تک بیت ناب 🌙c
864 subscribers
3.73K photos
173 videos
31 files
116 links
تک بیت ناب،شعر ناب ...
منزلگه عشق است به خورشید بگوئید
کاینجا مکشد تیغ که باید سپر انداخت

اینستاگرام تک بیت ناب
https://www.instagram.com/takbeyte_nab/
کانال تلگرام تک بیت ناب
@takbeyte_nab
Download Telegram
C🌙
دستانت
ذات شعرند در شکل و معنا;
بی دستانت
نه شعر بود، نه نثر
نه چیزی که به آن ادبیات می‌گویند...!

@takbeyte_nab c🌙
#نزار_قبانی
🌴یک روز‌، یک جایی‌، ناگهان‌، این اتفاق برایِ ما می‌‌افتد
کتاب‌مان را می‌‌بندیم‌، عینکمان را از چشم بر میداریم
شماره‌ای را که گرفته‌ایم قطع می‌کنیم و گوشی را روی میز می‌گذاریم، ماشین را کنار جاده پارک می‌‌کنیم و دستمان را از رویِ فرمان بر میداریم، اشک‌هایمان را پاک می‌کنیم و خودمان را در آینه نگاه می‌کنیم، همانطور که در خیابان راه می‌رویم، همانطور که خرید می‌کنیم، همانطور که دوش میگیریم، ناگهان می‌‌ایستیم، می‌گذاریم دنیا برای چند لحظه بایستد و بعد همانطور که دوباره راه می‌رویم و خرید می‌کنیم و رانندگی‌ می‌کنیم و کتاب می‌خوانیم،
از خودمان سوال می‌کنیم :
واقعا از زندگی‌ چه می‌خواهم؟؟
به احتمالِ قوی از آن روز به بعد اجازه نمی‌‌دهیم‌، هیچ کسی‌، هیچ حرفی‌، هیچ نگاهی‌ ، زندگی‌ را از ما پس بگیرد.

@takbeyte_nab c🌙
📕 به همین سادگی 
بوسه‌ی زنی که صادق است شَهد بهشت دارد، شهدی که انگار به هر بوسه جان می‌بخشد و گرمای عاطفه را به دل می‌نشاند.
بوسه و نوازشی که از این شَهدِ نوشین عاری‌ست، سرد و بدطعم است.

@takbeyte_nab c🌙
#انوره_دو_بالزاک
زن سی‌ساله، ترجمه‌ی کوروش نوروزی
.
.
اتحاد عاشق و معشوق
را نازم ڪه شمع

سوخت از یڪ شعله
هم خود را و هم پروانه را


@takbeyte_nab c🌙
#آتش_اصفهانی
.
.
می‌چکد از همه‌ی پنجره‌ها تاریکی

این شبِ تلخ از این کوچه گذر خواهد کرد؟


@takbeyte_nab c🌙
#علیرضا_بهجتی
.
.
در چشمِ تنگِ مور، جهان چشمِ سوزن است

دلتنگ را ز وسعتِ منزل چه فایده؟


@takbeyte_nab c🌙
#صائب‌_تبریزی
C🌙
.

چهارده‌ساله که بودم، عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم. او پشتش به من بود. وقتی برگشت، قلبم مثل یک بستنی آب شد و روی زمین ریخت! انگار انسان نبود؛ فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود! شاید هجده یا نوزده سالش بود. نامه را داد. با دست لرزان امضا کردم و آن‌قدر حالم بد بود که به‌زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.

از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی فرستادن! تمام خرجی هفتگی‌ام، برای نامه‌های سفارشی می‌رفت. که او بیاید، زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و بعد برود.

تابستان داغی بود. نزدیک یازده صبح که می‌شد، می‌دانستم الان زنگ می‌زند! پله‌ها را پرواز می‌کردم و برای اینکه مادرم شک نکند، می‌گفتم برای یک مجله می‌نویسم و آن‌ها هم پاسخم را می‌دهند. حس می‌کردم پسرک کم‌کم متوجه شده است. آن‌قدر خودکار در دستم می‌لرزید که خنده‌اش می‌گرفت.

هیچ‌وقت جز سلام و خداحافظ، حرفی نمی‌زد. فقط یک بار گفت: «چقدر نامه دارید! خوش به حالتان!» و من تا صبح آن جمله را تکرار می‌کردم، لبخند می‌زدم و به نظرم عاشقانه‌ترین جمله دنیا بود. «چقدر نامه دارید! خوش به حالتان!» عاشقانه‌تر از این جمله هم بود؟

تا اینکه یک روز وقتی داشتم امضا می‌کردم، مرد فضول همسایه از آنجا رد شد. ما را که دید، زیر لب گفت: «دخترهٔ بی‌حیا! ببین با چه ریختی اومده دم در! شلوارشو!» متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است. جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود. آن‌قدر یک لحظه غرق شلوار کهنه‌ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من، طرف را روی زمین خوابانده و با هم گلاویز شده‌اند! مگر پیک آسمانی هم کتک می‌زند؟ مردم آن‌ها را از هم جدا کردند. از لبش خون می‌آمد و می‌لرزید. موهای طلایی‌اش هم کمی خونی بود.

یادش رفت خودکار را پس بگیرد. نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر، موتور پلیس ایستاده بود. از ترس در را بستم. احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم!

روز بعد، پستچی پیری آمد. به او گفتم: «آن آقای قبلی چه شد؟» گفت: «بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را می‌داد. به خاطر یک دعوا!» دیگر چیزی نشنیدم. او به خاطر من دعوا کرد! کاش عاشقش نشده بودم!

از آن به بعد، هر وقت صبح‌ها صدای زنگ در را می‌شنوم، به دخترم می‌گویم: «من باز می‌کنم!» اما سال‌هاست که با آمدن اینترنت، پستچی‌ها گم شده‌اند.

یک روز دخترم گفت: «یک جملهٔ عاشقانه بگو.» گفتم: «چقدر نامه دارید. خوش به حالتان!» دخترم فکر کرد دیوانه‌ام!

@takbeyte_nab c🌙
#چیستا_یثربی
.
.
با وفای تو ز بی‌مهری افلاک چه باک؟

@takbeyte_nab c🌙
#غالب_دهلوی
.
.
می‌خوارگان به‌‌ میکده گویند حق مدام

مشغولِ طاعت‌اند در آن مسجدالحرام

@takbeyte_nab c🌙
#وحید_قزوینی
اسم من پیرهن زنانه است.
آنچه میهن، شرم دارد
بر تن خود بپوشاند، منم!
این تاریخ نرینه! این میهن سبیل
تنها یکبار مرا به تن آفتابی نپوشانید،
به تن جویباری، به تن شیشه گلابی...
آنهایی که مرا پوشیدند: جارو بودند و
دیگ بودند و سطل زباله.
آنهایی که مرا پوشیدند: بالای بلند غربت و
بالای تنهایی و عذاب بودند.
آنهایی که مرا بخشیدند
همانا سکوت و قفل و چماق و نعره چلاق و
لباس دردمند بودند.
اسم من پیرهن زنانه است
آنکه از من خبر ندارد و ناله‌ام را نمی‌شنود،
گوش کیپ میهن است!
من مادینه‌ام! من سراپا تمام
تنم از گناه و پرسش عریان حرام
به وجود آمده است!
از همان روز خلقتم،
سنگ رجم به قنداقم بسته شده است و
میهن به رویم تف می‌اندازد!

@takbeyte_nab c🌙
#شیرکوبیکس
C🌙
منم که پاک بُوَد با فَلَکْ حسابْ مرا ...

وَگَر نه هر که تو بینیْ ستاره‌ای دارد
!

@takbeyte_nab c🌙
#صائب_تبریزی
دیوان صائب تبریزی، محمد قهرمان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👷‍♂👷‍♀

پنجم اسفند روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی و روز مهندس گرامی باد 🌹🌸🌹

@takbeyte_nab c🌙
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تک بیت ناب 🌙c
👷‍♂👷‍♀ پنجم اسفند روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی و روز مهندس گرامی باد 🌹🌸🌹 @takbeyte_nab c🌙 .
🔸در روزی چون امروز، محمدبن محمدبن حسن مشهور به خواجه نصيرالدين طوسی در سال ۵۷۹ خورشیدی در طوس زاده شد.

پدرش فقيه شيعه بود و مقدمات فارسی، عربی و فقه را به او آموخت و او را پس از آموختن منطق و حكمت نزد دايی‌اش، در نيشابور به استادان حكمت و نجوم سپرد: «پدر بنده را به استفاده و تردد خدمت بر كمال‌الدين محمد حاسب كه خصوصا در فن رياضی تقدمی حاصل كرده بود، اشارت كرد و بنده پيش او مشغول شدم. ولی چون ميل باطنی برای تميز حق از باطل بود، در علوم مانند حكمت و كلام غور می‌كردم.»

از آنجا كه در آن هنگام مغولان به ايران‌زمين تاخته بودند، او به قلعه اسماعيليان در قهستان جنوب خراسان به فرمانروايی ناصرالدين عبدالرحيم بن ابومنصور پناه برد يعنی تنها فرقه‌ای كه از نيروی پايداری در برابر تجاوزگران مغول برخوردار بود.

او در آنجا كتاب "اخلاق ناصری" را تدوين كرد كه ترجمه و تأليفی از دو كتاب عربی در اخلاق عملی است.

پس از اينكه مدتی به خاطر نامه‌نگاری با وزير خليفه عباسی به زندان افتاد، به قلعه "ميموندژ" و "الموت" پناه برد و در آنجا رساله‌ها (مقاله ها) و كتاب‌های بسياری مانند "اساس الاقتباس" در منطق نظری و آثاری در نجوم و رياضيات و موسيقی نوشت.

او از گسترش‌دهندگان دانش مثلثات و اخترشناسی به شمار می‌‌رود و چون در بيشتر رشته‌های معمول روزگارش آثاری ترجمه كرده يا نوشته، به "استاد البشر" معروف بوده است.

۵۶ ساله بود كه هلاكو آخرين نيروهای اسماعيليان را شكست داد و او هم چون اختيار ديگری نداشت با خان مغول همراه و وزير او شد. او فرمانروای تازه را بر آن داشت كه مراغه را پايتخت خود سازد و به اين ترتيب شهر كوچک و ويرانی را به آبادترين منطقه ايران‌زمين تبديل ساخت. رصدخانه‌ای كه او با ۴۰ هزار كتاب در پايتخت هلاكوخان بنيان نهاد نامدارترين مركز آموزش عالی تا هنگام درگذشتش بود و او خود آثار ماندگاری برای تدريس در آن مركز نگاشت كه شناخته‌ترين آنها "زيج ايلخانی" در موضوع گاهشماری و محاسبه مسافت‌های بلند است.

او نخستين ايرانی است كه آگاهانه در رساله پزشكی خود به آسيب‌های روان‌تنی اشاره می‌كند. در رساله كوتاه موسيقی‌اش هم برای نخستين بار، زير و بمی نواها را با شدت و سرعت نوسان سيم ساز محاسبه و انتشار صوت را به موج‌های آب تشبيه كرد. خواجه نصيرالدين طوسی در ۷۴ سالگی در بغداد درگذشت.

‌دنیای علم او را به خوبی می شناسد، یک دهانه آتشفشانی ۶۰ کیلومتری در نیم‌کره جنوبی ماه به نام خواجه نصیرالدین طوسی نام‌گذاری و یک خرده سیاره که توسط ستاره‌شناس روسی نیکلای استفانویچ چرنیخ در ۱۹۷۹ کشف شد نیز به نام وی نامیده شده‌است. هرچند در ایران پنجم اسفند روز مهندس نام‌گذاری شده است (و خیابانی به نام خیابان شهید خواجه نصیرالدین طوسی که نمی‌دانم تابلوی آن اصلاح شده است یا نه؟!) اما او علاوه بر علوم تجربی در نظریه‌پردازی سیاسی نیز صاحبنظر بوده است با این حال آشنایی با خواجه در ایران به اندازه شهرت او در ساحت علم نیست.
#روز_مهندس گرامی باد🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
در قسمت دهم سریال قهوه پدری، شعری را به غلط به صائب تبریزی منسوب کرده‌اند. صورت صحیح شعر که متعلق به «واعظ قزوینی» است، این است:

نماید خاک را هر دم به انگشت عصا پیری
که امروز است یا فردا که خواهد بود جا اینجا

#واعظ_قزوینی

* بهتر است که هنرمندان گرامی نسبت به شعر و ادبیات فارسی حساسیت بیشتری داشته باشند. اگر مطمئن نیستید سراینده اصلی یک شعر کیست، از کسی نام نبرید. زبان و ادبیات فارسی میراث ملی ماست. از آن پاسداری کنیم.

#کتاب_بخوانیم
#اینترنت_معتبر_نیست
اگر مرگ محتوم است و انسان نمی‌تواند از تاریخ مرگ خود گریزی داشته باشد، با مطالعه‌ی کتاب می‌توان تاریخ تولد را به گذشته‌های دورتر عقب برد.

@takbeyte_nab c🌙
#اومبرتو_اکو
🌙c

در حوصله‌ی ما چه کند شیشه و ساغر؟

در جام بریزید مگر شط‍ فراتی...


#فغفور_لاهیجی
@takbeyte_nab c🌙
C🌙

بی‌کیمیای مستی تبدیل غم محال است؛

یا مِی حلال فرما یا غم حرام گردان...


#نظیری_نیشابوری
@takbeyte_nab c🌙
C🌙
هر فردی که یادگیری را متوقف کند پیر شده است
چه 60 ساله باشد و چه 25 ساله.

و کسی که همچنان به دنبال یادگیری باشد جوان خواهد ماند، و عالی‌ترین اتفاق در زندگی جوان ماندن است.

@takbeyte_nab c🌙
.
زندگی را به فصول سال تشبیه می کنم.
هیچ فصلی همیشگی نیست.
در زندگی نیز روزهایی برای کاشت، داشت، استراحت و تجدید حیات وجود دارد.
زمستان تا ابد طول نمی کشد.
اگر امروز مشکلاتی دارید ،بدانید که بهار هم در پیش است...🌸

@takbeyte_nab c🌙

#آنتونی_رابینز