چرا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد از استعاره بهره زیادی میگیرد؟
(بخش اول)
لالاییها، ترانههای دریانوردان و آواهای کهن عامیانه، همه نمونههایی از کاربرد زبان برای داستانسرایی در تاریخ بشرند. کارکرد این داستانها، اغلب آموزش است؛ خواه انتقال دانش و آگاهی باشد، خواه هشدار نسبت به پیامدهای اعمال پیشینیان، یا اشاره به مسیری دیگر برای پرهیز از خطاهای گذشته. در حوزۀ رفتاردرمانی، و به ویژه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، کاربرد استعاره هم کارکردی همسان دارد. به سخن ساده، استعاره برای کمک به یادگیری به کار میرود. به این شیوه که انتقال یادگیری از موقعیتی که شبکهای از روابط برایمان شناخته شده است، به وضعیتی تازه و همسان صورت میپذیرد. این همان کاربرد عملی نظریۀ چارچوبهای ارتباطی (RFT) است. وقتی استعارهای برای توصیف وضعیت گرفتاریمان به کار رود، میتواند به بروز آن لحظات "آهان" بینجامد که کمکمان میکنند دیدی نو بیابیم و متوجه شویم که پاسخهای رفتاری کارآمدتری هم در دسترساند.
گاهی استعاره تنها یک بار و به عنوان مثال به کار میرود؛ برای نمونه، استعارۀ "دوباره دل به دریا زدن» پس از افتادن از آن، نمونهای رایج از کاربرد استعاره در گفتار روزمرهمان است. ممکن است این سخن را خطاب به کسی بر زبان آوریم و مقصودمان این باشد که نباید پیش از رویارویی دوباره با همان چالش، به هراس خود میدان دهد؛ حتی اگر او هیچ تجربهای از شنا کردن یا قایقرانی نداشته باشد، معمولاً معنای گفتۀ ما را درخواهد یافت. این دریافت را میتوان برای ارتقای بینش نسبت به پیامدهای ناسودمند اجتناب از تجربه در بلندمدت به کار بست.
استعارههای دیگر ممکن است فراگیر باشند و در سراسر فرایند درمان بتوان از آنها برای پرورش بینش درمانجو نسبت به مجموعهای پیچیدهتر از روابط بهره جست. برای مثال، فرض کنید فردی که در زندگی خود دچار احساس گرفتاری شده، از استعارۀ "گم شدن در میانۀ جنگل" استفاده کند. او را تصور کنید که پیرامونش انبوه بوتههاست و درختان سر به فلک کشیده، و مسیرهایی پوشیده از علفهای هرز و متروک. در جایی آن سوتر، باتلاقهایی پنهان و رودی ناپیداست. به علاوه، او میداند که در جایی از این جنگل، جانوران درندهای در کمیناند که برای وعدۀ بعدیشان حمله میکنند و میدرند. بیگمان جای ترسناکی است. این میتواند استعارهای فراگیر برای احساسِ فرد نسبت به زندگی باشد. او دچار ترس و وامانده است. "هراس" از این اندیشه ناشی میشود که جانداران دیگر، قلمروی جنگل را بهتر از او میشناسند. "ناامنی" نیز از نداشتن نیازهای بنیادین برای احساس امنیت در زندگی سرچشمه میگیرد، مانند جایی برای خوابیدنِ بیدغدغه، مصاحبتی دوستانه، و پیوند با دیگران.
تلقی زندگی به این شکل، ممکن است برای درمانجویی که با آن احساسِ تنها ماندن در جنگل همدلی میکند، بسیار معنادار باشد. این وضعی است که او برای خود نمیخواهد، و از قضا در آن گرفتار است. فرض کنید زندگی واقعی او از جنبههایی ممتاز باشد و همین برایش دلیلی فراهم آورد که چرا باور دارد سزاوار دیدی همدلانه نسبت به مخمصهاش نیست. آمیختگی با افکاری از قبیل "اما من سالمم"، "خانۀ خوبی دارم" یا "ماشین مناسبی دارم"، اغلب او را در مسیری داوریآمیز و به دور از همدلی، فهم، و کنش ارزشمحور مرتبط، به پیش برانند.
#Learning_ACT
#Metaphor
#استعاره
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://tttttt.me/thirdwaveofBehaviorTherapy
(بخش اول)
لالاییها، ترانههای دریانوردان و آواهای کهن عامیانه، همه نمونههایی از کاربرد زبان برای داستانسرایی در تاریخ بشرند. کارکرد این داستانها، اغلب آموزش است؛ خواه انتقال دانش و آگاهی باشد، خواه هشدار نسبت به پیامدهای اعمال پیشینیان، یا اشاره به مسیری دیگر برای پرهیز از خطاهای گذشته. در حوزۀ رفتاردرمانی، و به ویژه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، کاربرد استعاره هم کارکردی همسان دارد. به سخن ساده، استعاره برای کمک به یادگیری به کار میرود. به این شیوه که انتقال یادگیری از موقعیتی که شبکهای از روابط برایمان شناخته شده است، به وضعیتی تازه و همسان صورت میپذیرد. این همان کاربرد عملی نظریۀ چارچوبهای ارتباطی (RFT) است. وقتی استعارهای برای توصیف وضعیت گرفتاریمان به کار رود، میتواند به بروز آن لحظات "آهان" بینجامد که کمکمان میکنند دیدی نو بیابیم و متوجه شویم که پاسخهای رفتاری کارآمدتری هم در دسترساند.
گاهی استعاره تنها یک بار و به عنوان مثال به کار میرود؛ برای نمونه، استعارۀ "دوباره دل به دریا زدن» پس از افتادن از آن، نمونهای رایج از کاربرد استعاره در گفتار روزمرهمان است. ممکن است این سخن را خطاب به کسی بر زبان آوریم و مقصودمان این باشد که نباید پیش از رویارویی دوباره با همان چالش، به هراس خود میدان دهد؛ حتی اگر او هیچ تجربهای از شنا کردن یا قایقرانی نداشته باشد، معمولاً معنای گفتۀ ما را درخواهد یافت. این دریافت را میتوان برای ارتقای بینش نسبت به پیامدهای ناسودمند اجتناب از تجربه در بلندمدت به کار بست.
استعارههای دیگر ممکن است فراگیر باشند و در سراسر فرایند درمان بتوان از آنها برای پرورش بینش درمانجو نسبت به مجموعهای پیچیدهتر از روابط بهره جست. برای مثال، فرض کنید فردی که در زندگی خود دچار احساس گرفتاری شده، از استعارۀ "گم شدن در میانۀ جنگل" استفاده کند. او را تصور کنید که پیرامونش انبوه بوتههاست و درختان سر به فلک کشیده، و مسیرهایی پوشیده از علفهای هرز و متروک. در جایی آن سوتر، باتلاقهایی پنهان و رودی ناپیداست. به علاوه، او میداند که در جایی از این جنگل، جانوران درندهای در کمیناند که برای وعدۀ بعدیشان حمله میکنند و میدرند. بیگمان جای ترسناکی است. این میتواند استعارهای فراگیر برای احساسِ فرد نسبت به زندگی باشد. او دچار ترس و وامانده است. "هراس" از این اندیشه ناشی میشود که جانداران دیگر، قلمروی جنگل را بهتر از او میشناسند. "ناامنی" نیز از نداشتن نیازهای بنیادین برای احساس امنیت در زندگی سرچشمه میگیرد، مانند جایی برای خوابیدنِ بیدغدغه، مصاحبتی دوستانه، و پیوند با دیگران.
تلقی زندگی به این شکل، ممکن است برای درمانجویی که با آن احساسِ تنها ماندن در جنگل همدلی میکند، بسیار معنادار باشد. این وضعی است که او برای خود نمیخواهد، و از قضا در آن گرفتار است. فرض کنید زندگی واقعی او از جنبههایی ممتاز باشد و همین برایش دلیلی فراهم آورد که چرا باور دارد سزاوار دیدی همدلانه نسبت به مخمصهاش نیست. آمیختگی با افکاری از قبیل "اما من سالمم"، "خانۀ خوبی دارم" یا "ماشین مناسبی دارم"، اغلب او را در مسیری داوریآمیز و به دور از همدلی، فهم، و کنش ارزشمحور مرتبط، به پیش برانند.
#Learning_ACT
#Metaphor
#استعاره
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://tttttt.me/thirdwaveofBehaviorTherapy
Telegram
کانال تخصصی موج سوم رفتاردرمانی
این کانال با هدف معرفی و آموزش رواندرمانیهای متعلق به موج سوم رفتاردرمانی و کاربردهای فردی و اجتماعی آنها ایجاد شده است.
چرا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد از استعاره بهره زیادی میگیرد؟
(بخش دوم)
استفاده از استعارۀ جنگل برای سخن گفتن از دنیای هیجانی درمانجو - اینکه احساس میکند تنها، ناشنیده و رهاشده است - شاید کمکش کند برخی نیازهای اساسی را که ممکن است وجود داشته باشد، مورد توجه قرار بدهد. این اقدام هم میتواند دری به سوی گفتگویی دربارۀ مراقبت از خود بگشاید، در حالی که این درمانجو از زندگی واقعی صحبت میکند، شرایط به نظرش بسیار دشوارتر میاید. میتوان استعاره را به عنوان آغازی برای بحث دربارۀ مراقبت از خود پرورش داد. اگر در جنگل گرفتار بودید، نخستین گامهایی که باید برمیداشتید چه بود؟ شاید بهتر بود نیرو و زمان خود صرف ساخت سرپناهی میکردید تا در چنین محیطی، کمی احساس امنیت به دست آورید. این در جان به در بردن از طوفانها یاریتان میداد و پناهی در برابر تابش سوزان آفتاب فراهم میآورد. این چنین بهره بردن از استعارۀ مذکور میتواند گفتگویی را در اینباره آغاز کند که مراقبت از خود در زندگی درمانجو به چه میماند. گاهی اوقات"ساختن سرپناه" به معنای تلاش برای ایجاد محیطی زندگیبخشتر در خانۀ خود باشد. زمان دیگری، ممکن است از ماندن در پناهگاه تا گذر یک طوفان هیجانی حرف زده شود؛ به این معنا که شاید با تماشای برنامهای دلگرمکننده از تلویزیون یا خواندن کتابی کنار شومینه بتوان وقت را به شیوهای موثر و با نیت مراقبت از خود گذراند
همچنین، استعاره میتواند امکان گفتگو دربارۀ پذیرش را فراهم کند. بگذارید فرض را بر این بگذاریم که درمانجو تصور کرد بالگردی بر فراز جنگل پرواز خواهد کرد و به طرزی معجزهآسا، او را در میان درختان سر به فلک کشیده خواهد دید. چنین رخدادی، هر اندازه هم آرزویش را داشته باشد، بعید به نظر میرسد. این تمثیل شاید کمک کند او ببیند که در زندگی واقعیاش نیز، هر قدر هم دلش بخواهد دیگران بیشتر حامی او باشند یا برای مدتی بار مسئولیت را به دوش بکشند، شرایط کنونیاش نشانی از محقق شدن این خواسته ندارد. او ممکن است دریابد که درگیر شدن در این آرزوپردازی، حرکتی اجتنابی و در بلندمدت بیفایده است. در عوض، میتواند انتخاب کند که با احساسات ناخوشایند برخاسته از این نگرش که تنها بر رفتار خودش میتواند اثر بگذارد و نه دیگری، مدارا کند. میتواند این را از خود بپرسد : «وقتی که جنگل گرفتار طوفان میشود، یا از بُرّیدن بوتههای انبوه خسته شدهام، به چه چیز نیاز دارم؟» اندیشیدن به زندگی به زبان استعاره، شاید او را از خودقضاوتگری که در قالب افکاری چون «چرا نمیتوانم مثل بقیه از پس زندگی برآیم؟» و «چرا نمیتوانم به سادگی با مشکلات کنار بیایم؟» به او هجوم میآورد، رها کند.
استعارۀ احساس گرفتار بودن در جنگلِ زندگی، ممکن است به درمانجو کمک کند دریابد که با وجود برخورداری از امتیازهایی خاص، همچنان در وضعیتی هیجانی قرار دارد که در آن احساس ناامنی و ارتباط نداشتن با دیگران را تجربه میکند. کاربرد استعاره، تصویری ذهنی از چگونگی گزینش او در واکنش به محیط ناسازگار جنگل در اختیارش میگذارد: آیا امروز انرژی پیمودن مسیر پوشیده از علفهای هرز را دارم؟ آیا امروز در پناهگاه میمانم یا برای گردآوری خوراک بیرون میروم؟ آنگاه درمانجو میتواند این دست تصمیمگیریها را به زندگی واقعی خود ترجمه کند و اقدامهای ارزشمحورتری را برگزیند.
استعارهها به این دلیل سودمندند که امور پیچیده را به وضعیتی شناخته شده یا تصوری (همچون مثال بالا) فرو میکاهند که در آن، درمانجو به سادگی بیشتری میتواند شبکههای ارتباطی (و احساسات) دخیل در شرایطش را ببیند. در موقعیت فوق، شاید درمانجو بتواند با کسی همدلی کند که در جنگل گرفتار آمده است و به همین دلیل، از صمیم قلب پاسخهای مشفقانهای بدهد، از قبیل «چقدر سخت است، جای تعجب نیست که سختی میکشی» و «تقلا کردن به معنای شکست خوردن نیست، این را ببین چقدر سخت تلاش میکنی».
برای اینکه هر استعارهای کارگر بیفتد، مهم است که برای درمانجو، طنینانگیز باشد. «منابع استعاره» سودمندی وجود دارند که استعارههای «آماده» و «سازگار» با اصول درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را در اختیار درمانگران میگذارند؛ هر چند بهترین استعارهها، اغلب آنهایی هستند که خودِ درمانجویان به آنها میرسند و بیانشان میکنند. تشویقتان میکنیم با دقت به داستانهای درمانجویان گوش بدهید و حتماً از هر گوهر استعاری که در خود دارند، بهره ببرید. گوش دادن فعال همچنین میتواند به شما در شناسایی حوزههایی که درمانجو در آن، دانش، علاقه و تخصص دارد کمک کند؛ حوزههایی که میتوان مبنای استعارهای قرارشان داد.
#Learning_ACT
#Metaphor
#استعاره
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://tttttt.me/thirdwaveofBehaviorTherapy
(بخش دوم)
استفاده از استعارۀ جنگل برای سخن گفتن از دنیای هیجانی درمانجو - اینکه احساس میکند تنها، ناشنیده و رهاشده است - شاید کمکش کند برخی نیازهای اساسی را که ممکن است وجود داشته باشد، مورد توجه قرار بدهد. این اقدام هم میتواند دری به سوی گفتگویی دربارۀ مراقبت از خود بگشاید، در حالی که این درمانجو از زندگی واقعی صحبت میکند، شرایط به نظرش بسیار دشوارتر میاید. میتوان استعاره را به عنوان آغازی برای بحث دربارۀ مراقبت از خود پرورش داد. اگر در جنگل گرفتار بودید، نخستین گامهایی که باید برمیداشتید چه بود؟ شاید بهتر بود نیرو و زمان خود صرف ساخت سرپناهی میکردید تا در چنین محیطی، کمی احساس امنیت به دست آورید. این در جان به در بردن از طوفانها یاریتان میداد و پناهی در برابر تابش سوزان آفتاب فراهم میآورد. این چنین بهره بردن از استعارۀ مذکور میتواند گفتگویی را در اینباره آغاز کند که مراقبت از خود در زندگی درمانجو به چه میماند. گاهی اوقات"ساختن سرپناه" به معنای تلاش برای ایجاد محیطی زندگیبخشتر در خانۀ خود باشد. زمان دیگری، ممکن است از ماندن در پناهگاه تا گذر یک طوفان هیجانی حرف زده شود؛ به این معنا که شاید با تماشای برنامهای دلگرمکننده از تلویزیون یا خواندن کتابی کنار شومینه بتوان وقت را به شیوهای موثر و با نیت مراقبت از خود گذراند
همچنین، استعاره میتواند امکان گفتگو دربارۀ پذیرش را فراهم کند. بگذارید فرض را بر این بگذاریم که درمانجو تصور کرد بالگردی بر فراز جنگل پرواز خواهد کرد و به طرزی معجزهآسا، او را در میان درختان سر به فلک کشیده خواهد دید. چنین رخدادی، هر اندازه هم آرزویش را داشته باشد، بعید به نظر میرسد. این تمثیل شاید کمک کند او ببیند که در زندگی واقعیاش نیز، هر قدر هم دلش بخواهد دیگران بیشتر حامی او باشند یا برای مدتی بار مسئولیت را به دوش بکشند، شرایط کنونیاش نشانی از محقق شدن این خواسته ندارد. او ممکن است دریابد که درگیر شدن در این آرزوپردازی، حرکتی اجتنابی و در بلندمدت بیفایده است. در عوض، میتواند انتخاب کند که با احساسات ناخوشایند برخاسته از این نگرش که تنها بر رفتار خودش میتواند اثر بگذارد و نه دیگری، مدارا کند. میتواند این را از خود بپرسد : «وقتی که جنگل گرفتار طوفان میشود، یا از بُرّیدن بوتههای انبوه خسته شدهام، به چه چیز نیاز دارم؟» اندیشیدن به زندگی به زبان استعاره، شاید او را از خودقضاوتگری که در قالب افکاری چون «چرا نمیتوانم مثل بقیه از پس زندگی برآیم؟» و «چرا نمیتوانم به سادگی با مشکلات کنار بیایم؟» به او هجوم میآورد، رها کند.
استعارۀ احساس گرفتار بودن در جنگلِ زندگی، ممکن است به درمانجو کمک کند دریابد که با وجود برخورداری از امتیازهایی خاص، همچنان در وضعیتی هیجانی قرار دارد که در آن احساس ناامنی و ارتباط نداشتن با دیگران را تجربه میکند. کاربرد استعاره، تصویری ذهنی از چگونگی گزینش او در واکنش به محیط ناسازگار جنگل در اختیارش میگذارد: آیا امروز انرژی پیمودن مسیر پوشیده از علفهای هرز را دارم؟ آیا امروز در پناهگاه میمانم یا برای گردآوری خوراک بیرون میروم؟ آنگاه درمانجو میتواند این دست تصمیمگیریها را به زندگی واقعی خود ترجمه کند و اقدامهای ارزشمحورتری را برگزیند.
استعارهها به این دلیل سودمندند که امور پیچیده را به وضعیتی شناخته شده یا تصوری (همچون مثال بالا) فرو میکاهند که در آن، درمانجو به سادگی بیشتری میتواند شبکههای ارتباطی (و احساسات) دخیل در شرایطش را ببیند. در موقعیت فوق، شاید درمانجو بتواند با کسی همدلی کند که در جنگل گرفتار آمده است و به همین دلیل، از صمیم قلب پاسخهای مشفقانهای بدهد، از قبیل «چقدر سخت است، جای تعجب نیست که سختی میکشی» و «تقلا کردن به معنای شکست خوردن نیست، این را ببین چقدر سخت تلاش میکنی».
برای اینکه هر استعارهای کارگر بیفتد، مهم است که برای درمانجو، طنینانگیز باشد. «منابع استعاره» سودمندی وجود دارند که استعارههای «آماده» و «سازگار» با اصول درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را در اختیار درمانگران میگذارند؛ هر چند بهترین استعارهها، اغلب آنهایی هستند که خودِ درمانجویان به آنها میرسند و بیانشان میکنند. تشویقتان میکنیم با دقت به داستانهای درمانجویان گوش بدهید و حتماً از هر گوهر استعاری که در خود دارند، بهره ببرید. گوش دادن فعال همچنین میتواند به شما در شناسایی حوزههایی که درمانجو در آن، دانش، علاقه و تخصص دارد کمک کند؛ حوزههایی که میتوان مبنای استعارهای قرارشان داد.
#Learning_ACT
#Metaphor
#استعاره
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://tttttt.me/thirdwaveofBehaviorTherapy
Telegram
کانال تخصصی موج سوم رفتاردرمانی
این کانال با هدف معرفی و آموزش رواندرمانیهای متعلق به موج سوم رفتاردرمانی و کاربردهای فردی و اجتماعی آنها ایجاد شده است.