کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
2.06K subscribers
8.5K photos
950 videos
59 files
3.78K links
ارگان رسمی کانون صنفی معلمان ایران(تهران)

بازتاب‌دهنده مواضع و خبرهای کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
@Ertebat_Ba_KSMtehran
Download Telegram
🔴 دیده‌بان ایران در گفت‌وگو با سخنگوی کانون صنفی معلمان ماجرای اخراج او از آموزش و پرورش را بررسی کرد.

اخراج و بازخرید اجباری اخیر، دومین اخراج محمد حبیبی است. او نخستین بار زمانی که در زندان بود، با حکم این هیات از کار برکنار شده بود. سال 99، این حکم در شرایطی مشمول حبیبی شد که اداره آموزش و پرورش شهریار ارسال یک نامه به وزارتخانه را یک سال طول داد تا به طور شفاهی به خانواده حبیبی اعلام شود که برای او حکم انفصال صادر شده است.

سخنگوی کانون صنفی معلمان در ادامه گفت‌وگوی خود با دیده‌بان ایران، درباره ادله این هیات برای اخراج نخست خود گفت: «مبنای حکم آنان اول اتهامات امنیتی من بود و دوم عدم حضورم در کلاس درس. آنان معتقد به غیبت غیر موجه بودند و در نهایت حکم به اخراج من دادند حال آنکه عدم حضور من در کلاس بر مبنای اختیار نبود و به اجبار و به واسطه حضورم در زندان، این اتفاق رخ داده بود. من به همسرم وکالت دادم و او به نمایندگی از من به دیوان عدالت شکایت کرد.»

📌 ادامه این گفتگو را در لینک زیر دنبال کنید : 👇

http://www.didbaniran.ir/fa/tiny/news-117998

#محمدحبیبی
#همیشه_معلم
#اندیشه_ورزی
#معلمان_اخراجی
#روز_جهانی_معلم
#جای_معلم_زندان_نیست
#نمی_تواند_این_گونه_بماند
#نباید_این_گونه_بماند


🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran


یک پرونده، ۲ مجازات / محمد حبیبی: من را به دلیل اتهاماتی که حبس‌اش را کشیده بودم، اخراج کردند/ شاه بخشید، شیخعلی خان نبخشید! / به دیوان عدالت اداری شکایت می کنم http://www.didbaniran.ir/fa/tiny/news-117998
🔺 #فرهنگ_مطالبه_گری

🍃 قلم دادی دستم، قلم میزنم به جات
حالا که دست گذاشتن جلو دهنت، میشم من صدات
دیکته میکنم رو ورق لعنت به فساد
جای معلم تو زندان نیست #لعنت_به_استبداد....

#محمدحبیبی
#همیشه_معلم
#اندیشه_ورزی
#معلمان_اخراجی
#معلمان_زندانی
#جای_معلم_زندان_نیست
#نمی_تواند_این_گونه_بماند
#نباید_این_گونه_بماند
#روز_جهانی_معلم
#حق_تشکل_یابی
#مطالبات_صنفی_معلمان


🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
🔴 انعکاس خبر اخراج محمد حبیبی سخنگوی کانون صنفی معلمان در یک نشریه سوئدی

در این نشریه سوئدی ضمن اشاره به سالهای زندان این فعال صنفی بر تلاشهای وی در جهت مخالفت با خصوصی سازی در اموزش و پرورش ایران تاکید شده است .


#محمدحبیبی
#همیشه_معلم
#اندیشه_ورزی
#معلمان_اخراجی
#معلمان_زندانی
#جای_معلم_زندان_نیست
#نمی_تواند_این_گونه_بماند
#نباید_این_گونه_بماند
#روز_جهانی_معلم
#حق_تشکل_یابی
#مطالبات_صنفی_معلمان
🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #سلسله_مقالات


🔹#اندیشه_تعلیم_و_تربیت_در_دوران_روشنگری

مترجم: #محمدتقی_فلاحی

🔹 دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۶؛ روزنامه سرمایه


قرن هجدهم را دوره بیداری یا تنویر افکار و عصر عقل نام نهاده اند. نهضت فکری این عصر که از انقلاب فکری و علمی قرن هفدهم نشات گرفته است، روشنگری نام دارد. این نهضت پای بند هیچ مکتب خاصی نبود. جنبشی بود که علم و دانش را محترم می شمرد. به قوای طبیعی و عقل انسان اعتماد کامل داشت و هر چیزی را با محک عقل می سنجید و در همه امور پیروی از عقل و استقلال فکری را لازم می دانست. روشن اندیشان علم را ابزار کافی و سلاح برنده عقل می دانستند و بر این باور بودند که به مدد آن می توان همه مشکلات آدمی را حل کرد. در این عصر انسان و خواست و اراده او محور همه امور قرار داشت و هدف از زندگی، کامیابی و رسیدن به سعادت دنیوی به مدد عقل و علم بود. به همین سبب وجود هر نوع قدرت مافوق انسان رد شد و نهایتا منجر به نفی هرگونه مرجعیت و اقتدار فکری شد. توجه به فردیت و آزادی و برابری و حاکمیت قانون و مدارای دینی از ویژگی های بارز این عصر است.

از ویژگی های این عصر ایمان به نوع بشر و پذیرش عظمت و توانایی او و اهمیت دادن به شخصیت افراد است. هر کس وظیفه داشت تا به مدد قوای عقلانی استعدادهای طبیعی خود را پرورش داده و در جهت کمال و دستیابی به آرمان های انسانی گام بردارد.

در عصر روشنگری همچنین در تعلیم و تربیت نیز تحولات اساسی به وقوع پیوست. از جمله این که علوم جدید همچون ریاضیات، فیزیک و مکانیک در برنامه درسی مدارس راه یافت و تاکید بر حواس و تجربه در یادگیری و مطالعه طبیعت از اهمیت ویژه ای برخوردار شد.

تحولات تعلیم و تربیت اروپا در دوران روشنگری در نظام تربیتی قرون وسطی مدارس ابتدایی و متوسطه وابسته به کلیسا بود، موضوعات درسی حول محور مطالب دینی دور می زد، برنامه توسط کلیسا ارایه می شد و روش، همان روش اسکولاستیک یا مدرسی بود که تاکید بر کتاب مقدس و آرا بزرگان دین داشت. اگر به آرای فلاسفه یونان و حکمای اسلام عنایتی می شد تنها به منظور اثبات نظر آبا کلیسا و تحقق دیانت مسیح (ع) بود.

با ظهور نهضت رنسانس که آن را تجدید حیات فرهنگ، ادب و علم نامیده اند تحولی اساسی در نگرش فلاسفه و اندیشمندان نسبت به انسان پدیدار شد. دین که تا این زمان محور همه امور بود از اریکه قدرت به زیر آمد، اعتماد به انسان و پیروی از عقل جایگزین دیانت شد. متفکران دوره رنسانس را فرهنگ پژوه نامیده اند. این عده معتقد بودند که انسان به مدد عقل و تجربه خود و بدون استعانت از آثار آبا کلیسا و حکمای یونان و روم، می تواند به حقیقت دست یابد.
یکی از جریان های فکری - دینی این دوره نهضت اصلاح دینی لوتر است که منجر به پیدایش مذهب پروتستان شد. این نهضت تاثیری ژرف بر تعلیم و تربیت داشت.
لوتر معتقد بود همه افراد اعم از فقیر و ثروتمند، زن و مرد باید از آموزش و پرورش بهره گیرند. برای به انجام رساندن این هدف، نخست هر کس در هر مقام و در هر کجا که هست، وظیفه دارد به بسط و گسترش مدرسه همت گمارد. دوم این که دولت باید خود عهده دار این امر شود و مخارج آن را بپردازد. لوتر درصدد بود تا خواندن و فهم کتاب مقدس را از انحصار عده ای خاص بیرون آورد به همین جهت توصیه می کرد تا این کتاب به زبان مادری اقوام مسیحی آموزش داده شود. در آلمان لوتر عهده دار این امر شد و کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه کرد و دستور داد تا در مدارس تدریس شود.

به تدریج در کشورهایی که مذهب پروتستان رواج داشت، مدارس ابتدایی توسط کلیسا، دولت و مردم تاسیس شد و مقدمات آموزش اجباری و همگانی در سطح ابتدایی فراهم آمد. دیری نگذشت که در این کشورها دبیرستان هایی با برنامه ها و روش های جدید، زیر نظارت دولت تاسیس شد. گسترش مذهب پروتستان و توسعه مدارس ابتدایی در سطحی وسیع و بسط آموزش متوسطه و عالی سبب شد تا کلیسای کاتولیک از خود واکنش نشان دهد و به تشکیل فرقه یسوعی همت گمارد. طرفداران این فرقه که کشیش، معلم و مبلغ بودند به سراسر اروپا روانه شدند، دیری نپایید که فرقه یسوعی به صورت قدرتی بزرگ در اروپا ظاهر شد. آنان برای تربیت پیروان خود مدارس متعدد تاسیس کردند. تعداد مدارس یسوعی را در طول یک قرن بالغ بر ۶۰۰ مدرسه دانسته اند.

در این دوره علاوه بر نهضت فرهنگ پژوهی اومانیستی و نهضت اصلاح دینی که منجر به ظهور مذهب پروتستان شد، نهضت دیگری که همگام با پیشرفت علوم و فنون توسط فرانسیس بیکن و رنه دکارت به وقوع پیوسته بود تاثیری ژرف بر تعلیم و تربیت داشت.


