیمات اجباری


🔹 نگاه اجباری به تحصیلات در قالب قانون، بیشتر در کشورهای اروپای غربی در قرن نوزدهم به وجود آمد. این قانون از فلسفه سیاسی آن زمان و تلقی تغییر یافته‌ای از عملکردهای اجتماعی آموزش، یعنی، نه به معنای امتیازات یک اقلیت بلکه به عنوان حقوق و وظیفه عموم پدید آمد. در خاورمیانه قانون تحصیلات اجباری پس از جنگ جهانی اول در مصر و در سال ۱۳۰۴، در ترکیه در سال ۱۳۰۵، و در عراق پس از سال ۱۳۱۹ تصویب شد. در اینجا نیز قانون بیانگر تغییر تفکر سیاسی و اجتماعی بدون توجه چندان به ظرفیت‌های اجرایی و حرفه‌ای است که برای تحقق آموزش همگانی مورد نیاز بود.

🔹 در ایران این پدیده به دوران انقلاب مشروطه برمی‌گردد (وارد ساختن آن در مشروطیت ۱۲۸۵ و قانون اساسی آموزش در سال ۱۲۹۰، در فصل چهارم). اما این قانون نیازمند تاکید دوباره بر تفکرات لیبرال و رفع ضعف به وجود آمده حکومت مرکزی در طول جنگ جهانی دوم بود تا از قانونی صرفاً روی کاغذ به قانونی عملی و واقعی تبدیل شود. همانند سال ۱۲۸۵ تصویب قانون در سال ۱۳۲۲ نه توسط شاه بلکه توسط جنبش‌های لیبرال به خصوص توسط گروهی از روشنفکران -که به ویژه در دانشگاه تهران مستقر بودند- انجام شد که همگی در غرب تحصیل کرده بودند.
نیروی اصلی این حرکت علی اکبر سیاسی بود و دیگرانی مانند مسعود کیهان، سعید مالک و سعید نفیسی وی را همراهی می‌کردند. طبق گفته علی اکبر سیاسی این گروه در مورد چنین قانونی در دهه ۱۳۱۰ بحث کرده بودند، اما تا زمان به سلطنت رسیدن محمدرضا شاه بیان این قانون را صلاح نمی‌دیدند. تغییر سلطنت فرصت را به آن‌ها داد. با انتصاب سیاسی به عنوان وزیر آموزش در سال ۱۳۲۱، وی این فرصت را غنیمت شمرد.
قانون در ۶ تیر ۱۳۲۲ تصویب شد.

🔹 به موجب این قانون ۶ سال از نظام مدارس اجباری، رایگان است و باید در طول ۱۰ سال آینده در تمام کشور باب شود. در طول ۵ سال اول، وزارت آموزش موظف است که تحصیلات اجباری را به یک دوره ۴ ساله محدود کند. ساختمان‌های مناسب مدارس در هر بخش به این موضوع اختصاص داده شوند و والدینی که از فرستادن فرزندانشان به مدرسه سر باز می‌زنند باید به شدت مجازات شوند. بقیه بندهای قانون به برگزاری سمینارهای معلمان برای فارغ التحصیلان کلاس پنجم تحصیلات اجباری می‌پردازد.


https://tttttt.me/KSMtehran/17204

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم

🔺 آموزش و پرورش در دوره پهلوی دوم (۷)


🔺 تعلیمات اجباری از مصوبه تا اجرا



🔹 علی‌اکبر سیاسی که احساس می‌کرد مدت زیادی در این پست نخواهد ماند، نگران بود وزرایی که مخالف این قانون بودند جایگزینش شوند. بنابراین نقشه راه وزارتخانه را برای پیاده‌سازی قانون تهیه کرد و مجلس نیز آن را تصویب کرد؛ هرچند تصویب خطوط اجرایی وزارتخانه توسط مجلس اجباری نبود.

سیاسی پست خود را پس از چند ماه از دست داد، اما دوباره در سال ۱۳۲۷ وزیر شد. در ۱۱ آذر آن سال وی تصویب مجلس برای قانون مکمل را کسب کرد که طبق آن وزارت را برای تخصیص ۸۰ درصد از بودجه آموزش در طول ۱۰ سال از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۷ برای پیاده‌سازی قانون تحصیل اجباری سال ۱۳۲۲ مجبور می‌کرد. قانون مکمل بیان می‌کرد که شوراهای محلی می‌توانند مدارس را با توجه به اختیارات قانونی خود پشتیبانی مالی کنند و زمینداران باید با پرداخت مالیات مخصوص در ساخت مدارس روستایی مشارکت داشته باشند و حکومت مسئول ایجاد محرک‌هایی ویژه برای آموزش بهتر شد.

در واقع واقعیت‌های سیاسی جدید و تعهد شخصی علی اکبر سیاسی با هم ترکیب و به تصویب این قانون منجر شد. عیسی صدیق، اولین وزیر آموزش محمدرضا شاه، ایده اصلی این قانون را قبول داشت اما فکر می‌کرد که در شرایط واقعی آن زمان از لحاظ نظام آموزشی، تصویب این قانون برای کشور زود است. سیاسی این نظر را قبول نداشت و حتی در سال ۱۳۵۶ زمانی که هنوز قانون به طور کامل اجرا نمی‌شد اعلام داشت که اگر امکان داشت و آزاد بود این قانون می‌توانست در ۱۰ سال اول به طور کامل پیاده شود.

🔺 مدافعان قانون تحصیلات اجباری در مجلس از آموزش به عنوان تنها عامل مهم در ارتقای توأمان سعادت افراد و پیشرفت کشور یاد کردند. این موضوع به طور اکید در سخنان رهنما، هاشمی، روحی، موید احمدی، انور، حاذقی، دشتی، افشار، فرهودی، گنجه‌ای، عدلِ وثوق الاسلامی و امامی اهری (نمایندگان مجلس) مطرح شد.

🔹 چنین دیدگاهی در مورد نقش آموزش، علی‌اکبر سیاسی و همکارانش را بر آن داشت که قبل از همه چیز خواهان توسعه آموزش ابتدایی شوند. در طی یک سخنرانی در رادیو تهران در ۲۶ مرداد ۱۳۲۲، سیاسی از اعضای مجلس و عموم مردم، درخواست کرد که روی حکومت در راستای پشتیبانی از این قانون فشار بیاورند. او گفت حکومت‌ها تمایل دارند که روی آموزش عالی تمرکز کنند، زیرا افتتاح کالج‌ها و دانشگاه‌ها با سر و صدای بیشتری همراه است و بیشتر به چشم می‌آید در حالی که تاسیس مدارس ابتدایی نمود آنچنانی ندارد. (در سال ۱۳۵۶ وی اضافه کرد که آموزش عالی برای خشنود کردن طبقات بالای جامعه و نخبگان موثرتر است. کسانی گسترش آموزش عمومی را به ضرر خود می‌پنداشتند). به هر حال در دهه ۱۳۲۰ این نقطه نظر به طور عمومی و صریح توسط دکتر رضا رادمنش (از اعضای حزب توده) مطرح شد، کسی که به مجلس گفته بود که علاقه عموم به ترجیح آموزش ابتدایی به این دلیل است که دانشگاه‌ها فقط برای فرزندان افراد ثروتمند باز هستند.


https://tttttt.me/KSMtehran/17293

#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران

#فصل_دوازدهم

🔺 آموزش و پرورش در دوره پهلوی دوم (۸)


🔺 قانون تعلیمات اجباری، مخالفان
و موافقان


🔹 علاقه به گسترش سریع با توجه به تسهیلات موجود محدود، بار دیگر بحث کمیت در برابر کیفیت را باز کرد. همانند بسیاری از روشنفکران علی اکبر سیاسی به کمیت اعتقاد داشت. با توجه به قحطی غذا در زمان جنگ او معتقد بود که پرسیدن اینکه آیا باید به یک جمعیت محدود «آموزش کامل» ارائه داد یا آموزش حداقلی را برای همه در نظر گرفت، مثل این است که بپرسیم که آیا باید نان سفید و تازه را به تعداد اندکی بدهیم و اجازه دهیم بقیه از گرسنگی بمیرند یا نان زبر و خشک را به همه بدهیم.

مخالفت با قانون تعلیمات اجباری عمدتا از سوی افراد طبقات بالای جامعه مطرح می‌شد.

علما نیز همیشه با آموزش مدرن مخالف بودند تا بتوانند دوباره جایگاه قدرت قبلی را که پیش از زمان رضاخان داشتند، به دست آورند.

زمینداران و اربابان احتمالاً می‌ترسیدند که این قانون سودهای اقتصادی حاصل از کار کودکان را از آن‌ها سلب کند. در پشت صحنه به مجلس فشار می‌آمد که از تصویب این قانون خودداری کند. خود سیاسی هم در گفتگو با مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی گفت که هم تهدید و هم «توصیه» شد تا از این کار دست بکشد. سیاسی گفت که شاه به وی گفته است که برخی اعضای مجلس که نمایندگان طبقات بالا و گروه‌های متنفذ و ممتازند، با طرح اینکه گسترش آموزش، کشور را در معرض نفوذ کمونیسم قرار می‌دهد و این تهدیدی برای رژیم محسوب می‌شود و انسجام ملی ایران را به خطر می‌اندازد، می‌کوشند او را متقاعد سازند که از پشتیبانی‌اش دست بکشد. سیاسی اما پاسخ داده بود که برعکس آموزش تحت کنترل حکومت، چنین تمایلاتی را مطیع خود می‌کند و منجر به وفاداری بیشتر به رژیم و کشور می‌شود.

دیدگاه خود شاه کاملاً شفاف نبود. هنگام قدرت گیری، وی پشتیبانی‌اش از آموزش دانشگاهی را اعلام کرد و گام‌هایی بیشتر (نمادین) برای بهبود آموزش افراد محروم جامعه برداشت. بنابر گفته سیاسی، شاه بعدها تحت تاثیر افراد مخالف این قانون قرار گرفت و مجاب شد تصویبش را عقب بیندازد. اما چه از سر همراهی اولیه‌اش با این قانون و چه به واسطه ضعف قدرت سیاسی‌اش تصمیم جدیدش نتوانست تاخیری در این موضوع ایجاد کند. البته وقتی کار تمام شد، وی در دهه ۱۳۵۰ ادعا کرد. «در ۱۳۲۲ من مجلس را مجبور کردم که قانونی که امکان تحصیلات اجباری می‌داد را تصویب کند».

🔹 در مجلس انتقاد از قانون عمدتا در دو حوزه دیده می‌شد که به سختی می‌توان قضاوت کرد که از سر صداقت یا به عنوان ابزاری غیر مستقیم برای تخریب طرح می‌شدند. یکی از نمایندگان ادعا می‌کرد که چون ساختار این قانون و پیاده‌سازی آن ناممکن است، پس این قانون غیر ضروری است. دیگری می‌گفت که ابتدا باید کمبودهای سیستم مدرسه از بین بروند. در مقابل آن‌ها، مدافعان قانون که توسط سیاسی و هیئت رئیسه کمیته آموزش و بودجه (هاشمی و امیر تیمور) هدایت می‌شدند گفتند که با وجود مشکل در ساختار، فقط قانون تصویب شده می‌تواند پیاده سازی آموزش سراسری را اجباری سازد. به‌علاوه به تعویق انداختن تصویب قانون تا زمانی که معایب نظام آموزشی برطرف شود، معادل این است که «این قانون برای همیشه به تاخیر خواهد افتاد». در نهایت قانون تصویب شد اما ۳۵ سال بعد در اواخر سلطنت محمدرضا این قانون فقط به طور جزئی اجرا شده بود.



https://tttttt.me/KSMtehran/17325


#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران


#فصل_دوازدهم

🔺آموزش و پرورش در دوره پهلوی دوم(۹)

🔺قانون تعلیمات اجباری
در عمل


🔹 وقتی قرار شد دولت قانون را تحویل گیرد و اجرا کند واژگونی جالبی اتفاق افتاد که توسط سوء تعبیر عمدی از محتوای آن در وظایف مجری رخ داده بود. قانون باید به صورت تدریجی اجرا می‌شد یعنی همزمان با تاسیس مدارس در هر بخش، والدین آن ناحیه باید فرزندانشان را به مدرسه می‌فرستادند. اما دولت در واقع این عبارت که «دولت موظف است که کلاس درس، معلم، کتاب و بقیه موارد را مهیا کند» را در حد یک توصیه تلقی کرده بود در حالی که وظیفه والدین برای فرستادن فرزندان به مدرسه همچنان یک قانون بی قید و شرط بود. در واقع مسئولیت از مجری قانون به والدین محول شد، چیزی که خلاف مقاصد مجلس بود.

در عمل آنچه اتفاق افتاد این بود: گاهی دولت اعلام می‌کرد که تسهیلات برای تحصیلات اجباری برای منطقه‌ای خاص فراهم شده آن‌گاه یک فرمان سلطنتی مدعی پدید آمدن این امکانات در آن ناحیه می‌شد. اولین این فرمان‌ها در فروردین ۱۳۲۸ برای شهر آستارا و قزوین صادر شد. ... با اینکه این موارد (طی سال‌های بعد) افزایش یافت، ... اما در برخی از شهرهای بزرگ تا پایان سلطنت شاه هنوز فرمانی ابلاغ نشده بود.

اطلاعاتی در مورد درصد افرادی که در سن مدرسه بودند و طبق این قانون به مدرسه رفتند وجود ندارد. اما مطمئن هستیم که این برنامه تا اجرای کامل فاصله زیادی داشت.

هنگامی که نظام آموزش پیش از دانشگاه در سال ۱۳۵۰ به ساختار جدید مدرسه (کلاس یکم تا پنجم)، راهنمایی (کلاس ششم تا هشتم) و متوسطه دوم [دبیرستان] (کلاس نهم تا دوازدهم) تغییر یافت مجلس قانون سال ۱۳۲۲ را اصلاح کرد. اصلاحیه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۱ قانون آموزش اجباری را تا سطح راهنمایی گسترش داد، اما مقرر شد که این متمم باید پس از تکمیل اجرای فاز اول یعنی ۵ سال مقطع ابتدایی، در سراسر کشور اجرا شود. هیچ جدول زمانی برای خاتمه این قانون یا حتی آغازی برای قسمت اصلاحیه وجود نداشت. در واقع، فقط در قانون واژه «نسبتاً سریع» ذکر شده بود. حضور در مدارس راهنمایی آزاد بود اما به خاطر آن‌چه ذکر شد اجباری نبود و به دلایل واضحی، آن‌ها فقط در نواحی که مدارس ابتدایی تاسیس شده بودند وجود داشتند و تاثیر واقعی اصلاحیه، کاهش آموزش اجباری از ۶ به ۵ سال در اکثر نقاط کشور بود.



https://tttttt.me/KSMtehran/17359


#تاریخچه_آموزش_و_پرورش_نوین_در_ایران
🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran