💠 #شعر_زمانه
🔹 #فریدون_مشیری
در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:
«هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!»
بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست...!
به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای
دست هایش بسته است !
دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان !
دست در دست کسی
یعنی : پیمان دو عشق !
آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم
سرنوشت بشرست ،
داده با تلخی غم های دگر دست به هم !
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده است ، ولی
دست هامان ، نرسیده است به هم !
🔹 #فریدون_مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران خیابان ایران (خیابان عین الدوله) به دنیا آمد.
مشیری سالها از بیماری رنج میبرد و در بامداد روز جمعه ۳ آبانماه ۱۳۷۹ خورشیدی در ۷۴ سالگی در تهران درگذشت. آرامگاه او در بهشت زهرا، قطعهٔ ۸۸ (قطعهٔ هنرمندان)، ردیف ۱۶۴، شمارهٔ ۱۰ می باشد.
🔹 مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی او با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید.
🔹 معروفترین شعر وی «کوچه» نام دارد که در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» چاپ شد. این شعر از زیباترین و عاشقانهترین شعرهای نو زبان فارسی است.
🔻آثار:
تشنه طوفان، گناه دریا ، نایافته ، ابر ، ابر و کوچه ، بهار را باور کن ، پرواز با خورشید ، از خاموشی، برگزیده شعرها، گزینه اشعار ،مروارید مهر، آه باران ، سه دفتر ، از دیار آشتی، با پنج سخنسرا ،لحظهها و احساس.
#شعر
#ادبیات
#فرهنگ
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🔹 #فریدون_مشیری
در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:
«هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!»
بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست...!
به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای
دست هایش بسته است !
دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان !
دست در دست کسی
یعنی : پیمان دو عشق !
آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم
سرنوشت بشرست ،
داده با تلخی غم های دگر دست به هم !
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده است ، ولی
دست هامان ، نرسیده است به هم !
🔹 #فریدون_مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران خیابان ایران (خیابان عین الدوله) به دنیا آمد.
مشیری سالها از بیماری رنج میبرد و در بامداد روز جمعه ۳ آبانماه ۱۳۷۹ خورشیدی در ۷۴ سالگی در تهران درگذشت. آرامگاه او در بهشت زهرا، قطعهٔ ۸۸ (قطعهٔ هنرمندان)، ردیف ۱۶۴، شمارهٔ ۱۰ می باشد.
🔹 مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی او با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید.
🔹 معروفترین شعر وی «کوچه» نام دارد که در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» چاپ شد. این شعر از زیباترین و عاشقانهترین شعرهای نو زبان فارسی است.
🔻آثار:
تشنه طوفان، گناه دریا ، نایافته ، ابر ، ابر و کوچه ، بهار را باور کن ، پرواز با خورشید ، از خاموشی، برگزیده شعرها، گزینه اشعار ،مروارید مهر، آه باران ، سه دفتر ، از دیار آشتی، با پنج سخنسرا ،لحظهها و احساس.
#شعر
#ادبیات
#فرهنگ
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
💠 #شعر_زمانه
🔹 #حسین_منزوی
می آمد از برج ویران، مردی که خاکستری بود
خرد و خراب و خمیده، تصویر ویرانتری بود
مردی که در خوابهایش، همواره یک باغ میسوخت
وان سوی کابوسهایش،خورشید نیلوفری بود
وقتی که سنگ بزرگی، بر قلب آیینه میزد
میگفت:خود را شکستم، کان خود نه من دیگری بود!
میگفت با خود:کجا رفت آن ذهن پالودههٔ پاک؟
ذهنی که از هرچه جز مهر، بیگانه بود و بَری بود
افسوس از آن طفل ساده که برگ برگ کتاباش،
زیبا و رنگین و روشن، تصویر خوشباوری بود
طفلی که تا دیوها را مثل سلیمان ببندد،
زیبا ترین آرزویش، یک قصّه انگشتری بود
افسوس از آن دل که بعد از پایان هر قصّه،تا صبح
مانند نارنجِ جادو، آبستن صد پری بود
دردا که دیریست دیگر، شور سحرخیزی اش نیست
آن چشمهایی که هر صبح، خورشید را مشتری بود
دردا که دیریست دیگر، زنگ کدورت گرفته است
آیینهای کز صباحت صد صبح روشنگری بود
اکنون به زردی نشسته است، از جِرم تخدیر و تدخین
انگشتهایی که یک روز، مثل قلم جوهری بود
🔹 حسین منزوی یکم مهرماه ۱۳۲۵ در زنجان در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد. وی از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۶ به عنوان شاعر خود را مطرح کرد و غزلهای او مورد توجه غزلسرایان قرار گرفت. منزوی در سال ۱۳۴۶ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. اما این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی رو آورد، او این رشته را نیز ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۵۰ مجموعه شعر «حنجره زخمی تغزل» را منتشر کرد.
🔹 وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سالهای پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند. حسین منزوی هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد. وی در سرودن شعر سپید نیز دستی داشت، موسیقی را خوب میشناخت و صدا و خط خوبی نیز داشت.
🔰 آثار حسین منزوی
با عشق در حوالی فاجعه، از شوکران و شکر، با سیاوش از آتش، از ترمه و تغزل، با عشق تاب میآورم، به همین سادگی، این کاغذین جامه؛ مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک، از خاموشیها و فراموشیها، حنجره زخمی تغزل و مجموعه اشعار
https://tttttt.me/ksmtehran1/86
#زادروز
#حسین_منزوی
#شعر
#ادبیات
#فرهنگ
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🔹 #حسین_منزوی
می آمد از برج ویران، مردی که خاکستری بود
خرد و خراب و خمیده، تصویر ویرانتری بود
مردی که در خوابهایش، همواره یک باغ میسوخت
وان سوی کابوسهایش،خورشید نیلوفری بود
وقتی که سنگ بزرگی، بر قلب آیینه میزد
میگفت:خود را شکستم، کان خود نه من دیگری بود!
میگفت با خود:کجا رفت آن ذهن پالودههٔ پاک؟
ذهنی که از هرچه جز مهر، بیگانه بود و بَری بود
افسوس از آن طفل ساده که برگ برگ کتاباش،
زیبا و رنگین و روشن، تصویر خوشباوری بود
طفلی که تا دیوها را مثل سلیمان ببندد،
زیبا ترین آرزویش، یک قصّه انگشتری بود
افسوس از آن دل که بعد از پایان هر قصّه،تا صبح
مانند نارنجِ جادو، آبستن صد پری بود
دردا که دیریست دیگر، شور سحرخیزی اش نیست
آن چشمهایی که هر صبح، خورشید را مشتری بود
دردا که دیریست دیگر، زنگ کدورت گرفته است
آیینهای کز صباحت صد صبح روشنگری بود
اکنون به زردی نشسته است، از جِرم تخدیر و تدخین
انگشتهایی که یک روز، مثل قلم جوهری بود
🔹 حسین منزوی یکم مهرماه ۱۳۲۵ در زنجان در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد. وی از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۶ به عنوان شاعر خود را مطرح کرد و غزلهای او مورد توجه غزلسرایان قرار گرفت. منزوی در سال ۱۳۴۶ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. اما این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی رو آورد، او این رشته را نیز ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۵۰ مجموعه شعر «حنجره زخمی تغزل» را منتشر کرد.
🔹 وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سالهای پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند. حسین منزوی هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد. وی در سرودن شعر سپید نیز دستی داشت، موسیقی را خوب میشناخت و صدا و خط خوبی نیز داشت.
🔰 آثار حسین منزوی
با عشق در حوالی فاجعه، از شوکران و شکر، با سیاوش از آتش، از ترمه و تغزل، با عشق تاب میآورم، به همین سادگی، این کاغذین جامه؛ مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک، از خاموشیها و فراموشیها، حنجره زخمی تغزل و مجموعه اشعار
https://tttttt.me/ksmtehran1/86
#زادروز
#حسین_منزوی
#شعر
#ادبیات
#فرهنگ
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
..