⤵️ ادامه در پست بعد 👇

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
⤴️ ادامه از پست قبل 👆

🔹#اندیشه_تعلیم_و_تربیت_در_دوران_روشنگری

 #محمدتقی_فلاحی

آرای این دانشمندان در باب علم سبب شد تا افق جدیدی در برنامه های مدارس متوسطه و سطوح عالی گشوده شود و علوم جدید همچون ریاضیات، فیزیک و مکانیک در برنامه مدارس راه یابد. همچنین در زمینه روش ها نیز تحولی اساسی اتفاق افتاد، تاکید بر حس و تجربه در یادگیری و مطالعه طبیعت از اهمیت ویژه ای برخوردار شد.

این دگرگونی در اندیشه های تربیتی را می توان در آرای مربیانی چون کمنیوس، لاک و روسو مشاهده کرد.

📌 #بازنشر اندیشه و یادداشت های #محمدتقی_فلاحی دبیرکل کانون صنفی معلمان ایران( تهران) #معلم_زندانی


https://tttttt.me/ksmtehran1/205

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

از میان همه آرمان‌های سیاسی، آرمانِ خوشبخت کردن مردم شاید از همه خطرناک‌تر باشد، زیرا برای اینکه دیگران را وادار به اعمالی بکنیم که به نظر ما شرط سعادت آن‌هاست و برای اینکه به اصطلاح از گمراهی نجاتشان دهیم و رستگارشان کنیم، بدون استثنا باید کار را به تحمیل ارزشهای والاتر خودمان به ایشان برسانیم. آرمان خوشبخت کردن دیگران راهی است که به ناکجا آباد گرایی و رُمانتیسم ختم می‌شود.
همه عقیده داریم که همه کس در جامعه رویاییِ ما که سرشار از کمال و جمال است خوشبخت خواهند بود و البته شکی نیست که اگر همه یکدیگر را دوست می داشتیم، دنیا بهشت می‌شد. سعی برای ایجاد بهشت در این دنیا، بدون استثنا به برپا شدن دوزخ منتهی می‌شود. نابردباری به بار می‌آورد، به جنگ‌های مذهبی منجر می شود؛ برای رهانیدن خلق از گمراهی، دستگاه تفتیش عقاید ایجاد می‌کند و صرف‌نظر از همه اینها، اساسا به عقیده من، از سوء فهم کامل تکالیف اخلاقی سرچشمه می‌گیرد.

ما همه مکلفیم به کسانی که به کمک نیازمندند یاری برسانیم. اما ممکن نیست مکلف به خوشبخت کردن مردم باشیم، زیرا خوشبختی ایشان وابسته به ما نیست و چنین کاری غالبا به تجاوز به خلوت همان کسانی منتهی می شود که نسبت به ایشان حسن نیت داریم.


#کارل_پوپر
#جامعه_باز_و_دشمنان_آن

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔹 دموکراسی

▪️غرض من از دموکراسی, چیزی مبهم و دوپهلو مانند حکومت مردم یا حکومت اکثریت نیست,
منظورم مجموعه ای از نهادهای قانونی است که نظارت عامه بر حکمرانان و برکنار ساختن شان را امکان پذیر کند و به مردم زیر فرمان اجازه دهد که بدون کاربرد خشونت و حتی برخلاف خواست فرمانروایان, به اصلاحاتی که خواهانش هستند دست یازند.

#کارل_پوپر

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔹 کدام مردم؟

✍️ كاوه بهبهانی

سخن‌گفتن از «مردم» در مقام کلیتی همگن و یکپارچه و یکدست نیرنگِ سیاستمداران است. مفهوم مردم در سپهر سیاست همیشه مازادی دارد. وقتی سیاست‌مدار از مردم حرف می‌زند همیشه باید پرسید کدام مردم؟

به سیاست‌مداری که از خواست عمومیِ یکپارچۀ مردم می‌گوید باید بدگمان بود. از مردم که می‌گویند، همیشه مطرودان و به حاشیه رانده‌شده‌ها و دگراندیش‌ها و مخالفان سیاست‌گذاری‌های موجود از قلم می‌افتند و دقیقاً همین مازاد مردم است که نمی‌شود آن را توی کران‌های امت واحد چپاند و خیر واحدی برایشان خواست.

دیکتاتور «مردمِ» موردنیازش را خلق می‌کند و می‌خواهد مازاد آن کل موهوم را از قلمرو سیاست امحاء کند.
سیاست از این حیث مثل هنر است. هم در هنر با مسئلۀ بازنمایی (representation) طرفیم و هم در سیاست. هنرمند می‌خواهد جهان بیرون را بازنمایی کند اما برای بازنمایی او همیشه نوعی مازاد وجود دارد که تویِ قاب تصویر نمی‌آید. بازنمایی کل‌گرایانه (holistic) اساساً شدنی نیست. قیمت بازنماییِ X و حضورش در قاب تصویر، حذف و طرد Y است.

در سیاست هم همین وضع را داریم. سیاست‌مدار قرار است خواست سیاسی مردم را بازنمایی (نمایندگی) کند. اینکه سیاست‌مدار نمایندۀ گروه X باشد، یعنی دست‌کم از برخی جهات نمایندۀ گروه Y نیست. نمایندگی جمیع مردم از جمیع جوانب توهم حکمرانان خودکامه و البته پوپولیست است. 

یکی از شاخص‌های حکمرانی دموکراتیک این است که حکمران با مازاد «مردم» (مازاد دِموس) چه می‌کند. حکمرانان خودکامه همیشه در حال قطبی‌سازی سپهر سیاسی‌اند و «مردم واقعی» را (که اخلاقاً پاک و نیک‌سرشت و البته محق‌اند) در برابر مازادِ مردم قرار می‌دهند.

حکمران مستبد، به هوادارهای سیاسی‌اش می‌گوید «مردم» و هرچه اضافه آمد می‌شوند دشمنان مردم.
دیوسازی (demonization) از مازاد مردم و طرد و حذف آن‌ها پیشۀ خودکامگان است. آزادی در این واقعیت نهفته است که «مردم» و «مازاد مردم» بی‌هیچ خشونتی شانه‌به‌شانۀ هم روی یک صندلی بنشینند و هرکس سوار مترو شود و به هرکجا دلش خواست برود بی‌آنکه به‌جان هم بیفتند و حاکمیت به سمت «مردم» مطبوعش غش کند.
حکمرانی با عقل و تدبیر یعنی دیوزدایی از مازاد مردم و اساساً منحل کردن تمایز مردم- مازادِ مردم.
حکمرانی دموکراتیک نه «استبداد اکثریت» است و نه به طریق اولی استبداد اقلیت. حکمران دموکراتیک، رفوگر است، نه غربال‌گر.

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

✍️ جواد کاشی

🖊 دمکراسی از همین امروز

جوانانی بودند که چندین ماه خیابان شهرها را اشغال کرده بودند کم کم به خانه بازگشتند و بازمی‌گردند. آنها که بودند، چه می‌گفتند، چه می‌خواستند؟
اینک صدای بزرگ‌تران است که به گوش می‌رسد. از نظر نظام، آنها هیچ نبودند و هیچ سخن قابل شنیدنی نداشتند. به نظرشان همه چیز خاتمه یافته است. در یک برنامه تلویزیونی مجری به شعر «من رشته محبت خود پاره می‌کنم، شاید گره خورد به تو نزدیک‌تر شود» اشاره کرد و نتیجه گرفت اعتراضات مثل پاره شدن رشته محبت با نظام بود، اما هدف نزدیک‌تر شدن به نظام بود. مردم با مشارکت در راه‌پیمایی بیست و دوم بهمن بارگشتند در حالیکه به نظام نزدیک‌تر شده بودند.
مخالفین نظام، پرچم‌های گوناگون بلند کرده‌اند و هر کدام به نحوی داعیه‌دار نمایندگی آن جوانان هستند. یکی خواستار اصلاح ساختاری نظام است، دیگری اصل و فرع نظام را انکار می‌کند. یکی سودای سلطنت دارد دیگری در خیال جمهوری سکولار است.
میان آن جوانان و این مردان و زنان سیاست، فاصله‌ای هست که هیچ کس به آن توجه نمی‌کند. آنان کم کم محو می‌شوند و تبدیل می‌شوند به موضوع تفسیر. هر کس به مراد خود دست به تفسیری از آنان می‌زند و به سمت مقصودی توصیه می‌کند. گویی آنان به سایه‌ تبدیل شده‌اند و کسانی در آفتاب چهره نشان می‌دهند.

کسانی که دردهای زیرپوستی داشتند. منطق کسب قدرت را نمی‌دانستند و اهل مباحث نظری و فلسفی و جامعه شناختی هم نبودند. کم کم کسانی از راه می‌رسند که منطق کسب قدرت را می‌دانند و مباحث نظری و جامعه شناختی هم بلدند اما درد زیرپوستی ندارند. در شکاف میان دردهای فاقد زبان و زبان فاقد درد، سویه بیگانه ساز سیاست خانه می‌کند.

دقیقاً در همین شکاف است که معترضان به سکوهای تماشاگری رانده می‌شوند و اهل سیاست و سخن و نظر، در صحنه نمایش با هم رقابت می‌کنند. سرانجام یکی بر دیگران غالب می‌شود. مردم امیدهای فراوان می‌بندند و فصل تازه‌ای سرانجام در سیاست آغاز می‌شود. آنگاه این تماشاگرانند که با هم آه می‌کشند و با خود می‌گویند چه می‌خواستیم چه شد.

هیچ‌کس نمی‌خواهد همان معترضان سخن بگویند. اگر هنوز توان این کار را ندارند، به امکان‌های به سخن آمدنشان بیاندیشند. اگر نماینده معینی ندارند، بسترهای به میدان آمدن نمایندگانشان را مهیا کنند.
قدرت، تن به منطق حقیقت نمی‌سپارد. یکی به حفظ قدرت فکر می‌کند و هر چه زودتر می‌خواهد صورت مساله را پاک کند، دیگری در جستجوی امکانی برای کسب قدرت است و این کار را با سرمایه‌ای انجام می‌دهد که آن جوانان در میان نهادند و رفتند.

حقیقت دست‌کم به طور موقت می‌تواند منطق قدرت را معلق کند. این کار تنها با گشودن میدان حضور نسل معترض فراهم می‌شود. باید اجازه داد آنها در یک فضای آرام‌ خود سخن بگویند. یکدیگر را در فضایی امن‌تر بازیابند. باهم گفتگو کنند. آرزومندی‌ها و مرثیه‌های خود را بخوانند. از دردهای خود بنالند و راه‌های خروج از مسیرهای رنج را نشان دهند. سیاست اصیل، میدان دادن به ظهور و وجود دیگری است، نه تنازع و حذف و غلبه بر دیگری. دردمندان با کوله بار دردهای خود باید راهگشا شوند. به جای آنکه کلمات پرطمطراق میانجی شوند، دردهای مشترک باید میاندار باشند. آنگاه می‌بینی که مسیر برون رفت یا این یا آن نیست، در بسیاری از موارد نه این و نه آن است. مسیرهای گوناگونی گشوده می‌شود که هر کدام مشکل گشای دردی است متمایز با دیگری. تنها یک نفر یا یک گروه نیست که معتبر خواهد شد، شمار کثیری اعتبار خواهند یافت و در صحنه موضوعیت پیدا خواهند کرد. آنگاه دیگر تماشاگری موضوعیت خود را از دست خواهد داد، همه بازیگر خواهند شد. دوگانه اصلاح و انقلاب از میان برخواهد خواست، و دمکراسی به جای آنکه یک آرزوی متعلق به فردا باشد، از همین امروز آغاز خواهد شد.
منبع: کانال شخصی نویسنده

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔺درباره سکولاریسم

🔹 واژهٔ سکولاریسم برای نخستین‌بار توسط نویسندهٔ بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ استفاده شد. گرچه این اصطلاح تازه به نظر می‌رسید، ولی مفهوم کلی آزادی که سکولاریسم بر پایهٔ آن بنا شده است، در درازای تاریخ همیشه وجود داشته‌ است.
اندیشه سکولاریسم بر این باور است که پرهیز از دخالت دین در عرصه‌های سیاسی و سیاستگذاری عمومی در دولت‌های سکولار، نتیجه اجتناب ناپذیر عصر روشنگری است، که در صورت تحقق و پیاده‌سازی سکولاریسم، گرایش عمومی جامعه به سوی علم و خرد با رشد شتابانی سوق پیدا خواهد کرد.

🔹 سکولارسازی یا سکولاریزاسیون فرایندی است که در آن جامعه از یک هویت دربست دینی به رابطه‌ای فراتر که شامل سایر حوزه‌های معرفتی که برساخته بشر است دست پیدا می‌کند. و این فراتر رفتن از محدوده دین، منجر به پیشرفت جوامع به سمت مدرنیته و کم شدن وابستگی به دین شده و عقلانیت را در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی و ساختارهای آموزشی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی و... بسط می‌دهد.
سکولاریسم ضرورتاً منکر نقش دین به عنوان یک دستگاه معرفتی در امور اجتماعی نیست، ولی به علت تفسیرهای ایدیولوژیک از دین و استفاده ابزاری از آن در سیاست برای ایجاد محدودیت در آزادی‌های اجتماعی و سیاسی، تفکر سکولاریزاسیون بر اساس تجربه تاریخی بشری به دنبال رشد عقلانیت و خردورزی و کنار گذاشتن مداخله دین از این حیطه‌هاست.

🔹 مهمترین و اصلی‌ترین حوزه‌ای که باید سکولار شده و دین از آن کنار گذاشته شود تا بتوان شهروندان اهل مدارا و روادار و همچنین دارای تفکر نقاد و خلاق تربیت کرد، حوزه آموزش و پرورش است.

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔺 شهر، دیگری و گفتمان رسمی

✍️حسام سلطانی

شهرهای مدرن اساساً با تخریب و ساختن پیوند عمیق و ناگسستنی‌ای دارند. شهرهای مدرن با سرعت و خشونتی وصف‌ناپذیر ارزش‌ها، قواعد و نگاه‌های پیش از شکل‌گیری خود را نابود می‌کنند و اشکال تازه‌ای از دیدن خلق می‌کنند.تخریب یک بنای قدیمی یا محله‌ای قدیمی برای احداث ساختمان‌ها و آپارتمان‌های جدید و... به معنای ویران کردن ارزش‌ها و خاطرات گروهی خاص نیز هست. ساکنان فضاها و مکان‌های جدید در شهر گسستی همه‌جانبه‌ را تجربه می‌کنند، هم از نظر معرفتی و هم از نظر زیستی و اجتماعی. امور نو و ارزش‌ها و باورهای نو گاه در تقابل آشکار با اصول و قواعد پیشین قرار می‌گیرند و کشمکش‌های بسیاری میان نسلهای مختلف ایجاد می‌کنند. این کشمکشها ممکن است تا ابد ادامه پیدا کند و از نسلی به نسل دیگر نیز منتقل شود. اما آنچه می‌ماند روح حاکم بر فضاهای شهری است که گویی با تخریب و انهدام مدام و میل به تغییر و دگرگونی، هرگونه مقاومتی را در برابر تغییر درهم می‌شکند. شاید به همین دلیل است که سخنگویان گفتمان رسمی در ایران پس از انقلاب، شهر را همچون تهدیدی برای ارزش‌های خود می‌دانستند. عملاً گفتمان رسمی به دلیل تعلق خاطر داشتن به جهانی حماسی، وحدت‌گرا و غیرقابل تغییر، با شهر که نماد تحرک و پویایی و دگرگونی است سرستیز دارد. این گفتمان شهر را شرمطلق فرض می‌کند و با آن هرگز نمی‌تواند به صلح برسد. شهر نماد پلیدی و نیرنگ و فریب است. پس یا باید از آن دوری کرد یا باید به شکلی این حیله‌گر را به بند کشید. سخنگویان گفتمان رسمی که نتوانستند از شر این نیروی اهریمنی خلاص شوند، ناگزیر برای به بند کشیدن آن تلاش خود را آغاز کردند. بوجود آمدن کمیته و نظارت و کنترل افراد در سطح شهر، گشت ارشاد و ترویج ایدئولوژی غالب در کتاب‌های درسی و... همگی بخشی از تلاش گفتمان رسمی برای سلطه بر این نیروی اهریمنی است. گفتمان رسمی رفته‌رفته تمام مناطق شهری را در چنگ خود گرفت و به آرامی شروع به فتح کوچه‌ها، محله‌ها، خیابان‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها، ایستگاه‌های اتوبوس، اتوبان‌ها و... کرد. پس از فتح شهر، حال وقت نامیدن و نامگذاری رسیده بود، وقت انقلاب در زبان. نام‌ خیابانها، کوچه‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها و... یکی پس از دیگری به نفع گفتمان غالب عوض ‌شدند و صدایی جز صدای حاکم حق تکثیر شدن در شهر را به شکل رسمی پیدا نکرد.
نام‌ها و نشانه‌هایی که یادآور گفتمان رسمی‌اند تمام شهر را محاصره کرده‌اند و به انحاء مختلف به «تو» (دیگری) چنین می‌گویند:
«شهر جایی برای «تو» ندارد.» 

«شهر» از آغاز برای گفتمان رسمی موجودی خطرناک بوده است، چرا که شهر جایی است برای غریبه‌ها و هیچ‌چیز مثل غریبه گفتمان رسمی را نمی‌ترساند. باومن می‌نویسد: «هر تغییری که در شهرها رخ دهد، باز هم یک ویژگی ثابت می‌ماند: شهرها محل اقامت غریبه‌هایی‌اند که در مجاورت یکدیگر زندگی می‌کنند.»
وجود غریبه عملاً اقتدار او را به چالش می‌کشد و به همین دلیل دشمن شماره یک او غریبه‌ها هستند. برای همین مدام در حال پاکسازی و از میان بردن هر گونه نشانه و صدایی است که حضورش موجب می‌شود شهر آنچنان که او می‌خواهد دیده نشود. تلاش او برای وحدت و یکپارچگی و یکدستی را می‌توان به خوبی در سطح شهر (هر شهری) دید. کافی است به نام خیابان‌ها و محله‌ها و اتوبان‌ها نگاه کنید تا متوجه این امر شوید. این مبارزه‌ای تمام عیار در سطح زبان است که در شهر به راه افتاده است، مبارزه‌ای علیه تغییر، دگرگونی و پویایی، مبارزه‌ای علیه امرنو.
اما آیا شهر و ساکنان آن، به تمامی بر ایده‌های حاکم در سطح شهر منطبق‌اند یا نه بسیاری از آن‌ها بی‌اعتنا به صدای حاکم زندگی خود را دارند؟
گفتمان رسمی رفته‌رفته باعث به وجود آمدن دو زندگی در شهر شد. یک زندگی در خیابان و فضای عمومی و زندگی دیگر به شکل زیر زمینی و مخفی شکل گرفت. اما نکته‌ی مهم در اینجا وجود این دو زندگی نیست. حال مهم این نیست که بسیاری در زیرزمین و دور از چشم گفتمان رسمی شکل دیگری از زندگی را به نمایش می‌گذارند. مسئله رخنه کردن این زندگی به فضای عمومی (جایی که گفتمان رسمی ادعای تسلط بر آن را دارد) است. این زندگی صمیمانه‌تر، غیررسمی و خودمانی‌تر از آن چیزی است که گفتمان رسمی از افراد طلب می‌کند. این زندگی پا به درون مرزهای تعیین شده از سوی گفتمان رسمی گذاشته است و به درون آن رخنه کرده است. این موضوع را می‌توان در نحوه‌ی پوشش زنان، توجه به بدن و اوقات فراغت و بسیاری از مسائل موجود در شهر دید. این زندگی دیگر مثل قبل دست بسته خود را تقدیم گفتمان رسمی نمی‌کند و مدت‌هاست که در حال تقدس‌زدایی از امور مقدس‌پنداشته شده است و هر لحظه به قلمرو خود نیز اضافه می‌کند. این زندگی دیگر میل ندارد خود را پنهان کند. در واقع، این زندگی میل به عریان شدن و عیان شدن دارد و دیر یا زود شهر را مال خود خواهد کرد.

@جامعه‌شناسی
💠 #اندیشه

🔺مروری بر برهوتِ نظام آموزشی کشور

بیژن عبدالکریمی

فصلنامه نگاه نو، ش. ۱۳۷ / بخش اول

🔹ابتدا باید این پرسش بنیادین را مطرح کنیم که آیا نظام تعلیم و تربیت ایران مشکلات جدی دارد یا با برخی مسائل روبه روست؟ اینکه تفکر دانش آموزان حتی در بهترین مدرسه های درجه یک ایران صرفاً به سمت مسائل غیر از مباحث تربیتی سوق داده شده و با آنچه در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش عنوان شده تناسبی ندارد، این پرسش را مطرح می کند که چگونه باید به این موضوعات بپردازیم؟
مشکلات متعددی دامن نظام آموزشی را گرفته است. حتی اگر تعابیر «مرگ مدرسه» یا «برهوت» را سیاه نمایی بدانیم، باید بدانیم که در آموزش و پرورش با بحران های بسیار جدی و عمیق مواجهیم. من به عنوان یک دانشگاهی به شدت نگران آینده ایران و فروپاشی اخلاقی و اجتماعی و سیاسی کشور هستم و معتقدم در وضع کنونی هیچ یک از ما دانشگاهیان و مسئولان و متولیان نظام آموزشی در جایگاه تعارف با یکدیگر نیستیم و فرصت گفتگوی محافظه کارانه را نیز نداریم؛ بنابراین باید با صراحت سخن بگوییم، واقعیت‌های موجود را بپذیریم و به زبان مشترک و البته راه حل برسیم.
امروز با وضعیت خاص تاریخی در کشور روبه‌روییم و متاسفانه مسئولان و تصمیم‌گیران نظام آموزشی کشور به این وضعیت توجه کافی ندارند و عمده سرمایه های مادی و معنوی به این ترتیب به هدر می‌رود. مدرسه نمایانگر کل ساختار جامعه - اعم از دانشگاه، مجلس، نهاد ریاست جمهوری و حتی بازی فوتبال- است و هر آنچه درباره نظام آموزشی کشور مطرح میشود مصداق وضعیت موجود اقتصادی و تمام بخش های دیگر است.
نه تنها برای نظام آموزشی که برای هیچ یک از مسائل و بحران های کنونی کشور راه حل فوری وجود ندارد، بنابراین علت پرداختن من به برهوت در نظام آموزشی و تعلیم و تربیت این است که بسیاری از مسئولان کشور درکی از این برهوت ندارند و به گفته بزرگان فلسفه، برهوت ویرانی نیست؛ انحطاط است، یعنی تمام نیروهای مقاومت کننده به بخشی از عوامل تباهی تبدیل شده‌اند و منظورم از به کار بردن این تعبیر این است که خود آموزش و پرورش، ناخواسته در جهت تخریب و ویرانی حیات ما گام برمی دارد. البته به هیچ عنوان شخص یا فردی را متهم نمی‌کنم، بلکه روند کلی جامعه را اینگونه می بینم.
طی چهار تا پنج دهه اخیر، درگیر دومین شکاف تمدنی خود شده ایم؛ اگر تا چند دهه قبل مسئله ما تعارض سنت و مدرنیته بود، امروز خود دنیای مدرن به بخشی از جهان کهن تبدیل شده و جهان پسامدرن شکل گرفته که ارزش های جهان مدرن را مورد شک و تردید قرار داده است. در چنین جهانی تمام مرجعیت ها و نهادهای گذشته فروپاشیده است. امروز، در جهان پسامدرن، خانواده همان خانواده گسترده دوران فئودالی نیست. حتی خانواده همان نقش خانواده هسته‌ای دنیای مدرن را نیز ایفا نمی‌کند. امروز نقش کلیسا همان نقش دوران قرون وسطا و مدرن نیست و نهاد سیاست نیز همان نقش سابق خود را ندارد.

🔹این آموزش با دنیای پسامدرن همخوانی ندارد

بر همین اساس، نهادهای مرجعیت دینی، خانواده، آموزش و پرورش و دانشگاه بیش از گذشته متضرر شده‌اند و با مقوله مرگ روشنفکری روبه روییم و حتی روشنفکران به عنوان الگویِ فکریِ برترِ پیشاهنگِ مردم مطرح نیستند. در چنین جهانی که الگوها و مرجعیت‌ها نقش و کارکرد خود را از دست داده و به سمت فروپاشی رفته‌اند، هیچ یک از مسئولان آموزش و پرورش کشور نیندیشیده‌اند که چگونه باید آموزش و پرورش را در وضعیت دنیای پسامدرن باز تعریف کرد. روند کنونی آموزش با دانش آموزان جهان پسامدرن همگامی و همخوانی ندارد.
در پنجاه سال اخیر جهان به اندازه ۵۰ قرن متحول شده است. این تحولات را در نوع پرسش‌های دانش‌آموزان و در گرایش‌های آنان به تشکیک در برخی موضوعات به وضوح می‌بینیم. بنابراین از تمام کسانی که در امر آموزش سهم دارند گله‌مندم که چرا این واقعیت‌ها را نمی بینند. با این وضعیت نه‌تنها راه‌حلی برای رفع معضلات فعلی تبیین نمی شود بلکه روز به روز گام‌های معکوس برمی‌داریم و تصور می‌کنیم مسائل خود به خود حل و فصل خواهد شد!
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، در واقعیت سندی شکست خورده و متناقض با هدف‌های خود است؛ شکاف‌های جوانان، دانش‌آموزان و دانشجویان با سنت های تاریخی خود و مفاخر تاریخی روز به روز در حال افزایش است. روند سکولاریزه شدن جامعه، روند پشت کردن به سنت های تاریخی، روند استقبال از غرب و تلقی کردن غرب به عنوان حقیقت مطلق در هیچ دوره‌ای از تاریخ حتی زمان رضاشاه و محمدرضاشاه نیز به این اندازه نبوده که در چهار دهه اخیر سرعت پیدا کرده است. اینها حقایقی است که نیازمند تأملات جدی و فراتر از تعاملات تکنیکی و فنی و خریدن چند دستگاه کامپیوتر است.

ادامه دارد...

https://tttttt.me/httpsksmtehran2/183

🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔺مروری بر برهوتِ نظام آموزشی کشور

بیژن عبدالکریمی

فصلنامه نگاه نو، ش. ۱۳۷ / بخش دوم


لینک قسمت اول:
https://tttttt.me/KSMtehran/13768

با وجود تدوین تمام هدف‌ها و آرمان‌ها و ایده‌هایی که در سند تحول بنیادین برای آموزش و پرورش ترسیم کرده‌ایم، در واقعیت شکست خورده‌ایم و نه تنها به هدفهای تبیین شده نرسیده‌ایم، بلکه هدف های متناقض و متضاد با آن در میان دانش‌آموزان کشور شکل گرفته است. در حالی که ما خواهان تربیت متخصص، تقسیم مشاغل، ارتباط تحصیلات دانش‌آموزان با مشاغل آینده و بازار کار و سرعت بخشیدن به روند توسعه‌ایم، میان مدرسه و دانشگاه با صنعت و سیاست ارتباطی وجود ندارد و با سه حوزه مستقل مواجهیم که هیچ رابطه منطقی میان این سه حوزه شکل نگرفته است.

مدرسه کارکردهای خود را از دست داده است

یکی از هدف‌های مدرسه ایجاد وحدت و همبستگی اجتماعی و افزایش وحدت ملی است، در حالی که جامعه امروز ما باشکافی عظیم و آشکار در میان اقشار مختلف روبه‌رو است؛ نوگرایان جامعه در ساختار قدرت سیاسی کشور (در حکومت و نه فقط در دولت) نماینده‌ای ندارند. رسانه‌ای که سخنگوی آنان باشد در اختیار ایشان نیست. رسانه ملی (صدا و سیما) را عده‌ای رسانه می‌دانند و عده‌ای دروغگو؛ عده‌ای شخصیتی را نماد رأفت و انسانیت و برخی او را نمونه شقاوت و سفاکی می شناسند و این اختلاف‌نظر نیست بلکه نوعی شکاف اجتماعی است و اگر برای این شکاف‌های اجتماعی و وحدت ملی راه حلی پیدا نکنیم، امنیت ملی و کیان جامعه به خطر می‌افتد و ممکن است قدرتی پوشالی مانند طالبان که کنار گوش این سرزمین است، آینده ما را تهدید کند.
یکی از هدف ها و کارکردهای آموزش و پرورش انتقال ارزش های تاریخی و فرهنگی به دانش آموزان است اما امروز با انقطاع کامل با سنت تاریخی کشور و ارزشهای شیعی و اسلامی در جامعه مواجهیم. آرمان‌های سند تحول بازگشت دانش آموزان به سنت‌ها و ارزش های تاریخی و اسلامی بود، اما امروز عکس این اتفاق افتاده است. ما خواهان بازگشت به خویشتن بودیم اما امروز به نفرت از خویشتن رسیده‌ایم و هر آنچه به این مقوله باز می‌گردد به نوعی به ابراز انزجار در میان جوانان تبدیل شده است.

🔹فهم وضعیت جدید ضرورت دارد

مطابق سند تحول بنیادین قرار بود انسانی ارزشی، دینی و توحیدی خلق شود، اما به راستی میان واقعیت‌های اجتماعی جامعه ما و این مفاهیم چه ارتباطی وجود دارد؟ این آرمان‌های تعریف شده در کجا قرار گرفته است؟
با توجه به این موارد باید بپذیریم که در موقعیت تاریخی ویژه‌ای قرار داریم؛ از یک سو تفکر گذشته و سنتی ما به پایان رسیده است و نهادهای سنتی از جمله حوزه های علمیه دچار تاخر تاریخی‌اند و بافقه الصغیر حوزه‌های علمیه نمی‌توان به جنگ فقه‌الاکبر جهان مدرن و پسامدرن رفت؛ و از سوی دیگر،ما نه‌تنها به جهان پسا مدرن نپیوسته‌ایم به نوعی دچار مقوله بی تاریخی هستیم که باید فهمیده شود.
میان افکار و سخنان مدیران بالادستی و پایین دستی آموزش و پرورش وفاقی وجود ندارد و دانش آموزان به این مقوله‌ها اعتقادی ندارند. آموزش و پرورش کشور ما در بی‌معنایی، بی جهتی و برهوت کامل گام برمی‌دارد؛ در غیاب روح زنده ای که بتواند نظام تعلیم و تربیت را رهبری کند، همه امور را فضای سرد و بی‌روح بوروکراتیک گرفته است.
آموزش و پرورش ما با روند فعلی خود در حال تبدیل کردن ارزش‌ها به ضد ارزش؛هاست؛ و به تبع فضای فکری حاکم بر جامعه دچار تاخر تاریخی است و نظام آموزش عالی و دانشگاهی به تبع تفکر سنتی، در موضع کاملاً انفعالی قرار گرفته است. به عنوان مثال روابط جنسی و مواد مخدر و مشروبات الکلی از مباحثی است که دستگاه آموزش و پرورش تا کنون قدرت و جسارت اتخاذ سیاست های مناسب آموزشی در خصوص ارائه آموزش های لازم به نوجوانان را نداشته است. برخورد‌ها کاملاً سیاسی، عکس‌العملی و انفعالی بوده است. خلاقانه نیست. در حالی که در میان دانش آموزان، به تبعِ جامعه، در برابر ارزش های رسمی کشور که در کتاب های درسی هم تدریس می شود نوعی مقاومت شکل گرفته است.

🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔺مروری بر برهوتِ نظام آموزشی کشور

بیژن عبدالکریمی

فصلنامه نگاه نو، ش. ۱۳۷ / بخش
سوم (آخر)

لینک قسمت دوم:
https://tttttt.me/KSMtehran/13776

🔹آرمان‌های آموزش و پرورش با آرمان‌های واقعی دانش آموزان، خانواده و جامعه کاملاً متفاوت است
به لحاظ شکل‌گیری نوعی تعارض ارزش‌ها میان حکومت و بخش بزرگی از مردم و میان نسل‌ها، با نوعی تضاد منافع روبه‌روییم. این مسائل ارزش های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ما را تضعیف کرده است و شاهدیم که آرمان‌های آموزش و پرورش با آرمان‌های واقعی دانش‌آموزان خانواده و جامعه کاملاً تفاوت پیدا کرده است.
مفاهیمی که مردم و دانش آموزان با آن زندگی می‌کنند با مفاهیمی که در سطح رسمی آموزش داده می شود در تناقض و تضاد کامل است. حتی الگوها و مرجع هایی که مدیریت رسمی آموزش و پرورش به دانش آموزان ارائه می‌کند با الگوهای واقعی نوجوانان و جوانان همخوانی ندارد. زبان، مفاهیم، سبک زندگی، انتظارات و حتی پوشش رسمی دو طرف یعنی کتاب‌های درسی و دانش آموزان در بطن جامعه کاملاً متفاوت است و این تفاوت‌ها و فاصله‌ها ریشه اصلی بسیاری از بحران‌های اجتماعی است.

توجه داشته باشید که هدف از بیان این مباحث متهم کردن شخص یا مقام مسئولی نیست، بلکه روند تاریخی و عمومی جامعه را عنوان می‌کنم. البته مقامات مسئول ما عملکرد مطلوبی نداشته‌اند و امیدوارم از این جایگاه صدای من به رئیس‌جمهور منتخب گفتمان انقلاب برسد. در این وضعیت تاریخی، فرصت برای خطا کردن و دوباره آزمودن نداریم در تعیین و معرفی وزیران آموزش و پرورش شایسته‌سالاری حرفه‌ای حاکم نبوده و این نشان می‌دهد که عمق بحران و اتفاقات نظام آموزشی هنوز برای مسئولان نمود پیدا نکرده است. البته هیچ راه حل فوری برای این مشکلات وجود ندارد؛ این وضعیت نیازمند معجزه است و اگر نگاه و بینش‌مان نسبت به آموزش و پرورش را تغییر بدهیم، قطعاً این معجزه اتفاق خواهد افتاد. بنابراین از نهادهای قدرت و جامعه روشنفکران دعوت می کنم که با موضوع تعلیم و تربیت برخورد سیاسی نکنند. متاسفانه روشنفکران ما تعلیم و تربیت را نقد سیاسی می کنند. به شدت با این نگرش مخالفم و خواهش می کنم موضوع را سیاسی تلقی نکنند. اگر این نگرش تغییر کرد نخستین گام تغییر در آموزش و پرورش برداشته شده است. معتقدم برای نجات این کشتی به گل نشسته در این برهوت نیازمند وفاق ملی و بنا کردن خانه‌ای هستیم و باید دست به دست هم بدهیم، اما متاسفانه با دو گروه ناشنوا در کشور مواجهیم که گوش هایشان بسیار سنگین است:
گروهی که در ساختار قدرت و در بخش اشرافیت دیوان‌سالاری و نظام اجرایی و سیاسی کشور از جمله آموزش و پرورش قرار گرفته‌اند و مشکلات را نمی شوند و نمی بینند، و
گروهی از روشنفکرانی که اسیر فضای پوپولیستی شده‌اند. وجود برهوت را جدی بگیریم تا با کمک هم بتوانیم گامی اثربخش برداریم.

🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔺نشست «اخلاق در ایران امروز؛ با تأکید بر سبک زندگی جوانان»؛

بخش اول

🔹جواد غلامرضا کاشی: آرزوی زندگی تماما اخلاقی، بی‌ربط و خطرناک است/ نسل جدید در حال وارد کردن هنجارهای اخلاقی به یک بستر درست است


جواد غلامرضا کاشی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، گفت: تا حالا ایرانیت و اسلامیت ما غیرستیز بوده و یکی از خوش‌بینی‌های من به این نسل این است که دیگر جوهر ایرانیت و اسلامیت به معنای دگرستیز تضعیف خواهد شد ولی روایت دگرپذیر جانشین می‌شود. به نظر من این جنبش اصلا سیاسی نبود و کسانی سعی کردند به آن بیان سیاسی بدهند و نمایندگی سیاسی آن را عهده‌دار شوند. به نظر من خوش‌خیالی‌هایی داشتند و به نتیجه هم نرسیدند. هنوز کلیشه انقلاب پشت ذهن آنها و خیلی از ما هست که تا مردم ناراضی شدند، لابد بسیج می‌شوند و حکومت را بر می‌گردانند. این بازی را جمهوری اسلامی پیش نمی‌رود.
جواد غلامرضا کاشی: آرزوی زندگی تماما اخلاقی، بی‌ربط و خطرناک است/ نسل جدید در حال وارد کردن هنجارهای اخلاقی به یک بستر درست است

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با تأکید بر اینکه نیهیلیسم عمیق حاصل حس جمعی دروغ ایدئولوژی‌ها است، گفت: ایدئولوژی‌ها با تمامیت‌خواهی و آرزوی یک جامعه تماما اخلاقی، همان سرچشمه‌های محدود زایش حیات اخلاقی در زندگی روزمره را هم دارند نابود می‌کنند. باید عقب بنشینیم و اجازه بدهیم خود زندگی بنیان‌های اخلاقی‌اش را به طور طبیعی بسازد. آرزوی زندگی تماما اخلاقی، بی‌ربط و برای جامعه خطرناک است.

به گزارش خبرنگار جماران، دکتر محمد جواد غلامرضا کاشی روز گذشته در نشستی با عنوان «اخلاق در ایران امروز؛ با تأکید بر سبک زندگی جوانان» که توسط انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری برگزار شد، گفت: جامعه ایران از دهه‌های ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ از یک جامعه روستایی و ایلیاتی به سمت یک جامعه شهری حرکت کرد. جامعه کوچک روستایی و ایلیاتی یک وحدت طبیعی دارد و یک سری هنجارهای اخلاقی در آن الگوی کوچک بسته جامعه جاری است. طبیعتا وقتی که این فرم کوچک جامعه به جوامع شهری گسترده منتقل می‌شود، این مشکل در اروپا هم پیش آمده است که همه چیز از جمله اخلاق و احترام بزرگترها از دست رفت و ارزش‌های جمعی زوال یافت و خودخواهی‌های فردی گسترش پیدا کرد.

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه در همه جای دنیا با ورود به جهان مدرن اینها اتفاق افتاد، تصریح کرد: در جامعه غرب وقتی که این زوال ارزش‌های همبسته‌ساز جوامع کوچک در جوامع بزرگ مشاهده شد، یک عده به آن خوشامد گفتند. یعنی مدرنیست‌های اولیه گفتند خودخواهی‌های فردی و زوال ارزش‌های جمعی شاید در عرصه فردی نامقبول باشد و به لحاظ اخلاقی پذیرفته نباشد اما اینها با منطق بازار، در عرصه جمعی پر از برکت است و میوه‌های شیرین یک جامعه مدرن می‌سازد و این جامعه خودش را بازسازی خواهد کرد.

وی افزود: واقع قضیه این است که این صدا در تداوم مدرنیته خیلی نتوانست از خودش دفاع کند. یعنی در تداوم مدرنیته تقریبا اکثر فیلسوفان مغرب زمین در این مورد با هم اجماع نظر داشتند که مدرنیته در دفاع اخلاقی از ارزش‌های خودش مثل آزادی یا آزادی فردی موفق نیست. یک خلأیی در مدرنیته در دفاع اخلاقی از خودش وجود دارد. بنابر این، یک صدای دیگر برآمد از طرف همان فیلسوفان اولیه مدرنیته که مهمترین آنها روسو بود. صدای روسو در فلسفه کانت تداوم پیدا کرد، در فلسفه هگل بارور شد و در فلسفه مارکس به دستگاه‌های ایدئولوژیک بزرگ قرن بیستم تبدیل شد.

غلامرضا کاشی اظهار داشت: صدای دوم که در منطق مدرنیته برآمد این بود که این شکل از بسط مدرنیته و گسترش شهرها و منطق پول و سرمایه، جامعه را به انحطاط و نابودی می‌برد و راه حل از نظر روسو این بود که مردم باید در یک عزم جمعی برای بنا نهادن یک جامعه از اساس نو، با هم یک پیمان اخلاقی ببندند. تئوری‌های انقلاب ریشه در همین ایده روسو دارد. انگار می‌توان جامعه را از بنیاد برساخت. آن الگوهای طبیعی زیست روستایی و ایلیاتی از دست رفته و این وضعیت جامعه هم که منحط و از این انحطاط جان و روح و وجدان همه آزرده است، بنابر این، از این آزردگی می‌توان یک سرمایه جمعی ساخت. شاید یک منجی بزرگ لازم است که نهیب اخلاقی بزند و همه توده‌های مردم را دعوت کند که همپیمان شوند و بنیاد جامعه را از بن برافکنند و یک جامعه اساسا اخلاقی را بسازند.

وی ادامه داد: این الگو که شالوده ایدئولوژی‌ها شد، و بعد جامعه ما همان مسیر را رفت، اساسش این است که جامعه در زندگی روزمره جز خودپرستی، خودخواهی، منفعت طلبی و حرص ندارند و این مردم را به خودشان وانهی به سمت انحطاط و زوال می‌رود؛ زندگی روزمره و منطق شهری فقط حرص و شهوت، زیاده‌خواهی، خصومت و تعارض می‌شناسد و ما باید آنان را به یک فرم اخلاقی دعوت کنیم.

ادامه دارد...
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔺نشست «اخلاق در ایران امروز؛ با تأکید بر سبک زندگی جوانان»؛

بخش دوم

لینک بخش اول:
https://tttttt.me/KSMtehran/13908

این ارزش‌های اخلاقی که ما مردم را به آن دعوت می‌کنیم از کجا می‌آید؟ روایت روسو این بود که مردم در فردیت منحط و در جمعیت اخلاقی هستند. این بود که انقلاب‌ها قدسیت پیدا کردند و نجات‌بخش تصور شدند.

با این سنت چپ که نسل من تحت تأثیر آن بودیم، اصلا مهم نیست که دشمن انقلاب چه کسی است؛ خود انقلاب فی نفسه مقدس است. چون انقلاب فرصتی برای یک پیمان اخلاق جمعی است. جامعه خود را باز می‌یابد و آنچه از دست داده را دوباره به دست می‌آورد و سقف حیات اخلاقی‌اش را به میمنت انقلاب می‌سازد و حالا می‌توانیم بگوییم آنچه را که در نتیجه مدرن شدن و ورود به جامعه شهری از دست داده بودیم، به برکت انقلاب به دست می‌آوریم.
وی افزود: در دنیای این ایدئولوژی‌ها یک روایت کلان شکل می‌گیرد؛ یک داستان فاجعه عام بشری که به مثابه شر و شرارت تصویر می‌شود و یک داستان فرشتگان منجی که قرار است این شرارت‌ها را براندازد. آن وقت تک‌تک افراد فراخوان می‌شوند که از میان جبهه‌های شر و خیر کدام را انتخاب می‌کنید؟ این ساخت‌های ایدئولوژیک افراد را از تجربه‌های ملموس زندگی روزمره اینجا و اکنون می‌کندند و وارد یک پروژه تحقق زندگی اخلاقی عام می‌کردند که به نجات بشر نظر دارد. روایت‌های ایدئولوژیک برای اینکه بتوانند هرچه بیشتر از قلمرو زندگی روزمره سربازگیری کنند، به منطق زندگی روزمره حمله می‌کنند. زندگی روزمره ناسازگار است، اما در روایت‌های ایدئولوژیک این فرض بنا می‌شود که ما می‌خواهیم به یک زندگی تماما سازگار برسیم؛ همه که نمی‌توانند این طوری شوند.
روایت‌های ایدئولوژیک اقلیت‌های شورمند درست می‌کنند که ازدواج نمی‌کنند، زندگی اشتراکی دارند، با اقلّی از متاع دنیا می‌سازند، فداکاری دارند و ساده زندگی می کنند. اما اینها اقلیت هستند و تا وقتی که اقلیت هستند مشکلی نیست؛ خطر از آنجا برمی‌خیزد که این اقلیت پاکی که زندگی‌اش را فدا کرده، حق دارد عوام مردم را به منزله یک مشت آدم خودخواه، کثیف و آلوده و البته معصوم و هدایت‌پذیر تلقی کند. لذا این اقلیت شورمند کم‌کم احساس رسالت می‌کند که ما رستگار هستیم و چرا همه مردم رستگار نشوند؟!

وی تأکید کرد: زندگی روزمره هیچ‌گاه رضایت عام ایجاد نمی‌کند و همیشه وجدان‌های آسیب دیده ایجاد می‌کند. بنابر این پیام نجات‌بخش آن اقلیت شورمند که می‌توان به نحوی زندگی کرد که رستگار باشیم، جاذبه ایجاد می‌کند. ما زمان پهلوی می‌گفتیم شاه عامل همه بدبختی‌ها است و اگر او برود همه ما رستگار می‌شویم. او رفت و این اقلیت شورمند رسالت خودش می‌داند که به جان مردم بیفتد. وقتی توده‌های مردمی به خیابان می‌آیند، به اقلیت شورمند انگیزه می‌دهد که مردم هستند و بنابراین باید موازین یک زندگی رستگار و تماما اخلاقی را جاری کرد؛ اقلیتی نمی‎‌کنند که اگر نصیحت شنو بودند نصیحتشان می‌کنیم و نصیحت شنو نبودند با آنها برخورد می‌کنیم.

اقلیتی که سبک زندگی آنها تماما متشرعانه بود، به این خیال افتادند که می‌توانند یک جامعه تماما متشرع درست کنند و اگر یک جامعه تماما متشرع درست کنند، این جامعه دوباره وحدت از دست رفته‌اش را به دست خواهد آورد و ما یک جامعه تماما اخلاقی پیدا می‌کنیم. ایدئولوژی‌ها آدم‌ها را از یک زندگی اینجا و اکنونی جدا می‌کنند و به یک افق آرمانی زندگی اخلاقی می‌برند؛ که در لحظات انقلابی به نظر می‌آید محقق شدنی است. سه چهار ماه بعد از رفتن شاه همه به هم کمک می‌کردیم و همه می‌گفتند ببینید، شاه رفت و اخلاقی شدیم؛ اما هیچ کس نمی‌دانست این وضع استثنا و این استثنا زائل می‌شود و هیچ کس نمی‌تواند در درازمدت این طور زندگی کند. در درازمدت گرمای این داستان کلان از بین می‌رود و همه به هم دروغ می‌گوییم. آن اقلیت شورمند چون مراکز قدرت، ثروت و منزلت را هم در اختیار دارد، از همه حریص‌تر می‌شود و مردم بیچاره هم که خیال می‌کردند از این رویداد قرار است به یک وحدت از دست رفته آغازین برسند، می‌بینند سفره‌های آنها پر رنگ و لعاب و سفره‌های اینها خالی است. ارزش‌های اخلاقی وقتی از بستر تجربه‌های ملموس لحظه به لحظه زندگی روزمره گسیخته و متعلق به یک روایت کلان می‌شوند، روزی که عمل می‌کنند خیلی شور می‌آفرینند و روزی که رها می‌شوند جامعه را در یک خلأ رها می‌کنند.
نیهیلیسم عمیق حاصل حس جمعی دروغ ایدئولوژی‌ها است. هیچ کس بر آن باور ندارد؛ یک عده از آن منتفع می‌شوند و بر طبل آن می‌کوبند و یک عده هم که چیزی گیرشان نیامده در یک خلأ اخلاقی رها می‌شوند. جامعه ایران ۲۰ سال است که این طور است. کسانی هم که می‌گفتند این جامعه دارد به سمت فروپاشی اخلاقی می‌رود، همین خلأ نیهیلیستی را تجربه می‌کردند و همه ما تجربه می‌کردیم.

ادامه دارد ...
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔺نشست «اخلاق در ایران امروز؛ با تأکید بر سبک زندگی جوانان»؛

بخش سوم (پایانی)

لینک بخش دوم:
https://tttttt.me/KSMtehran/13930

دیگر نمی‌توانستیم با بچه‌هایمان حرف بزنیم و اصلا نمی‌فهمیدند که ما چه می‌گوییم.
یک جهان بی‌معنا، حاصل امید وافری بود که به ایدئولوژی‌ها می‌رفت. اما در آلمان و روسیه در واکنش به این اتفاق یک ایده جدیدی شکل گرفت و آن هم این بود که اگر اراده عمومی سر منشأ دفاع از ارزش‌های اخلاقی نیست، پس کجا است؟ کجا قرار است بذر اخلاق در عرصه اجتماعی و سیاسی و عمومی کاشته و بارور شود؟ اینها یک نکته به ما تلقین کردند و این بود که زندگی روزمره فی نفسه گناهکار است و باید با عقل، دین، شریعت و حکم خدا زندگی روزمره کنترل شود. بعد بحث درگرفت که زندگی روزمره سویه دیگری هم دارد. اتفاقا خاستگاه اصلی زایش گرایشات اخلاقی متن زندگی روزمره است.

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی اظهار داشت: ایدئولوژی‌ها با تمامیت‌خواهی و آرزوی یک جامعه تماما اخلاقی، همان سرچشمه‌های محدود زایش حیات اخلاقی در زندگی روزمره را هم دارند نابود می‌کنند. باید عقب بنشینیم و اجازه بدهیم خود زندگی بنیان‌های اخلاقی‌اش را به طور طبیعی بسازد. من نمی‌خواهم درک رمانتیکی از زندگی روزمره بدهم و بگویم زندگی روزمره آنقدر اخلاقی می‌شود که همه خودخواهی‌ها را نابود می‌کند؛ آرزوی زندگی تماما اخلاقی بی‌ربط و برای جامعه خطرناک است. برای اینکه خودش بیش از همه دشمن اجتماع اخلاقی است.

جامعه در سطح متعارف زندگی روزمره بذرهای اخلاق را می‌کارد، بارور می‌شود، دوباره از دست می‌رود و دوباره می‌کارد. یعنی مسیر پر از دست‌انداز است و مسیر صاف وجود ندارد. جامعه یک میدان آشوب است که در آن گرایشات غیراخلاقی و گرایشات اخلاقی با هم رقابت می‌کنند. امر طبیعی، تلاش برای تقلیل بار شر است؛ همین و بس. مگر پیامبر خدا توانست جامعه تماما اخلاقی بسازد؟! نمی‌دانم چرا این سؤال را در طی این ۴۰ سال از خودمان نکرده‌ایم. آرزویی که مقامات نظام جمهوری اسلامی دارند، چرا پیامبر(ص) در آن ناکام بود و هیچ کدام از پیامبران در آن موفق نبودند؟

غلامرضا کاشی تأکید کرد: به گمان من جامعه ایران رو به زوال اخلاقی نمی‌رود؛ زوال اخلاقی قبلا توسط مدعیان اخلاق اتفاق افتاده است؛ کسانی که ندانسته دشمن اخلاق بودند و بدون اینکه بدانند، در آرزوهایشان با اخلاق دشمنی می‌کردند. نسل جدید دارد هنجارهای اخلاقی را وارد یک بستر درست می‌کند. فرزندان ما می‌گویند همه ارزش‌هایی که شما می‌گویید را قبول داریم ولی شما ساز را از سر گشادش می‌زنید و ما می‌بریم بر همان خاکی که باید کاشته شوند.

وی گفت: تا حالا ایرانیت و اسلامیت ما غیرستیز بوده و یکی از خوش‌بینی‌های من به این نسل این است که دیگر جوهر ایرانیت و اسلامیت به معنای «دگرستیز» تضعیف خواهد شد، ولی روایت «دگرپذیر» جانشین می‌شود. به نظر من این جنبش اصلا سیاسی نبود و کسانی سعی کردند به آن بیان سیاسی بدهند و نمایندگی سیاسی آن را عهده‌دار شوند. به نظر من خوش‌خیالی‌هایی داشتند و به نتیجه هم نرسیدند. هنوز کلیشه انقلاب پشت ذهن آنها و خیلی از ما هست که تا مردم ناراضی شدند، لابد بسیج می‌شوند و حکومت را بر می‌گردانند. این بازی با جمهوری اسلامی پیش نمی‌رود.

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به حوادث سال گذشته، افزود: به نظر من یک غلیان بود که پنجره‌هایی را باز کرد تا نشان دهد جامعه چه رشدی دارد و کجا می‌رود که ما آن را نمی‌بینیم. این نسل جوان گشاینده مسیر تازه‌ای است که می‌تواند دوباره دست‌مایه اجتماع اخلاقی شود. این هم یک شانس است و لزوما کندن از کانسپت‌های ایدئولوژیک، به معنای پرتاب شدن در آزادی و انقطاعات، نیست. این یکی از امکان‌های مبارکی است که می‌تواند در چشم‌انداز جامعه ایران باشد و بنابر این، باید از آن حراست و حمایت کنیم.

🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔺خردمندی چیست؟

غلامرضا حیدری جولا

🔹«ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ» ﺑﺎ «ﻋﻠﻢ و داﻧﺶ» ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ. «ﻋﻠﻢ و داﻧﺶ» «ﻣﺤﺘﻮﻳﺎت ﺣﺎﻓﻈﻪ‌ی اﻧﺴﺎن» را درﺑﺮمیﮔﻴﺮد. کسی ﻛﻪ ﭘﺰشکی ﺧﻮاﻧﺪه اﺳﺖ ﺣﺠﻢ زﻳﺎدی از ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺑﺪن اﻧﺴﺎن و ﺣﺎﻻت ﺳﻼﻣﺖ و ﺑﻴﻤﺎری آن را در ﺣﺎﻓﻈﻪ دارد و ﻓﺮدی ﻛﻪ ﻫﻨﺮ ﺧﻮاﻧﺪه اﺳﺖ ﺣﺠﻢ زﻳﺎدی از ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ زﻳﺒﺎییﺷﻨﺎسی، ادراک ﺑﺼﺮی، ﺗﺎرﻳﺦ، ﻫﻨﺮ و... را در ﺣﺎﻓﻈﻪ دارد.

🔹اﻣﺎ «ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ» ﻣﻮﺿﻮع ﻣﺤﺘﻮﻳﺎت ﺣﺎﻓﻈﻪ‌ی اﻧﺴﺎن ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ «ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﺗﻔﻜﺮ» را ﻣﺪﻧﻈﺮ دارد. اﻧﺴﺎن ﺧﺮدﻣﻨﺪ کسی ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ در ﺣﺎﻓﻈﻪاش ﻣﻄﺎﻟﺐ زﻳﺎدی در ﻣﻮرد ﺗﺎرﻳﺦ ﺧﺮدﻣﻨﺪی ﻳﺎ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت دﻳﮕﺮی اﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺧﺮدﻣﻨﺪ کسی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺤﻮه‌ی ارزﻳﺎبی و ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮی ﺧﺎصی دارد.

🔆ﭼﮕﻮﻧﻪ میﺗﻮان ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﺷﺪ؟

در ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺆال، «ﻓﻠﺴﻔﻪ» اﻳﺠﺎد ﺷﺪ. ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﻪ زﺑﺎن ﻳﻮﻧﺎنی ﺑﻪﻣﻌﻨﺎی «ﺟﻮﻳﺎی ﺧﺮد بودن» اﺳﺖ. ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن، ﺟﺴﺘﺠﻮﮔﺮان و ﻣﻌﻠﻤﺎنی وﺟﻮد دارﻧﺪ ﻛﻪ در پی ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺆال ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ: ﭼﮕﻮﻧﻪ میﺗﻮان ﺧﺮدﻣﻨﺪاﻧﻪ زﻧﺪگی ﻛﺮد؟

🔹«ﺳﻘﺮاط» یکی از اﺳﻄﻮرهﻫﺎی ﻓﻠﺴﻔﻪ اﺳﺖ. او ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎل ﭘﻴﺶ از ﻣﻴﻼد ﻣﺴﻴﺢ در «آﺗﻦ» می‌زﻳﺴﺖ. ﺳﻘﺮاط ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪه ﺑﻮد ﻛﻪ یکی از ﭘﺎﻳﻪﻫﺎی ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ «ﭘﺮﺳﺶﮔﺮی» اﺳﺖ. اﻧﺴﺎن ﺑﻪاﻧﺪازه‌ای ﻛﻪ ﭘﺮﺳﺶ، ﻧﻘﺪ و شک می‌ﻛﻨﺪ ﺧﺮدﻣﻨﺪ اﺳﺖ. ﺑﻪﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ، «ﺳﻘﺮاط» ﺑﺮای ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﻛﺮدن ﻣﺮدم ﺑﻪ آﻧﺎن ﻳﺎد می‌داد ﻛﻪ ﺑﻪ داﻧﺴﺘﻪﻫﺎی ﺧﻮد ﻳﺎ اﺧﺒﺎری ﻛﻪ دﻳﮕﺮان ﺑﻪ آﻧﺎن ﻣﻨﺘﻘﻞ میﻛﻨﻨﺪ، ﺗﺮدﻳﺪ ﻛﻨﻨﺪ و درستی آن را ﺑﻪ ﻧﻘﺪ ﺑﻜﺸﻨﺪ. از ﻧﻈﺮ ﺳﻘﺮاط، ﻫﺮ ﺑﺎوری ﻛﻪ در ذﻫﻦ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ و آن را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻧﻜﺸﻴﻢ و از ﻏﺮﺑﺎلِ ﻧﻘﺪ ﻧﮕﺬراﻧﻴﻢ، ﻫﺴﺘﻪای میﮔﺮدد ﺑﺮای زﻧﺪگی اﺑﻠﻬﺎﻧﻪ و ﻣﺎنعی اﺳﺖ در ﺑﺮاﺑﺮ زﻧﺪگی ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ.

ﭼﻨﺪ ﻫﺰار ﺳﺎل ﺑﻌﺪ از ﺳﻘﺮاط، روانﺷﻨﺎﺳﺎن ﺑﺰرگی همچون «آﻟﺒﺮت اﻟﻴﺲ» و «آﻟﻮرن بک» ﻧﻴﺰ ﺑﻪﻫﻤﻴﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎری از ﺣﺎﻻت ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ روانی ﻧﺎشی از ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ ﻧﺎدرﺳﺖ اﺳﺖ. آنها ﻧﻴﺰ در روشﻫﺎی روان‌درﻣﺎنی ﺧﻮد از «روﻳﻜﺮد ﺳﻘﺮاطی» ﺳﻮد ﺑﺮدﻧﺪ و ﺑﺎورﻫﺎ را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ و ﻧﻘﺪ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ.


«ﺳﻘﺮاط» ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎورﻫﺎ را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ می‌ﻛﺸﻴﺪ؟

♦️ﺳﻘﺮاط در ﺷﻬﺮ راه می‌رﻓﺖ، در ﺑﺎزار می‌ﮔﺸﺖ و ﺑﻪ ﺟﻠﺴﺎت ﻣﺮدم آﻣﺪوﺷﺪ میﻛﺮد و ﻫﺮﮔﺎه می‌دﻳﺪ ﻛﻪ آنها ﺑﺎ اﻃﻤﻴﻨﺎن درﺑﺎره‌ی ﭼﻴﺰی ﺻﺤﺒﺖ میﻛﻨﻨﺪ، آﻧﺎن را ﻣﻮرد ﺳﺆال ﻗﺮار می‌داد. ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ اﮔﺮ می‌ﺷﻨﻴﺪ ﻛﻪ در ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮرای آﺗﻦ ﺳﺨﻨﻮری می‌ﮔﻮﻳﺪ: «ﺷﺮاﻓﺖ ملی ﻣﺎ ﺣﻜﻢ می‌ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ دﺷﻤﻦ ﺑﺠﻨﮕﻴﻢ» او را ﻣﻮرد ﺳﺆال ﻗﺮار می‌داد:

▪️«ﺷﺮاﻓﺖ» ﭼﻴﺴﺖ؟

▪️ﻣﻼک ﺷﺮاﻓﺖ ﭼﻴﺴﺖ و اﻳﻦ ﻣﻼک را ﭼﻪ ﻛﺴﺎنی وﺿﻊ ﻛﺮده‌اﻧﺪ؟!

▪️ﭼﮕﻮﻧﻪ می‌ﺗﻮان اﻓﺮاد ﺷﺮﻳﻒ را از اﻓﺮاد ﻓﺎﻗﺪ ﺷﺮاﻓﺖ ﺗﺸﺨﻴﺺ داد؟!

▪️آﻳﺎ ﺷﺮاﻓﺖ ﻣﻮﺿﻮعی اﺳﺖ ﻛﻪ «ﻳﺎ ﻫﺴﺖ و ﻳﺎ ﻧﻴﺴﺖ» ﻳﺎ ﺷﺮاﻓﺖ درﺟﺎتی هم دارد و میﺗﻮان اﻓﺮاد را ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی درﺟﻪی ﺷﺮافتشان ردهﺑﻨﺪی ﻛﺮد؟!

▪️«ﺷﺮاﻓﺖ ملی» ﭼﻴﺴﺖ؟!

▪️اﮔﺮ ﺷﺮاﻓﺖ یک ﻣﻮﺿﻮعِ ﺑﺸﺮی و ﺟﻬﺎن‌شمول اﺳﺖ، آﻳﺎ میﺗﻮان ﻗﻴﺪ ﻣﻠﻴﺖ را ﺑﻪ آن اﻓﺰود؟!

▪️«دﺷﻤﻦ» را ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﻌﺮﻳﻒ میﻛﻨﻴﺪ؟!

▪️آﻳﺎ ﻫﺮﻛﺲ ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﺪ، دﺷﻤﻦ اﺳﺖ ﻳﺎ ﻫﺮﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﺠﺎوز ﻛﻨﺪ دﺷﻤﻦ اﺳﺖ؟!

▪️ﺗﺠﺎوز را ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﻌﺮﻳﻒ میﻛﻨﻴﺪ؟!

♦️«ﺳﻘﺮاط» ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺆال اﻛﺘﻔﺎ نمیﻛﺮد. او دهﻫﺎ ﺳﺆال میﭘﺮﺳﻴﺪ و اﻓﺮاد را ﺑﻪ ﺗﺮدﻳﺪ و ﺗﺄﻣﻞ می‌اﻓﻜﻨﺪ؛ آنﭼﻨﺎن ﻛﻪ آﻧﺎن نمیﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ و ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی اﺣﺴﺎﺳﺎتﺷﺎن ﺗﺼﻤﻴﻢﺑﮕﻴﺮﻧﺪ. درواﻗﻊ، آﻧﺎن را از «ﺗﻮﻫّﻢ داﻧﺎیی» ﺑﻪ «ﺗﺤﻴّﺮ و ﭘﺮﺳﺶﮔﺮی» می‌ﺑﺮد.

ﻓﻜﺮ میﻛﻨﻴﺪ ﻳﻮﻧﺎﻧﻴﺎن ﺳﻘﺮاط را دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ؟! نمی‌داﻧﻴﻢ! ﻫﻴﭻ آﻣﺎر ﻗﺎﺑﻞ اﻋﺘﻤﺎدی از رأی ﻣﺮدمِ آن روزِ آﺗﻦ در دﺳﺖ نیست! اﻣﺎ ﺳﻘﺮاط ﭘﺎﻳﺎن ﻏﻢاﻧﮕﻴﺰی داﺷﺖ! «ﺑﺰرﮔﺎن آﺗﻦ» ﺗﺸﺨﻴﺺ دادﻧﺪ ﻛﻪ ﺳﻘﺮاط «ﻋﻤﻞ مجرﻣﺎﻧﻪای» را ﻣﺮﺗﻜﺐ میﺷﻮد. از دﻳﺪﮔﺎه «ﺑﺰرﮔﺎن آﺗﻦ» ﻛﺎر ﺳﻘﺮاط «ﺗﺸﻮﻳﺶ اﻓﻜﺎر ﻋﻤﻮمی» ﺑﻮد.


منبع: مدرسه علوم انسانی


🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #اندیشه

🔺این عکس متعلق به «دکتر ویکتور فرانکل» از معدود کسانی بود که موفق شد از زندان آشویتس در لهستان معروف به قتلگاه آدم‌‌سوزی زنده بیرون آید.
او در در نامه‌ای خطاب به معلمان سراسر جهان برای تمام تاریخ این‌گونه می‌نویسد:

«چشمان من چیزهایی دیده که چشم هیچ انسانی نباید می‌دیده. من اتاق‌های گازی را دیده‌ام که توسط بهترین و ماهرترین مهندسین ساختمان ساخته‌ شده بودند.
بهـترین و متخصص‌‌ترین پزشکانی را دیدم که کودکان را به شکل ماهرانه‌ای مسموم می‌کردند.

من نوزادانی را دیده‌ام که توسط آمپول‌های پرستارهایی مـُردند که بهترین پرستاران بودند.
من فارغ‌ التحصیلان دانشگاهی دیدم  که می‌توانستند انسان‌های دیگر را بسوزانند.

و جمع این دلایل مرا به آموزش مشکوک کرد.
از شما تقاضا می‌کنم تلاش کنید قبل از تربیت دانش‌آموزانتان به عنوان یک دکتر یا مهندس، از آنها یک انسان بسازید تا «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود.

پزشک یا مهندس شدن، کار چندان دشواری نیست و می‌شود با چند سال تلاش به آن رسید اما به دانش‌آموزان خود بیاموزید که بزرگ‌‌ترین ثروت ما انسانیت و اخلاق ما است که با هـیچ مدرکی در جهان قابل‌ مقایسه نیست…!»

#ویکتور_فرانکل
#آشویتس
#تربیت_کودک
#اخلاق
#فاشیسم
#ایدئولوژی

https://tttttt.me/httpsksmtehran2/258

🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran