کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
2.07K subscribers
8.95K photos
1.01K videos
63 files
3.94K links
ارگان رسمی کانون صنفی معلمان ایران(تهران)

بازتاب‌دهنده مواضع و خبرهای کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
@Ertebat_Ba_KSMtehran
Download Telegram
💠 #یاد

🔹 میرزاجبار عسگرزاده #باغچه_بان(۱۳۴۵_۱۲۶۴)


🔹 در سال ۱۲۸۴ برابر با ۱۹۰۵ میلادی در آن زمان که جوانی بیست ساله بودم در درگیری میان ارامنه و مسلمان‌های قفقاز، من که مسلمانی متعصب بودم شرکت داشتم و در نتیجه گرفتار و زندانی شدم.
در زندان با یک جوان مسلمان دیگر هم بند شدم. مجاور بند ما پیرمردی ارمنی زندانی بود که پیوسته انجیل می‌خواند. بند ما خلوت بود و خود ما مورد اطمینان خاطر زندانبانان به همین دلیل بند ما را بازرسی نمی‌کردند.
جوان هم بند من برای تهیه نان زندانیان هر روز با زندانبانان به بیرون می‌رفت. ما از این فرصت استفاده کردیم و فکر انتشار یک مجله فکاهی و مصور به نام «ملانهیب» افتادیم. آن جوان کاغذ و ژلاتین و سایر لوازم را از بیرون تهیه و قاچاقی وارد زندان می‌کرد و من در مدت یک هفته پنجاه نسخه هشت صفحه‌ای با دست می نوشتم و حتی مصور می‌کردم. هم‌بندم آن را به خارج از زندان می‌برد و به فروش می‌رساند. عایدی ما هم بد نبود. مجله به دلایلی یک ماه تعطیل شد و ما آن را دوباره به نام «ملاباشی» منتشر کردیم.
راز ما در زندان هیچگاه برملا نشد و سبب موفقیت ما وجود همان پیرمرد ارمنی بود که جز تلاوت انجیل به چیزی توجه نداشت. بدین ترتیب ما به دور از چشم همه نشریات خود را تهیه می‌کردیم.

در زندان یک جوان ارمنی هم بود به نام وارطان که می‌گفتند زندانی سیاسی است. وارطان وضع خاصی در زندان داشت. از غذای زندانیان نمی خورد بلکه جیره نقدی داشت و با آن پول می توانست هر غذایی را که بخواهد تهیه کند و بخورد. اما چون غذایش را از منزل برایش می‌آوردند، جیره‌های نقدی اش را میان زندانبانان تقسیم می‌کرد بدین جهت از احترام خاصی برخوردار بود و چون مرد مهربان و خوش سلوکی نیز بود زندانیان هم او را دوست داشتند. از آن گذشته، آزاد بود که به تمام بندها آمد و شد داشته باشد.
وارطان اغلب به دیدن پیرمرد ارمنی ما می آمد. اما یک روز پیرمرد ناگهان با چهره برافروخته با او دست به گریبان شد. من برای میانجی‌گری خودم را وارد معرکه کردم پیرمرد اشک‌ریزان وارطان را متهم می‌کرد که به مقدسات توهین کرده است. من با وارطان گلاویز شدم. وارطان جوان قوی بنیه‌ای بود و در مدت کمی بر من چیره شد؛ اما پیدا بود که قصد جدال و جنگ ندارد. مرا به کناری کشید و پرسید چرا به او حمله کرده‌ام و به او ناسزا گفته‌ام. او آن روز نخستین درس زندگی را به من آموخت: درس صلح و آرامش، درس استدلال و منطق، به جای جدل و مناقشه. دوستی ما به این ترتیب آغاز شد.

وارطان هر روز برای گفتگو با من، به بند ما می‌آمد. رفتار آموزگاری دانا نسبت به شاگردی با استعداد. بی آنکه به باورهای من حمله کند یا آنها را به سخره بگیرد، با من گفتگو می کرد و در مقابل پرسش‌هایش اجازه می داد آزادانه سخن بگویم. گاه می‌پنداشتم این من هستم که به دانش او می‌افزایم، اما او بود که در واقع آموزش مرا به عهده گرفته بود. از تاریخ و جغرافیا و علوم طبیعی و پیدایش دنیا و منشاء حیوان و انسان برایم درس گفت. این جلسات روزانه در ابتدا به پیشنهاد او اما اندکی بعد با اصرار و پیگیری‌های من برگزار می‌شد. در مدت سه ماه و اندی که در زندان باهم بودیم، همه روزه به دیدن من می‌آمد و ساعت‌ها با هم گفتگو می‌کردیم. درباره وارطان همین بس که بگویم او یک فرشته بود که به شکل انسان با اندیشه برابری انسان‌ها بر من ظاهر شده بود. او زندان را برای من به کلاس درس بدل کرد. وارطان با درس‌های خود برای همیشه مرا از زندان افکار پوسیده‌ام رهانید.

منبع: کتاب روشنگران تاریکی



📌جبار باغچه بان
🍃 زادروز
۱۹ اردیبهشت



#یاد
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
#نابرابری_آموزشی = #نابرابری_اجتماعی




با ما همراه باشید 🤝


🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran


https://tttttt.me/ksmtehran1/23