#معرفی
🟢 مشتی از خروار
◀️ نقد و بررسی کلمات ناصر مکارم شیرازی دربارﮤ شخص مصلوب
▫️قسمت چهارم
✍️ بهقلم ارمیا خطیب
🫥 سرتیترهای این قسمت:
⚫️ بررسی نکتۀ پنجم و ششم دربارﮤ مصلوب
⚫️ بر پایۀ پیشگویی اشعیا (ع)، مصلوب نهتنها مظلوم بود، بلکه خود خواهان صلیب بود
⚫️ «عیسی به پطرس گفت: "شمشیر خود را غلاف کن. آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم؟"»
🔗 مطالعه مقاله در نشریه شماره 207
🔗 قسمت سوم
🚀 @Zaman_Zohour
▫️قسمت چهارم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍19❤6
Forwarded from وارثین ملکوت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#روز_حسین
بعد از حسین، نوبت خیمهها شد.
خیمههایی که توش بچهها بودن، زنها بودن، صدای ناله بود.
⸻
آتیش زدن…
یه آتیش که زبونه کشید،
دستای کوچیک بچهها میخواست خودشونو از شعلهها دور کنن.
دخترها جیغ میزدن،
و زینب…
زینب دوید، دست بچهها رو گرفت، میبرد سمت یه گوشه امن.
⸻
یه عده دیگه ریختن که هر چی هست، غارت کنن.
حتی گوشوارههای بچهها رو با گوش کندن…
این چه جنونیه؟
چه حریصیه که تا گوش بچهها رو هم بریدید؟
⸻
و تو این میون،
امام سجاد،
اون جوان مریض، با بدن داغ و تبدارش،
خواست شمشیر بکشه،
خواست بره دفاع کنه…
اما زینب بغلش کرد.
گفت:
«نه آقا جان…
تو باید بمونی.
تو حجت خدایی بعد از حسین…
تو باید بمونی تا این خون، خاموش نشه.»
⸻
و اینطور شد
که بعد از اون همه خون،
بعد از اون همه خاکستر،
یه ریشه موند…
که روزی دوباره جوانه بزنه،
و پرچم عدل رو از دست حسین بگیره،
بلند کنه رو زمین.
⸻
کتاب «روز حسین، جلد دوم»
• هتک حرمت خیمهها، تلاش برای کشتن امام زینالعابدین، آتش زدن خیمهها، زینب و امام سجاد
صفحههای ۱۲۱ تا ۱۳۰، ۱۳۵
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
😢28❤5🕊5💔1
#نشریه_زمان_ظهور
#نشریه_شماره_207
#مکارم_شیرازی
✔️ مشتی از خروار
✔️ نقد و بررسی کلمات ناصر مکارم شیرازی دربارﮤ شخص مصلوب
▪️قسمت چهارم: بررسی نکتۀ پنجم و ششم دربارﮤ مصلوب
✍️ بهقلم ارمیا خطیب
⚡️ بر پایۀ پیشگویی اشعیا (ع)، مصلوب نهتنها مظلوم بود، بلکه خود خواهان صلیب بود
💢پیشگفتار
ناصر مکارم شیرازی در نکتۀ پنجم و ششم خود این متن را ارائه میکند:
⚫️ «۵- همانطور که گفتیم، شاگردان مسیح (ع) بههنگام احساس خطر، طبق شهادت اناجیل، فرار کردند و طبعاً دوستانِ دیگر هم در آن روز مخفی شدند و از دور بر اوضاع نظر داشتند. بنابراین، شخصِ دستگیرشده در حلقۀ محاصرﮤ نظامیان رومی بوده و هیچیک از دوستان او اطرافش نبودند. به این ترتیب، چه جایِ تعجب که اشتباهی واقع شده باشد؟
⚫️ ۶- در اناجیل میخوانیم که شخصِ محکوم بر چوبۀ دار، از خدا شکایت کرد که چرا او را تنها گذارده و به دست دشمن برای قتل سپرده است! اگر مسیح (ع) برای این به دنیا آمده که به دار آویخته شود و قربانی گناهان بشر گردد، چنین سخن ناروایی از او بههیچوجه درست نبوده است. این جمله بهخوبی نشان میدهد که شخصِ مصلوب، آدمی ضعیف، ترسو و ناتوان بوده است که صدورِ چنین سخنی از او امکانپذیر بوده و او نمیتواند مسیح باشد.» [1]
💢نقد و بررسی ادعای پنجم ناصر مکارم شیرازی
در پاسخ به او میگویم:
نکتۀ پنجمی که ناصر مکارم شیرازی آورده است، تکرار ادعای او در نکتۀ اولش است، همانطور که در قسمت اول تقدیم شد، شاگردانی ازجمله شمعون پطرس در صحنهای که یهودای اسخریوطی به مصلوب نزدیک میشود، حضور داشتند؛ صحنهای که حتی شخصِ مصلوب به یهودای خائن کلامی را میگوید. سپس دستگیر میشود و شمعون پطرس شمشیر میکشد و الخ. آنها شخصِ بهصلیبکشیدهشده را با خود میبرند و سپس دادگاهی و بازجویی میکنند و هیچ اثری از فرار او نیست. بلکه همانطور که در قسمت سوم تقدیم شد، حتی لحظاتی که فرد دستگیرشده نزدشان است، یهودای اسخریوطی پشیمان میشود و بهسوی علمای یهود میرود و سکههایی که در ازای تسلیم کردن گرفته بود، میاندازد. بنابراین، حتی نتیجهگیری دوستداشتنی ناصر مکارم شیرازی در این باره که شخصِ مصلوب یهودای اسخریوطی است، یک نتیجهگیری شکستخورده است.
💢نقد و بررسی ادعای ششم ناصر مکارم شیرازی
عبارتهای «ضعيف»، «ترسو» و «ناتوان» که برای شخصیت مصلوب از جانب او استفاده شده است، همگی عبارتهایی است که بعد از نتایج غلط و اشتباه و بدون ارائۀ هیچ دلیل و مدرک محکمی از او صادر میشود. ناصر مکارم شیرازی با این عبارات نمیتواند تقدسی را که در روایات اسلامی و مسیحی و حتی اشارات رمزی متون مقدس یهود دربارﮤ شخص مصلوب آمده است زیر سؤال ببرد. این ادبیات او، تنها از هواوهوس او و خارج شدنش از توازن و امانتداری و واقعگرایی علمی و ... حکایت میکند؛ یعنی از خصوصیاتی که یک عالم باید به آنها آراسته باشد!
✍️ سپس میگویم:
🔎 نکتۀ اول. برای اینکه بدانید ناصر مکارم شیرازی چه قضاوت بدی کرده است، به این کلام مصلوب توجه کنیم:
آری، او میداند چه میشود و قرار است چه اتفاقی بیفتد؛ او کاملاً راضی به نوشیدن این جام رنج است.
🤔 کدام عاقلی میپذیرد که او از خدا شکایت کرده است؟!
🔎 نکتۀ دوم. در فصل ،53 از کتاب اشعیای نبی –که برای صدها سال پیش از واقعۀ مصلوب شدن است- نکات مهمی دربارﮤ شخصیت بهصلیبکشیدهشده وجود دارد که در بخشی از آن میخوانیم:
«لکن او غمهای ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود. و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم. † و حال آنکه بهسبب تقصیرهای ما مجروح و بهسبب گناهان ما کوفته گردید. و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم. † جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هر یکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد. † او مظلوم شد امّا تواضع نموده، دهان خود را نگشود. مثل برّهای که برای ذبح میبرند و مانند گوسفندی که نزد پشمبُرندهاش بیزبان است همچنان دهان خود را نگشود. † از ظلم و از داوری گرفته شد. و از نسل او که تفکر نمود که او از زمین زندگان منقطع شد و بهجهت گناه قوم من مضروب گردید؟
📖 صفحه ۱
👇 ادامه مقاله
👏 @Zaman_Zohour
#نشریه_شماره_207
#مکارم_شیرازی
▪️قسمت چهارم: بررسی نکتۀ پنجم و ششم دربارﮤ مصلوب
💢پیشگفتار
ناصر مکارم شیرازی در نکتۀ پنجم و ششم خود این متن را ارائه میکند:
💢نقد و بررسی ادعای پنجم ناصر مکارم شیرازی
در پاسخ به او میگویم:
نکتۀ پنجمی که ناصر مکارم شیرازی آورده است، تکرار ادعای او در نکتۀ اولش است، همانطور که در قسمت اول تقدیم شد، شاگردانی ازجمله شمعون پطرس در صحنهای که یهودای اسخریوطی به مصلوب نزدیک میشود، حضور داشتند؛ صحنهای که حتی شخصِ مصلوب به یهودای خائن کلامی را میگوید. سپس دستگیر میشود و شمعون پطرس شمشیر میکشد و الخ. آنها شخصِ بهصلیبکشیدهشده را با خود میبرند و سپس دادگاهی و بازجویی میکنند و هیچ اثری از فرار او نیست. بلکه همانطور که در قسمت سوم تقدیم شد، حتی لحظاتی که فرد دستگیرشده نزدشان است، یهودای اسخریوطی پشیمان میشود و بهسوی علمای یهود میرود و سکههایی که در ازای تسلیم کردن گرفته بود، میاندازد. بنابراین، حتی نتیجهگیری دوستداشتنی ناصر مکارم شیرازی در این باره که شخصِ مصلوب یهودای اسخریوطی است، یک نتیجهگیری شکستخورده است.
💢نقد و بررسی ادعای ششم ناصر مکارم شیرازی
عبارتهای «ضعيف»، «ترسو» و «ناتوان» که برای شخصیت مصلوب از جانب او استفاده شده است، همگی عبارتهایی است که بعد از نتایج غلط و اشتباه و بدون ارائۀ هیچ دلیل و مدرک محکمی از او صادر میشود. ناصر مکارم شیرازی با این عبارات نمیتواند تقدسی را که در روایات اسلامی و مسیحی و حتی اشارات رمزی متون مقدس یهود دربارﮤ شخص مصلوب آمده است زیر سؤال ببرد. این ادبیات او، تنها از هواوهوس او و خارج شدنش از توازن و امانتداری و واقعگرایی علمی و ... حکایت میکند؛ یعنی از خصوصیاتی که یک عالم باید به آنها آراسته باشد!
«عیسی به پطرس گفت: "شمشیر خود را غلاف کن. آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم؟"»[2]
آری، او میداند چه میشود و قرار است چه اتفاقی بیفتد؛ او کاملاً راضی به نوشیدن این جام رنج است.
سید احمد الحسن میگوید:
«این سخن از مصلوب در هنگام دستگیر شدنش بیان شده و سخن کسی است که به صلیب کشیده شدن را پذیرفته است و با آن مشکلی ندارد. حتی تردید در نوشیدن جام صلیب را دربارﮤ خودش غیرقابلقبول، بیان و مطرح شدن میداند و اینکه امکان ندارد حتی در آن تأملی کند. «آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم!؟»، جمله فقط پرسشی نیست، بلکه با تعجّب میپرسد: "ننوشم!؟"»[3]
«لکن او غمهای ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود. و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم. † و حال آنکه بهسبب تقصیرهای ما مجروح و بهسبب گناهان ما کوفته گردید. و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم. † جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هر یکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد. † او مظلوم شد امّا تواضع نموده، دهان خود را نگشود. مثل برّهای که برای ذبح میبرند و مانند گوسفندی که نزد پشمبُرندهاش بیزبان است همچنان دهان خود را نگشود. † از ظلم و از داوری گرفته شد. و از نسل او که تفکر نمود که او از زمین زندگان منقطع شد و بهجهت گناه قوم من مضروب گردید؟
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤17🕊3👍1
«این وصی، این کلمات را بهدلیل جهلش نسبت به علت فروفرستاده شدنش یا از روی اعتراض بر فرمان خداوند سبحان و متعال نگفت، بلکه این پرسشی است که پاسخ را در بطن خود نهان دارد و خطابش به مردم است؛ یعنی بدانید و آگاه باشید که چرا من فروفرستاده شدم، چرا به دار آویخته شدم و چرا کشته شدم تا مبادا یک بار دیگر که همین سؤال تکرار شد، در امتحان شکست بخورید؛ آنگاه که دیدید رومیان (یا همانندهای آنان) زمین را به اشغال خود درآورند و علمای یهود (یا همانندهای آنان) با آنها سازش میکنند و من بر این زمین خواهم بود، و این سنّت الهی است که تکرار میشود، عبرت گیرید و مرا وقتی آمدم یاری کنید و بار دیگر در به دار آویختن و به قتل رسانیدنم مشارکت نکنید!
او میخواهد با این پرسش، که برای هر عاقل پاکسرشتی پاسخش روشن است، بگوید: من به صلیب کشیده شدم و آزار و اهانتهای علمای یهود را تحمّل کردم و کشته شدم بهخاطر قیامت صغرا، قیامت امام مهدی (ع) و دولت حق و عدل الهی بر روی این زمین.»[5]
همهچیز روشن است و حرفی باقی نمیماند.
اگر خدا بخواهد ادامه دارد ...
[1] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ط. دارالكتب الاسلاميه، ج۴، ص۲۰۲.
[2] یوحنا، ۱۱:۱۸
[3] سید احمد الحسن، سیزدهمین حواری، نسخۀ گردآوری و پینوشت دکتر توفیق مغربی، ترجمۀ فارسی، ص۱۷۷.
[4] اشعیا، ۴:۵۳–۱۲
[5] سید احمد الحسن، متشابهات، ج۴، س۱۷۹.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤18👍4🕊1
Forwarded from وارثین ملکوت
(میسّر از امام باقر علیهالسلام روایت کرد که فرمود:
به من فرمود: «آیا [شما شیعیان] خلوت میکنید و با یکدیگر گفتوگو میکنید و هرچه میخواهید میگویید؟» گفتم: «آری، به خدا سوگند که ما خلوت میکنیم و گفتوگو میکنیم و هرچه میخواهیم میگوییم.» فرمود: «به خدا سوگند، دوست داشتم که در برخی از آن لحظهها همراه شما میبودم. به خدا قسم، من بوی خوش شما و ارواح شما را دوست دارم، و شما بر دین خدا و دین فرشتگان او هستید؛ پس [ما را] با پرهیزکاری و تلاش یاری دهید.»)
الکافی، جلد دوم، صفحۀ ۱۸۷.
میسربن عبدالعزیز النخعی، از اولیای خدا و از برگزیدگان اصحاب امام باقر و امام صادق صلواتاللهعلیهم بود.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤86🕊15💔4😢3😍3🥰2🙏1
#نشریه_زمان_ظهور
#نشریه_شماره_207
#هندسه
✔️ پیِ آواز حقیقت بدویم
✔️ قسمت ششم: هندسه
✍️ به قلم مجتبی انصاری
بر سردر آکادمی افلاطون نوشته بودند: «هرکس هندسه نمیداند وارد نشود.»[1] همین یک جمله کافی است اهمیت و جایگاه هندسه را نزد یونانیان باستان نشان دهد. این اهمیت، به یونان باستان محدود نمیشود، بلکه با گذشت بیش از دوهزار سال از تدوین هندسه از جانب اقلیدس، همچنان هندسه در مدارس و دانشگاههای جهان تدریس میشود و در بسیاری از فناوریها و علوم مهندسی از آن استفاده میشود. حتی واژﮤ «مهندس» نیز از واژﮤ «هندسه» گرفته شده است و به معنای کسی است که هندسه میداند.
🔺 همانطور که در بخش پیش اشاره شد، استدلال باید بر گزارههای اولیه استوار باشد. این گزارههای اولیه در منطق ارسطویی، «بدیهی» نامیده میشوند و در منطق جدید از واژﮤ «اصل» برای آن استفاده میشود. هندسۀ اقلیدسی نیز بر پنج گزارﮤ بدیهی (اصل) استوار شد. لذا در تاریخ علم، هندسۀ اقلیدسی را اولین دستگاه اصل موضوعی محسوب میکنند.
✔️ بدیهی ۱: از هر دو نقطۀ متمایز، یک و تنها یک خط راست میگذرد.
✔️ بدیهی ۲: هر پارهخط را میتوان تا بینهایت روی خط راست امتداد داد.
✔️ بدیهی ۳: با یک نقطه بهعنوان مرکز و یک پارهخط بهعنوان شعاع، میتوان یک دایره رسم کرد.
✔️ بدیهی ۴: همۀ زوایای قائمه با هم برابرند. (این اصل، معیاری طبیعی برای اندازهگیری زاویهها در اختیار میگذارد).
✔️ بدیهی ۵: اگر یک خط، دو خط دیگر را قطع کند، آن دو خط در طرفی که جمع زوایای داخلی تولیدشده توسط خط مورّب کمتر از دو قائمه است، به هم میرسند (خود یا امتدادشان).
بدیهی پنجم که «اصل توازی» نامیده شده است، بیان دیگری هم دارد:
🔠 بدیهی ۵: از هر نقطۀ خارج از یک خط، یک خط و فقط یک خط میتوان موازی خطِ اوّل رسم کرد.[2]
این اصول، از منظر شهودی، واضح و بدیهی به نظر میرسند؛ و یکی از شاهکارهای اقلیدس، این بود که تعداد زیادی از قضایای هندسی را از همین بدیهیات استنتاج کرد. در میان بدیهیات هندسۀ اقلیدسی، بدیهی پنجم، از دیرباز مورد تردید بود. ریاضیدانان بسیاری در تلاش بودند تا این گزاره را از سایر بدیهیات هندسه نتیجه بگیرند، اما تمام این تلاشها ناموفق بود. تا آنکه در قرن نوزدهم، دیدگاه جدیدی ظهور کرد و مشخص شد که بدیهی پنجم، از چهار بدیهی دیگرِ هندسه مستقل است. یعنی بدیهی توازی را نمیتوان از سایر بدیهیات هندسۀ اقلیدسی نتیجه گرفت. این مسئله، از طریق ارائۀ هندسههای نااقلیدسی روشن شد؛ مدلهای هندسی جدیدی ارائه شد که در آنها سایر بدیهیات هندسه درست هستند، ولی بدیهی پنجم نادرست است. با این حال، مدلی سازگار برای این هندسههای متفاوت وجود دارد.
🗣 چهبسا هندسههای نااقلیدسی به واقعیت جهان پیرامون ما نزدیکتر باشد. برای مثال، در هندسۀ اقلیدسی، تمام اشکال هندسی روی صفحهای تخت با ابعاد بینهایت رسم میشود. بیاییم ما هم به همین کار اقدام کنیم و در یک راستای مشخص شروع به حرکت کنیم، بهگونهای که دقیقاً یک خط راست را پیمایش کرده باشیم. برای اینکه به یک خط راست برسیم، ابتدا باید پستی و بلندیهای زمین را نادیده بگیریم. با این حال، ما روی کرﮤ زمین زندگی میکنیم و گرانش زمین بر حرکت ما اثرگذار است. در نتیجه، خط راست ما یک دایرﮤ بزرگ دور کرﮤ زمین خواهد بود و نیروی گرانش اجازه نمیدهد از سطح زمین جدا شویم و صفحۀ اقلیدسی را پیمایش کنیم.
📖 صفحه ۱
👇 ادامه
✡@Zaman_Zohour
#نشریه_شماره_207
#هندسه
بر سردر آکادمی افلاطون نوشته بودند: «هرکس هندسه نمیداند وارد نشود.»[1] همین یک جمله کافی است اهمیت و جایگاه هندسه را نزد یونانیان باستان نشان دهد. این اهمیت، به یونان باستان محدود نمیشود، بلکه با گذشت بیش از دوهزار سال از تدوین هندسه از جانب اقلیدس، همچنان هندسه در مدارس و دانشگاههای جهان تدریس میشود و در بسیاری از فناوریها و علوم مهندسی از آن استفاده میشود. حتی واژﮤ «مهندس» نیز از واژﮤ «هندسه» گرفته شده است و به معنای کسی است که هندسه میداند.
بدیهی پنجم که «اصل توازی» نامیده شده است، بیان دیگری هم دارد:
این اصول، از منظر شهودی، واضح و بدیهی به نظر میرسند؛ و یکی از شاهکارهای اقلیدس، این بود که تعداد زیادی از قضایای هندسی را از همین بدیهیات استنتاج کرد. در میان بدیهیات هندسۀ اقلیدسی، بدیهی پنجم، از دیرباز مورد تردید بود. ریاضیدانان بسیاری در تلاش بودند تا این گزاره را از سایر بدیهیات هندسه نتیجه بگیرند، اما تمام این تلاشها ناموفق بود. تا آنکه در قرن نوزدهم، دیدگاه جدیدی ظهور کرد و مشخص شد که بدیهی پنجم، از چهار بدیهی دیگرِ هندسه مستقل است. یعنی بدیهی توازی را نمیتوان از سایر بدیهیات هندسۀ اقلیدسی نتیجه گرفت. این مسئله، از طریق ارائۀ هندسههای نااقلیدسی روشن شد؛ مدلهای هندسی جدیدی ارائه شد که در آنها سایر بدیهیات هندسه درست هستند، ولی بدیهی پنجم نادرست است. با این حال، مدلی سازگار برای این هندسههای متفاوت وجود دارد.
✡@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤21
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤13
از هر نقطۀ خارج از یک خط، هیچ خطی موازی آن نمیتوان رسم کرد.[3]
در هندسۀ لباچفسکی (هذلولوی)، بدیهی پنجم به این شکل است: از هر نقطۀ خارج از یک خط، حداقل دو خط موازی آن میتوان رسم کرد.[4]
[1] گرینبرگ، ماروین جی (۱۳۶۳)، هندسههای اقلیدسی و نااقلیدسی، ترجمۀ م. ه. شفیعیها، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. ص 7:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B6%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%86%DB%8C
[2] گرینبرگ، ماروین جی (۱۳۶۳)، هندسههای اقلیدسی و نااقلیدسی، ترجمۀ م. ه. شفیعیها، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. ص 26:
https://en.wikipedia.org/wiki/Parallel_postulate
[3]
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3%D9%87_%D8%A8%DB%8C%D8%B6%D9%88%DB%8C
[4] گرینبرگ، ماروین جی (۱۳۶۳)، هندسههای اقلیدسی و نااقلیدسی، ترجمۀ م. ه. شفیعیها، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. ص 199.
🆔@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤18🕊6💯1
#خاور_میانه
#نجات
❄️ سوگند به جانت، ای خاورِ در میانۀ ظلم و آتش
✍️ به قلم مريم رحمانيان
نجات تو نزدیک است.
طاقت بیار، طاقت ...
اگرچه عرق سرد بر پیشانیات نشسته و زانوی غمها در کنارت، تو را نالان به آغوش کشیدهاند،
و دلتنگی مزمنت برای منجی، بر قفسۀ سینهات، با اهرام جنایت آمریکاییـصهیونیستی فشار میآورد.
آری، گرچه فرزندان ناخلفت، همان سفیهان آلِ ابوسفیان، در سرزمینت زاده شدند
تا تنها قطرﮤ باقیمانده از دموکراسی را از آسمان گلویت به زور به تو بخورانند …
♨️ و گرچه به قصد کشتنت، قرنها آزار و اذیتهای طاقتفرسا دیدهای،
و تهدیدهای هستهای پیاپی، در پیِ کشیدن نقشهای دیگر بر پیکرت هستند،
امروزه در قلمرو تو، حادثههای دلخراش و رویدادهای آخرالزمانی بسیاری رخ میدهند،
تا فرزندان هند جگرخوار زمانه در قالبی تازه باز زاده شوند؛
تا آنجا که خاک را به حیرت واداشتهاند،
و صدای گریستن کوه در کوهستانهایت پیچیده،
و دل مدیترانه را از اندوه تو، خونآلود کردهاند.
آخر، تو همان حماسۀ گیلگمشی،
که یکبار دنیا را به زانو درآوردی، و اینک بازگشتهای
تا آدمی، در میان ادعاهای پرطمطراقش
دریابد که زانو نزدن در برابر حقیقت، نه شکوه، که آغازِ سقوط است
پس چگونه میشود تو را به فراموشی سپرد؟
هرگز، هرگز چنین نخواهد بود.
دنیا، هر بار که خونش از حسادت به تو به جوش آمد،
با همان رگِ دست خویش را زد،
و در برابر ابهت تو، مرگ و نیستی خویش را به حافظۀ ابدی تاریخ سپرد.
✡️ با تمام دردهای گوشخراش خاورمیانه، این روزها آواز خوشِ «مَکروا و مَکرالله» نیز به گوش میرسد …
میشنوی… میشنوم… و مجبورند بشنوند.
زیرا هرکس در گروِ انتخاب خویش است.
میتوان وانمود کرد که آزادی نیست،
و آزادی را در سلولهای انفرادی به بند کشید؛
اما چه خواهند کرد با آن آزادی که در درونِ سلولهاست؟
آزادیای که میلیونها سال تکامل را به تماشا نشسته،
تا روزی در کالبد آزادگان فریاد کشد و زنجیرها را بشکند!
و ثباتی برای کیهانِ انسانآفرینی گردد …
سوگند به جانت، ای خاورمیانه…
از دور، جهل و لشکریانش با انگشت به تو اشاره میکنند،
زیرا در خاک تو عقل جوانه زده، و پس از صبری بسیار،
درختی تنومند شده است که بر زمین خدا سایه افکنده.
برای پیکرت، ای خلیجِ حاصلخیز، نقشه میکشند،
اما خدا، یکبار با کشتی نوح، نقشهشان را نقشبرآب کرد،
و دین خود را حفظ نمود.
و این کشتی دوباره به حرکت درآمده،
اما اینبار، نه از جنس چوب، که از جنس نور و علم است؛
و ناخدایش، احمدِ موعود است…
تا نقشههای شومِ تروریستهای کراواتی را
در دنیای آرزوهایشان غرق کند.
❔ ای دنیا، چگونه باور کردی که دموکراسیِ خونخوار، تو را سپیدبخت خواهد کرد؟
در حالیکه کودکان، مشغول کارند،
و بیماران، مجبور به تحمل درد،
و فقیران، بیپناهاند،
و سرپرستِ بیسرپرستان، مشغول عیشونوشِ سودهای بانکی خویش!
سوگند به جانت، ای خاورمیانه،
هرکس برای تو خوابی دیده است،
از این پس، دیدهاش پریشان و پشیمان خواهد شد.
آری، ابلیسصفتان اعتراض کردند
که چرا خاورمیانه، مهد ادیان الهی است!
و مگر دین مرگبار و ذلتبارِ آنان چه عیبی داشت،
که آیین پست و رذیلانهشان، دین رسمی مردم تو باشد؟
ای خاورمیانه، ای سرزمینِ مجمعالبحرین …
جایی که آبها به هم میرسند … و اینبار، نه برای طوفان، که برای قیام.
و اکنون،
📌سوگند به جانت، ای خاورمیانه،
که اینبار، نجات، نه وعدهای در افق،
که صدای صیحۀ آسمانیست…
که ندا میدهد:
«موعدِ احمدِ موعود رسیده است؛ همان وعدهگاهِ رسالتهای آسمانی.»
سوگند به جانت، ای خاورمیانه،
آبها به هم میرسند … و اینبار، نه برای طوفان، که برای قیام؛
برای غسل دادنِ غبارِ غم از ضریح چشمانت،
که در بند سیاستمدارانِ بیخدا اسیر و غریب بود.
حالا کسی از شرق برمیخیزد …
«او سیصد و سیزده کبوترِ خانگی دارد؛
کبوترانی که قطبنمایشان به یقین الهی نشان و مدال افتخار دارد.»
و تو، ای سرزمین مجمعالبحرین،
میزبانِ زیباترین وعدﮤ الهی خواهی شد؛
و جهان، بار دیگر، از تو آغاز خواهد شد.
سوگند به جانت، ای خاورمیانه،
که زیر سایۀ حاکمیتِ الله، خوشبخت خواهی شد؛
با حضرت مهدی (ع) و مهدیین او،
و دولت عدلی که نهفقط بر خاک و قلمروِ سرسبز و فرهنگ انسانیات،
بلکه بر تمام زمین گسترده خواهد شد.
✨ زیرا تو، اهلِ بخششی؛
چون امام خود، علیبن ابیطالب (ع)،
و چون حسینِ شهید (ع) که جان را بر سرِ حفظِ حاکمیتِ الله نهاد.
سوگند به آن خدایی که هسته را شکافت و جان را آفرید،
تا جانمان را
فدای دولتِ احمدِ موعودش گردانیم…
🚀 @Zaman_Zohour
#نجات
نجات تو نزدیک است.
طاقت بیار، طاقت ...
اگرچه عرق سرد بر پیشانیات نشسته و زانوی غمها در کنارت، تو را نالان به آغوش کشیدهاند،
و دلتنگی مزمنت برای منجی، بر قفسۀ سینهات، با اهرام جنایت آمریکاییـصهیونیستی فشار میآورد.
آری، گرچه فرزندان ناخلفت، همان سفیهان آلِ ابوسفیان، در سرزمینت زاده شدند
تا تنها قطرﮤ باقیمانده از دموکراسی را از آسمان گلویت به زور به تو بخورانند …
و تهدیدهای هستهای پیاپی، در پیِ کشیدن نقشهای دیگر بر پیکرت هستند،
امروزه در قلمرو تو، حادثههای دلخراش و رویدادهای آخرالزمانی بسیاری رخ میدهند،
تا فرزندان هند جگرخوار زمانه در قالبی تازه باز زاده شوند؛
تا آنجا که خاک را به حیرت واداشتهاند،
و صدای گریستن کوه در کوهستانهایت پیچیده،
و دل مدیترانه را از اندوه تو، خونآلود کردهاند.
آخر، تو همان حماسۀ گیلگمشی،
که یکبار دنیا را به زانو درآوردی، و اینک بازگشتهای
تا آدمی، در میان ادعاهای پرطمطراقش
دریابد که زانو نزدن در برابر حقیقت، نه شکوه، که آغازِ سقوط است
پس چگونه میشود تو را به فراموشی سپرد؟
هرگز، هرگز چنین نخواهد بود.
دنیا، هر بار که خونش از حسادت به تو به جوش آمد،
با همان رگِ دست خویش را زد،
و در برابر ابهت تو، مرگ و نیستی خویش را به حافظۀ ابدی تاریخ سپرد.
میشنوی… میشنوم… و مجبورند بشنوند.
زیرا هرکس در گروِ انتخاب خویش است.
میتوان وانمود کرد که آزادی نیست،
و آزادی را در سلولهای انفرادی به بند کشید؛
اما چه خواهند کرد با آن آزادی که در درونِ سلولهاست؟
آزادیای که میلیونها سال تکامل را به تماشا نشسته،
تا روزی در کالبد آزادگان فریاد کشد و زنجیرها را بشکند!
و ثباتی برای کیهانِ انسانآفرینی گردد …
سوگند به جانت، ای خاورمیانه…
از دور، جهل و لشکریانش با انگشت به تو اشاره میکنند،
زیرا در خاک تو عقل جوانه زده، و پس از صبری بسیار،
درختی تنومند شده است که بر زمین خدا سایه افکنده.
برای پیکرت، ای خلیجِ حاصلخیز، نقشه میکشند،
اما خدا، یکبار با کشتی نوح، نقشهشان را نقشبرآب کرد،
و دین خود را حفظ نمود.
و این کشتی دوباره به حرکت درآمده،
اما اینبار، نه از جنس چوب، که از جنس نور و علم است؛
و ناخدایش، احمدِ موعود است…
تا نقشههای شومِ تروریستهای کراواتی را
در دنیای آرزوهایشان غرق کند.
در حالیکه کودکان، مشغول کارند،
و بیماران، مجبور به تحمل درد،
و فقیران، بیپناهاند،
و سرپرستِ بیسرپرستان، مشغول عیشونوشِ سودهای بانکی خویش!
سوگند به جانت، ای خاورمیانه،
هرکس برای تو خوابی دیده است،
از این پس، دیدهاش پریشان و پشیمان خواهد شد.
آری، ابلیسصفتان اعتراض کردند
که چرا خاورمیانه، مهد ادیان الهی است!
و مگر دین مرگبار و ذلتبارِ آنان چه عیبی داشت،
که آیین پست و رذیلانهشان، دین رسمی مردم تو باشد؟
ای خاورمیانه، ای سرزمینِ مجمعالبحرین …
جایی که آبها به هم میرسند … و اینبار، نه برای طوفان، که برای قیام.
و اکنون،
📌سوگند به جانت، ای خاورمیانه،
که اینبار، نجات، نه وعدهای در افق،
که صدای صیحۀ آسمانیست…
که ندا میدهد:
«موعدِ احمدِ موعود رسیده است؛ همان وعدهگاهِ رسالتهای آسمانی.»
سوگند به جانت، ای خاورمیانه،
آبها به هم میرسند … و اینبار، نه برای طوفان، که برای قیام؛
برای غسل دادنِ غبارِ غم از ضریح چشمانت،
که در بند سیاستمدارانِ بیخدا اسیر و غریب بود.
حالا کسی از شرق برمیخیزد …
«او سیصد و سیزده کبوترِ خانگی دارد؛
کبوترانی که قطبنمایشان به یقین الهی نشان و مدال افتخار دارد.»
و تو، ای سرزمین مجمعالبحرین،
میزبانِ زیباترین وعدﮤ الهی خواهی شد؛
و جهان، بار دیگر، از تو آغاز خواهد شد.
سوگند به جانت، ای خاورمیانه،
که زیر سایۀ حاکمیتِ الله، خوشبخت خواهی شد؛
با حضرت مهدی (ع) و مهدیین او،
و دولت عدلی که نهفقط بر خاک و قلمروِ سرسبز و فرهنگ انسانیات،
بلکه بر تمام زمین گسترده خواهد شد.
چون امام خود، علیبن ابیطالب (ع)،
و چون حسینِ شهید (ع) که جان را بر سرِ حفظِ حاکمیتِ الله نهاد.
سوگند به آن خدایی که هسته را شکافت و جان را آفرید،
تا جانمان را
فدای دولتِ احمدِ موعودش گردانیم…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤42👏10🕊6🤩2🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی
#تیزر
❄️ تیزر نشریه زمان ظهور
❄️ #نشریه_شماره_208
✍️ در این شماره از نشریه زمان ظهور میخوانیم:
◀️ آوارگان پاکسرشت
◀️ آیا تغییرات ژنتیکی میتوانند بهسمت سازگاری گرایش داشته باشند؟
◀️ بررسی حدیث رسول خدا(ص) دربارهٔ پرچمهای سیاه خراسان
◀️ گفتوگوی داستانی فصل دوم؛ "تسلیدهنده"
◀️ سلسلهمقالات تربیت فرزند |قسمت ششم
◀️ فرازهایی از خطبههای نماز جمعه
🗓 زمان انتشار: جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴
👩❤️💋👨 با ما همراه باشید...
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
👏 @Zaman_Zohour
#تیزر
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤24👍3