کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
2.07K subscribers
8.95K photos
1.01K videos
63 files
3.94K links
ارگان رسمی کانون صنفی معلمان ایران(تهران)

بازتاب‌دهنده مواضع و خبرهای کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
@Ertebat_Ba_KSMtehran
Download Telegram
💠دارالفنون، آغاز فصلی تازه در فرهنگ و تاریخ ایران

قسمت دوم ( پایانی )


🔹دارالفنون سرآغاز اتفاقات مهمی در تاریخ شهر تهران و ایران بوده است. مثلا بخش پزشکی دارالفنون اولین تشریح در ایران را انجام داده است. اولین دارالترجمه، اولین عکاس‌خانه عمومی و اولین آمفی‌تئاتر در مدرسه دارالفنون افتتاح می‌شود. دارالفنون بسیار از چیزی که می‌بینیم بزرگ‌تر بوده و تا خیابان صوراسرافیل ادامه داشته است. یک راه مخفی برای ناصرالدین شاه از کاخ تا اینجا کشیده بودند تا بتواند برای تماشای تئاتر به دارالفنون بیاید. «خسیسِ» مولیر اولین نمایشنامه‌ای است که در مدرسه روی صحنه می‌رود. یک دارالصحه و یک کتابخانه عمومی هم از دیگر مکان‌هایی بوده که در کنار دارالفنون شروع به کار کردند.اولین وزارت معارف هم در مدرسه دارالفنون شکل گرفته است.

🔹این تهران‌پژوه توضیح می‌دهد: حیاط مدرسه و دو سردر مدرسه قدیمی‌ترین بخش‌های مدرسه هستند. در سال ۱۳۰۸ مدرسه دارالفنون به دستور وزیر آموزش و پرورش وقت کاملا تخریب می‌شود. مدرسه جدید در عرض هشت ماه و با طرح مارکوف بازسازی می‌شود. شکل فعلی مدرسه شبیه دبیرستان و سایر مدارسی است که در دوره پهلوی ساخته شده است.

🔹فرزانه ابراهیم‌زاده صحبت خود را با اشاره به چهره‌های سرشناس دارالفنون به پایان برد: ما چهره‌های زیادی در طول تاریخ داریم که از دارالفنون خارج شده‌اند. از محمدعلی فروغی گرفته تا اعتمادالسلطنه و شهریار و سعید نفیسی و داریوش آشوری و بهرام بیضایی و... . این نشان دهنده نقش پررنگ دارالفنون در تربیت افراد صاحب‌نام در دوره قاجار و پهلوی است.

مسعود تاره(پژوهشگر) نیز معتقد است که آموزش در ایران دو سطح داشته یکی سطح ابتدایی و دیگری سطح علمی که دارالفنون نماینده سطح علمی آموزش بوده است. دارالفنون یک مدرسه دولتی هم بوده که نشان می‌دهد دولت هزینه آن را پرداخت می‌کرده و معلمان آن در استخدام دولت بوده‌اند.

تاره می‌گوید: اما سطح دیگر آموزش، یعنی آموزش عمومی، برای مدرن شدن کشور بسیار اهمیت داشت. مخاطب سطح آموزش ابتدایی تمام ایران بوده است. یعنی زمانی که ایران وارد دوره مدرن شد، در این دوره فرایندی فرهنگی شکل گرفت که ما نام آن را تحول در آموزش ابتدایی می‌گذاریم.

این محقق ادامه داد: برای اینکه این سطح آموزش ابتدایی به وجود بیاید، به مقدماتی نیاز بود. یکی از این مقدمات این بود که معلمانی آموزش دیده وجود داشته باشند تا بتوانند تدریس کنند یا مدارس را اداره کنند. بخش مهمی از افرادی که مدارس ابتدایی را تاسیس کردند در دارالفنون تحصیل کرده بودند. علی‌خان ناظم‌الدوله از این مجموعه بود که مدیر مدرسه ای در اصفهان شد.



#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
#یادنامه
https://tttttt.me/ksmtehran1/13

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان تهران

🆔 @KSMtehran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠#یاد

#محمد_بهمن_بیگی
(بنیانگذار آموزش عشایر ایران)

🍃#زاد_روز ۲۶ بهمن ۱۲۹۸

🔹بنیانگذار آموزش و پرورش عشایر در ایران
🔹 در نوع خود موفق ترین فرد در آموزش جهان سوم
🔹برنده جایزه یونسکو در سال ۱۳۵۳ (به فعالین عرصه سوادآموزی)


🎍برخی آثار:
بخارای من ایل من، طلای شهامت، به اجاقت قسم، عرف و عادت در عشایر فارس، اگر قره قاج نبود ...


#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#آموزش عشایر
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران )

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد

🔹 بزرگ علوی
معلم و نویسنده
#درگذشت ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ برلین
(زاده ۱۳ بهمن ۱۲۸۲ تهران)

🔷 سید مجتبی آقابزرگ علوی مشهور به بزرگ علوی فرزند ابوالحسن، از روشنفکران مشروطه خواه بود.
علوی نویسندهٔ واقع‌گرا، سیاست‌مدار چپ‌گرا، روزنامه‌نگارِ نوگرا و استاد زبان فارسی بود.
او متأثر از سیاست روز و در زمینه های گوناگون قلم می زد. به ترجمه، نقد و فرهنگ‌نامه‌نویسی نیز پرداخت.

علوی برجسته‌ترین اثر هنری و نویسندگی‌اش، داستان نیمه بلند «چشمهایش» را در ۱۳۳۱ به چاپ رساند.

آثار:
گیله‌مرد- چمدان- ورق‌پاره‌های زندان- ۵۳نفر- چشم‌هایش و ...

🔹 او در فروردین ۱۳۳۲ برای معالجه چشم به آلمان رفت و برای همیشه در آلمان ماند و در برلین به تدریس زبان و فرهنگ ایران پرداخت.

بزرگ علوی در فروردین ۱۳۵۸ به تهران آمد و پس از چندی دوباره به آلمان بازگشت و سرانجام در ۹۳ سالگی درگذشت.

#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران )

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد

🔹 میرزاجبارعسگرزاده، #باغچه‌بان( ۱۲۶۴- ۱۳۴۵)

روزنامه‌نگار، مولف و ابداع کننده روش آموزش برای ناشنوایان و موسس کودکستان است. او نشریه‌های طنز بانام‌های «ملانهیب»، «ملاباشی» و «لک‌لک» را منتشر کرد و با نشریه معروف فکاهی «ملانصرالدین» به کارش ادامه داد. در سال ۱۲۹۹ در مدرسه دانش آموزگار شد و همزمان با تألیف نخستین کتاب خود «آموزگار»، کتاب الفبای آسان را نوشت که با شیوه تازه تجزیه و ترکیب هم‌زمان واژه‌ها، کودک در مدت کوتاهی می توانست خواندن و نوشتن را بیاموزد. او برای آموزش ریاضی از چرتکه های رنگی و برای آموزش جغرافی از نقشه های جغرافیایی برجسته استفاده می‌کرد.

🔹 روش آموزش الفبای باغچه بان را وزارت فرهنگ در سال ۱۳۱۴ خورشیدی منتشر کرد. عسگرزاده در سال ۱۳۰۳ پس از بازدید از کودکستان ارامنه تبریز به‌ نام «خانزاریان»، نخستین کودکستان را زیر نظر وزارت معارف به نام «باغچه اطفال» ایجاد کرد و نام خانوادگی باغچه‌بان را برای خود برگزید.
در سال۱۳۱۲ باغچه بان پس از هشت ماه تدریس به کودکان ناشنوا و ناگویا با یاری دکتر علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ توانست آموزش ناشنوایان را برای همیشه ثبت کند و امتیاز تاسیس نخستین دبستان کر و لال‌ها در ایران را بگیرد.
او دستگاهی به نام تلفن گنگ یا گوشی استخوانی اختراع کرد که کودکان ناشنوا و ناگویا می‌توانستند با گرفتن میله آن به دندان از طریق استخوان فک صورت، ارتعاش‌های صوتی را دریابند. این دستگاه در اداره ثبت شرکت‌ها و اختراع‌ها ثبت گردید.

🔹 باغچه‌بان در سال ۱۳۲۳ «جمعیت حمایت از کودکان ناشنوا و ناگویا و نابینا» را بنا گذارد و تلاش‌های او سرانجام سبب شد که در سال ۱۳۲۸ خورشیدی اساسنامه دبستان ناگویان و ناشنوایان تهران در شورای فرهنگ تصویب شود و نخستین ساختمان ویژه ناگویان و ناشنوایان تهران در سال ۱۳۳۴ خورشیدی در منطقه یوسف‌آباد تهران احداث شود و باغچه‌بان تا پایان عمر این مدرسه اداره می‌کرد.
از جمله کتاب‌های او «روش آموزش نابینایان و ناشنوایان» و «حساب برای ناشنوایان» است. مجموعه شعرهای او به نام «من هم در دنیا آرزو دارم» و داستان «بابابرفی» است.



📌جبار باغچه بان
🍃 زادروز
۱۹ اردیبهشت

#یاد
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
#نابرابری_آموزشی = #نابرابری_اجتماعی






🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran


با کانون صنفی معلمان ایران در اینستاگرام همراه باشید

آدرس صفحه
https://instagram.com/ksmi2001t?igshid=6kfccnzsk6d2
💠 #یاد

🔹 میرزاجبار عسگرزاده #باغچه_بان(۱۳۴۵_۱۲۶۴)


🔹 در سال ۱۲۸۴ برابر با ۱۹۰۵ میلادی در آن زمان که جوانی بیست ساله بودم در درگیری میان ارامنه و مسلمان‌های قفقاز، من که مسلمانی متعصب بودم شرکت داشتم و در نتیجه گرفتار و زندانی شدم.
در زندان با یک جوان مسلمان دیگر هم بند شدم. مجاور بند ما پیرمردی ارمنی زندانی بود که پیوسته انجیل می‌خواند. بند ما خلوت بود و خود ما مورد اطمینان خاطر زندانبانان به همین دلیل بند ما را بازرسی نمی‌کردند.
جوان هم بند من برای تهیه نان زندانیان هر روز با زندانبانان به بیرون می‌رفت. ما از این فرصت استفاده کردیم و فکر انتشار یک مجله فکاهی و مصور به نام «ملانهیب» افتادیم. آن جوان کاغذ و ژلاتین و سایر لوازم را از بیرون تهیه و قاچاقی وارد زندان می‌کرد و من در مدت یک هفته پنجاه نسخه هشت صفحه‌ای با دست می نوشتم و حتی مصور می‌کردم. هم‌بندم آن را به خارج از زندان می‌برد و به فروش می‌رساند. عایدی ما هم بد نبود. مجله به دلایلی یک ماه تعطیل شد و ما آن را دوباره به نام «ملاباشی» منتشر کردیم.
راز ما در زندان هیچگاه برملا نشد و سبب موفقیت ما وجود همان پیرمرد ارمنی بود که جز تلاوت انجیل به چیزی توجه نداشت. بدین ترتیب ما به دور از چشم همه نشریات خود را تهیه می‌کردیم.

در زندان یک جوان ارمنی هم بود به نام وارطان که می‌گفتند زندانی سیاسی است. وارطان وضع خاصی در زندان داشت. از غذای زندانیان نمی خورد بلکه جیره نقدی داشت و با آن پول می توانست هر غذایی را که بخواهد تهیه کند و بخورد. اما چون غذایش را از منزل برایش می‌آوردند، جیره‌های نقدی اش را میان زندانبانان تقسیم می‌کرد بدین جهت از احترام خاصی برخوردار بود و چون مرد مهربان و خوش سلوکی نیز بود زندانیان هم او را دوست داشتند. از آن گذشته، آزاد بود که به تمام بندها آمد و شد داشته باشد.
وارطان اغلب به دیدن پیرمرد ارمنی ما می آمد. اما یک روز پیرمرد ناگهان با چهره برافروخته با او دست به گریبان شد. من برای میانجی‌گری خودم را وارد معرکه کردم پیرمرد اشک‌ریزان وارطان را متهم می‌کرد که به مقدسات توهین کرده است. من با وارطان گلاویز شدم. وارطان جوان قوی بنیه‌ای بود و در مدت کمی بر من چیره شد؛ اما پیدا بود که قصد جدال و جنگ ندارد. مرا به کناری کشید و پرسید چرا به او حمله کرده‌ام و به او ناسزا گفته‌ام. او آن روز نخستین درس زندگی را به من آموخت: درس صلح و آرامش، درس استدلال و منطق، به جای جدل و مناقشه. دوستی ما به این ترتیب آغاز شد.

وارطان هر روز برای گفتگو با من، به بند ما می‌آمد. رفتار آموزگاری دانا نسبت به شاگردی با استعداد. بی آنکه به باورهای من حمله کند یا آنها را به سخره بگیرد، با من گفتگو می کرد و در مقابل پرسش‌هایش اجازه می داد آزادانه سخن بگویم. گاه می‌پنداشتم این من هستم که به دانش او می‌افزایم، اما او بود که در واقع آموزش مرا به عهده گرفته بود. از تاریخ و جغرافیا و علوم طبیعی و پیدایش دنیا و منشاء حیوان و انسان برایم درس گفت. این جلسات روزانه در ابتدا به پیشنهاد او اما اندکی بعد با اصرار و پیگیری‌های من برگزار می‌شد. در مدت سه ماه و اندی که در زندان باهم بودیم، همه روزه به دیدن من می‌آمد و ساعت‌ها با هم گفتگو می‌کردیم. درباره وارطان همین بس که بگویم او یک فرشته بود که به شکل انسان با اندیشه برابری انسان‌ها بر من ظاهر شده بود. او زندان را برای من به کلاس درس بدل کرد. وارطان با درس‌های خود برای همیشه مرا از زندان افکار پوسیده‌ام رهانید.

منبع: کتاب روشنگران تاریکی



📌جبار باغچه بان
🍃 زادروز
۱۹ اردیبهشت



#یاد
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
#نابرابری_آموزشی = #نابرابری_اجتماعی




با ما همراه باشید 🤝


🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran


https://tttttt.me/ksmtehran1/23
💠 #یاد
🍃 زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز



🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
از نخستین بنیان‌گذاران مدرسه های جدید در ایران(تبریز و تهران) است. معلمی اندیشمند که کودکان در کلاس درس او بدون ترس و تحقیر و تنبیه با شیوه آموزش صوتی الفبا، حروف فارسی و خواندن و نوشتن را در مدت ۶۰ روز می‌آموختند.

میرزا حسن با نوآوری‌های خود کودکان را از رنج دشوار آموزش مکتب‌خانه‌ای رهانید و راه را برای همگانی شدن یادگیری خواندن و نوشتن هموار کرد و این تحولی بزرگ در آموزش و پرورش بوجود آورد.

رشدیه معتقد بود که محتوای آموزشی باید مطابق با شرایط ذهنی و توانایی‌های کودک در سنین مختلف باشد؛ نیز از لفاظی‌ها و پیچیدگی‌ها به دور باشد.

رشدیه در کودکی به مکتب رفته بود و بی‌رحمی‌های مکتب‌دار را تجربه کرده بود، در نوجوانی تحت‌تأثیر خواندن روزنامه‌های «حبل‌المتین»، «اختر» و «ثریا» که در خارج از ایران چاپ می‌شد و به تبریز می‌رسید، قرار گرفت. در این روزنامه‌ها از آموزش و پرورش مدرن و انتقاد از وضع آموزش در ایران مطالبی می‌نوشتند.

رشدیه برای ادامه تحصیل به جای نجف به استانبول، مصر و بیروت رفت و در دانشسرا (دارالمعلمین) مصر و بیروت که انگلیسی ها و فرانسوی ها تاسیس کرده بودند، اصول آموزش و پرورش جدید را آموخت. در بیروت از معلمی که به شیوه نو، الفبای فرانسه را درس می داد، اصول آموزش الفبا را یاد گرفت و با تطبیق دادن با اصول تدریس الفبای فارسی، شیوه نوینی را ابداع کرد.

🔹 در کتاب «سوانح عمر» از زبان خود رشدیه نقل شده که: « خدمت بزرگ من تاسیس مدرسه در ایران نیست اگر من این کار را نمی کردم دیر یا زود دیگری این کار را انجام می داد. خدمت ذی‌قیمت من ایجاد «الفبای‌صوتی است که راه آموختن را آسان و نوآموزان را از آن کوره راه‌ها و عذاب‌ها خلاص کرده است و با این روش است که کودن‌ترین اطفال در ۶۰ روز خواندن و نوشتن را می‌آموزند.»

رشدیه ابتدا شهر ایروانِ ارمنستان نخستین مدرسه را به نام رشدیه در ۱۳۰۱ق تاسیس کرد. ناصرالدین شاه هنگام بازگشت از سفر فرنگ، در ایروان از مدرسه رشدیه دیدن کرد و چند فرسخ او را با خود همراه کرد و از او درباره مدرسه می پرسید، رشدیه جوان با آب و تاب و خوشحال از اینکه به آرزوی دیرینه‌اش رسیده است، از هدف ها و فایده های مدرسه سخن گفت، بی‌خبر از اینکه ناصرالدین شاه به خوبی می دانست که ایجاد چنین مدارسی آگاهی جامعه را بالا می‌برد؛ بنابراین احساس خطر کرد و دستور توقف اجباری او را در نخجوان داد، پس از چند روز وقتی شاه به تهران رسید، به رشدیه اجازه دادند به تبریز حرکت کند. رشدیه که به امید کمک شاه، مدرسه اش را به برادرش سپرده بود، پس از فرار اجباری از تبریز به ایروان رفت و متوجه شد که مدرسه اش را تعطیل کرده‌اند و اجازه باز کردن مجدد را به او نمی دهند. اما چند سال بعد رشدیه در تبریز نخستین مدرسه ابتدایی به سبک اروپایی را تأسیس کرد. مدرسه‌های رشدیه در تبریز نه بار به تحریک مخالفان متعصب ویران و غارت شد و رشدیه چندین بار مجبور به فرار به شهرهای دیگر شد و یک بار هم به او تیراندازی شد. با همه اینها او دوباره مدرسه را بنا می کرد.

در سال ۱۳۱۵ قمری / ۱۲۷۶ خورشیدی به پیشنهاد و با حمایت‌های امین‌الدوله برای تاسیس مدرسه به تهران دعوت شد. رشدیه نخستین مدرسه نوین را در تهران در باغی در دروازه قزوین تأسیس کرد و برای جلوگیری از تعرض اخلالگران حدیث «انا مدینة العلم و علی بابُها» از پیامبر (ص) را بر سر در آن نصب کرد. نیز برای جلب حمایت های دولتی مقرر شد ۴۰ نفر از یتیمان با هزینه دولت در این مدرسه تحصیل کنند.

از نوآوری های دیگر رشدیه تهیه نظام نامه‌ای برای همه امور مدرسه بود؛ برخلاف مکتب خانه‌ها که بدون برنامه و بر محور خواست و سلیقه مکتب‌دار اداره می‌شد، او «انجمن امنای مدرسه» را تشکیل داد که در واقع این انجمن نخستین هسته تشکیلات رسمی آموزش در آن زمان بود. سپس «انجمن معارف» شکل گرفت که عده‌ای از روشنفکران با حمایت امین‌الدوله و همراهی مظفرالدین شاه به تاسیس مدارس و گسترش فرهنگ نو روی آوردند و نهضت مدرسه سازی به راه افتاد.

#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش


https://tttttt.me/KSMtehran/119



🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد

🔹 #جبار_باغچه_بان
🍂 #درگذشت


... باغچه بان در سال ۱۳۴۲ برای گسترش و نهادینه کردن فرهنگ نیکوکاری،"جمعیت سالم" را تأسیس کرد.

📌 او در یکی از مراسم های این جمعیت که به مناسبت تجلیل از "علی دیانی"-سرایدار دبستان کر ولال ها- برگزار میشود، این پرسش را مطرح میکند که "واحد مقیاس اندازهگیری آدمیت چیست؟"
و در پاسخ به این پرسش از سه نوع کار سخن میگوید:

"۱- کار کرموار، کاری است که از روی اسارت و اجبار انجام میشود.

۲- کار گاووار، کاری است که آزادانه ولی به عشق جیب خود انجام میشود.

۳- کار آدموار، کاری است که با عشق و در جهت خدمت به خلق انجام میشود"

📌 جبار باغچه بان، در واپسین سالهای حیات خود، زندگینامه اش را به رشته تحریر درآورد.
او این زندگینامه خود نوشت را با این جملات به پایان برد:"من به خوانندگان این سرگذشت آواز نمیخوانم که صدایم رسا و آهنگ آن خوش آیند باشد. من
دردی داشته ام و فریاد می زنم و صدای فریاد البته که گوش خراش است"

🥀 در واپسین ساعات سی ام آبان ۱۳۴۵ ،حال جبار باغچه بان دگرگون می شود و در چهارم آذر ۱۳۴۵، در هشتادسالگی و پس از چندین دهه تلاش پرمشقت
و البته، بی بدیل و به تعبیر خودش،"کار آدموار"، دار فانی را وداع گفت.

https://tttttt.me/ksmtehran1/131

#یاد
#درگذشت
#جبار_باغچه_بان
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
4_5819163606377302538.pdf
739.8 KB
📌 زمین و زمانه "جبار"


🔹 نگاهی به زندگی دشوار و کارنامه پربار جبار باغچه بان، از پیشگامان آموزش پیش دبستان و بنیان
گذار آموزش کودکان ناشنوا در ایران:

زمین و زمانه "جبار"

"...هیچ وقت از زمین خوردن نترسیده ام.به خودم گفته ام: زمین خوردن هم درشان پهلوانان است.
اگر از زمین خوردن میترسی، اصولا نباید کشتی بگیری. هربار که زمین خورده ام، برخاسته ام و
مصمم تر و امیدوارتر از گذشته به راه خود ادامه داده ام..."
جبار باغچه بان


#یاد
#درگذشت
#جبار_باغچه_بان
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد


🔹#محمد_بهمن_بیگی
(بنیانگذار آموزش عشایر ایران)
🍃#زاد_روز ۲۶ بهمن ۱۲۹۸


🔻 خاطره ای از استاد محمد بهمن بیگی:

به جز من، همه خواهرانم پسوند بس داشتند. ماه بس، گل بس، دختر بس، قز بس …
در چهره رنگ پریده مادر، بیم و امید را میشد دید! اضطراب و ترس را بیشتر…
و پدر که مهربان بود و صبوری داشت و کم طاقت می شد…
مادر نذر کرده بود و از درویش دوره گرد دعا گرفته بود! شاید این بار…
دیگر دلم نمی خواست به پدر بگویند «ریشت را آب برد»!
یا زن عمو با خنده معنی داری بگوید «نافش را روی پای حسنو ببرید»
دلم نمی خواست بیش از این مادر مقصر شود…
دلم برای همه مان می سوخت برای مادر بیشتر.
🔹 به یاد دخترانی که خون بس شدند! ناز دخترانی که برای نجات پدر، برادر، عمو و بستگان و تیره و طایفه، به اجبار به عقد ناشناسی در آمدند! دخترانی که ابزار و وسیله صلح قبائل می شدند و در غربت چه حرف ها که نمی شنیدند و چه زجرها که نمی کشیدند و برخی از آنها چه مظلومانه که نمردند
به یاد دخترانی که به طوایف دیگر شوهر داده شدند و دیگر کسی آنها را ندید و از سرنوشت آنها اطلاعی نیافت
به یاد مادرانی که در ایل ودر بین راه و در هنگام کوچ زاییدند و مردند
به یاد مادران جوانی که تسلیم آل شدند
🔹 به یاد مادرانی که سالی یکبار نوزادی را به دنیا می آوردند ، از مرخصی زایمان، از پزشک و ماما، از کارت بهداشت و مرکز بهداشت و نوبت های ماهیانه، از زایشگاه و پزشک خانوادگی، از قطره آهن و رژیم غذایی ویژه خبری نبود…
حتی در روز زایمان مشک می زدند و نان می پختند و در راه آب آوردن از چشمه با درد زایمان روبرو می شدند و یکه و تنها، قهرمانانه دوام می آوردند و با نوزاد به چادر بر می گشتند
🔹 در شب های سرد و تاریک زمستان، مادر بزرگ های قهرمان با دست های پرچین و چروک خود معجزه ها می کردند! شجاعت، زرنگی، ایمان و توکل آنها کارآمدتر از بسیاری از داروها و امکانات این روزها بود! آوای گلوله و شیهه اسب، نویدی از حضور میهمان کوچولو در بُنکو می داد و پدر که در بیرون چادر منتظر بود، شادمانه گوسفندی را سر می برید.
اما امان از وقتی که آل می آمد و بسیاری از نوعروسان مادران جوان را می برد! پدربزرگ ها هرچه به آسمان تیر می انداختند فایده ای نداشت! هرچه مادربزرگ ها صورت و دست و پاهای زائو را با ذغال سیاه می کردند بی فایده بود! از قیچی و کارد و تیشه نیز کاری بر نمی آمد. به یاد مادران جوانی که تسلیم آل می شدند
به یاد مادرانی که سینه هایشان سرشار از مهر و عاطفه بود و به فرزندانشان شیر شهامت و صداقت می دادند. به یاد مادرانی که همزمان سه طفل همراهشان بود، یکی در دست و دیگری در کول و سومی در شکم.
🔹 به یاد مادرانی که سینه هایشان بوی هِل و میخک می داد و بدون حضور آنها بچه ها خوابشان نمی برد! به یاد مادرانی که اسب سواران و تیراندازان کم نظیری بودند! به یاد مادرانی که در مسیر کوچ با راهزن و گرگ درگیر می شدند و قهرمانانه از جان و مال خویش دفاع می کردند.
به یاد مادرانی که صبحگاهان زودتر از بانگ خروس بیدار می شدند… به یاد مادرانی که همواره مشغول بودند و وقت کم می آوردند… به یاد مادرانی که دست تنها، چادر را بار می کردند و چادر می زدند…
🔹 به یاد مادرانی که همچنان صدای لالایی آنها از دره ها و کوه ها به گوش می رسد، به یاد مادرانی که صدای کِل های زیبایشان هنوز در گوشهایمان است…! به یاد مادرانی که صدای خواندن و مشک زدنهایشان هنوز از یوردها می آید، به یاد مادرانی که بوی نان داغ و آغوز و دوغ و کنگر ماست با آنها معنی داشت…! به یاد مادرانی که مرگ ناگهانی همسران آنها خللی در اراده شان ایجاد نکرد، سوختند و ساختند تا فرزندان خود را بزرگ کنند.
به یاد مادرانی که سیاه گیس رفتند و به یاد مادرانی که گیس سفید تیره و طایفه بودند، به یاد مادرانی که به قول خودشان فقط یک کلاه از مردان کمتر داشتند…
به یاد مادرانی که هم آشپز بودند و هم خیاط، هم بافنده و هم چوپان، هم پزشک و هم ماما…
🔹 به یاد مادرانی که از شوهران خود فقط محبت می خواستند، به یاد مادرانی که به شوهر و فرزندان خود عشق می ورزیدند، با عشق به آنها زندگی می کردند و با عشق به آنها مردند، به یاد مادرانی که کم لطفی ها و بی انصافی های شوهرانشان را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند…! به یاد مادرانی که سال ها از داشتن لباس نو محروم بودند تا شاید پسران و دختران جوانشان لباس نو داشته باشند
به یاد مادرانی که درو کردند و خوشه چیدند تا شاید بخشی از نان سال خانواده تهیه گردد، به یاد مادرانی که دستهایشان مانند دست های پدرها خشن و محکم بود، به یاد مادرانی که جاجیم ها و گلیم ها و قالیچه های رنگارنگ می بافتند.


کتاب: ایل من بخارای من

#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#آموزش_عشایر

https://tttttt.me/KSMtehran/283

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
4_5819163606377302538.pdf
739.8 KB
📌 زمین و زمانه "جبار"


🔹 نگاهی به زندگی دشوار و کارنامه پربار جبار باغچه بان، از پیشگامان آموزش پیش دبستان و بنیان
گذار آموزش کودکان ناشنوا در ایران:

زمین و زمانه "جبار"

"...هیچ وقت از زمین خوردن نترسیده ام.به خودم گفته ام: زمین خوردن هم درشان پهلوانان است.
اگر از زمین خوردن میترسی، اصولا نباید کشتی بگیری. هربار که زمین خورده ام، برخاسته ام و
مصمم تر و امیدوارتر از گذشته به راه خود ادامه داده ام..."
جبار باغچه بان


#یاد
#درگذشت
#جبار_باغچه_بان
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🍃 زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز



🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
از نخستین بنیان‌گذاران مدرسه های جدید در ایران(تبریز و تهران) است. معلمی اندیشمند که کودکان در کلاس درس او بدون ترس و تحقیر و تنبیه با شیوه آموزش صوتی الفبا، حروف فارسی و خواندن و نوشتن را در مدت ۶۰ روز می‌آموختند.

میرزا حسن با نوآوری‌های خود کودکان را از رنج دشوار آموزش مکتب‌خانه‌ای رهانید و راه را برای همگانی شدن یادگیری خواندن و نوشتن هموار کرد و این تحولی بزرگ در آموزش و پرورش بوجود آورد.

رشدیه معتقد بود که محتوای آموزشی باید مطابق با شرایط ذهنی و توانایی‌های کودک در سنین مختلف باشد؛ نیز از لفاظی‌ها و پیچیدگی‌ها به دور باشد.

رشدیه در کودکی به مکتب رفته بود و بی‌رحمی‌های مکتب‌دار را تجربه کرده بود، در نوجوانی تحت‌تأثیر خواندن روزنامه‌های «حبل‌المتین»، «اختر» و «ثریا» که در خارج از ایران چاپ می‌شد و به تبریز می‌رسید، قرار گرفت. در این روزنامه‌ها از آموزش و پرورش مدرن و انتقاد از وضع آموزش در ایران مطالبی می‌نوشتند.

رشدیه برای ادامه تحصیل به جای نجف به استانبول، مصر و بیروت رفت و در دانشسرا (دارالمعلمین) مصر و بیروت که انگلیسی ها و فرانسوی ها تاسیس کرده بودند، اصول آموزش و پرورش جدید را آموخت. در بیروت از معلمی که به شیوه نو، الفبای فرانسه را درس می داد، اصول آموزش الفبا را یاد گرفت و با تطبیق دادن با اصول تدریس الفبای فارسی، شیوه نوینی را ابداع کرد.

🔹 در کتاب «سوانح عمر» از زبان خود رشدیه نقل شده که: « خدمت بزرگ من تاسیس مدرسه در ایران نیست اگر من این کار را نمی کردم دیر یا زود دیگری این کار را انجام می داد. خدمت ذی‌قیمت من ایجاد «الفبای‌صوتی است که راه آموختن را آسان و نوآموزان را از آن کوره راه‌ها و عذاب‌ها خلاص کرده است و با این روش است که کودن‌ترین اطفال در ۶۰ روز خواندن و نوشتن را می‌آموزند.»

رشدیه ابتدا شهر ایروانِ ارمنستان نخستین مدرسه را به نام رشدیه در ۱۳۰۱ق تاسیس کرد. ناصرالدین شاه هنگام بازگشت از سفر فرنگ، در ایروان از مدرسه رشدیه دیدن کرد و چند فرسخ او را با خود همراه کرد و از او درباره مدرسه می پرسید، رشدیه جوان با آب و تاب و خوشحال از اینکه به آرزوی دیرینه‌اش رسیده است، از هدف ها و فایده های مدرسه سخن گفت، بی‌خبر از اینکه ناصرالدین شاه به خوبی می دانست که ایجاد چنین مدارسی آگاهی جامعه را بالا می‌برد؛ بنابراین احساس خطر کرد و دستور توقف اجباری او را در نخجوان داد، پس از چند روز وقتی شاه به تهران رسید، به رشدیه اجازه دادند به تبریز حرکت کند. رشدیه که به امید کمک شاه، مدرسه اش را به برادرش سپرده بود، پس از فرار اجباری از تبریز به ایروان رفت و متوجه شد که مدرسه اش را تعطیل کرده‌اند و اجازه باز کردن مجدد را به او نمی دهند. اما چند سال بعد رشدیه در تبریز نخستین مدرسه ابتدایی به سبک اروپایی را تأسیس کرد. مدرسه‌های رشدیه در تبریز نه بار به تحریک مخالفان متعصب ویران و غارت شد و رشدیه چندین بار مجبور به فرار به شهرهای دیگر شد و یک بار هم به او تیراندازی شد. با همه اینها او دوباره مدرسه را بنا می کرد.

در سال ۱۳۱۵ قمری / ۱۲۷۶ خورشیدی به پیشنهاد و با حمایت‌های امین‌الدوله برای تاسیس مدرسه به تهران دعوت شد. رشدیه نخستین مدرسه نوین را در تهران در باغی در دروازه قزوین تأسیس کرد و برای جلوگیری از تعرض اخلالگران حدیث «انا مدینة العلم و علی بابُها» از پیامبر (ص) را بر سر در آن نصب کرد. نیز برای جلب حمایت های دولتی مقرر شد ۴۰ نفر از یتیمان با هزینه دولت در این مدرسه تحصیل کنند.

از نوآوری های دیگر رشدیه تهیه نظام نامه‌ای برای همه امور مدرسه بود؛ برخلاف مکتب خانه‌ها که بدون برنامه و بر محور خواست و سلیقه مکتب‌دار اداره می‌شد، او «انجمن امنای مدرسه» را تشکیل داد که در واقع این انجمن نخستین هسته تشکیلات رسمی آموزش در آن زمان بود. سپس «انجمن معارف» شکل گرفت که عده‌ای از روشنفکران با حمایت امین‌الدوله و همراهی مظفرالدین شاه به تاسیس مدارس و گسترش فرهنگ نو روی آوردند و نهضت مدرسه سازی به راه افتاد.

#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش


https://tttttt.me/KSMtehran/119



🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد

🔹 #جبار_باغچه_بان
🍂 #درگذشت ۴ آذر ۱۳۴۵


... باغچه بان در سال ۱۳۴۲ برای گسترش و نهادینه کردن فرهنگ نیکوکاری،"جمعیت سالم" را تأسیس کرد.

📌 او در یکی از مراسم های این جمعیت که به مناسبت تجلیل از "علی دیانی"-سرایدار دبستان کر ولال ها- برگزار میشود، این پرسش را مطرح میکند که "واحد مقیاس اندازهگیری آدمیت چیست؟"
و در پاسخ به این پرسش از سه نوع کار سخن میگوید:

"۱- کار کرموار، کاری است که از روی اسارت و اجبار انجام میشود.

۲- کار گاووار، کاری است که آزادانه ولی به عشق جیب خود انجام میشود.

۳- کار آدموار، کاری است که با عشق و در جهت خدمت به خلق انجام میشود"

📌 جبار باغچه بان، در واپسین سالهای حیات خود، زندگینامه اش را به رشته تحریر درآورد.
او این زندگینامه خود نوشت را با این جملات به پایان برد:"من به خوانندگان این سرگذشت آواز نمیخوانم که صدایم رسا و آهنگ آن خوش آیند باشد. من
دردی داشته ام و فریاد می زنم و صدای فریاد البته که گوش خراش است"

🥀 در واپسین ساعات سی ام آبان ۱۳۴۵ ،حال جبار باغچه بان دگرگون می شود و در چهارم آذر ۱۳۴۵، در هشتادسالگی و پس از چندین دهه تلاش پرمشقت
و البته، بی بدیل و به تعبیر خودش،"کار آدموار"، دار فانی را وداع گفت.

https://tttttt.me/httpsksmtehran2/60

#یاد
#درگذشت
#جبار_باغچه_بان
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
4_5764718917306028851.pdf
739.8 KB
🔹 زمین و زمانه "جبار"


🔹 نگاهی به زندگی دشوار و کارنامه پربار جبار باغچه بان، از پیشگامان آموزش پیش دبستان و بنیان
گذار آموزش کودکان ناشنوا در ایران:

زمین و زمانه "جبار"

"...هیچ وقت از زمین خوردن نترسیده ام.به خودم گفته ام: زمین خوردن هم درشان پهلوانان است.
اگر از زمین خوردن میترسی، اصولا نباید کشتی بگیری. هربار که زمین خورده ام، برخاسته ام و
مصمم تر و امیدوارتر از گذشته به راه خود ادامه داده ام..."
جبار باغچه بان


#یاد
#درگذشت
#جبار_باغچه_بان
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد

#بازنشر

زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز
درگذشت:۱۸ آذر ۱۳۲۳



🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
از نخستین بنیان‌گذاران مدرسه های جدید در ایران(تبریز و تهران) است. معلمی اندیشمند که کودکان در کلاس درس او بدون ترس و تحقیر و تنبیه با شیوه آموزش صوتی الفبا، حروف فارسی و خواندن و نوشتن را در مدت ۶۰ روز می‌آموختند.

میرزا حسن با نوآوری‌های خود کودکان را از رنج دشوار آموزش مکتب‌خانه‌ای رهانید و راه را برای همگانی شدن یادگیری خواندن و نوشتن هموار کرد و این تحولی بزرگ در آموزش و پرورش بوجود آورد.

رشدیه معتقد بود که محتوای آموزشی باید مطابق با شرایط ذهنی و توانایی‌های کودک در سنین مختلف باشد؛ نیز از لفاظی‌ها و پیچیدگی‌ها به دور باشد.

رشدیه در کودکی به مکتب رفته بود و بی‌رحمی‌های مکتب‌دار را تجربه کرده بود، در نوجوانی تحت‌تأثیر خواندن روزنامه‌های «حبل‌المتین»، «اختر» و «ثریا» که در خارج از ایران چاپ می‌شد و به تبریز می‌رسید، قرار گرفت. در این روزنامه‌ها از آموزش و پرورش مدرن و انتقاد از وضع آموزش در ایران مطالبی می‌نوشتند.

رشدیه برای ادامه تحصیل به جای نجف به استانبول، مصر و بیروت رفت و در دانشسرا (دارالمعلمین) مصر و بیروت که انگلیسی ها و فرانسوی ها تاسیس کرده بودند، اصول آموزش و پرورش جدید را آموخت. در بیروت از معلمی که به شیوه نو، الفبای فرانسه را درس می داد، اصول آموزش الفبا را یاد گرفت و با تطبیق دادن با اصول تدریس الفبای فارسی، شیوه نوینی را ابداع کرد.

🔹 در کتاب «سوانح عمر» از زبان خود رشدیه نقل شده که: « خدمت بزرگ من تاسیس مدرسه در ایران نیست اگر من این کار را نمی کردم دیر یا زود دیگری این کار را انجام می داد. خدمت ذی‌قیمت من ایجاد «الفبای‌صوتی است که راه آموختن را آسان و نوآموزان را از آن کوره راه‌ها و عذاب‌ها خلاص کرده است و با این روش است که کودن‌ترین اطفال در ۶۰ روز خواندن و نوشتن را می‌آموزند.»

رشدیه ابتدا شهر ایروانِ ارمنستان نخستین مدرسه را به نام رشدیه در ۱۳۰۱ق تاسیس کرد. ناصرالدین شاه هنگام بازگشت از سفر فرنگ، در ایروان از مدرسه رشدیه دیدن کرد و چند فرسخ او را با خود همراه کرد و از او درباره مدرسه می پرسید، رشدیه جوان با آب و تاب و خوشحال از اینکه به آرزوی دیرینه‌اش رسیده است، از هدف ها و فایده های مدرسه سخن گفت، بی‌خبر از اینکه ناصرالدین شاه به خوبی می دانست که ایجاد چنین مدارسی آگاهی جامعه را بالا می‌برد؛ بنابراین احساس خطر کرد و دستور توقف اجباری او را در نخجوان داد، پس از چند روز وقتی شاه به تهران رسید، به رشدیه اجازه دادند به تبریز حرکت کند. رشدیه که به امید کمک شاه، مدرسه اش را به برادرش سپرده بود، پس از فرار اجباری از تبریز به ایروان رفت و متوجه شد که مدرسه اش را تعطیل کرده‌اند و اجازه باز کردن مجدد را به او نمی دهند. اما چند سال بعد رشدیه در تبریز نخستین مدرسه ابتدایی به سبک اروپایی را تأسیس کرد. مدرسه‌های رشدیه در تبریز نه بار به تحریک مخالفان متعصب ویران و غارت شد و رشدیه چندین بار مجبور به فرار به شهرهای دیگر شد و یک بار هم به او تیراندازی شد. با همه اینها او دوباره مدرسه را بنا می کرد.

در سال ۱۳۱۵ قمری / ۱۲۷۶ خورشیدی به پیشنهاد و با حمایت‌های امین‌الدوله برای تاسیس مدرسه به تهران دعوت شد. رشدیه نخستین مدرسه نوین را در تهران در باغی در دروازه قزوین تأسیس کرد و برای جلوگیری از تعرض اخلالگران حدیث «انا مدینة العلم و علی بابُها» از پیامبر (ص) را بر سر در آن نصب کرد. نیز برای جلب حمایت های دولتی مقرر شد ۴۰ نفر از یتیمان با هزینه دولت در این مدرسه تحصیل کنند.

از نوآوری های دیگر رشدیه تهیه نظام نامه‌ای برای همه امور مدرسه بود؛ برخلاف مکتب خانه‌ها که بدون برنامه و بر محور خواست و سلیقه مکتب‌دار اداره می‌شد، او «انجمن امنای مدرسه» را تشکیل داد که در واقع این انجمن نخستین هسته تشکیلات رسمی آموزش در آن زمان بود. سپس «انجمن معارف» شکل گرفت که عده‌ای از روشنفکران با حمایت امین‌الدوله و همراهی مظفرالدین شاه به تاسیس مدارس و گسترش فرهنگ نو روی آوردند و نهضت مدرسه سازی به راه افتاد.

#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش

تهیه کننده کلیپ: #رسول_بداقی


https://tttttt.me/KSMtehran/119



🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠#یاد

#محمد_بهمن_بیگی
(بنیانگذار آموزش عشایر ایران)
(۲۶ بهمن ۱۲۹۸_ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹)

🔺متن هایی از کتاب "اگر قره قاچ نبود" و کتاب "به اجاقت قسم" نوشته: #محمد_بهمن_بیگی


🔹 سال سختی بود. آسمان بی ابر و زمین بی باران شده بود. هر بامداد، خورشید بی رحم می تابید. هر شامگاه، ماه بی شرم می درخشید. مردم تیل از خنده ی ستارگان به جان آمده بودند.
(ص ۴۵، اگر قره قاچ نبود)


🔹 کلیه مشکلات ما در لابلای الفبا خفته است و من اینک شما را به یک قیام جدید دعوت می کنم. پس از سالها سیر و سیاحت، غور و مطالعه، دلسوزی و دردمندی به این نتیجه قطعی رسیده ام و شما را به یک قیام مقدس دعوت میکنم. قیام برای با سواد کردن مردم ایلات.
(ص ۱۹۵ ،اگر قره قاچ نبود)


🔹 آنچه من می خواستم تعمیم مکتب ها و مدارس خصوصی بود. می خواستم که نعمت سواد عمومیت یابد و. همگانی شود تا فقیر نیز مثل غنی و چوپان زاده هم مثل خانزاده بر این سفره ی کریم بنشینند.

(ص ۱۴، به اجاقت قسم)

🔹 باید به پا ایستاد. باید مشت ها را گره کرد. باید به جنگ جور و ستم رفت. باید بیسوادی و جهل را ریشه کن ساخت. باید به گسترش فرهنگ و سواد همت گماشت. و البته فرهنگ و سوادی که از اخلاق انسانی و شرف خواهی و مظلوم نوازی جدا نشود و از محبت و مهربانی به پدران آواره مادران داغدیده دور نماند. باید دبستان بر پا کنیم و البته نه زندان.

(ص ۳۹، به اجاقت قسم )


🔹 برای من دیدار چادرهای سفید دبستان های عشایری در میان چادرهای سیاه لذت بخش و افتخارآمیز بود ولی محرومیت دختران از حضور در این دبستان ها اندوهگینم میکرد. اندوه بیشترم از این بود که با تاسیس مدارس رنج روزانه دختران دو برابر شده بود.
پسران به دبستان میرفتند و دختران ناچار بودند که وظایف آنان را نیز انجام دهند.

(ص۸۱، به اجاقت قسم)



#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#آموزش_عشایر
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش

https://tttttt.me/KSMtehran/9498

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران )

🆔 @KSMtehran
⤴️ ادامه از صفحه قبل


این‌گونه گناهان رشدیه در میان برخی از فقیهان و درباریان بزرگ‌تر می‌شد، ولی حامیانش نیز از حمایت‌های مالی و تشویق او دست نمی‌کشیدند؛ نمونه‌اش حاج ملاهادی سبزواری و علی‌خان امین‌الدوله که وقتی رشدیه را از مدرسه و مسجد بیرون می کردند و او مجبور می‌شد از ترس جانش مدتی را در فرار از دشمنان در جایی پنهانی به سر ببرد، یا وقتی در تامین مالی مدارس خود با تنگدستی و ورشکستگی مواجه می‌شد، به کمکش می‌شتافتند. شمس‌الدین رشدیه تعریف می‌کند، در زمانی که پدرش برای راه‌اندازی دوباره مدرسه به شخصی مقروض شده بود، شیخ هادی مبلغ بدهی او را در پاکتی به دستش می‌دهد و «فردای آن روز شاگردان کلاس اول را با معلم‌شان [...] به منزل شیخ حرکت دادند. در عرض راه هیاهوی عجیبی راه افتاده بود که حاج شاگردان مدرسه رشدیه را به امتحان خواسته است. [...] مخصوصاً حاج شیخ امتحان را به آن چنان شخصی واگذاشت تا همه بدانند که علاقه وافر شیخ در نگهداری رشدیه و مدرسه‌اش از چه جهت است.» (سوانح عمر)


#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#میرزا_حسن_تبریزی_رشدیه
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد

🔹 نگاهی به زندگی دشوار و کارنامه پربار جبار باغچه بان، از پیشگامان آموزش پیش دبستان و بنیان‌گذار آموزش کودکان ناشنوا در ایران:

زمین و زمانه "جبار"

"...هیچ وقت از زمین خوردن نترسیده‌ام. به خودم گفته ام: زمین خوردن هم درشان پهلوانان است.
اگر از زمین خوردن میترسی، اصولا نباید کشتی بگیری. هربار که زمین خورده ام، برخاسته ام و مصمم‌تر و امیدوارتر از گذشته به راه خود ادامه داده ام..."
جبار باغچه بان


#یاد
#درگذشت
#جبار_باغچه_بان
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش


https://tttttt.me/KSMtehran/12132

https://tttttt.me/KSMtehran/4323

https://tttttt.me/KSMtehran/114

https://tttttt.me/KSMtehran/15268

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
⤴️ ادامه از صفحه قبل


این‌گونه گناهان رشدیه در میان برخی از فقیهان و درباریان بزرگ‌تر می‌شد، ولی حامیانش نیز از حمایت‌های مالی و تشویق او دست نمی‌کشیدند؛ نمونه‌اش حاج ملاهادی سبزواری و علی‌خان امین‌الدوله که وقتی رشدیه را از مدرسه و مسجد بیرون می کردند و او مجبور می‌شد از ترس جانش مدتی را در فرار از دشمنان در جایی پنهانی به سر ببرد، یا وقتی در تامین مالی مدارس خود با تنگدستی و ورشکستگی مواجه می‌شد، به کمکش می‌شتافتند. شمس‌الدین رشدیه تعریف می‌کند، در زمانی که پدرش برای راه‌اندازی دوباره مدرسه به شخصی مقروض شده بود، شیخ هادی مبلغ بدهی او را در پاکتی به دستش می‌دهد و «فردای آن روز شاگردان کلاس اول را با معلم‌شان [...] به منزل شیخ حرکت دادند. در عرض راه هیاهوی عجیبی راه افتاده بود که حاج شاگردان مدرسه رشدیه را به امتحان خواسته است. [...] مخصوصاً حاج شیخ امتحان را به آن چنان شخصی واگذاشت تا همه بدانند که علاقه وافر شیخ در نگهداری رشدیه و مدرسه‌اش از چه جهت است.» (سوانح عمر)


#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#میرزا_حسن_تبریزی_رشدیه
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠#یاد

#محمد_بهمن_بیگی
(بنیانگذار آموزش عشایر ایران)

🍃#زاد_روز ۲۶ بهمن ۱۲۹۸

🔹بنیانگذار آموزش و پرورش عشایر در ایران
🔹 در نوع خود موفق ترین فرد در آموزش جهان سوم
🔹برنده جایزه یونسکو در سال ۱۳۵۳ (به فعالین عرصه سوادآموزی)


🎍برخی آثار:
بخارای من ایل من، طلای شهامت، به اجاقت قسم، عرف و عادت در عشایر فارس، اگر قره قاج نبود ...


