#دانشهای_ادبی
#تست_آرایه
#اسلوب_معادله
در تمام ابیات زیر اسلوب معادله به کار رفته است بهجز در بیت گزینه ...؟
۱. محرم این هوش جز بی هوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
۲. حریص را نکند نعمت دو عالم سیر
همیشه آتش سوزنده اشتها دارد
۳. می شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگ ها را می کند باد خزان از هم جدا
۴. سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
@adabiate10
ادبیات دهم تا کنکور
۱ (1)
👍1%
۲ (3)
👍2%
۳ (1)
👍1%
۴ (118)
👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍96%
🕴 تعدادکل رای ها: 123
#تست_آرایه
#اسلوب_معادله
در تمام ابیات زیر اسلوب معادله به کار رفته است بهجز در بیت گزینه ...؟
۱. محرم این هوش جز بی هوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
۲. حریص را نکند نعمت دو عالم سیر
همیشه آتش سوزنده اشتها دارد
۳. می شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگ ها را می کند باد خزان از هم جدا
۴. سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
@adabiate10
ادبیات دهم تا کنکور
۱ (1)
👍1%
۲ (3)
👍2%
۳ (1)
👍1%
۴ (118)
👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍96%
🕴 تعدادکل رای ها: 123
#دانشهای_ادبی
#اسلوب_معادله
✔اسلوب معادله درلغت:
اسلوب به معنی روش و شیوه ومعادله به معنی برابری، پس اسلوب معادله یعنی:« روش برابری » وچون دومصراع ازنظرمعنا ومفهوم یکسان هستندبه این نام نامیده شده است.
✔تعریف:
در اصطلاح ادبی وقتی شاعر دو مصراع یک بیت را طوری هنرمندانه بیان کند که تصور شود درظاهر هیچ ارتباط معنایی با هم ندارند وهرکدام معنای مستقلی دارند ولی در واقع یک مصراع مصداق ومثال و معادلی برای مصراع دیگر باشد به آن اسلوب معادله گفته میشود.
به زبان ساده تر وقتی شاعر دریک مصراع نکته و مطلبی را ذکر کند ودر مصراع دیگر برای روشن تر شدن مطلب مثالی ذکر کند.
✔ویژگی ها و راه تشخیص این آرایه:
۱_دو مصراع کاملا از نظر نحوی و در ظاهر مستقل هستند وهیچ حرف ربط یا شرط یا چیز دیگری آن ها را حتی در معنا به هم مرتبط نمی کند به طوری که می توان جای مصراع ها را عوض کرد یا میان آن ها علامت مساوی( = ) گذاشت.
۲_ ارتباط دو مصراع بر پایه تشبیه است.
۳_مصراع دوم، مصداق و مثالی برای مصراع اول است وبرعکس.
۴_ می توان بعد از مصراع اول«همان طور که» قرار داد.
۵_پیام نهایی و غرض شاعر در دومصراع یکسان است ومعمولا مفهومی حکمی،فلسفی،اخلاقی و...دارد.
۶_ معمولا یک مصراع ذهنی و غیرملموس است ومصراع دیگر عینی و ملموس ازتجربیات روزمره و حکمتهای عامیانه.
مثال:
√بی کمالی های انسان ازسخن پیدا شود( موضوع)
پسته ی بی مغزچون لب واکند رسوا شود(مثال)
یا
√ریشه ی نخل کهنسال از جوان افزون تر است(مثال)
بیش تر دلبستگی باشد به دنیا پیر را( موضوع)
۷_این آرایه بیشتر در دو مصراع است به ویژه در اشعار سبک هندی واشعار سعدی ولی گاهی دو بیتی هم در شعرقدما دیده شده مثل:
√کهتری را که مهتری یابد
هم بدان چشم کهتری منگر
خُرد شاخی که شد درخت بزرگ
در بزرگیش، سرسری منگر
۸_وقتی میان دومصراع حرف ربط «که » و....بیاید دیگر اسلوب معادله نیست وتمثیل یا تشبیه تمثیل است چون استقلال نحوی وجود ندارد
مثل:
√من از روییدن خارسردیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد به این بالا نشستنها
۹_در تمثیل واسلوب معادله شاعر یا گوینده الزاما ازیک مثل استفاده نمی کند بلکه مثالی روشنتر وقابل فهم تر برای سخن خود می آورد وتفاوت اسلوب معادله وتمثیل با ارسالالمثل درهمین است که در ارسالالمثل الزاما یک مثل ذکر می شود
مثل بیت زیر که ارسالالمثل است:
√اندک اندک به هم شود بسیار
دانه دانه است غلّه در انبار
اما دربیت زیرچون برای روشن ترشدن مطلب مثالی ذکرکرده اسلوب معادله است:
√کبر زشت و ازگدایان زشت تر
روزبرف و سرد، آنگه جامه تر
✔شرایط داشتن اسلوب معادله:
1_دو مصراع از نظر نحوی وحتی معنایی استقلال داشته باشند.
2_هردومصراع مفهوم یکسانی را برسانند.
پس اگر دومصراع به هر دلیلی به هم وابسته باشند ونیز مفهوم یکسانی نداشته باشند اسلوب معادله نیست.
✴️نمونه هایی از این آرایه:
⇦عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را
دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را
⇦آدمی پیر که شد حرص جوان می گردد
خواب در وقت سحرگاه جوان می گردد
⇦دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
⇦سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات
غرفه درنیل چه اندیشه کند باران را
⇦عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود
⇦می شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگ ها را می کند باد خزان از هم جدا
⇦پختگی را سبب اندوه شب هجران است
تا بر آتش ننهی، خامی اسپند به جاست
⇦تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نگردد
⇦اظهار اشک پیش ستمگر ز ابلهی است
اشک کباب موجب طغیان آتش است
⇦چه حاجت است به تحصیل علم عارف را
ز خود بر آمده را نردبان نمی باید
⇦نباید سخن گفت نا ساخته
نشاید بریدن نینداخته
⇦ز سخت گیری دوران چه باک عارف را
ز قحط سال هما بینوا نخواهد شد
⇦دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را
شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است
⇦از مردم بداصل نخیزد هنر نیک
کافور نخیزد زدرختان سپیدار
⇦پیشانی عفو تورا پر چین نسازد جرم
آیینه کی بر هم خورد اززشتی تمثال ها
⇦افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
⇦مکن صبر بر عامل ظلم دوست
چه از فربهی بایدش کند پوست
سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید
⇦دل که شد غافل زحق فرمان پذیرتن شود
می برد هرجا که خواهد اسب،خوابآلوده را
⇦دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد
در آتش سوزنده چه آرام توان داشت
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
مریم بهوندی
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#اسلوب_معادله
✔اسلوب معادله درلغت:
اسلوب به معنی روش و شیوه ومعادله به معنی برابری، پس اسلوب معادله یعنی:« روش برابری » وچون دومصراع ازنظرمعنا ومفهوم یکسان هستندبه این نام نامیده شده است.
✔تعریف:
در اصطلاح ادبی وقتی شاعر دو مصراع یک بیت را طوری هنرمندانه بیان کند که تصور شود درظاهر هیچ ارتباط معنایی با هم ندارند وهرکدام معنای مستقلی دارند ولی در واقع یک مصراع مصداق ومثال و معادلی برای مصراع دیگر باشد به آن اسلوب معادله گفته میشود.
به زبان ساده تر وقتی شاعر دریک مصراع نکته و مطلبی را ذکر کند ودر مصراع دیگر برای روشن تر شدن مطلب مثالی ذکر کند.
✔ویژگی ها و راه تشخیص این آرایه:
۱_دو مصراع کاملا از نظر نحوی و در ظاهر مستقل هستند وهیچ حرف ربط یا شرط یا چیز دیگری آن ها را حتی در معنا به هم مرتبط نمی کند به طوری که می توان جای مصراع ها را عوض کرد یا میان آن ها علامت مساوی( = ) گذاشت.
۲_ ارتباط دو مصراع بر پایه تشبیه است.
۳_مصراع دوم، مصداق و مثالی برای مصراع اول است وبرعکس.
۴_ می توان بعد از مصراع اول«همان طور که» قرار داد.
۵_پیام نهایی و غرض شاعر در دومصراع یکسان است ومعمولا مفهومی حکمی،فلسفی،اخلاقی و...دارد.
۶_ معمولا یک مصراع ذهنی و غیرملموس است ومصراع دیگر عینی و ملموس ازتجربیات روزمره و حکمتهای عامیانه.
مثال:
√بی کمالی های انسان ازسخن پیدا شود( موضوع)
پسته ی بی مغزچون لب واکند رسوا شود(مثال)
یا
√ریشه ی نخل کهنسال از جوان افزون تر است(مثال)
بیش تر دلبستگی باشد به دنیا پیر را( موضوع)
۷_این آرایه بیشتر در دو مصراع است به ویژه در اشعار سبک هندی واشعار سعدی ولی گاهی دو بیتی هم در شعرقدما دیده شده مثل:
√کهتری را که مهتری یابد
هم بدان چشم کهتری منگر
خُرد شاخی که شد درخت بزرگ
در بزرگیش، سرسری منگر
۸_وقتی میان دومصراع حرف ربط «که » و....بیاید دیگر اسلوب معادله نیست وتمثیل یا تشبیه تمثیل است چون استقلال نحوی وجود ندارد
مثل:
√من از روییدن خارسردیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد به این بالا نشستنها
۹_در تمثیل واسلوب معادله شاعر یا گوینده الزاما ازیک مثل استفاده نمی کند بلکه مثالی روشنتر وقابل فهم تر برای سخن خود می آورد وتفاوت اسلوب معادله وتمثیل با ارسالالمثل درهمین است که در ارسالالمثل الزاما یک مثل ذکر می شود
مثل بیت زیر که ارسالالمثل است:
√اندک اندک به هم شود بسیار
دانه دانه است غلّه در انبار
اما دربیت زیرچون برای روشن ترشدن مطلب مثالی ذکرکرده اسلوب معادله است:
√کبر زشت و ازگدایان زشت تر
روزبرف و سرد، آنگه جامه تر
✔شرایط داشتن اسلوب معادله:
1_دو مصراع از نظر نحوی وحتی معنایی استقلال داشته باشند.
2_هردومصراع مفهوم یکسانی را برسانند.
پس اگر دومصراع به هر دلیلی به هم وابسته باشند ونیز مفهوم یکسانی نداشته باشند اسلوب معادله نیست.
✴️نمونه هایی از این آرایه:
⇦عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را
دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را
⇦آدمی پیر که شد حرص جوان می گردد
خواب در وقت سحرگاه جوان می گردد
⇦دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
⇦سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات
غرفه درنیل چه اندیشه کند باران را
⇦عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود
⇦می شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگ ها را می کند باد خزان از هم جدا
⇦پختگی را سبب اندوه شب هجران است
تا بر آتش ننهی، خامی اسپند به جاست
⇦تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نگردد
⇦اظهار اشک پیش ستمگر ز ابلهی است
اشک کباب موجب طغیان آتش است
⇦چه حاجت است به تحصیل علم عارف را
ز خود بر آمده را نردبان نمی باید
⇦نباید سخن گفت نا ساخته
نشاید بریدن نینداخته
⇦ز سخت گیری دوران چه باک عارف را
ز قحط سال هما بینوا نخواهد شد
⇦دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را
شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است
⇦از مردم بداصل نخیزد هنر نیک
کافور نخیزد زدرختان سپیدار
⇦پیشانی عفو تورا پر چین نسازد جرم
آیینه کی بر هم خورد اززشتی تمثال ها
⇦افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
⇦مکن صبر بر عامل ظلم دوست
چه از فربهی بایدش کند پوست
سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید
⇦دل که شد غافل زحق فرمان پذیرتن شود
می برد هرجا که خواهد اسب،خوابآلوده را
⇦دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد
در آتش سوزنده چه آرام توان داشت
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
مریم بهوندی
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#دانشهای_ادبی
#حسآمیزی چیست؟
آمیختن دو حس است در یک کلام به گونه ای که از یک حس به جای حس دیگر استفاده شود .
و این آمیختگی سبب زیبایی سخن گردد .
مثال : ببین چه می گویم .
توضیح : شما سخن را با حس شنوایی در می یابید اما گوینده از شما می خواهد سخن او را ببینید که به این آمیختگی حس ها ،
« حس آمیزی » می گویند .
مثالهای دیگر :
خبر تلخی بود . روشنی را بچشیم . با مزه نوشتن . آوای سبک و لطیف . قیافه بانمک . پند تلخ . نگاه تلخ . چشم شور ...
نقطه اوج حسآمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است.
🖋
@adabiate10
ولی رمز تأثير و زيبايی حسآميزی در چيست ؟؟
چرا جابهجايی حسها گاهی دلپذيرتر از صورت طبیعی آنهاست ؟؟
يک عامل می تواند اين باشد که تعداد صفات در ميان حس های مختلف ، متفاوت است
و عامل ديگر اين که انسان در مقابل بعضی حواس ، واکنش عاطفی ويژه ای دارد .
مثلآ صداها فقط چند صفت معدود دارند ؛ يا بلندند ، يا کوتاه يا زير يا بم و انسان در برابر اين صدا ها ، قضاوتهای شناخته شدهای ندارد ،
در حالی که در برابر مزه ها چنين قضاوت روشنی وجود دارد. شيرينی را همه به طور ملموسی میپسندند و تلخی را هيچ کس نمیپسندد .
بنابر اين وقتی کسی بخواهد خبری را ناپسند جلوه دهد ، در قلمرو حس شنوايی صفت شناخته شده و بارزی پيدا نمیکند ، اما در قلمرو چشايی چنين صفتی وجود دارد و او بهناچار مثلآ می گويد :
« خبر تلخ»
و از همين روی است که در بيشتر حس آميزیها گرايش به سوی حواس بينايی ، چشايی ، يا بساوايی است .
دکتر مهری رزمجو
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
مطالب و نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#حسآمیزی چیست؟
آمیختن دو حس است در یک کلام به گونه ای که از یک حس به جای حس دیگر استفاده شود .
و این آمیختگی سبب زیبایی سخن گردد .
مثال : ببین چه می گویم .
توضیح : شما سخن را با حس شنوایی در می یابید اما گوینده از شما می خواهد سخن او را ببینید که به این آمیختگی حس ها ،
« حس آمیزی » می گویند .
مثالهای دیگر :
خبر تلخی بود . روشنی را بچشیم . با مزه نوشتن . آوای سبک و لطیف . قیافه بانمک . پند تلخ . نگاه تلخ . چشم شور ...
نقطه اوج حسآمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است.
🖋
@adabiate10
ولی رمز تأثير و زيبايی حسآميزی در چيست ؟؟
چرا جابهجايی حسها گاهی دلپذيرتر از صورت طبیعی آنهاست ؟؟
يک عامل می تواند اين باشد که تعداد صفات در ميان حس های مختلف ، متفاوت است
و عامل ديگر اين که انسان در مقابل بعضی حواس ، واکنش عاطفی ويژه ای دارد .
مثلآ صداها فقط چند صفت معدود دارند ؛ يا بلندند ، يا کوتاه يا زير يا بم و انسان در برابر اين صدا ها ، قضاوتهای شناخته شدهای ندارد ،
در حالی که در برابر مزه ها چنين قضاوت روشنی وجود دارد. شيرينی را همه به طور ملموسی میپسندند و تلخی را هيچ کس نمیپسندد .
بنابر اين وقتی کسی بخواهد خبری را ناپسند جلوه دهد ، در قلمرو حس شنوايی صفت شناخته شده و بارزی پيدا نمیکند ، اما در قلمرو چشايی چنين صفتی وجود دارد و او بهناچار مثلآ می گويد :
« خبر تلخ»
و از همين روی است که در بيشتر حس آميزیها گرايش به سوی حواس بينايی ، چشايی ، يا بساوايی است .
دکتر مهری رزمجو
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
مطالب و نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#دانشهای_ادبی
#حسآمیزی چیست؟
آمیختن دو حس است در یک کلام به گونه ای که از یک حس به جای حس دیگر استفاده شود .
و این آمیختگی سبب زیبایی سخن گردد .
مثال : ببین چه می گویم .
توضیح : شما سخن را با حس شنوایی در می یابید اما گوینده از شما می خواهد سخن او را ببینید که به این آمیختگی حس ها ،
« حس آمیزی » می گویند .
مثالهای دیگر :
خبر تلخی بود . روشنی را بچشیم . با مزه نوشتن . آوای سبک و لطیف . قیافه بانمک . پند تلخ . نگاه تلخ . چشم شور ...
نقطه اوج حسآمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است.
🖋
@adabiate10
ولی رمز تأثير و زيبايی حسآميزی در چيست ؟؟
چرا جابهجايی حسها گاهی دلپذيرتر از صورت طبیعی آنهاست ؟؟
يک عامل می تواند اين باشد که تعداد صفات در ميان حس های مختلف ، متفاوت است
و عامل ديگر اين که انسان در مقابل بعضی حواس ، واکنش عاطفی ويژه ای دارد .
مثلآ صداها فقط چند صفت معدود دارند ؛ يا بلندند ، يا کوتاه يا زير يا بم و انسان در برابر اين صدا ها ، قضاوتهای شناخته شدهای ندارد ،
در حالی که در برابر مزه ها چنين قضاوت روشنی وجود دارد. شيرينی را همه به طور ملموسی میپسندند و تلخی را هيچ کس نمیپسندد .
بنابر اين وقتی کسی بخواهد خبری را ناپسند جلوه دهد ، در قلمرو حس شنوايی صفت شناخته شده و بارزی پيدا نمیکند ، اما در قلمرو چشايی چنين صفتی وجود دارد و او بهناچار مثلآ می گويد :
« خبر تلخ»
و از همين روی است که در بيشتر حس آميزیها گرايش به سوی حواس بينايی ، چشايی ، يا بساوايی است .
دکتر مهری رزمجو
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
مطالب و نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#حسآمیزی چیست؟
آمیختن دو حس است در یک کلام به گونه ای که از یک حس به جای حس دیگر استفاده شود .
و این آمیختگی سبب زیبایی سخن گردد .
مثال : ببین چه می گویم .
توضیح : شما سخن را با حس شنوایی در می یابید اما گوینده از شما می خواهد سخن او را ببینید که به این آمیختگی حس ها ،
« حس آمیزی » می گویند .
مثالهای دیگر :
خبر تلخی بود . روشنی را بچشیم . با مزه نوشتن . آوای سبک و لطیف . قیافه بانمک . پند تلخ . نگاه تلخ . چشم شور ...
نقطه اوج حسآمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است.
🖋
@adabiate10
ولی رمز تأثير و زيبايی حسآميزی در چيست ؟؟
چرا جابهجايی حسها گاهی دلپذيرتر از صورت طبیعی آنهاست ؟؟
يک عامل می تواند اين باشد که تعداد صفات در ميان حس های مختلف ، متفاوت است
و عامل ديگر اين که انسان در مقابل بعضی حواس ، واکنش عاطفی ويژه ای دارد .
مثلآ صداها فقط چند صفت معدود دارند ؛ يا بلندند ، يا کوتاه يا زير يا بم و انسان در برابر اين صدا ها ، قضاوتهای شناخته شدهای ندارد ،
در حالی که در برابر مزه ها چنين قضاوت روشنی وجود دارد. شيرينی را همه به طور ملموسی میپسندند و تلخی را هيچ کس نمیپسندد .
بنابر اين وقتی کسی بخواهد خبری را ناپسند جلوه دهد ، در قلمرو حس شنوايی صفت شناخته شده و بارزی پيدا نمیکند ، اما در قلمرو چشايی چنين صفتی وجود دارد و او بهناچار مثلآ می گويد :
« خبر تلخ»
و از همين روی است که در بيشتر حس آميزیها گرايش به سوی حواس بينايی ، چشايی ، يا بساوايی است .
دکتر مهری رزمجو
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
مطالب و نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#دانشهای_ادبی
#متناقضنما #تناقض #پارادوکس
#تضاد
⏺ متناقضنما یا تناقض ظاهری، آوردن دو واژه یا دو معنی که به ظاهر متناقض و متضاد به نظر میرسند و واژه دوم ناقض اولی باشد.
مانند: غم شیرین، جُک جدی، یا قیام آرام.
متناقضنما در کلام، به گونهای که آفریننده زیبایی باشد، جزو آرایههای ادبی بدیعی قرار میگیرد.
تناقض معادل پارادوکس است که در فارسی به بیان نقیضی یا متناقضنما یا ناسازنما
نیز آمده است.
تناقضهای ظاهری در زمینههای متفاوتی بروز میکنند.
زیبایی تناقض در این است که ترکیب سخن به گونهای باشد که تناقض منطقی آن از قدرت اقناع ذهنی و زیبایی آن نکاهد.
نقطه اوج تناقض را در اشعار سبک هندی، به ویژه اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی دانستهاند.
ترکیبهایی چون:
«لباس عریانی»، «فریاد خاموشی»، «بحر آتش» یا «شرم سرافرازی» ،" معراج از پا افتادن"
در اشعار بیدل بسیار دیده میشود؛ مانند این شعر از بیدل:
🔹فلک در خاک میغلطید از شرم سرافرازی
اگر میدید معراج ز پا افتادن ما را
⏺ متناقض نما معمولا به دوشکل درکتاب های درسی آمده است
۱- اضافی با کسره( نقش نمای اضافه با صفت ):
🔹مثال: شولای عریانی ، فریاد خاموشی , درد بی دردی , پادشاه گدا و...
۲- غیر اضافی که باید از مفهوم کلی بیت یا جمله درک شود در این نوع معمولا بین مفهوم یا کلمه ی متضاد نقش نمای «از » نیز می آید
🔹مثال: نیست شو تا هستیات از پی رسد
تا تو هستی هست در تو کی رسد ( هستی از نیستی یافتن)
⏺ تفاوت تضاد و تناقض
تضاد یا طباق یعنی این که سخنور واژگانی را که در معنی با هم ناسازی و ناسازگاری دارند، در سخن بیاورد برای مثال، وقتی بگوییم:
«بعضی از بچه ها خواب و بعضی بیدار بودند»، بین «خواب» و «بیدار» آرایه تضاد است اما پارادوکس، جمع دو امرمتضاد با هم است؛ مثلاً اگر بخواهیم از همان تضاد بالا پارادوکس بسازیم؛ بدین گونه است:
خفتگان بیدار(برای اصحاب کهف) یا آنها خفتگانی بیدار بودند.
به طور کلی، پارادوکس را می توان بهترین و هنری ترین نوع تضاد دانست...
اکرم رفیعی
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
اطلاعات و نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#متناقضنما #تناقض #پارادوکس
#تضاد
⏺ متناقضنما یا تناقض ظاهری، آوردن دو واژه یا دو معنی که به ظاهر متناقض و متضاد به نظر میرسند و واژه دوم ناقض اولی باشد.
مانند: غم شیرین، جُک جدی، یا قیام آرام.
متناقضنما در کلام، به گونهای که آفریننده زیبایی باشد، جزو آرایههای ادبی بدیعی قرار میگیرد.
تناقض معادل پارادوکس است که در فارسی به بیان نقیضی یا متناقضنما یا ناسازنما
نیز آمده است.
تناقضهای ظاهری در زمینههای متفاوتی بروز میکنند.
زیبایی تناقض در این است که ترکیب سخن به گونهای باشد که تناقض منطقی آن از قدرت اقناع ذهنی و زیبایی آن نکاهد.
نقطه اوج تناقض را در اشعار سبک هندی، به ویژه اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی دانستهاند.
ترکیبهایی چون:
«لباس عریانی»، «فریاد خاموشی»، «بحر آتش» یا «شرم سرافرازی» ،" معراج از پا افتادن"
در اشعار بیدل بسیار دیده میشود؛ مانند این شعر از بیدل:
🔹فلک در خاک میغلطید از شرم سرافرازی
اگر میدید معراج ز پا افتادن ما را
⏺ متناقض نما معمولا به دوشکل درکتاب های درسی آمده است
۱- اضافی با کسره( نقش نمای اضافه با صفت ):
🔹مثال: شولای عریانی ، فریاد خاموشی , درد بی دردی , پادشاه گدا و...
۲- غیر اضافی که باید از مفهوم کلی بیت یا جمله درک شود در این نوع معمولا بین مفهوم یا کلمه ی متضاد نقش نمای «از » نیز می آید
🔹مثال: نیست شو تا هستیات از پی رسد
تا تو هستی هست در تو کی رسد ( هستی از نیستی یافتن)
⏺ تفاوت تضاد و تناقض
تضاد یا طباق یعنی این که سخنور واژگانی را که در معنی با هم ناسازی و ناسازگاری دارند، در سخن بیاورد برای مثال، وقتی بگوییم:
«بعضی از بچه ها خواب و بعضی بیدار بودند»، بین «خواب» و «بیدار» آرایه تضاد است اما پارادوکس، جمع دو امرمتضاد با هم است؛ مثلاً اگر بخواهیم از همان تضاد بالا پارادوکس بسازیم؛ بدین گونه است:
خفتگان بیدار(برای اصحاب کهف) یا آنها خفتگانی بیدار بودند.
به طور کلی، پارادوکس را می توان بهترین و هنری ترین نوع تضاد دانست...
اکرم رفیعی
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
اطلاعات و نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#دانشهای_ادبی
#اسلوب_معادله
✔اسلوب معادله درلغت:
اسلوب به معنی روش و شیوه ومعادله به معنی برابری، پس اسلوب معادله یعنی:« روش برابری » وچون دومصراع ازنظرمعنا ومفهوم یکسان هستندبه این نام نامیده شده است.
✔تعریف:
در اصطلاح ادبی وقتی شاعر دو مصراع یک بیت را طوری هنرمندانه بیان کند که تصور شود درظاهر هیچ ارتباط معنایی با هم ندارند وهرکدام معنای مستقلی دارند ولی در واقع یک مصراع مصداق ومثال و معادلی برای مصراع دیگر باشد به آن اسلوب معادله گفته میشود.
به زبان ساده تر وقتی شاعر دریک مصراع نکته و مطلبی را ذکر کند ودر مصراع دیگر برای روشن تر شدن مطلب مثالی ذکر کند.
✔ویژگی ها و راه تشخیص این آرایه:
۱_دو مصراع کاملا از نظر نحوی و در ظاهر مستقل هستند وهیچ حرف ربط یا شرط یا چیز دیگری آن ها را حتی در معنا به هم مرتبط نمی کند به طوری که می توان جای مصراع ها را عوض کرد یا میان آن ها علامت مساوی( = ) گذاشت.
۲_ ارتباط دو مصراع بر پایه تشبیه است.
۳_مصراع دوم، مصداق و مثالی برای مصراع اول است وبرعکس.
۴_ می توان بعد از مصراع اول«همان طور که» قرار داد.
۵_پیام نهایی و غرض شاعر در دومصراع یکسان است ومعمولا مفهومی حکمی،فلسفی،اخلاقی و...دارد.
۶_ معمولا یک مصراع ذهنی و غیرملموس است ومصراع دیگر عینی و ملموس ازتجربیات روزمره و حکمتهای عامیانه.
مثال:
√بی کمالی های انسان ازسخن پیدا شود( موضوع)
پسته ی بی مغزچون لب واکند رسوا شود(مثال)
یا
√ریشه ی نخل کهنسال از جوان افزون تر است(مثال)
بیش تر دلبستگی باشد به دنیا پیر را( موضوع)
۷_این آرایه بیشتر در دو مصراع است به ویژه در اشعار سبک هندی واشعار سعدی ولی گاهی دو بیتی هم در شعرقدما دیده شده مثل:
√کهتری را که مهتری یابد
هم بدان چشم کهتری منگر
خُرد شاخی که شد درخت بزرگ
در بزرگیش، سرسری منگر
۸_وقتی میان دومصراع حرف ربط «که » و....بیاید دیگر اسلوب معادله نیست وتمثیل یا تشبیه تمثیل است چون استقلال نحوی وجود ندارد
مثل:
√من از روییدن خارسردیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد به این بالا نشستنها
۹_در تمثیل واسلوب معادله شاعر یا گوینده الزاما ازیک مثل استفاده نمی کند بلکه مثالی روشنتر وقابل فهم تر برای سخن خود می آورد وتفاوت اسلوب معادله وتمثیل با ارسالالمثل درهمین است که در ارسالالمثل الزاما یک مثل ذکر می شود
مثل بیت زیر که ارسالالمثل است:
√اندک اندک به هم شود بسیار
دانه دانه است غلّه در انبار
اما دربیت زیرچون برای روشن ترشدن مطلب مثالی ذکرکرده اسلوب معادله است:
√کبر زشت و ازگدایان زشت تر
روزبرف و سرد، آنگه جامه تر
✔شرایط داشتن اسلوب معادله:
1_دو مصراع از نظر نحوی وحتی معنایی استقلال داشته باشند.
2_هردومصراع مفهوم یکسانی را برسانند.
پس اگر دومصراع به هر دلیلی به هم وابسته باشند ونیز مفهوم یکسانی نداشته باشند اسلوب معادله نیست.
✴️نمونه هایی از این آرایه:
⇦عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را
دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را
⇦آدمی پیر که شد حرص جوان می گردد
خواب در وقت سحرگاه جوان می گردد
⇦دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
⇦سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات
غرفه درنیل چه اندیشه کند باران را
⇦عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود
⇦می شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگ ها را می کند باد خزان از هم جدا
⇦پختگی را سبب اندوه شب هجران است
تا بر آتش ننهی، خامی اسپند به جاست
⇦تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نگردد
⇦اظهار اشک پیش ستمگر ز ابلهی است
اشک کباب موجب طغیان آتش است
⇦چه حاجت است به تحصیل علم عارف را
ز خود بر آمده را نردبان نمی باید
⇦نباید سخن گفت نا ساخته
نشاید بریدن نینداخته
⇦ز سخت گیری دوران چه باک عارف را
ز قحط سال هما بینوا نخواهد شد
⇦دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را
شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است
⇦از مردم بداصل نخیزد هنر نیک
کافور نخیزد زدرختان سپیدار
⇦پیشانی عفو تورا پر چین نسازد جرم
آیینه کی بر هم خورد اززشتی تمثال ها
⇦افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
⇦مکن صبر بر عامل ظلم دوست
چه از فربهی بایدش کند پوست
سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید
⇦دل که شد غافل زحق فرمان پذیرتن شود
می برد هرجا که خواهد اسب،خوابآلوده را
⇦دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد
در آتش سوزنده چه آرام توان داشت
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
مریم بهوندی
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#اسلوب_معادله
✔اسلوب معادله درلغت:
اسلوب به معنی روش و شیوه ومعادله به معنی برابری، پس اسلوب معادله یعنی:« روش برابری » وچون دومصراع ازنظرمعنا ومفهوم یکسان هستندبه این نام نامیده شده است.
✔تعریف:
در اصطلاح ادبی وقتی شاعر دو مصراع یک بیت را طوری هنرمندانه بیان کند که تصور شود درظاهر هیچ ارتباط معنایی با هم ندارند وهرکدام معنای مستقلی دارند ولی در واقع یک مصراع مصداق ومثال و معادلی برای مصراع دیگر باشد به آن اسلوب معادله گفته میشود.
به زبان ساده تر وقتی شاعر دریک مصراع نکته و مطلبی را ذکر کند ودر مصراع دیگر برای روشن تر شدن مطلب مثالی ذکر کند.
✔ویژگی ها و راه تشخیص این آرایه:
۱_دو مصراع کاملا از نظر نحوی و در ظاهر مستقل هستند وهیچ حرف ربط یا شرط یا چیز دیگری آن ها را حتی در معنا به هم مرتبط نمی کند به طوری که می توان جای مصراع ها را عوض کرد یا میان آن ها علامت مساوی( = ) گذاشت.
۲_ ارتباط دو مصراع بر پایه تشبیه است.
۳_مصراع دوم، مصداق و مثالی برای مصراع اول است وبرعکس.
۴_ می توان بعد از مصراع اول«همان طور که» قرار داد.
۵_پیام نهایی و غرض شاعر در دومصراع یکسان است ومعمولا مفهومی حکمی،فلسفی،اخلاقی و...دارد.
۶_ معمولا یک مصراع ذهنی و غیرملموس است ومصراع دیگر عینی و ملموس ازتجربیات روزمره و حکمتهای عامیانه.
مثال:
√بی کمالی های انسان ازسخن پیدا شود( موضوع)
پسته ی بی مغزچون لب واکند رسوا شود(مثال)
یا
√ریشه ی نخل کهنسال از جوان افزون تر است(مثال)
بیش تر دلبستگی باشد به دنیا پیر را( موضوع)
۷_این آرایه بیشتر در دو مصراع است به ویژه در اشعار سبک هندی واشعار سعدی ولی گاهی دو بیتی هم در شعرقدما دیده شده مثل:
√کهتری را که مهتری یابد
هم بدان چشم کهتری منگر
خُرد شاخی که شد درخت بزرگ
در بزرگیش، سرسری منگر
۸_وقتی میان دومصراع حرف ربط «که » و....بیاید دیگر اسلوب معادله نیست وتمثیل یا تشبیه تمثیل است چون استقلال نحوی وجود ندارد
مثل:
√من از روییدن خارسردیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد به این بالا نشستنها
۹_در تمثیل واسلوب معادله شاعر یا گوینده الزاما ازیک مثل استفاده نمی کند بلکه مثالی روشنتر وقابل فهم تر برای سخن خود می آورد وتفاوت اسلوب معادله وتمثیل با ارسالالمثل درهمین است که در ارسالالمثل الزاما یک مثل ذکر می شود
مثل بیت زیر که ارسالالمثل است:
√اندک اندک به هم شود بسیار
دانه دانه است غلّه در انبار
اما دربیت زیرچون برای روشن ترشدن مطلب مثالی ذکرکرده اسلوب معادله است:
√کبر زشت و ازگدایان زشت تر
روزبرف و سرد، آنگه جامه تر
✔شرایط داشتن اسلوب معادله:
1_دو مصراع از نظر نحوی وحتی معنایی استقلال داشته باشند.
2_هردومصراع مفهوم یکسانی را برسانند.
پس اگر دومصراع به هر دلیلی به هم وابسته باشند ونیز مفهوم یکسانی نداشته باشند اسلوب معادله نیست.
✴️نمونه هایی از این آرایه:
⇦عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را
دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را
⇦آدمی پیر که شد حرص جوان می گردد
خواب در وقت سحرگاه جوان می گردد
⇦دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
⇦سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات
غرفه درنیل چه اندیشه کند باران را
⇦عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود
⇦می شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگ ها را می کند باد خزان از هم جدا
⇦پختگی را سبب اندوه شب هجران است
تا بر آتش ننهی، خامی اسپند به جاست
⇦تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نگردد
⇦اظهار اشک پیش ستمگر ز ابلهی است
اشک کباب موجب طغیان آتش است
⇦چه حاجت است به تحصیل علم عارف را
ز خود بر آمده را نردبان نمی باید
⇦نباید سخن گفت نا ساخته
نشاید بریدن نینداخته
⇦ز سخت گیری دوران چه باک عارف را
ز قحط سال هما بینوا نخواهد شد
⇦دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را
شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است
⇦از مردم بداصل نخیزد هنر نیک
کافور نخیزد زدرختان سپیدار
⇦پیشانی عفو تورا پر چین نسازد جرم
آیینه کی بر هم خورد اززشتی تمثال ها
⇦افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
⇦مکن صبر بر عامل ظلم دوست
چه از فربهی بایدش کند پوست
سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید
⇦دل که شد غافل زحق فرمان پذیرتن شود
می برد هرجا که خواهد اسب،خوابآلوده را
⇦دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد
در آتش سوزنده چه آرام توان داشت
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
مریم بهوندی
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#دانشهای_ادبی
#آرایه
#حسن_تعلیل
میدانیم هر کاری که در جهان واقع روی میدهد علتی دارد.
هر گاه شاعر علت واقعی امور را کنار بگذارد و برای کاری علتی تخیلی ،غیر واقعی ،ادعایی و ادبی ذکر کند که باظرافت و لطافت همراه شود و مخاطب را اقناع کند به ان «حسن تعلیل» گویند.
حسن به معنای زیبایی و تعلیل علت آوریست.
حسن تعلیل گاه در یک مصراع یا یک بیت و یا حتی در دوبیت میآید و در نثر نیز کاربرد دارد و هنر آن زیبا یا زشت نمودن چیزی است.
با وجود این که حسن تعلیل تخیلی است نه واقعی و علمی و عقلی اما مخاطب آن را از علت اصلی دلپذیرتر مییابد و راز زیبایی آن نیز در همین نکته است.
این آرایه در شعر و نثر کاربرد دارد و از آرایه های معنوی به حساب می اید.
☘
✔نمونههایی در شعر و نثر:
باران همه بر جای عرق می چکد از ابر
پیداست که از روی لطیف توحیا کرد «سنایی»،
بگفت اې هوادار مسکين من
برفت انگبین یار شیرین من،
چو شیرینی از من بهدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود (سعدی)
چو سرو از راستی بر زد علم را
ندید اندر جهان تاراج غم را.
( نظامی)
از حکیمی پرسیدند:چرا استماع تو از نطق زیادت است؟
گفت: زیرا که مرا دو گوش دادهاند ویک زبان
این که انسان دوگوش دارد ویک زبان دلیل واقعی برای «کمتر گفتن وبیشتر گوش دادن» نیست.
از صوفی پر سیدند : هنگام غروب، خورشید چرا زرد روی است ؟
گفت: ازبیم جدایی.
صوفی برای زردی خورشید به هنگام غروب دلیل میآورد .
او خورشید را به کسی مانند کرده که از ترس جدایی از یاران خویش زرد روی است
✔راههای تشخیص و راهیابی به حسن تعلیل:
حسن تعلیل گونهای پرسش و پاسخ است. گاه جنبه ی بیرونی و گاه درونی دارد گاه در آن پرسش مستقیم همراه با علامت سوال مطرح می شود اما مواقعی هم خود می توانیم آن را سوالی کنیم.
این آرایه بیش از آرایههای دیگر نیازمند معنا کردن است زیرا بدون معنا کردن; تشخیص ،تجزیه وتحلیل علت ادبی و منطقی دشوار میشود.
گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
که پرسش وپاسخ مستقیم در بیت دیده می شود دلیل زرد روی بودن سعدی عاشق شدن یا همان زر شدن است.
گاه ابتدا نشانهی« زیرا » و سپس «چرا »میآید وگاه هردو نشانه در یک مصراع وجود دارد.
جایگزین کردن چرا و زیرا:
می توان در قسمتی از شعر که خود تشخیص می دهیم «چرا» ودر قسمت دیگر «زیرا» یا به «خاطر اینکه» را قرار داد.
( چرا) هزار پیرهن از شوق میکند پاره
( زیرا) به گوش غنچه چو بانگ هزار میآید
پدیده : شکوفایی گل
(پیرهن دریدن گل)
علت:شنیدن صدای هزار(=بلبل)
چنانچه در شعر کلماتی نظیر:
از آن/ زان داشتیم با «چرا » معادل سازی کنیم زیرا چرا همان پدیدهی طبیعی است.
واگر که /تا در معنی زیرا داشتیم با «زیرا »معادل سازی کنیم که همان علت شاعرانهی حسن تعلیل است.
از آن / زان رو با چرا
پدیده طبیعی
که / تا در معنی« زیرا» با « زیرا »
علت ادبی
مثال:
(زیرا) دلم خانه ی مهر یارست و بس
(چرا) از آن مینگنجد در آن کین کس)
(با حذف ازآن )
به علت اینکه عاشق هستم دلم جای کینه نیست.
(چرا) پر از لاله سیراب بود دامن کوه
(زیرا) خون دل فرهاد است
پدیده لاله
علت شکوفایی: ریخته شدن خون دل فرهادست
( چرا) از مه او مه شکافت
(زیرا) دیدن او بر نتافت
پدیده :شق القمر
علت: ناتوانی از دیدن رخ پیامبر
(زیرا) تا نه تاریک بود سایه انبوه درخت
(چرا) زیر هر برگ چراغی بنهد از گلنار
مریم قانعدوست
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
موارد بیشتر در پیدیاف⇩
#آرایه
#حسن_تعلیل
میدانیم هر کاری که در جهان واقع روی میدهد علتی دارد.
هر گاه شاعر علت واقعی امور را کنار بگذارد و برای کاری علتی تخیلی ،غیر واقعی ،ادعایی و ادبی ذکر کند که باظرافت و لطافت همراه شود و مخاطب را اقناع کند به ان «حسن تعلیل» گویند.
حسن به معنای زیبایی و تعلیل علت آوریست.
حسن تعلیل گاه در یک مصراع یا یک بیت و یا حتی در دوبیت میآید و در نثر نیز کاربرد دارد و هنر آن زیبا یا زشت نمودن چیزی است.
با وجود این که حسن تعلیل تخیلی است نه واقعی و علمی و عقلی اما مخاطب آن را از علت اصلی دلپذیرتر مییابد و راز زیبایی آن نیز در همین نکته است.
این آرایه در شعر و نثر کاربرد دارد و از آرایه های معنوی به حساب می اید.
☘
✔نمونههایی در شعر و نثر:
باران همه بر جای عرق می چکد از ابر
پیداست که از روی لطیف توحیا کرد «سنایی»،
بگفت اې هوادار مسکين من
برفت انگبین یار شیرین من،
چو شیرینی از من بهدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود (سعدی)
چو سرو از راستی بر زد علم را
ندید اندر جهان تاراج غم را.
( نظامی)
از حکیمی پرسیدند:چرا استماع تو از نطق زیادت است؟
گفت: زیرا که مرا دو گوش دادهاند ویک زبان
این که انسان دوگوش دارد ویک زبان دلیل واقعی برای «کمتر گفتن وبیشتر گوش دادن» نیست.
از صوفی پر سیدند : هنگام غروب، خورشید چرا زرد روی است ؟
گفت: ازبیم جدایی.
صوفی برای زردی خورشید به هنگام غروب دلیل میآورد .
او خورشید را به کسی مانند کرده که از ترس جدایی از یاران خویش زرد روی است
✔راههای تشخیص و راهیابی به حسن تعلیل:
حسن تعلیل گونهای پرسش و پاسخ است. گاه جنبه ی بیرونی و گاه درونی دارد گاه در آن پرسش مستقیم همراه با علامت سوال مطرح می شود اما مواقعی هم خود می توانیم آن را سوالی کنیم.
این آرایه بیش از آرایههای دیگر نیازمند معنا کردن است زیرا بدون معنا کردن; تشخیص ،تجزیه وتحلیل علت ادبی و منطقی دشوار میشود.
گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
که پرسش وپاسخ مستقیم در بیت دیده می شود دلیل زرد روی بودن سعدی عاشق شدن یا همان زر شدن است.
گاه ابتدا نشانهی« زیرا » و سپس «چرا »میآید وگاه هردو نشانه در یک مصراع وجود دارد.
جایگزین کردن چرا و زیرا:
می توان در قسمتی از شعر که خود تشخیص می دهیم «چرا» ودر قسمت دیگر «زیرا» یا به «خاطر اینکه» را قرار داد.
( چرا) هزار پیرهن از شوق میکند پاره
( زیرا) به گوش غنچه چو بانگ هزار میآید
پدیده : شکوفایی گل
(پیرهن دریدن گل)
علت:شنیدن صدای هزار(=بلبل)
چنانچه در شعر کلماتی نظیر:
از آن/ زان داشتیم با «چرا » معادل سازی کنیم زیرا چرا همان پدیدهی طبیعی است.
واگر که /تا در معنی زیرا داشتیم با «زیرا »معادل سازی کنیم که همان علت شاعرانهی حسن تعلیل است.
از آن / زان رو با چرا
پدیده طبیعی
که / تا در معنی« زیرا» با « زیرا »
علت ادبی
مثال:
(زیرا) دلم خانه ی مهر یارست و بس
(چرا) از آن مینگنجد در آن کین کس)
(با حذف ازآن )
به علت اینکه عاشق هستم دلم جای کینه نیست.
(چرا) پر از لاله سیراب بود دامن کوه
(زیرا) خون دل فرهاد است
پدیده لاله
علت شکوفایی: ریخته شدن خون دل فرهادست
( چرا) از مه او مه شکافت
(زیرا) دیدن او بر نتافت
پدیده :شق القمر
علت: ناتوانی از دیدن رخ پیامبر
(زیرا) تا نه تاریک بود سایه انبوه درخت
(چرا) زیر هر برگ چراغی بنهد از گلنار
مریم قانعدوست
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
Tag:
@adabiate10
موارد بیشتر در پیدیاف⇩
Telegram
#دانشهای_ادبی
#اضافه_تشبیهی
#اضافه_استعاری
تعاریف
اضافه ی تشبیهی:«تشبیهی هست که در آن مشبه و مشبهبه به هم اضافه شده باشند و دراین صورت ادات و وجه شبه محذوف است.
به اصطلاح علم بیان تشبیه هم مجمل است وهم موکّد. به این گونه تشبیه در علم بیان، #تشبیه_بلیغ میگویند مثل:
قد سرو
(اضافه ی مشبه، به مشبهبه)
یا لعل لب
(اضافه ی مشبهبه ، به مشبه) شمیسا .بیان .ص 110
اضافه ی استعاری: این نوع از استعاره به شکل یک ترکیب اضافی (مضاف و مضاف الیه)ظاهر میشود. مشبه جایگاه مضاف الیه را اشغال میکند و مشبهبه حذف میشود و #ویژگی آن (وجه شبه) در جایگاه مضاف قرار میگیرد
مثال:بال و پر زندگی
امواج محبت و...
یکی از دشواریهای بحث تشبیه ، تشخیص اضافهی تشبیهی از اضافهی استعاری است.
فرق اضافهی استعاری با اضافهی تشبیهی :
در اضافههای تشبیهی میتوان با تغییر جای مضاف و مضافالیه و اضافه کردن
.....مثل ....است
یک جمله ی معنادار ساخت اما این قاعده در اضافههای استعاری صادق نیست.
در اضافه استعاری خود مضافالیه را میتوان به صورت مضاف و مضاف الیه گسترش داد :
دست مرگ. به دست دیو مرگ
پنجه مرگ. به پنجهی شیر مرگ
در این صورت مضافالیه تبدیل به اضافه تشبیهی میشود.
و گاهی چنان که مرسوم است میگوییم مضافالیه ، مضاف را ندارد
دست روزگار⇦میگوییم روزگار که دست ندارد.
با این همه مواردی است که اضافه هم به صورت تشبیهی و هم به صورت استعاری قابل تفسیر است.
مثلا درباره تیر یا خدنگ قضا هم میتوان گفت:
قضا به تیر تشبیه شده است:
قضا از نظر اصابت مثل تیر است
و هم میتوان گفت اضافه ی استعاری است:
تیر کمان قضا ؛
یعنی قضا به کمانی تشبیه شده که در آن تیر است.
یا قضا به جنگاوری تشبیه شده که تیر و کمان دارد.
و از همین قبیل است اضافه
«بام ملکوت» که به هر دو نحو قابل تفسیر است.»
دکتر شمیسا ،بیان. ص111
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
مریم قانع دوست
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
id:
@adabiate10
توضیحات و نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
#اضافه_تشبیهی
#اضافه_استعاری
تعاریف
اضافه ی تشبیهی:«تشبیهی هست که در آن مشبه و مشبهبه به هم اضافه شده باشند و دراین صورت ادات و وجه شبه محذوف است.
به اصطلاح علم بیان تشبیه هم مجمل است وهم موکّد. به این گونه تشبیه در علم بیان، #تشبیه_بلیغ میگویند مثل:
قد سرو
(اضافه ی مشبه، به مشبهبه)
یا لعل لب
(اضافه ی مشبهبه ، به مشبه) شمیسا .بیان .ص 110
اضافه ی استعاری: این نوع از استعاره به شکل یک ترکیب اضافی (مضاف و مضاف الیه)ظاهر میشود. مشبه جایگاه مضاف الیه را اشغال میکند و مشبهبه حذف میشود و #ویژگی آن (وجه شبه) در جایگاه مضاف قرار میگیرد
مثال:بال و پر زندگی
امواج محبت و...
یکی از دشواریهای بحث تشبیه ، تشخیص اضافهی تشبیهی از اضافهی استعاری است.
فرق اضافهی استعاری با اضافهی تشبیهی :
در اضافههای تشبیهی میتوان با تغییر جای مضاف و مضافالیه و اضافه کردن
.....مثل ....است
یک جمله ی معنادار ساخت اما این قاعده در اضافههای استعاری صادق نیست.
در اضافه استعاری خود مضافالیه را میتوان به صورت مضاف و مضاف الیه گسترش داد :
دست مرگ. به دست دیو مرگ
پنجه مرگ. به پنجهی شیر مرگ
در این صورت مضافالیه تبدیل به اضافه تشبیهی میشود.
و گاهی چنان که مرسوم است میگوییم مضافالیه ، مضاف را ندارد
دست روزگار⇦میگوییم روزگار که دست ندارد.
با این همه مواردی است که اضافه هم به صورت تشبیهی و هم به صورت استعاری قابل تفسیر است.
مثلا درباره تیر یا خدنگ قضا هم میتوان گفت:
قضا به تیر تشبیه شده است:
قضا از نظر اصابت مثل تیر است
و هم میتوان گفت اضافه ی استعاری است:
تیر کمان قضا ؛
یعنی قضا به کمانی تشبیه شده که در آن تیر است.
یا قضا به جنگاوری تشبیه شده که تیر و کمان دارد.
و از همین قبیل است اضافه
«بام ملکوت» که به هر دو نحو قابل تفسیر است.»
دکتر شمیسا ،بیان. ص111
ابرگروه دبیران ادبیات کشور
مریم قانع دوست
ادبياٺ دهم ٺا ڪنڪور
Link:
http://jvan.me/124Y
id:
@adabiate10
توضیحات و نمونههای بیشتر در پیدیاف⇩
Telegram