نشریه زمان ظهور
3.9K subscribers
2.62K photos
498 videos
574 files
3.4K links
نشریه زمان ظهور تحت اشراف موسسه رسمی وارثین ملکوت

📬 ارتباط با ما :

🆔 @warethinmalakoot_publicrelation

🌐 varesin.org

📧 varesin.org@gmail.com
Download Telegram
🔥💢🔥
🔥💢🍂
💢🍂
🔥

#سیداحمدالحسن_ع
#کامنت
#ظلم_حاکمان
#شرایط_زندان_ها


آیا این #زندان_های نظام #دمکراسی، زیر سایه مؤسسه دینی است که آن را مبارک شمرده است

Snaa Ahmed نگاشته است:
#نامه‌ای_از_زندانیان_زندان_مرکزی_ناصریه_الحوت
#به_هر_فردی_که_غیرت_و_شرافت_دارد_در_همه_وسایل_ارتباطات_جمعی_منتشر_کند
#به_داد_فریاد_مستضعفین_برسید

💢واقعیت زندان های دردناک و مسئله ای که زندانیان در زندان ناصریه میبینند، روشن شده است و بدترین اشکال #شکنجه و #اهانت ها و از بین بردن #احترام، بر هیچ فردی پنهان نیست؛ در زندان هایی که برای آنان، مانند قبرهایی است که در آن دفن میشوند و #سکوت، آنان را در خود فرو میبرد؛ و تبلیغات و مؤسسه های #حقوق_انسان، نسبت به آنان ناآگاهی دارد؛ به شکلی که عیب دار و خوارکننده است💢

💥با توجه به اینکه بیشتر زندانیان، در اثر اغراض فریبکارانه و جاسوس های سرّی و تهمت های آراسته، زندانی شدند و به زیر شکنجه، به جنایت هایی اعتراف کردند و به شکل ظالمانه، نسبت به آنان حکم شده است؛ امروز ما در زندان ناصریه هستیم و حکم های زندان #ابد و #اعدام، علیه ما صادر شده است؛ و در اثر سختی های شکنجه و اهانت های #روانی و #جسدی، امروز و پیش از فردا آروزی #مرگ میکنیم💥

📝 مسئله را برایتان طولانی نکنم؛ حداقل دردی که در این زندان ملعون میکِشیم، عبارت است از:

📍#اول: بیماران را از زندان، برای طبابت نمیفرستند؛ با توجه به اینکه بیشتر آنان، از بیماری های مُزمنی درد میکِشند🍂

📍#دوم: غل و زنجیر را به دستان ما قرار میدهند؛ در حالی که همیشه درون سلول زندان هستیم🔗

📍#سوم: آبی برای حمام کردن وجود ندارد؛ حتی برخی از ما، بیشتر از یک ماه و در این هوای بسیار گرم، حمام نکردیم 🌁

📍#چهارم: هر چند وقت یک بار، ما را از جهت #بدنی و #روانی شکنجه میکنند و #سگ های پلیسی برای ما می آورند؛ یا به ما خبر میدهند که نامه های اجرای #اعدام، به زندان رسیده است؛ در حالی که اخبار دروغینی است که ما را از جهت روانی شکنجه میکنند💥

📍#پنجم: ازدحام سلول زندان از زندانیان، به گونه ای است که خواب و نماز ما پشت سر هم شده است🌾

📍#ششم: غذایی که برای ما آورده میشود، بد است و شایستگی خوردن را ندارد♨️

📍#هفتم: هوای سلول زندان، بسیار #گرم است؛ به این خاطر که در کولرهای موجود، آب نمیریزند

📍#هشتم: مغازه (زندان) نیز از ما سوءاستفاده میکند و با مبالغی به ما میفروشد که به ده ها برابر قیمت طبیعی است؛ مثلاً قیمت پیراهن مردانه، ده هزار دینار عراقی است و همچنین درباره شیرینی ها و میوه ها💸

📍#نهم: نرساندن مبالغی که خانواده ما برایمان میفرستند؛ ما را مجبور میکنند که از مغازه خرید کنیم💳

📍#دهم: هواخوری، سه ساعت در روز بود، ولی الآن فقط پنج یا ده دقیقه شده است و دست و پای ما را غل و زنجیر میکنند و از ما میخواهند بدویم و ما را میزنند تا جایی که بیشتر ما، روی زمین می افتیم و انگار عقوبت ماست🔥

🙏 امیدوارم فردی که نامه ما را میخواند، آن را در حد امکان عمومی کند📲


✏️سید احمدالحسن(ع)
📆 1 جولای 2017 م

📎 https://goo.gl/LxEdX4

🆔 @zaman_zohour🍂
🌷 🕊 🕊 🌷

🎍تـــــــــربــــــــــــــتـــــــــــ🎍

🕊 🌷 🕊 🌷 🕊



#فاجعه_تاریخی_تربت_حیدریه
#ظلم_بس_است


#خواهران و #برادران
امروز شما را #کتک زدند
از شما #هتک_حرمت کردند،
خون پاک شما را بر زمین ریختند
و شما را به #زندان بردند
تا نام شما #فراموش شود
رسالت شما #محو شود

🌷همانگونه که ۱۴۰۰ سال پیش
🌷باکشتن حسین (ع)و یارانش و به اسارت بردن زینب سلام الله علیها و اهل بیت امام (ع)
🌷پنداشتند که نهضت حسینی پایان یافته
🌷و حال آنکه آن شهادت و اسارت آغاز راه بود.
🌷"میخواهند نور خدا را با دهانشان
🌷خاموش کنند ولی نمی توانندوخدا
آنرامحافظت میکندونورخودش را کامل میکند هر چند که کافران را خوش نیاید

🌷به خیال خود شما را زندان کردند
🌷 اما نام شما پرآوازه شده و ندای دعوت مبارک یمانی آل محمدص طنین انداز شده
🌷چرا که " با هر یک نفر از شما کردند
زندانی شدید ده نفر ایمان خواهند آورد"

قدمهایتان ثابت باد که شما گنجهای طالقان و وارثین زمین هستید.

#تربت_حیدریه
#سید_احمدالحسن
#خامنه‌ای
#ظلم_بس_است


https://tttttt.me/zolm_bas_ast
@zaman_zohour

🎍
🎍🌷
🎍🌷🎍
🎍🌷🎍🌷
به کدامـــــین گـــنـــــاه ⁉️

😔پــــــــدرم #زندان اســـــــت..........

#سالگرد_فاجعه_حمله_به
#مجلس_عزای_اباعبدالله_الحسین🏴
#ظلم_بس_است
🆔 @zolm_bas_ast
#نشریه_زمان_ظهور
#زندان
#مسیحا

✔️ای خون دل، چه وقت بند می‌آیی!

🔤برای انصار دربند

✍️به قلم مريم رحمانيان

درب آهنی با صدای خشک و پا به سن گذاشته، بدون سلام و خوشامد، میلی‌متر به میلی‌متر جلوی صورتم کشیده شد.
تا به حال، کندی زمان را این‌گونه احساس نکرده بودم. وقتی نگهبان محکم به پشتم زد و گفت: «یالا، زود باش!» به در گفتم: «خیلی محکمی!» گفت: «هر وقت به‌روی بی‌گناهی باز می‌شوم، احساس ضعف می‌کنم.»
وارد شدم ...، فرمی دستم داد به همراه یک خودکار بی‌رمق: 

📝نام ... نام خانوادگی ... نام پدر ...
آدرس منزل: ساعات بهشتى
فقط نام پدر را نوشتم: «احمد، عبد‌الله، مهدی»
برگه را روی میز گذاشتم. نگهبان خم شد؛ نگاهی انداخت. پلکش کمی مکث کرد. بعد بی‌هیچ حرفی سرش را به‌سمت در چرخاند، یعنی برو. راهرو بوی آهن می‌داد.
کف موزاییک‌ها خط‌خطی بود؛ مثل نامه‌ای که بارها خوانده شده باشد. دیوارها کنارم حرکت می‌کردند ... . به درِ سلول رسیدیم. نگهبان آن را باز کرد. وارد شدم. در بسته شد. بدون صدا، بدون سؤال، بدون حتی یک پلک‌ زدن. گوشه‌ای نشستم و شروع کردم برای دیوارها تعریف کردن:

🗣«آیا شایسته نبود حکومت مدعی جمهوریت بر مبنای دین اسلام، به‌جای سرکوب، زمینۀ گفت‌وگوی آزاد را فراهم می‌کرد، همچون امام صادق (ع) که محافل علمی بر پا می‌داشت؟! اما امروز شاهد سرکوب عقیده‌ای هستیم که بر پایۀ قرآن و وصیت رسول خدا (ص) است.
آیا پاسخ اهل علم اسلحه است؟! آیا علی (ع) درب خانه‌ای را شکسته و به‌زور وارد شده است؟! اگر جمهوری ‌اسلامی خود را پیرو او می‌داند، باید این روش را متوقف کند. دستگیری بانوان انصار و ایجاد وحشت در کودکان ظلمی نابخشودنی است.

🗣ما خواستار دلجویی و آزادی فوری عزیزانمان هستیم. ظلم ذاتاً ناپسند است؛ اما ستم بر کودکان و زنان نابخشودنی است.»
آنها در سکوت بی‌وقفه‌ای فرو رفتند.
من هم شروع کردم به نوشتن روی کاغذی که نبود؛ با بندانگشتی که بی‌گناه مهر خورده بود.
وصیت حضرت محمد (ص) احرامی که از تنِ دل کنده نمی‌شود ... . غدیرخم وسعت پیدا کرده بود و وجب‌به‌وجب این خاک در سیطرﮤ ابوتراب زمان بود. نمی‌شنوی که می‌گوید: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا علیٌ مَولاه!» سخن از استمرار امامت بعد از امام مهدى (ع) بود ...، سخن از اولین مقربان و اولین مؤمنان (اولين مهديين) در وصيت نبوى بود! [١]

🔺چگونه می‌توانستم خودم را به کوچۀ شبهات بزنم، وقتی بوی نرگس کوچه‌به‌کوچه پیچیده بود و دیگر هیچ کوچه‌ای بن‌بست نبود؟! چگونه می‌توانستم از آن‌همه تواتر معنوی و قرینه‌های قرآنی چشم بپوشم؟! چگونه مردمک چشمانم را از دیدن حقیقت نهى كنم؟ و جواب فطرتم را چه می‌دادم ...!
آنگاه که روحت به استطاعت ایمان رسیده و برای ادای فریضۀ واجب حج فراخوانده شود، چه خواهی کرد؟ خود را در صف سرکشان و گردن‌فرازان خواهی نوشت یا در زمرﮤ تسلیم‌شدگان به فرمان حق؟! در صورتی ‌که خداوند حج را تنها به این دلیل بر ما فرض کرد که ولایتمان را بر اماممان عرضه کنیم! آری، (کسانی ‌که شعائر خدا را بزرگ می‌شمارند، این کارشان نشان از پرهیزکاری دل‌هایشان است). [٢]

⚡️پس به‌خاطر نگهداریِ پرهیزکاریِ دلم، در دلم به زیارت کعبۀ نجفی راه افتادم؛ درست مثل یک ویزایی که یک‌دفعه در پاس آسمانی‌ات مهر می‌خورد.
گرچه یادم نمی‌آمد کی و کجا درخواست داده بودم، اما آب نطلبیده را می‌گویند مراد است. دنیا هم که نمک طعامش زیاد بود و من عطش بسیار داشتم. این سفر هم نه چمدان بستن داشت، نه چیزی دیگر. حتی باید کفش‌هایمان را جایی جا می‌گذاشتیم و فراموش می‌کردیم کجا.
رفتم. و برخلاف تصور، دور کعبه کسی طواف نمی‌کرد، جز اندک‌شماری؛ کمتر از انگشتان دست. بین راه زیاد مراقب دستانم بودم، مثل پرنده‌ای که مواظب بال‌هایش است که چیده نشود، چون قرار بود آنجا میان رکن و مقام بیعت کنم با «احمد، عبدالله، مهدی». [ ٣]

🟢و این‌گونه، «قضاء التفَث» نه‌تنها ظاهر را، بلکه جان را نیز تطهیر می‌کرد … تراشیدنِ مو، کنار‌ گذاشتنِ هر وابستگی و روییدنِ ایمانی که با حبل‌المتین درهم‌تنیده می‌شد. «قضاء التفَث» یعنی تطهیر و پاکیزه‌ ساختن… 
به حسب ظاهر، چیدنِ ناخن و تراشیدنِ مو؛ اما در باطن و در حقیقت، تراشیدنِ مو تنها به‌مثابۀ کنار‌ گذاشتن و پیراسته ‌شدن از تمامِ افکار و تسلیمِ حجتِ الهی بودن و فرمان‌بُرداری از ایشان است. [٤]

👁نمی‌دانم چگونه وصف کنم؛ شاید بتوانی از چشمانم سؤال کنی! جفتشان دیدبانِ خوشبختی‌ام شده بودند ...
سرورِ اصلِ دین‌ داشتن و رساندنِ کلمۀ حق به مردم، سرودی بود که با آوازی بلند می‌خواندم!
قائم آمده بود با وصیتِ آشکارش، و من از شادی در پوستِ خود نمی‌گنجیدم؛ چگونه می‌توانستم پنهانش کنم؟ وانگهی، پشتِ دستم را نیز داغ کرده بودم که مبادا هیچ شباهت و نزدیکی‌ای با اهلِ کوفه داشته باشم.

📖صفحه ۱
👇ادامه مقاله

🆔@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
14👍12🙏3