#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#آموزش_عشایر
#شیوه‌های_نوین_آموزش
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران )

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد


🔹#محمد_بهمن_بیگی
(بنیانگذار آموزش عشایر ایران)
🍃#زاد_روز ۲۶ بهمن ۱۲۹۸


🔻 خاطره ای از استاد محمد بهمن بیگی:

به جز من، همه خواهرانم پسوند بس داشتند. ماه بس، گل بس، دختر بس، قز بس …
در چهره رنگ پریده مادر، بیم و امید را میشد دید! اضطراب و ترس را بیشتر…
و پدر که مهربان بود و صبوری داشت و کم طاقت می شد…
مادر نذر کرده بود و از درویش دوره گرد دعا گرفته بود! شاید این بار…
دیگر دلم نمی خواست به پدر بگویند «ریشت را آب برد»!
یا زن عمو با خنده معنی داری بگوید «نافش را روی پای حسنو ببرید»
دلم نمی خواست بیش از این مادر مقصر شود…
دلم برای همه مان می سوخت برای مادر بیشتر.
🔹 به یاد دخترانی که خون بس شدند! ناز دخترانی که برای نجات پدر، برادر، عمو و بستگان و تیره و طایفه، به اجبار به عقد ناشناسی در آمدند! دخترانی که ابزار و وسیله صلح قبائل می شدند و در غربت چه حرف ها که نمی شنیدند و چه زجرها که نمی کشیدند و برخی از آنها چه مظلومانه که نمردند
به یاد دخترانی که به طوایف دیگر شوهر داده شدند و دیگر کسی آنها را ندید و از سرنوشت آنها اطلاعی نیافت
به یاد مادرانی که در ایل ودر بین راه و در هنگام کوچ زاییدند و مردند
به یاد مادران جوانی که تسلیم آل شدند
🔹 به یاد مادرانی که سالی یکبار نوزادی را به دنیا می آوردند ، از مرخصی زایمان، از پزشک و ماما، از کارت بهداشت و مرکز بهداشت و نوبت های ماهیانه، از زایشگاه و پزشک خانوادگی، از قطره آهن و رژیم غذایی ویژه خبری نبود…
حتی در روز زایمان مشک می زدند و نان می پختند و در راه آب آوردن از چشمه با درد زایمان روبرو می شدند و یکه و تنها، قهرمانانه دوام می آوردند و با نوزاد به چادر بر می گشتند
🔹 در شب های سرد و تاریک زمستان، مادر بزرگ های قهرمان با دست های پرچین و چروک خود معجزه ها می کردند! شجاعت، زرنگی، ایمان و توکل آنها کارآمدتر از بسیاری از داروها و امکانات این روزها بود! آوای گلوله و شیهه اسب، نویدی از حضور میهمان کوچولو در بُنکو می داد و پدر که در بیرون چادر منتظر بود، شادمانه گوسفندی را سر می برید.
اما امان از وقتی که آل می آمد و بسیاری از نوعروسان مادران جوان را می برد! پدربزرگ ها هرچه به آسمان تیر می انداختند فایده ای نداشت! هرچه مادربزرگ ها صورت و دست و پاهای زائو را با ذغال سیاه می کردند بی فایده بود! از قیچی و کارد و تیشه نیز کاری بر نمی آمد. به یاد مادران جوانی که تسلیم آل می شدند
به یاد مادرانی که سینه هایشان سرشار از مهر و عاطفه بود و به فرزندانشان شیر شهامت و صداقت می دادند. به یاد مادرانی که همزمان سه طفل همراهشان بود، یکی در دست و دیگری در کول و سومی در شکم.
🔹 به یاد مادرانی که سینه هایشان بوی هِل و میخک می داد و بدون حضور آنها بچه ها خوابشان نمی برد! به یاد مادرانی که اسب سواران و تیراندازان کم نظیری بودند! به یاد مادرانی که در مسیر کوچ با راهزن و گرگ درگیر می شدند و قهرمانانه از جان و مال خویش دفاع می کردند.
به یاد مادرانی که صبحگاهان زودتر از بانگ خروس بیدار می شدند… به یاد مادرانی که همواره مشغول بودند و وقت کم می آوردند… به یاد مادرانی که دست تنها، چادر را بار می کردند و چادر می زدند…
🔹 به یاد مادرانی که همچنان صدای لالایی آنها از دره ها و کوه ها به گوش می رسد، به یاد مادرانی که صدای کِل های زیبایشان هنوز در گوشهایمان است…! به یاد مادرانی که صدای خواندن و مشک زدنهایشان هنوز از یوردها می آید، به یاد مادرانی که بوی نان داغ و آغوز و دوغ و کنگر ماست با آنها معنی داشت…! به یاد مادرانی که مرگ ناگهانی همسران آنها خللی در اراده شان ایجاد نکرد، سوختند و ساختند تا فرزندان خود را بزرگ کنند.
به یاد مادرانی که سیاه گیس رفتند و به یاد مادرانی که گیس سفید تیره و طایفه بودند، به یاد مادرانی که به قول خودشان فقط یک کلاه از مردان کمتر داشتند…
به یاد مادرانی که هم آشپز بودند و هم خیاط، هم بافنده و هم چوپان، هم پزشک و هم ماما…
🔹 به یاد مادرانی که از شوهران خود فقط محبت می خواستند، به یاد مادرانی که به شوهر و فرزندان خود عشق می ورزیدند، با عشق به آنها زندگی می کردند و با عشق به آنها مردند، به یاد مادرانی که کم لطفی ها و بی انصافی های شوهرانشان را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند…! به یاد مادرانی که سال ها از داشتن لباس نو محروم بودند تا شاید پسران و دختران جوانشان لباس نو داشته باشند
به یاد مادرانی که درو کردند و خوشه چیدند تا شاید بخشی از نان سال خانواده تهیه گردد، به یاد مادرانی که دستهایشان مانند دست های پدرها خشن و محکم بود، به یاد مادرانی که جاجیم ها و گلیم ها و قالیچه های رنگارنگ می بافتند.


کتاب: ایل من بخارای من

#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#آموزش_عشایر

https://tttttt.me/KSMtehran/283

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran