از کانالِ #سخنان #تکان دهنده
آیا میدونی چرا بیش از نودوپنج درصدِ#نابینایان بلد نیستند در برپایی سوروساتهایی مثل پختن بَلالی، کباب، جوجه، کِتفوبال و نظیرِ اینها کمک کنند؟
شما چطور؟
آیا شما #نابینای مطلقی؟
آیا شما میتونی در پُختنِ کباب و بَلالی به همسفر هات کمک کنی؟
نکنه شما هم جزوِ اون نودوپنج درصدی هستی که فقط میرن میخورن و برمیگردن؟!
مفهومی به اسمِ مایعِ کباب رو به سیخ زدن با گوشا و دستات غریبهست؟
اگه یکی ازت بخواد کِتفوبالها رو به سیخ بکشی میتونی یا نمیتونی؟
اگه یکی بگه شما بیا آتیش رو برپا کن تا من بَلال پوست بِکَنَم چطور؟ بلدی؟
شخصا دیدم که از هر صد نفر #نابینا، بیشتر از نودوپنج نفرشون نمیتونن توی کار های ساده و روزمرهی تفریحی توی مسافرتها و پیکنیکها دستِ کمککنندهای برای جمع باشند.
میدونی چرا این اتفاق میافته که وقتی یه #نابینا بزرگ میشه هیچی حتی یه ظرف شستنِ ساده بلد نیست؟ چون از بچگی یادش ندادند و یاد نگرفته و حالام که بزرگ شده واسش مهم نیست. میگه رستوران برام میاره. یه نفر رو اجیر میکنم واسم بپزه. پول که باشه همه چی هست. من اینطوری بیشتر حال میکنم. اولا که پول همیشه و برای همه نیست. بعد اصلا فرض کنیم که پول برای تو هست. باشه. قبوله. با پول یه چیزایی حل میشه ولی آیا مطمئنی همه چی حل میشه؟
وقتی یه نفر رو اجیر کنی واست کباب بپزه، یعنی حریمِ خصوصیِ زن و بچهات به همراه حریمِ خصوصیِ خودت از بین میره.
شاید نمیدونستی که مقاماتِ بالای حکومتی یا خرپولها از محافظها متنفرند به دلیلِ اینکه حریمِ خصوصیشون پیشِ محافظها نقض میشه و محافظها ناخواسته از همه چیزشون خبر دارن. حتی تِرامپ ده روزِ اول که توی کاخِ سفید بود، از برنامههای غذا خوردنِاجباریِ توی کاخ خسته شده بود و حالش از نداشتنِ حریمِ خصوصی به هم خورده بود.
وقتی خودت نتونی یه کبابِ آتیشی راه بندازی، از لذتی که داره و میتونستی ببری محرومی.
وقتی نتونی کمکِ جمع باشی، حس دلسوزیای که همه ازش بدمون میاد بِهِت پیدا میکنن.
یادت باشه اگه الان بچهای یا نوجوان، از همین حالا شروع کن کارایی که بینا های هم سن و سالِ تو از روی دستِ بزرگتر هاشون یاد میگیرن رو بخواهی که یادت بِدَن و یاد بگیری. اگه هم بچگیاتگذشته و دیگه الان بزرگ شدی و میبینی هیچی بلد نیستی، از یکی از اعضای خانواده یا یکی از دوستات که باهاش صمیمیتری بخواه دو سه بار ببردت یه باغی جایی واسه پیکنیک و این مهارتِ سوروسات به پا کردن رو تمرین کن.
اگه فکر میکنی تو هم یه آدمِ عادی هستی، این یادت باشه که یه آدمِ عادی، یه #نابینا، باید دقیقا مثل فردِ بینا، از بچگی هرچی ضروریه و قراره یاد بگیره رو یاد بگیره تا واسش مهارت بشه نه اینکه توی بزرگسالی به زحمت بیفته برای یاد گرفتنِ سادهترین کارها.
این فقط یه پیامِ تلگرامیِ صِرف نباشهها. واقعا به چیزی که خوندی عمل کن تا از عادی بودن لذت ببری.
تلاش کن. یاد بگیر. عادی باش. مطمئنا همه طورِ دیگهای روت حساب خواهند کرد.
@sokhananetekandahande
آیا میدونی چرا بیش از نودوپنج درصدِ#نابینایان بلد نیستند در برپایی سوروساتهایی مثل پختن بَلالی، کباب، جوجه، کِتفوبال و نظیرِ اینها کمک کنند؟
شما چطور؟
آیا شما #نابینای مطلقی؟
آیا شما میتونی در پُختنِ کباب و بَلالی به همسفر هات کمک کنی؟
نکنه شما هم جزوِ اون نودوپنج درصدی هستی که فقط میرن میخورن و برمیگردن؟!
مفهومی به اسمِ مایعِ کباب رو به سیخ زدن با گوشا و دستات غریبهست؟
اگه یکی ازت بخواد کِتفوبالها رو به سیخ بکشی میتونی یا نمیتونی؟
اگه یکی بگه شما بیا آتیش رو برپا کن تا من بَلال پوست بِکَنَم چطور؟ بلدی؟
شخصا دیدم که از هر صد نفر #نابینا، بیشتر از نودوپنج نفرشون نمیتونن توی کار های ساده و روزمرهی تفریحی توی مسافرتها و پیکنیکها دستِ کمککنندهای برای جمع باشند.
میدونی چرا این اتفاق میافته که وقتی یه #نابینا بزرگ میشه هیچی حتی یه ظرف شستنِ ساده بلد نیست؟ چون از بچگی یادش ندادند و یاد نگرفته و حالام که بزرگ شده واسش مهم نیست. میگه رستوران برام میاره. یه نفر رو اجیر میکنم واسم بپزه. پول که باشه همه چی هست. من اینطوری بیشتر حال میکنم. اولا که پول همیشه و برای همه نیست. بعد اصلا فرض کنیم که پول برای تو هست. باشه. قبوله. با پول یه چیزایی حل میشه ولی آیا مطمئنی همه چی حل میشه؟
وقتی یه نفر رو اجیر کنی واست کباب بپزه، یعنی حریمِ خصوصیِ زن و بچهات به همراه حریمِ خصوصیِ خودت از بین میره.
شاید نمیدونستی که مقاماتِ بالای حکومتی یا خرپولها از محافظها متنفرند به دلیلِ اینکه حریمِ خصوصیشون پیشِ محافظها نقض میشه و محافظها ناخواسته از همه چیزشون خبر دارن. حتی تِرامپ ده روزِ اول که توی کاخِ سفید بود، از برنامههای غذا خوردنِاجباریِ توی کاخ خسته شده بود و حالش از نداشتنِ حریمِ خصوصی به هم خورده بود.
وقتی خودت نتونی یه کبابِ آتیشی راه بندازی، از لذتی که داره و میتونستی ببری محرومی.
وقتی نتونی کمکِ جمع باشی، حس دلسوزیای که همه ازش بدمون میاد بِهِت پیدا میکنن.
یادت باشه اگه الان بچهای یا نوجوان، از همین حالا شروع کن کارایی که بینا های هم سن و سالِ تو از روی دستِ بزرگتر هاشون یاد میگیرن رو بخواهی که یادت بِدَن و یاد بگیری. اگه هم بچگیاتگذشته و دیگه الان بزرگ شدی و میبینی هیچی بلد نیستی، از یکی از اعضای خانواده یا یکی از دوستات که باهاش صمیمیتری بخواه دو سه بار ببردت یه باغی جایی واسه پیکنیک و این مهارتِ سوروسات به پا کردن رو تمرین کن.
اگه فکر میکنی تو هم یه آدمِ عادی هستی، این یادت باشه که یه آدمِ عادی، یه #نابینا، باید دقیقا مثل فردِ بینا، از بچگی هرچی ضروریه و قراره یاد بگیره رو یاد بگیره تا واسش مهارت بشه نه اینکه توی بزرگسالی به زحمت بیفته برای یاد گرفتنِ سادهترین کارها.
این فقط یه پیامِ تلگرامیِ صِرف نباشهها. واقعا به چیزی که خوندی عمل کن تا از عادی بودن لذت ببری.
تلاش کن. یاد بگیر. عادی باش. مطمئنا همه طورِ دیگهای روت حساب خواهند کرد.
@sokhananetekandahande
در خصوص چهار گام نابینایان آمریکایی در رسیدن به موفقیت چی میدونید؟
اولین گام افراد نابینای آمریکایی، رفع اساسیترین مسائل نظیر فقر، به دست آوردن غذایی برای خوردن، لباسی برای پوشیدن، و سرپناهی برای اقامت بود.
وقتی که مسئله ی اساسیشون حل شد، وقتی دیگه گشنه نبودند، رفتند دنبال مسئله ی دوم و گام دوم رو برداشتند. گام دوم نابینایان آمریکایی، ایجاد اشتغال بود. اینکه یه #نابینا تا چه زمانی میتونه به کمک این و اون وابسته باشه، برای اونا یه دغدغه ی بزرگ بود. این شد که گفتند خب بیایید #نابینا ها رو هرجا میشه و میتونن کار کنن استخدام کنیم. نتیجه این شد که تازه توی گام دوم فهمیدند اوه اوه اوه. خیلی از #نابینا ها اصن توانایی ها و مهارت های لازم برای شغل دار شدن رو ندارند. این شد که به فکر افتادن و در سراسر کشورشون، در تمام ایالت های آمریکا، مراکزی رو دایر کردند برای یاد دادن مهارت های روزمره، خودیاری، شغلی، تحصیلی، و ترفند های نابینایی به #نابینا هاشون. از نحوه صحیح بازو بست کردن پیچ ها و لامپ ها تا پوست گرفتن میوه ها. از جهتیابی و حرکت توی خیابونا تا استفاده از وسایل حملو نقل عمومی. از تحصیلات عالی تا مهارت های لوله کشی و بازو بست کردن کولر و سینک و تانک سیفون. از هر کجا تا ناکجا. وقتی #نابینا هاشون گرگ شدند و از #نابینا های دستو پا چُلُفتی تبدیل شدند به #نابینا های زرنگ و توانا، اون وقت توی بوق و کرنا کردند که آهای بیایید ببینید که #نابینا ها میتونن کار کنن ولی کسی بهشون کار نمیده. این شد که اول #نابینا توانا شد بعد شغل پیدا کرد.
خب حالا دیگه نوبت می رسید به سومین گام. #نابینا هایی که گشنه نبودند، توانا و شاغل بودند، یه مشکل بزرگ داشتند. کسی توی جامعه حساب برابری روشون نمی کرد. #نابینا ها یه مشت آدم قابل ترحم بودند. #نابینا کسی بود که باید دست می کشیدی روی سرش و می گفتی "خدا رو شکرت که من سالمم. آخیییش. حیف تو. طفلکی. حیوونی. گناه داری!" #نابینا اقلیتی بود که حقوق شهروندیش با افراد بینا برابر نبود. مثلا یه نابینای توانا و سیر و شاغل اگه می خواست باسگِ راهنماش مسافرت کنه، توی اماکن عمومی و رستوران ها جلوشو می گرفتند و سگشو مینداختن بیرون. یا یه #نابینا توی فرودگاه نمیتونست کارت پرواز بگیره چون فرودگاهی ها می گفتن یه #نابینا نمیتونه از پس خودش بر بیاد و می گفتن باید یه همراه داشته باشه. این شد که شروع کردند به جنگیدن برای حقوق شهروندی برابر با دیگران. جنگیدند و جنگیدند. آخرشم به هدفشون رسیدن. #نابینا ها تمام این کارا رو با تشکیل یه انجمن ملی رفاه نابینایان آمریکایی با نفوذ بین نمایندگان مجلسشون پیش بردند. خیلی از قوانین رو طوری تغییر دادند و خیلی از قوانین جدید رو طوری تصویب کردند تا دیگه #نابینا یه فرد نیازمند به دلسوزی در نظر گرفته نشه.
حالا #نابینا گشنه نیست، سیره. ناتوان نیست، توانمنده. بیکار نیست، شاغله. شهروند درجه دومی نیست، با دیگران برابره. اما گام چهارمی که نابینایان آمریکایی در حال برداشتنش هستند، گام بزرگ، دشوار، و خیلی جالبیه. نابینایان آمریکایی به این نتیجه رسیدن که این گام چهارم رو نمیشه با استفاده از قانون برداشت. این گامچهارم، گامیه که باید خود #نابینا با نشون دادن خودش توی جامعه و رسانه ها و محل کار و منزل برداره. گام چهارم میگه حقوق برابر مساوی هست با مسئولیت برابر. #نابینا ها توی گام چهارم حرفشون اینه که حالا که ما #نابینا ها با افراد بینا برابریم، حالا که شاغلیم و حقوق شهروندی مساوی داریم، پس باید مسئولیت های ما هم به اندازه ی افراد بینا زیاد و سنگین باشه. نگید چون نابیناست نمیتونه با بینا ها کار کنه. نگید چون نابیناست مسئولیت های کمتر، کوچیکتر، و سبکتر رو به نابیناهه بدید. ما هم میخوایم مثل بینا ها، با بینا ها، و به اندازه ی بینا ها کار کنیم و مسئولیت داشته باشیم.
خوب فکر کنید ببینید توی ایران ما #نابینا ها در چندمین قدم هستیم؟
اصلا ما هنوز هیچ قدمی برداشتیم؟
فکر می کنید #نابینا های آمریکایی قدم پنجمی هم در آینده بر می دارن؟
اگه آره، اون قدم چی میتونه باشه؟
#سخنان #تکان #دهنده
@sokhananetekandahande
اولین گام افراد نابینای آمریکایی، رفع اساسیترین مسائل نظیر فقر، به دست آوردن غذایی برای خوردن، لباسی برای پوشیدن، و سرپناهی برای اقامت بود.
وقتی که مسئله ی اساسیشون حل شد، وقتی دیگه گشنه نبودند، رفتند دنبال مسئله ی دوم و گام دوم رو برداشتند. گام دوم نابینایان آمریکایی، ایجاد اشتغال بود. اینکه یه #نابینا تا چه زمانی میتونه به کمک این و اون وابسته باشه، برای اونا یه دغدغه ی بزرگ بود. این شد که گفتند خب بیایید #نابینا ها رو هرجا میشه و میتونن کار کنن استخدام کنیم. نتیجه این شد که تازه توی گام دوم فهمیدند اوه اوه اوه. خیلی از #نابینا ها اصن توانایی ها و مهارت های لازم برای شغل دار شدن رو ندارند. این شد که به فکر افتادن و در سراسر کشورشون، در تمام ایالت های آمریکا، مراکزی رو دایر کردند برای یاد دادن مهارت های روزمره، خودیاری، شغلی، تحصیلی، و ترفند های نابینایی به #نابینا هاشون. از نحوه صحیح بازو بست کردن پیچ ها و لامپ ها تا پوست گرفتن میوه ها. از جهتیابی و حرکت توی خیابونا تا استفاده از وسایل حملو نقل عمومی. از تحصیلات عالی تا مهارت های لوله کشی و بازو بست کردن کولر و سینک و تانک سیفون. از هر کجا تا ناکجا. وقتی #نابینا هاشون گرگ شدند و از #نابینا های دستو پا چُلُفتی تبدیل شدند به #نابینا های زرنگ و توانا، اون وقت توی بوق و کرنا کردند که آهای بیایید ببینید که #نابینا ها میتونن کار کنن ولی کسی بهشون کار نمیده. این شد که اول #نابینا توانا شد بعد شغل پیدا کرد.
خب حالا دیگه نوبت می رسید به سومین گام. #نابینا هایی که گشنه نبودند، توانا و شاغل بودند، یه مشکل بزرگ داشتند. کسی توی جامعه حساب برابری روشون نمی کرد. #نابینا ها یه مشت آدم قابل ترحم بودند. #نابینا کسی بود که باید دست می کشیدی روی سرش و می گفتی "خدا رو شکرت که من سالمم. آخیییش. حیف تو. طفلکی. حیوونی. گناه داری!" #نابینا اقلیتی بود که حقوق شهروندیش با افراد بینا برابر نبود. مثلا یه نابینای توانا و سیر و شاغل اگه می خواست باسگِ راهنماش مسافرت کنه، توی اماکن عمومی و رستوران ها جلوشو می گرفتند و سگشو مینداختن بیرون. یا یه #نابینا توی فرودگاه نمیتونست کارت پرواز بگیره چون فرودگاهی ها می گفتن یه #نابینا نمیتونه از پس خودش بر بیاد و می گفتن باید یه همراه داشته باشه. این شد که شروع کردند به جنگیدن برای حقوق شهروندی برابر با دیگران. جنگیدند و جنگیدند. آخرشم به هدفشون رسیدن. #نابینا ها تمام این کارا رو با تشکیل یه انجمن ملی رفاه نابینایان آمریکایی با نفوذ بین نمایندگان مجلسشون پیش بردند. خیلی از قوانین رو طوری تغییر دادند و خیلی از قوانین جدید رو طوری تصویب کردند تا دیگه #نابینا یه فرد نیازمند به دلسوزی در نظر گرفته نشه.
حالا #نابینا گشنه نیست، سیره. ناتوان نیست، توانمنده. بیکار نیست، شاغله. شهروند درجه دومی نیست، با دیگران برابره. اما گام چهارمی که نابینایان آمریکایی در حال برداشتنش هستند، گام بزرگ، دشوار، و خیلی جالبیه. نابینایان آمریکایی به این نتیجه رسیدن که این گام چهارم رو نمیشه با استفاده از قانون برداشت. این گامچهارم، گامیه که باید خود #نابینا با نشون دادن خودش توی جامعه و رسانه ها و محل کار و منزل برداره. گام چهارم میگه حقوق برابر مساوی هست با مسئولیت برابر. #نابینا ها توی گام چهارم حرفشون اینه که حالا که ما #نابینا ها با افراد بینا برابریم، حالا که شاغلیم و حقوق شهروندی مساوی داریم، پس باید مسئولیت های ما هم به اندازه ی افراد بینا زیاد و سنگین باشه. نگید چون نابیناست نمیتونه با بینا ها کار کنه. نگید چون نابیناست مسئولیت های کمتر، کوچیکتر، و سبکتر رو به نابیناهه بدید. ما هم میخوایم مثل بینا ها، با بینا ها، و به اندازه ی بینا ها کار کنیم و مسئولیت داشته باشیم.
خوب فکر کنید ببینید توی ایران ما #نابینا ها در چندمین قدم هستیم؟
اصلا ما هنوز هیچ قدمی برداشتیم؟
فکر می کنید #نابینا های آمریکایی قدم پنجمی هم در آینده بر می دارن؟
اگه آره، اون قدم چی میتونه باشه؟
#سخنان #تکان #دهنده
@sokhananetekandahande