مادربزرگ ،شاتون ، دیفرانسیل!
نوشته ی: راشدانصاری
مادر گفت:« زودتر شام بخورید تا بریم خونه ی عاموناصر..» مادربزرگ از زیر پتو گفت:« مگه چی شده؟» من که کنار مادربزرگ نشسته بودم،گفتم:« خورده زمین و ظاهرا لگنش شکسته.»
شام که خوردیم بی بی گفت:« من هم می آم.» مادر گفت:« باشه تو هم بیا.» دسته جمعی به اتفاق دیگر برادرها رفتیم.
وقتی رسیدیم آن جا تقریبا شلوغ بود و عاموناصر هم روی تخت دراز کشیده بود. بعد از سلام و احوال پرسی پرسیدیم:« چی شد که لگن عمو شکست؟» پسر عاموناصر که مکانیک است، گفت:« بذار تا دقیق براتون توضیح بدم.» و در ادامه مثل کسی که فکر می کند همه باید مکانیک باشند، به ریز ماجرا پرداخت:« ببینید، اگه دو تاپای پدر رو به یه جفت چرخ ماشین تشبیه کنم، چرخ ها روی یک محور قراردارن که توی مسیری دوار دور می زنن!» چیزی حالی مان نشد اما گفتم:« خب، خب، درسته!» ادامه داد:« و برای هماهنگ سازی سرعت و تنظیم بین دو چرخ یا همون دو تا پاها ، دیفرانسیل طراحی شده که مجموعه ای از دنده هاست تا نیرو رو به هر دو چرخ برسونه!» گفتم:« درسته، خب،دیگه....؟» گفت:« متاسفانه حالا دو تا از اون دنده ها رو که عرض کردم شکسته و چون پوکی استخوان هم داره نمی شه پلاتین بذاربم...»
من دیدم همه چیز را به ماشین و لوازم یدکی ربط می دهد و در عین حال نمی خواستم کم بیاورم به شوخی گفتم:« باز هم خدا را شکر که دسته شاتونش توی این حادثه آسیب ندیده!»
مادر که داشت به حرف های ما گوش می داد مثل کسی که انگاری یک عمر توی کار خرید و فروش لوازم یدکی خودرو بوده، فوری گفت:«باز هم خدا را شکر.»
پسرعامو ناصر اضافه کرد:« البته شاتون بر اثر کار مداوم موتور، فقط گاهی کج می شه یا تاب بر می داره که به درستی نمی تونه روغن بپاشه به دیواره ی سیلندر...»
مادر بزرگ که تا این لحظه ساکت نشسته بود، گفت:« مادر،شاتون دیگه چیه؟» من قصد داشتم موضوع بحث را از شاتون و میل لنگ و...ببرم به سمتی دیگر که مادربزرگ باز پرسید:«ننه، نگفتین شاتون چیه؟ بالاخره روغن می پاشه به دیوار....یا نه؟!» گفتم:« مادربزرگ، امشب قرصاتو خوردی؟» گفت:« بچه بحث رو عوض نکن! پرسیدم شاتون چیه؟!»
دیدم تلاشم بی فایده است، گفتم :« یعنی زانوهاش بی بی !»
مادربزرگ گفت:« واسه همین این همه منو ترسوندین؟من هم که رفتم بالای سرش دیدم شاتونش سالم بود.»
پسر عاموناصر طفلکی تازه از شوخی من شستش خبردار شده بود و خلاصه نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد.
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری
مادر گفت:« زودتر شام بخورید تا بریم خونه ی عاموناصر..» مادربزرگ از زیر پتو گفت:« مگه چی شده؟» من که کنار مادربزرگ نشسته بودم،گفتم:« خورده زمین و ظاهرا لگنش شکسته.»
شام که خوردیم بی بی گفت:« من هم می آم.» مادر گفت:« باشه تو هم بیا.» دسته جمعی به اتفاق دیگر برادرها رفتیم.
وقتی رسیدیم آن جا تقریبا شلوغ بود و عاموناصر هم روی تخت دراز کشیده بود. بعد از سلام و احوال پرسی پرسیدیم:« چی شد که لگن عمو شکست؟» پسر عاموناصر که مکانیک است، گفت:« بذار تا دقیق براتون توضیح بدم.» و در ادامه مثل کسی که فکر می کند همه باید مکانیک باشند، به ریز ماجرا پرداخت:« ببینید، اگه دو تاپای پدر رو به یه جفت چرخ ماشین تشبیه کنم، چرخ ها روی یک محور قراردارن که توی مسیری دوار دور می زنن!» چیزی حالی مان نشد اما گفتم:« خب، خب، درسته!» ادامه داد:« و برای هماهنگ سازی سرعت و تنظیم بین دو چرخ یا همون دو تا پاها ، دیفرانسیل طراحی شده که مجموعه ای از دنده هاست تا نیرو رو به هر دو چرخ برسونه!» گفتم:« درسته، خب،دیگه....؟» گفت:« متاسفانه حالا دو تا از اون دنده ها رو که عرض کردم شکسته و چون پوکی استخوان هم داره نمی شه پلاتین بذاربم...»
من دیدم همه چیز را به ماشین و لوازم یدکی ربط می دهد و در عین حال نمی خواستم کم بیاورم به شوخی گفتم:« باز هم خدا را شکر که دسته شاتونش توی این حادثه آسیب ندیده!»
مادر که داشت به حرف های ما گوش می داد مثل کسی که انگاری یک عمر توی کار خرید و فروش لوازم یدکی خودرو بوده، فوری گفت:«باز هم خدا را شکر.»
پسرعامو ناصر اضافه کرد:« البته شاتون بر اثر کار مداوم موتور، فقط گاهی کج می شه یا تاب بر می داره که به درستی نمی تونه روغن بپاشه به دیواره ی سیلندر...»
مادر بزرگ که تا این لحظه ساکت نشسته بود، گفت:« مادر،شاتون دیگه چیه؟» من قصد داشتم موضوع بحث را از شاتون و میل لنگ و...ببرم به سمتی دیگر که مادربزرگ باز پرسید:«ننه، نگفتین شاتون چیه؟ بالاخره روغن می پاشه به دیوار....یا نه؟!» گفتم:« مادربزرگ، امشب قرصاتو خوردی؟» گفت:« بچه بحث رو عوض نکن! پرسیدم شاتون چیه؟!»
دیدم تلاشم بی فایده است، گفتم :« یعنی زانوهاش بی بی !»
مادربزرگ گفت:« واسه همین این همه منو ترسوندین؟من هم که رفتم بالای سرش دیدم شاتونش سالم بود.»
پسر عاموناصر طفلکی تازه از شوخی من شستش خبردار شده بود و خلاصه نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد.
#خالوراشد
@rashedansari
یک حاجی بازاری!
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
بَدل رو جای اصلی می چپونه
دو جیب مشتری رو می تکونه
ولی حاجی تلاشش اینه دایم
نمازش رو سر ساعت بخونه!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
بَدل رو جای اصلی می چپونه
دو جیب مشتری رو می تکونه
ولی حاجی تلاشش اینه دایم
نمازش رو سر ساعت بخونه!
#خالوراشد
@rashedansari
خالوبندی!
شوخی با نشریات استان
راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: «توسعه استان هرمزگان در دستور کار دولت است.»
خالو راشد: هر چند چشم مان آب نمی خورد، ولی باز هم توسعه از تجزیه بهتر است!
دریا: « آغاز مبارزه با آفت سوسک سر خورطومی حنایی در قشم .»
خالو راشد: ما را باش که فکر کردیم مبارزه با مفسدین اقتصادی و زمین خواران و دریاخواران در قشم را آغازکرده اند! نگو فقط زورشان به سوسک بی چاره می رسد!
دریای اندیشه: « ورودی شهرهای استان هرمزگان ساماندهی می شود .»
خالو راشد: مشکل ورودی ها که حل شد، فکری به حال خروجی ها نیز بکنید چون عده ای پس از ورود آن قدر خوش به حالشان می شود که هیچ رقمه ! قصد خارج شدن از استان را ندارند!
ندای هرمزگان: « کشف راز پیدایش منظومه شمسی در ستاره های دنباله دار...»
خالو راشد: راز به این مهمی کشف شد! اما راز فقر با این همه ثروت، هنوز در کشور ما کشف نشده است!
ندای هرمزگان: «اوج شکوفایی هرمزگان را سال 98 و 99 ببینید.»
خالو راشد: آمدیم و زبانم لال هرمزگان شکوفا نشد و شما هم در استان تشریف نداشتید آن وقت تکلیف ملت چیست؟! یا اصلا تشریف داشتید و هرمزگان شکوفا نشد، آن وقت چه خاکی به سرمان بریزیم؟!
خبرگزاری موج هرمزگان: « مردم از برخورد دستگاه قضا ناراحت هستند.»
خالو راشد : با نوشیدن یک لیوان آب خنک قطعاً ناراحتی برطرف خواهد شد !
دریا: «صنوف مزاحم طبق برنامه زمان بندی از شهر خارج شوند.»
خالو راشد : با این حساب خانه مطبوعات و در کل دفاتر نشریات و خبرگزاری ها نیز به خارج از شهر ببرند! چون مزاحم مسوولان هستند!
دریا: «تغییر کاربری فضای سبز بندرعباس ادامه دارد.»
خالو راشد: احتمالاً فضای سبز به دلیل کم آبی و خشکسالی های اخیر به فضای زرد تغییر کاربری داده است!
ندای هرمزگان «حمایت از هنرمندان بومی در اولویت است.»
خالو راشد: طلب ما از ارشاد استان بابت بزرگداشت مان وارد سومین سال خود شد! و کماکان از پرداخت خبری نیست! ما که در اولویت هستیم این حال و روزمان است! وای به حال غیر بومی ها ... !
دریا: «روستاییان هرمزگان تشنه اند ... »
خالو راشد: و شهری ها هم گرسنه اند... این به آن در !!!
دریا: « برای راحتی مردم تلاش خواهیم کرد»
مردم: راحتی ما در این است که شما مسوولان کمتر سخنرانی کنید!
باز هم مردم: ما نیز برای راحتی شما رأی دادیم!
گروه دیگری از مردم: اگر دوست دارید ما راحت باشیم، لطفاً به وعده هایتان عمل کنید!
بیشتر مردم:ما راحت نیستیم مگر این که خودرو، خانه، مغازه، شغل و سرمایه داشته باشیم! ( بسم ا... )
جمع کثیری از مردم:پس ما کی از دست شما راحت می شویم ؟!
تعداد اندکی از مردم: خدایا راحت مان کن!
و باز هم مردم: ما ناراحتیم، چه کار کنیم ؟!
دریا: «فروش مانتوی جلو باز ممنوع است.»
خالو راشد: یعنی این که فروش مانتوی عقب باز آزاد است!
صبح ساحل: «هرمزگان قهرمانان بسیاری در عرصه ورزش دارد. »
خالو راشد: صحیح می فرمایید. از آن جایی که اهالی هرمزگان در قرن 21 هنوز برای تهیه کپسول گاز از محلات بندرعباس و ... شبانه روز در حال سگ دو زدن هستند! باید هم قهرمان دو استقامت و پیاده روی باشند.
مردم هرمزگان قهرمان وزنه برداری نیز هستند، چرا که زیر بارِ این همه مشکلات تاکنون خم به ابرو نیاورده اند ! پس پر بیراه نگفته اند...
همچنین بس که مشکلات جور واجور و موانع سرِ راهِ مردم است، بیشتر اهالیِ هرمزگان قهرمان دو با مانع هم هستند. پیشنهاد می کنیم برای شرکت در بازی های آسیایی و المپیک ملی پوشان مان را از بین همین مردم انتخاب کنیم!
ضمن این که این مردم قهرمان و ابداع کننده ی «تیکی تاکا» ی معروف هم هستند! از بس طی سالیان متمادی در ادارات پاسکاری شده اند! در این خصوص تیمِ بارسلونا برود کشکش را بسابد!
دریا: «قاضی مرتضوی در بند 241 زندان اوین حبس است.»
خالو راشد: به قول خیام بزرگ: «بهرام (سعید) که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور سعید گرفت! » اشکال وزنی از خیام نیست از خودِ سعید مرتضوی است که در این مدت به دلیل آب خنک خوردن های زیادی مقداری چاق شده و به لحاظ وزنی مشکل دارد! همان گونه که مشاهده می کنید سعید به زور در یک مصراع جا گرفته است!
ندای هرمزگان: «نیروهای سفارشی غیر قانونی از شهرداری اخراج شوند.»
خالو راشد: به نظر بنده قبل از این نیروها که تا حدودی بی گناه هستند، بهتر است اول سفارش پذیرنده و بعد سفارش دهنده را از محل کارشان اخراج کنند !
ندای هرمزگان : «دولت حاضر نیست صدای عدالتخواهی مردم هرمزگان را بشنود.»
خالو راشد: این را دیگر نگویید لطفاً. دولت همواره صدای مردم هرمزگان را شنیده است اما از این گوش شنیده و از گوش دیگر خارج کرده است!
از قدیم گفته اند: «شنیدن و گوش دادن با هم فرق می کنند.»
#خالوراشد
@rashedansari
شوخی با نشریات استان
راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: «توسعه استان هرمزگان در دستور کار دولت است.»
خالو راشد: هر چند چشم مان آب نمی خورد، ولی باز هم توسعه از تجزیه بهتر است!
دریا: « آغاز مبارزه با آفت سوسک سر خورطومی حنایی در قشم .»
خالو راشد: ما را باش که فکر کردیم مبارزه با مفسدین اقتصادی و زمین خواران و دریاخواران در قشم را آغازکرده اند! نگو فقط زورشان به سوسک بی چاره می رسد!
دریای اندیشه: « ورودی شهرهای استان هرمزگان ساماندهی می شود .»
خالو راشد: مشکل ورودی ها که حل شد، فکری به حال خروجی ها نیز بکنید چون عده ای پس از ورود آن قدر خوش به حالشان می شود که هیچ رقمه ! قصد خارج شدن از استان را ندارند!
ندای هرمزگان: « کشف راز پیدایش منظومه شمسی در ستاره های دنباله دار...»
خالو راشد: راز به این مهمی کشف شد! اما راز فقر با این همه ثروت، هنوز در کشور ما کشف نشده است!
ندای هرمزگان: «اوج شکوفایی هرمزگان را سال 98 و 99 ببینید.»
خالو راشد: آمدیم و زبانم لال هرمزگان شکوفا نشد و شما هم در استان تشریف نداشتید آن وقت تکلیف ملت چیست؟! یا اصلا تشریف داشتید و هرمزگان شکوفا نشد، آن وقت چه خاکی به سرمان بریزیم؟!
خبرگزاری موج هرمزگان: « مردم از برخورد دستگاه قضا ناراحت هستند.»
خالو راشد : با نوشیدن یک لیوان آب خنک قطعاً ناراحتی برطرف خواهد شد !
دریا: «صنوف مزاحم طبق برنامه زمان بندی از شهر خارج شوند.»
خالو راشد : با این حساب خانه مطبوعات و در کل دفاتر نشریات و خبرگزاری ها نیز به خارج از شهر ببرند! چون مزاحم مسوولان هستند!
دریا: «تغییر کاربری فضای سبز بندرعباس ادامه دارد.»
خالو راشد: احتمالاً فضای سبز به دلیل کم آبی و خشکسالی های اخیر به فضای زرد تغییر کاربری داده است!
ندای هرمزگان «حمایت از هنرمندان بومی در اولویت است.»
خالو راشد: طلب ما از ارشاد استان بابت بزرگداشت مان وارد سومین سال خود شد! و کماکان از پرداخت خبری نیست! ما که در اولویت هستیم این حال و روزمان است! وای به حال غیر بومی ها ... !
دریا: «روستاییان هرمزگان تشنه اند ... »
خالو راشد: و شهری ها هم گرسنه اند... این به آن در !!!
دریا: « برای راحتی مردم تلاش خواهیم کرد»
مردم: راحتی ما در این است که شما مسوولان کمتر سخنرانی کنید!
باز هم مردم: ما نیز برای راحتی شما رأی دادیم!
گروه دیگری از مردم: اگر دوست دارید ما راحت باشیم، لطفاً به وعده هایتان عمل کنید!
بیشتر مردم:ما راحت نیستیم مگر این که خودرو، خانه، مغازه، شغل و سرمایه داشته باشیم! ( بسم ا... )
جمع کثیری از مردم:پس ما کی از دست شما راحت می شویم ؟!
تعداد اندکی از مردم: خدایا راحت مان کن!
و باز هم مردم: ما ناراحتیم، چه کار کنیم ؟!
دریا: «فروش مانتوی جلو باز ممنوع است.»
خالو راشد: یعنی این که فروش مانتوی عقب باز آزاد است!
صبح ساحل: «هرمزگان قهرمانان بسیاری در عرصه ورزش دارد. »
خالو راشد: صحیح می فرمایید. از آن جایی که اهالی هرمزگان در قرن 21 هنوز برای تهیه کپسول گاز از محلات بندرعباس و ... شبانه روز در حال سگ دو زدن هستند! باید هم قهرمان دو استقامت و پیاده روی باشند.
مردم هرمزگان قهرمان وزنه برداری نیز هستند، چرا که زیر بارِ این همه مشکلات تاکنون خم به ابرو نیاورده اند ! پس پر بیراه نگفته اند...
همچنین بس که مشکلات جور واجور و موانع سرِ راهِ مردم است، بیشتر اهالیِ هرمزگان قهرمان دو با مانع هم هستند. پیشنهاد می کنیم برای شرکت در بازی های آسیایی و المپیک ملی پوشان مان را از بین همین مردم انتخاب کنیم!
ضمن این که این مردم قهرمان و ابداع کننده ی «تیکی تاکا» ی معروف هم هستند! از بس طی سالیان متمادی در ادارات پاسکاری شده اند! در این خصوص تیمِ بارسلونا برود کشکش را بسابد!
دریا: «قاضی مرتضوی در بند 241 زندان اوین حبس است.»
خالو راشد: به قول خیام بزرگ: «بهرام (سعید) که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور سعید گرفت! » اشکال وزنی از خیام نیست از خودِ سعید مرتضوی است که در این مدت به دلیل آب خنک خوردن های زیادی مقداری چاق شده و به لحاظ وزنی مشکل دارد! همان گونه که مشاهده می کنید سعید به زور در یک مصراع جا گرفته است!
ندای هرمزگان: «نیروهای سفارشی غیر قانونی از شهرداری اخراج شوند.»
خالو راشد: به نظر بنده قبل از این نیروها که تا حدودی بی گناه هستند، بهتر است اول سفارش پذیرنده و بعد سفارش دهنده را از محل کارشان اخراج کنند !
ندای هرمزگان : «دولت حاضر نیست صدای عدالتخواهی مردم هرمزگان را بشنود.»
خالو راشد: این را دیگر نگویید لطفاً. دولت همواره صدای مردم هرمزگان را شنیده است اما از این گوش شنیده و از گوش دیگر خارج کرده است!
از قدیم گفته اند: «شنیدن و گوش دادن با هم فرق می کنند.»
#خالوراشد
@rashedansari
محیط زیست
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
چون هست درد ِ اول ِ دنیا محیط زیست
ما عهد بسته ایم فقط با محیط زیست
با دست های سبز و مسیحایی اش مدام
هر درد را نموده مداوا محیط زیست
باید به جای واژه نان در کتاب درس
می ساختند جمله ی "بابا...محیط زیست"
از بس به شاخه های تناور تبر زدیم
از دست رفته است خدایا محیط زیست
چشم انتظار صبر و کمی مهربانی است
کی داشته توقع بی جا محیط زیست!
بار ِ زباله های بشر را طَبق طَبق
بر دوش می کشد تک و تنها، محیط زیست
افتاده گیر ِ جمعیتی بی ملاحظه
در دشت و کوه و دره و دریا محیط زیست
با صید ِ بی رویه ی آنان تهی شده ست
از کبک و یوز و اُردک و دُرنا ، محیط زیست
زیر سئوال رفته، ولی مانده بی جواب
در پیش چشم مردم ِ دنیا محیط زیست
رقص غزال و کل کل خرس و پلنگ را
با دوربین بَرد به تماشا محیط زیست
قلب ِ زمین پیر تو را تیغ سارقان
با حیله می کنند مجزا، محیط زیست
آیا به دشت و کوه ِتو در روزگار ما
دارا دویده در پی ِ سارا ، محیط زیست؟!
گفتند شاعران همه شعری برای تو
از حافظ و نظامی و نیما، محیط زیست
برخیز تا اقامه ی خیرالعمل کنیم
با یک شعار کی شود احیا محیط زیست؟!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
چون هست درد ِ اول ِ دنیا محیط زیست
ما عهد بسته ایم فقط با محیط زیست
با دست های سبز و مسیحایی اش مدام
هر درد را نموده مداوا محیط زیست
باید به جای واژه نان در کتاب درس
می ساختند جمله ی "بابا...محیط زیست"
از بس به شاخه های تناور تبر زدیم
از دست رفته است خدایا محیط زیست
چشم انتظار صبر و کمی مهربانی است
کی داشته توقع بی جا محیط زیست!
بار ِ زباله های بشر را طَبق طَبق
بر دوش می کشد تک و تنها، محیط زیست
افتاده گیر ِ جمعیتی بی ملاحظه
در دشت و کوه و دره و دریا محیط زیست
با صید ِ بی رویه ی آنان تهی شده ست
از کبک و یوز و اُردک و دُرنا ، محیط زیست
زیر سئوال رفته، ولی مانده بی جواب
در پیش چشم مردم ِ دنیا محیط زیست
رقص غزال و کل کل خرس و پلنگ را
با دوربین بَرد به تماشا محیط زیست
قلب ِ زمین پیر تو را تیغ سارقان
با حیله می کنند مجزا، محیط زیست
آیا به دشت و کوه ِتو در روزگار ما
دارا دویده در پی ِ سارا ، محیط زیست؟!
گفتند شاعران همه شعری برای تو
از حافظ و نظامی و نیما، محیط زیست
برخیز تا اقامه ی خیرالعمل کنیم
با یک شعار کی شود احیا محیط زیست؟!
#خالوراشد
@rashedansari
Forwarded from ناخواناخوانی
📜 ✅
#غیر_قابل_اعتماد | ۴۱
> صفحۀ #طنز روزنامۀ اعتماد
> پنجشنبه ۳ آبان ۹۷
#روزنامه_بخوانیم
•
• @NaakhaaNaa
#غیر_قابل_اعتماد | ۴۱
> صفحۀ #طنز روزنامۀ اعتماد
> پنجشنبه ۳ آبان ۹۷
#روزنامه_بخوانیم
•
• @NaakhaaNaa
معرفی کتاب باشموی لیلی
اثر: سیدمرتضی قتالی
نوشته ی: راشدانصاری (خالوراشد)
سیدمرتضی قتالی خلفی صالح از خاندان جلیل القدر سادات فداغ است.شاعرجوانی که نه ادعای استادی در شعر را دارد و نه به دوستانش می گوید مرا اسطوره خطاب کنید....!!
فقط شعر می نویسد و بی سر و صدا و یکی یکی پله های ترقی را طی می کند.
به انتقادات و نقدها با جان و دل گوش می سپارد و اهل منم منم و شلوغ بازی و شهرت کاذب نیست.به مصداق این ضرب المثل معروف که: مشک آن است که خود ببوید/ نه آن که عطار بگوید...به دور از حاشیه کار خودش را می کند بی آن که ادعایی داشته باشد.
از روزی که با انجمن های ادبی مرکز استان و شاعران خوب هرمزگانی آشنا شد، روز به روز پیشرفت کرد. زبانش به روز است و مثل برخی از شاعران کماکان در باتلاق زبان قرن سوم و چهارم دست و پا نمی زند . اگر چه در شعر گویشی از شاعر خوب و پیشکسوت فداغی یعنی آقای محمدباقری بسیار آموخته و قطعا راه و روش اولیه بومی سرایی را از این شاعر خوب گویشی فرا گرفته است. همچنین از زنده یاد عبدالحسین غلامیفرد که در عمر کوتاه خویش نشان داد که در شعر به گویش فداغی حرف های زیادی برای گفتن دارد و آثار تاثیر گذاری را از خود به جای گذاشت. در کل به نظر بنده فداغ در شعر گویشی این روزها از شعر فارسی چند قدم جلوتر است به ویژه جوان های با استعدادی به دور از حاشیه مشغول سرایش هستند که از نام بردن تک تک شان خودداری می کنم شاید نام عزیزی از قلم بیفتد... این را هم بگویم که فضای شعر فداغ صد در صد کلاسیک است. چه در گذشته و چه امروز مشاهده نشده است که شاعری سپیدسرا به صورت حرفه ای شعر بی وزن بگوید.
و اما تم بیشتر اشعار قتالی در باشموی لیلی عاشقانه است و آن هم عاشقانه ی زمینی نه هوایی و مصنوعی!! و البته همراه با رگه هایی از طنزدر بخش گویشی. همه ی شعرها کلاسیک، در قالب های غزل ، مثنوی و دوبیتی است و غالب آن نیز گویشی و اگر اشتباه نکنم تعداد یازده غزل به زبان فارسی.
جای شعرهای گویشی در جای جای این سرزمین پهناور خالی است. گویش "اَشِمی" یا "اَشَمی" و "اِشِمی" که در حال حاضر در مناطقی از لارستان و هرمزگان رواج دارد، می توان گفت زیر مجموعه ی زبان لارستانی است. شاید بزرگانی باشند که زبان لارستانی را هم به عنوان گویش بشناسند ، اما صاحب این قلم روی حرف خودم ایستاده ام و آن را زبان خطاب می کنم هر چند دوستان دیگری دوست نداشته باشند زبانی در کنار زبان رسمی فارسی قرار گیرد. یکی از دلایل اصلی هم همانا تفاوت بسیار زیاد این زبان با زبان فارسی معیار است. درست مثل زبان آذری، کردی و....البته با گویش ها و لهجه های فراوانی که زیرمجموعه ی این زبان است. اوزی، خنجی، فیشوری، لاری، بستکی، رویدری، لنگه ای، گراشی، فداغی، اسیری، عمادده ای، دشتی(صحرای باغ) دیده بانی...و بخش های شمالی هرمزگان (حاجی آباد ، شمیل، منطقه ی بزرگ طارم زمین، سیاهو و...) و بخش هایی از استان بوشهر.
گویش اشمی یکی از قدیمی ترین گویش های ایران است که در اصل همان زبان پهلوی است . پهلوی دوره ی اشکانی و شاید هم قبل تر. این گویش همانند زبان لری نواده پارسی میانه می دانند که منظور پهلوی یا دقیق تر پارسیگ است.
مالچانوا زبان شناس روسی می گوید کومزاری نیز یکی از لهجه های لارستانی است.
بحث زبان و گویش را بگذاریم برای فرصتی دیگر که از حوصله این مقال خارج است چرا که هدف اصلی معرفی کتاب است.
اما به خود ِ باشموی لیلی بپردازیم. ضمن تبریک و با ذکر این نکته که در چنین اوضاع و احوالی که اکثر گویش ها و زبان ها در حال فراموشی و نابودی است، سرودن شعر گویشی با یک تیر دونشانه زدن است و ارزشش دو چندان.
یک این که شاعر واژه های فراموش شده را زنده می کند که این خود خدمتی است به زبان و نسل جدید را با گویش قدیم آشنا می کند ... و همچنین چون واژه های قدیم و جدید در قالب شعر آمده است ، خود نوعی خدمت به ادبیات و فرهنگ نیز می باشد.
اگر چه برخی معتقدند شعر گویشی فرا استانی و در پاره ای مواقع فرا شهرستانی نیست و کاربرد چندانی ندارد.حتی در برخی شهرهای بزرگ فرا محله ای هم نیست. به فرض مثال در همین بندرعباس اگر شاعری اهل محله ی سورو شعری به گویش این محله بگوید ، در محله ی مثلا شاه حسینی که برخی از آن واژه ها رایج نیست ، بایستی ترجمه شود و بالعکس....
به همین دلیل هر غزل و شعری که در کتاب آقای قتالی چاپ شده، بهتر می بود در صفحه ی رو به روی آن برگردان به فارسی و در پایان معنای برخی کلمات و واژه های نامفهوم برای غیر لارستانی ها هم منتشر می شد.
با این تفاصیل منطقه ی خشک و خشن به لحاظ جغرافیایی ِ جنوب همواره بومی سراهای بسیار چیره دستی را به شعر و ادبیات پارسی معرفی کرده است. از تعدادی دوبیتی سرای گذشته که بگذریم شاعرانی همچون: مرحوم طالع زاده، منصورپدرام و عبدالرضا مفتوحی در لار، محمدصادق رحمانیان در گراش و سرآمد همه ی بومی سراهای جنوب
اثر: سیدمرتضی قتالی
نوشته ی: راشدانصاری (خالوراشد)
سیدمرتضی قتالی خلفی صالح از خاندان جلیل القدر سادات فداغ است.شاعرجوانی که نه ادعای استادی در شعر را دارد و نه به دوستانش می گوید مرا اسطوره خطاب کنید....!!
فقط شعر می نویسد و بی سر و صدا و یکی یکی پله های ترقی را طی می کند.
به انتقادات و نقدها با جان و دل گوش می سپارد و اهل منم منم و شلوغ بازی و شهرت کاذب نیست.به مصداق این ضرب المثل معروف که: مشک آن است که خود ببوید/ نه آن که عطار بگوید...به دور از حاشیه کار خودش را می کند بی آن که ادعایی داشته باشد.
از روزی که با انجمن های ادبی مرکز استان و شاعران خوب هرمزگانی آشنا شد، روز به روز پیشرفت کرد. زبانش به روز است و مثل برخی از شاعران کماکان در باتلاق زبان قرن سوم و چهارم دست و پا نمی زند . اگر چه در شعر گویشی از شاعر خوب و پیشکسوت فداغی یعنی آقای محمدباقری بسیار آموخته و قطعا راه و روش اولیه بومی سرایی را از این شاعر خوب گویشی فرا گرفته است. همچنین از زنده یاد عبدالحسین غلامیفرد که در عمر کوتاه خویش نشان داد که در شعر به گویش فداغی حرف های زیادی برای گفتن دارد و آثار تاثیر گذاری را از خود به جای گذاشت. در کل به نظر بنده فداغ در شعر گویشی این روزها از شعر فارسی چند قدم جلوتر است به ویژه جوان های با استعدادی به دور از حاشیه مشغول سرایش هستند که از نام بردن تک تک شان خودداری می کنم شاید نام عزیزی از قلم بیفتد... این را هم بگویم که فضای شعر فداغ صد در صد کلاسیک است. چه در گذشته و چه امروز مشاهده نشده است که شاعری سپیدسرا به صورت حرفه ای شعر بی وزن بگوید.
و اما تم بیشتر اشعار قتالی در باشموی لیلی عاشقانه است و آن هم عاشقانه ی زمینی نه هوایی و مصنوعی!! و البته همراه با رگه هایی از طنزدر بخش گویشی. همه ی شعرها کلاسیک، در قالب های غزل ، مثنوی و دوبیتی است و غالب آن نیز گویشی و اگر اشتباه نکنم تعداد یازده غزل به زبان فارسی.
جای شعرهای گویشی در جای جای این سرزمین پهناور خالی است. گویش "اَشِمی" یا "اَشَمی" و "اِشِمی" که در حال حاضر در مناطقی از لارستان و هرمزگان رواج دارد، می توان گفت زیر مجموعه ی زبان لارستانی است. شاید بزرگانی باشند که زبان لارستانی را هم به عنوان گویش بشناسند ، اما صاحب این قلم روی حرف خودم ایستاده ام و آن را زبان خطاب می کنم هر چند دوستان دیگری دوست نداشته باشند زبانی در کنار زبان رسمی فارسی قرار گیرد. یکی از دلایل اصلی هم همانا تفاوت بسیار زیاد این زبان با زبان فارسی معیار است. درست مثل زبان آذری، کردی و....البته با گویش ها و لهجه های فراوانی که زیرمجموعه ی این زبان است. اوزی، خنجی، فیشوری، لاری، بستکی، رویدری، لنگه ای، گراشی، فداغی، اسیری، عمادده ای، دشتی(صحرای باغ) دیده بانی...و بخش های شمالی هرمزگان (حاجی آباد ، شمیل، منطقه ی بزرگ طارم زمین، سیاهو و...) و بخش هایی از استان بوشهر.
گویش اشمی یکی از قدیمی ترین گویش های ایران است که در اصل همان زبان پهلوی است . پهلوی دوره ی اشکانی و شاید هم قبل تر. این گویش همانند زبان لری نواده پارسی میانه می دانند که منظور پهلوی یا دقیق تر پارسیگ است.
مالچانوا زبان شناس روسی می گوید کومزاری نیز یکی از لهجه های لارستانی است.
بحث زبان و گویش را بگذاریم برای فرصتی دیگر که از حوصله این مقال خارج است چرا که هدف اصلی معرفی کتاب است.
اما به خود ِ باشموی لیلی بپردازیم. ضمن تبریک و با ذکر این نکته که در چنین اوضاع و احوالی که اکثر گویش ها و زبان ها در حال فراموشی و نابودی است، سرودن شعر گویشی با یک تیر دونشانه زدن است و ارزشش دو چندان.
یک این که شاعر واژه های فراموش شده را زنده می کند که این خود خدمتی است به زبان و نسل جدید را با گویش قدیم آشنا می کند ... و همچنین چون واژه های قدیم و جدید در قالب شعر آمده است ، خود نوعی خدمت به ادبیات و فرهنگ نیز می باشد.
اگر چه برخی معتقدند شعر گویشی فرا استانی و در پاره ای مواقع فرا شهرستانی نیست و کاربرد چندانی ندارد.حتی در برخی شهرهای بزرگ فرا محله ای هم نیست. به فرض مثال در همین بندرعباس اگر شاعری اهل محله ی سورو شعری به گویش این محله بگوید ، در محله ی مثلا شاه حسینی که برخی از آن واژه ها رایج نیست ، بایستی ترجمه شود و بالعکس....
به همین دلیل هر غزل و شعری که در کتاب آقای قتالی چاپ شده، بهتر می بود در صفحه ی رو به روی آن برگردان به فارسی و در پایان معنای برخی کلمات و واژه های نامفهوم برای غیر لارستانی ها هم منتشر می شد.
با این تفاصیل منطقه ی خشک و خشن به لحاظ جغرافیایی ِ جنوب همواره بومی سراهای بسیار چیره دستی را به شعر و ادبیات پارسی معرفی کرده است. از تعدادی دوبیتی سرای گذشته که بگذریم شاعرانی همچون: مرحوم طالع زاده، منصورپدرام و عبدالرضا مفتوحی در لار، محمدصادق رحمانیان در گراش و سرآمد همه ی بومی سراهای جنوب
زنده یاد ایرج شمسی زاده مشهور به "ایرجو" و استاد فرج الله کمالی از استان بوشهر منطقه ی دشتستان ،گناوه و برازجان و همچنین مرحوم ابراهیم
منصفی متخلص به " رامی" شاعر و ترانه سرای هرمزگانی و دیگر عزیزانی که اگر بخواهم نام تک تک ایشان را بنویسم مثنوی هزارمن کاغذ خواهد شد!
و اما طرح روی جلد زیبا و صفحه آرایی خوب و تایپ کم اشتباه شعرها یک طرف و انتخاب عنوان خوب کتاب طرفی دیگر. قابل توجه شاعران جوانی که احیانا در این (وانفسای گرانی کاغذ و ممیزی های غیر منطقی و گسترش فضای مجازی ، قصد انتشار کتاب را دارند!) این که انتخاب نام کتاب بایستی همچون نام فرزندان مان مهم و با ارزش باشد.
حال چرا باشمو یا همان روسری لیلی؟ دلیل آن می تواند هم شخصی باشد که به بنده و خواننده ارتباطی ندارد و هم می تواند اشاره به بیتی از همین کتاب داشته باشد."يكي داغ دل مجنون همي شَي تازه ببه"/چُكِ باشمخويِ ليلي اَ جلو باد اَگِره"
برگردان: یکی داغ دل مجنون هی می خواهد تازه شود/ گوشه ی روسری لیلی رو جلوی باد می گیرد....
کتاب در قطع رقعی و در ۱۰۴ صفحه به قیمت ۱۰هزارتومان توسط انتشارات طنین سخن چاپ و وارد بازار کتاب شده است.
به هر حال چون در این جا قصد نقد و گفتن نقاط ضعف شعرهای این دفتر را نداریم و صرفا همان گونه که در بالا عرض شد ، هدف فقط معرفی کتاب و ادای دینی است به این شاعر جوان ؛ در ادامه تعدادی از ابیات مجموعه ی مزبور را با هم مرور می کنیم:
"عاشقی تا شَه سِرَت زَه موچی تَز کله اَشِه/انگار اِشکالی یَکوگون چَشِ صیاد اَگره..."
برگردان به فارسی: عاشقی تا به سرت زد همه چیز از سرت بیرون می رود/ انگاری شکاری یک مرتبه چشم صیادی را می گیرد....
و: " مُردُم و زِندو وابُدُم مِن شوِویَی که امدُنو/ مِن که مو نَخچُش اُمنیو تَ رو به رو اُدا بُدو" برگردان به فارسی: مردم و زنده شدم آن شبی که فهمیدم/ همان کسی که دوستش ندارم (ازش متنفربودم) رو به رویت نشسته بود..." و:
"اِرُز كه سِي كُلُّ موكس راز مو برملا بودو/
مَي تَبُگُم چه حرفيَي بُتِّ خِرُم شُبابُدو"
برگردان:امروز که برای همه راز من برملا شده است/ می خواهم به شما بگویم چه حرف هایی در گلویم مانده بود..
و:
"صد وِلاتْگو بُر سفر شايد موچي تز ياد اوشه/
وقته خوت مَمرَه نَبِش مَي وانبه مَي وانَشُم"
برگردان: صد بار گفتی برو سفر شاید همه چیز را فراموش کنی/ وقتی خودت همراهم نباشی می خواهم نباشد می خواهم نروم...
و:
"هر چه از هجرش بنالم حالم از مِن بدترن/
مِن تُووِشتي كه تِ جونم وِي تِ گفتارم نيو"
برگردان: هر اندازه از هجرش بنالم حالم از آن بدتر است/ آن حرارت و آتشی که در جانم افتاده در گفتارم نیست..
و در بخش غزل های فارسی نیز این ابیات را برای شما عزیزان انتخاب کرده ام :فكرهايي به سرم مي زد و می دانستم
كمترين پاسخ ناموسی شان كشتن بود....
و:
بميرم يا بپا خيزم، چه فرقی می كند وقتی
فرودم را نمی بينی، فرازم را نمی دانی....
و همچنین:
دلبر جنوبی ام سبزه روی قد بلند
پيش هركسی نگو پيش هركسی نخند....
و:
رو به هر كه ميكنم غرق در خيال توست
از طلافروش شهر تا گدا و مستمند...
و:
دلم حس ميكند گر چه سراغ من نمی آيی
تو وابسته تری از من ولی عمدا نمی آیی
در پایان برای سیدمرتضی قتالی و تمامی شاعران فداغی از جمله آقایان:فریدونی، خشنود، خرم نژاد، باقری، نعمتی ، خجسته،قاسم نژاد،زمانی،راهپیما، خدامی، رنجبر، غلامیفرد(برادرمرحوم)،سیدسجاد و خانم های شاعر...آرزوی موفقیت و بهروزی را دارم.
#خالوراشد
@rashedansari
منصفی متخلص به " رامی" شاعر و ترانه سرای هرمزگانی و دیگر عزیزانی که اگر بخواهم نام تک تک ایشان را بنویسم مثنوی هزارمن کاغذ خواهد شد!
و اما طرح روی جلد زیبا و صفحه آرایی خوب و تایپ کم اشتباه شعرها یک طرف و انتخاب عنوان خوب کتاب طرفی دیگر. قابل توجه شاعران جوانی که احیانا در این (وانفسای گرانی کاغذ و ممیزی های غیر منطقی و گسترش فضای مجازی ، قصد انتشار کتاب را دارند!) این که انتخاب نام کتاب بایستی همچون نام فرزندان مان مهم و با ارزش باشد.
حال چرا باشمو یا همان روسری لیلی؟ دلیل آن می تواند هم شخصی باشد که به بنده و خواننده ارتباطی ندارد و هم می تواند اشاره به بیتی از همین کتاب داشته باشد."يكي داغ دل مجنون همي شَي تازه ببه"/چُكِ باشمخويِ ليلي اَ جلو باد اَگِره"
برگردان: یکی داغ دل مجنون هی می خواهد تازه شود/ گوشه ی روسری لیلی رو جلوی باد می گیرد....
کتاب در قطع رقعی و در ۱۰۴ صفحه به قیمت ۱۰هزارتومان توسط انتشارات طنین سخن چاپ و وارد بازار کتاب شده است.
به هر حال چون در این جا قصد نقد و گفتن نقاط ضعف شعرهای این دفتر را نداریم و صرفا همان گونه که در بالا عرض شد ، هدف فقط معرفی کتاب و ادای دینی است به این شاعر جوان ؛ در ادامه تعدادی از ابیات مجموعه ی مزبور را با هم مرور می کنیم:
"عاشقی تا شَه سِرَت زَه موچی تَز کله اَشِه/انگار اِشکالی یَکوگون چَشِ صیاد اَگره..."
برگردان به فارسی: عاشقی تا به سرت زد همه چیز از سرت بیرون می رود/ انگاری شکاری یک مرتبه چشم صیادی را می گیرد....
و: " مُردُم و زِندو وابُدُم مِن شوِویَی که امدُنو/ مِن که مو نَخچُش اُمنیو تَ رو به رو اُدا بُدو" برگردان به فارسی: مردم و زنده شدم آن شبی که فهمیدم/ همان کسی که دوستش ندارم (ازش متنفربودم) رو به رویت نشسته بود..." و:
"اِرُز كه سِي كُلُّ موكس راز مو برملا بودو/
مَي تَبُگُم چه حرفيَي بُتِّ خِرُم شُبابُدو"
برگردان:امروز که برای همه راز من برملا شده است/ می خواهم به شما بگویم چه حرف هایی در گلویم مانده بود..
و:
"صد وِلاتْگو بُر سفر شايد موچي تز ياد اوشه/
وقته خوت مَمرَه نَبِش مَي وانبه مَي وانَشُم"
برگردان: صد بار گفتی برو سفر شاید همه چیز را فراموش کنی/ وقتی خودت همراهم نباشی می خواهم نباشد می خواهم نروم...
و:
"هر چه از هجرش بنالم حالم از مِن بدترن/
مِن تُووِشتي كه تِ جونم وِي تِ گفتارم نيو"
برگردان: هر اندازه از هجرش بنالم حالم از آن بدتر است/ آن حرارت و آتشی که در جانم افتاده در گفتارم نیست..
و در بخش غزل های فارسی نیز این ابیات را برای شما عزیزان انتخاب کرده ام :فكرهايي به سرم مي زد و می دانستم
كمترين پاسخ ناموسی شان كشتن بود....
و:
بميرم يا بپا خيزم، چه فرقی می كند وقتی
فرودم را نمی بينی، فرازم را نمی دانی....
و همچنین:
دلبر جنوبی ام سبزه روی قد بلند
پيش هركسی نگو پيش هركسی نخند....
و:
رو به هر كه ميكنم غرق در خيال توست
از طلافروش شهر تا گدا و مستمند...
و:
دلم حس ميكند گر چه سراغ من نمی آيی
تو وابسته تری از من ولی عمدا نمی آیی
در پایان برای سیدمرتضی قتالی و تمامی شاعران فداغی از جمله آقایان:فریدونی، خشنود، خرم نژاد، باقری، نعمتی ، خجسته،قاسم نژاد،زمانی،راهپیما، خدامی، رنجبر، غلامیفرد(برادرمرحوم)،سیدسجاد و خانم های شاعر...آرزوی موفقیت و بهروزی را دارم.
#خالوراشد
@rashedansari
خالوبندی!
شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: « به بارندگی های امسال امیداور باشیم یا نه؟»
خالو راشد: تا این لحظه،( لحظه ای که روزنامه برای صفحه آرایی آماده می شود) که ما فقیر فقراها ظاهراً از سوی خداوند متعال نیز تحریم هستیم! قربانش گردم دو بار طی هفته گذشته و هفته جاری در بندرعباس شاهد بارش باران بوده ایم، اما هر دو بار گلشهر جنوبی و شمالی از این نعمت الهی برخوردار بوده است!
این در حالی است که در محلات فقیر نشینی نظیر شهید جعفری ( محله خالو راشد)، محله ی شمیلی ها، محله ی برکه گرد و ... قطره ای باران نباریده است!
*
سایت فردای هرمزگان: « نانی که به دست مردم هرمزگان می رسد با کیفیت و استاندارد نیست.»
خالو راشد: مگر آبی که به دست مردم هرمزگان می رسد، با کیفیت و استاندارد است که نانش باشد ؟! حرف ها می زنید ... خدا کند از این به بعد لااقل مدیرانی که به دست ( ببخشید به استان هرمزگان) می رسند، با کیفیت و استاندارد باشند! حالا نان و آبش پیش کش !
*
دریای اندیشه: « هر کاری از دستمان برآید، برای زائران اربعین انجام می دهیم»
خالو راشد: حتی اگر فرصت شد، کلاه سرشان می گذاریم!
به نقل از رسانه ها فرد یا افرادی با گرفتن پول از زائران هرمزگانی، آنان را برای اربعین تا مرز شلمچه برده و اکنون گریخته اند ...
***
دریا: « نمایشگاه مطبوعات امسال برگزار نمی شود.»
خالو راشد: اصلاً خودِ مطبوعات را می خواهید چه کار که نمایشگاهش برگزار بشود یا نشود! تعطیل کنید برود پی کارش ...
#خالوراشد
@rashedansari
شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: « به بارندگی های امسال امیداور باشیم یا نه؟»
خالو راشد: تا این لحظه،( لحظه ای که روزنامه برای صفحه آرایی آماده می شود) که ما فقیر فقراها ظاهراً از سوی خداوند متعال نیز تحریم هستیم! قربانش گردم دو بار طی هفته گذشته و هفته جاری در بندرعباس شاهد بارش باران بوده ایم، اما هر دو بار گلشهر جنوبی و شمالی از این نعمت الهی برخوردار بوده است!
این در حالی است که در محلات فقیر نشینی نظیر شهید جعفری ( محله خالو راشد)، محله ی شمیلی ها، محله ی برکه گرد و ... قطره ای باران نباریده است!
*
سایت فردای هرمزگان: « نانی که به دست مردم هرمزگان می رسد با کیفیت و استاندارد نیست.»
خالو راشد: مگر آبی که به دست مردم هرمزگان می رسد، با کیفیت و استاندارد است که نانش باشد ؟! حرف ها می زنید ... خدا کند از این به بعد لااقل مدیرانی که به دست ( ببخشید به استان هرمزگان) می رسند، با کیفیت و استاندارد باشند! حالا نان و آبش پیش کش !
*
دریای اندیشه: « هر کاری از دستمان برآید، برای زائران اربعین انجام می دهیم»
خالو راشد: حتی اگر فرصت شد، کلاه سرشان می گذاریم!
به نقل از رسانه ها فرد یا افرادی با گرفتن پول از زائران هرمزگانی، آنان را برای اربعین تا مرز شلمچه برده و اکنون گریخته اند ...
***
دریا: « نمایشگاه مطبوعات امسال برگزار نمی شود.»
خالو راشد: اصلاً خودِ مطبوعات را می خواهید چه کار که نمایشگاهش برگزار بشود یا نشود! تعطیل کنید برود پی کارش ...
#خالوراشد
@rashedansari
خوش باور(۱)
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
هر کسی چیزی بگوید زود بـاور می کند
دست کم چیزی که دارد سود باور می کند!
فی المثل یخچال اگر می خواست اصلا شک نکن
"آزمایش" را بگو kenwood باور می کند!
یا اگر گفتی به زودی ریشه ی ظلم و سـتم،
می شـود از بیخ و بن نابود! باور می کند
فرق جنـس ماده و نر را نمی داند ، لـذا
نام دخـتر را بگـو داوود بــاور می کـند
طفلکی از بس که خوب و سر به راه و ساده است
هر چه را مقبول یا مردود ، باور می کند
بارها گفتم که ای خنـگ خدا باور نکن
جن و آل و هر چه نامشهود! باور می کند
قصه ی جن و پری و آل امری عادی است
هرکسی چیزی بر آن افزود باور می کند
بندری باشـی خودت را اهل تهران جا کنی
یا بگویی اهل گرمارود، باور می کـند
بر همیـن منوال اگر گفتند اهل .......ن،
دست و دلبازند و اهل جود ، باور می کـند!
تا بگـویی کـاروان زندگی بـی سـاربان
رفته تا سرمنزل مقصود ، باور می کند
گر که پنهان باده می نوشد فقط از سادگی است
آن چه می گویند چنگ و عود، باور می کند (۲)
او جناح راست یا چپ را نمی داند کجاست
هر که هر فرمایشی فرمود ، باور می کند
گرچه او حتی به چشـم خود ندارد اعتماد
هر چه می گوید عمو "محمود" باور می کند!
یا اگر شخصی بگوید طبـق قانون جـدید
روز روشن می شوی مفقود ، باور می کند!
نفت و گاز و معدن ما را که می بیند ، ولی
بازهم این قحطی و کمبود... باور می کند!
شاعر و سیگار و افیون ، هر سه همزاد همند
شـعر را تنـها به ضرب دود باور می کند
قافیه تنگ است! ناچارم بگویم دوسـتان
دوستی دارم که خیلی good باور می کند!
پی نوشت:
۱- باهمکاری فخرالدین زارعی
۲-دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند/ پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
هر کسی چیزی بگوید زود بـاور می کند
دست کم چیزی که دارد سود باور می کند!
فی المثل یخچال اگر می خواست اصلا شک نکن
"آزمایش" را بگو kenwood باور می کند!
یا اگر گفتی به زودی ریشه ی ظلم و سـتم،
می شـود از بیخ و بن نابود! باور می کند
فرق جنـس ماده و نر را نمی داند ، لـذا
نام دخـتر را بگـو داوود بــاور می کـند
طفلکی از بس که خوب و سر به راه و ساده است
هر چه را مقبول یا مردود ، باور می کند
بارها گفتم که ای خنـگ خدا باور نکن
جن و آل و هر چه نامشهود! باور می کند
قصه ی جن و پری و آل امری عادی است
هرکسی چیزی بر آن افزود باور می کند
بندری باشـی خودت را اهل تهران جا کنی
یا بگویی اهل گرمارود، باور می کـند
بر همیـن منوال اگر گفتند اهل .......ن،
دست و دلبازند و اهل جود ، باور می کـند!
تا بگـویی کـاروان زندگی بـی سـاربان
رفته تا سرمنزل مقصود ، باور می کند
گر که پنهان باده می نوشد فقط از سادگی است
آن چه می گویند چنگ و عود، باور می کند (۲)
او جناح راست یا چپ را نمی داند کجاست
هر که هر فرمایشی فرمود ، باور می کند
گرچه او حتی به چشـم خود ندارد اعتماد
هر چه می گوید عمو "محمود" باور می کند!
یا اگر شخصی بگوید طبـق قانون جـدید
روز روشن می شوی مفقود ، باور می کند!
نفت و گاز و معدن ما را که می بیند ، ولی
بازهم این قحطی و کمبود... باور می کند!
شاعر و سیگار و افیون ، هر سه همزاد همند
شـعر را تنـها به ضرب دود باور می کند
قافیه تنگ است! ناچارم بگویم دوسـتان
دوستی دارم که خیلی good باور می کند!
پی نوشت:
۱- باهمکاری فخرالدین زارعی
۲-دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند/ پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
#خالوراشد
@rashedansari
خالوبندی!
شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
دریای اندیشه:"بندرعباس، شهر بدون تفریح."
خالوراشد: ناشکری هم حدی دارد! کافی است شما سری به خورگورسوزان(شهناز) بزنید تا بدانید که بندرعباس نیز جای تفریح دارد! یکی از بهترین مکان های تفریح و جذب توریسم همین خور است! اول صبح همراه با نسیم صبحگاهی و استشمام بوی مطبوع آب های زلال و گل های اطراف این خور هر عابر پیاده و شهروندی را مست و مدهوش می کند. دیدن سگ های تر و تمیز ِ ولگرد در حاشیه این خور و همچنین رفت و آمد معتادهای همیشه در صحنه ی داخل خور و برگزاری میتینگ های این عزیزان در زیر پل شهناز، بر زیبایی های خور یادشده افزوده است!
یکی دیگر از مکان های تفریحی و بسیار زیبای بندرعباس، دریاچه ی 22 بهمن است که در این فصل محل تجمع انواع و اقسام حیوانات اهلی، وحشی و حشرات موذی و غیر موذی است!
آب های آلوده ی این دریاچه که مصداق آن ضرب المثل معروف:" آب که یک جا بماند می گندد.." است، در برخی مواقع صحنه های بسیار زیبا و منحصر به فردی را خلق می کند...
به لحاظ بهداشتی نیز یکی از تمیزترین مکان هایی است که تاکنون در کره زمین مشاهده شده است!
و ده ها موارد دیگر که از حوصله ی ما و گنجایش این ستونِ کوتاه خارج است...
در کل دریاچه ی ۲۲ بهمن به رود دانوب گفته برو کنار بذار باد بیاد رفیق!
ندای هرمزگان: "هر مدیری خیانت کرد مُهر خیانت بر پیشانی او بزنید."
خالوراشد: حرکت خوب و بدیعی است اما برای انجام این کار موانع گوناگونی سر ِ راه ملت وجود دارد.
به عنوان مثال بیشتر مدیرانی که خیانت می کنند ، بی خبر می روند کانادا و سایر کشورهای خاک بر سری! خب، این جاست که شاعر می فرماید: " دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!" وانگهی اگر مدیری دست و پاچلفتی مثلا قبل از خروج در فرودگاه دستگیر شد، ما در آن لحظه مُهر را از کجا گیربیاوریم که بلافاصله محکم بزنیم روی پیشانی نامبرده؟! و یا این که اصولا مهر خیانت در حال حاضر دست چه کسی است و کجا نگهداری می شود؟!
و اما آمدیم و مدیری خیانت کرد و دستگیر هم شد ، ولی سراسر پیشانی اش مملو از جای مُهر نماز و....بود و دیگر فضای خالی و کافی برای زدن مهر خیانت روی پیشانی اش وجود نداشت! آن وقت تکلیف چیست؟ آیا می توانیم مهر خیانت را جای دیگرش بزنیم؟!
صبح ساحل:" ۲۱۰ مقام دولتی باید پست خود را ترک کنند."
خالوراشد: به نظر بنده اصل این خبر اشکال دارد و صحیح نیست ، چرا که ترک کردن کار بسیار دشواری است!
اگر چه ترک اعتیاد با اراده ای قوی و تحمل مقداری درد و سختی ، شدنی است اما ترک پست و مقام برای آدمی زاد چیزی است در مایه های غیر ممکن!
دریا:"آب شرب غرب قشم به زودی تامین می شود."
خالوراشد: این هم از عجایب روزگار است که وسط آب باشی و آب نداشته باشی!!
مگر تخم آب شیرین کن ملخ خورده که....!
شیر مادر حلالت شاعر که ظاهرا این شعر را سال ها و شاید قرن ها پیش برای چنین روزی و برای مردم غرب قشم سرودی:" یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم/ آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم!"
دریای اندیشه: "مردم سرمایه های نظام هستند."
خالوراشد: بر منکرش لعنت.اما فقط برای ایام انتخابات و....نباشد!
دریای اندیشه: « جا به جایی دانش آموزان با وانت بار در مدارس روستایی ممنوع است »
خالو راشد: باید زودتر از این ها ممنوع می شد! باور کنید قبلاً که دانش آموزان با اُلاغ جا به جا می شدند، خطر کمتری داشت! اگر می دانید نمی توانید جلوی این کار را بگیرید، بر گردید به همان سیستم خری سابق !
ندای هرمزگان: « کیسه گشاد فرصت طلبان برای جیب ته کشیده مردم.»
خالو راشد: آی گفتی! واقعاً این کیسه ها آن قدر گشاد و عمیق هستند که سر و ته آن مشخص نیست! بنا به گفته ی کارشناسان این حوزه
( با حوزه هنری و ... اشتباه نشود!) کسی تاکنون موفق به کشف تَه این نوع کیسه ها نشده است... این در حالی است که اکثر غارهای اسرارآمیز موجود در کشورمان توسط کاوشگران کشف و شناسایی شده اند!
البته برخی لباس های مردانه هم داریم که سمت چپ و راست آن جیب هایی قرار دارد شبیه چاه های عمیق در دلِ کویر! این نوع جیب بیشتر به مسوولان عزیز تعلق دارد نه مردم ...
این جیب های منحصر به فرد هر چیزی را که بریزی داخل آن چه حلال و چه حرام بلافاصله بلعیده می شود. لامصب بیت المال و غیر بیت المال حالیش نیست !
حالا بی شوخی از گشادی و تنگی اش که بگذریم، عجب تیتری بود.
دریای اندیشه: « کیف پولی که هرگز گم
نمی شود.»
خالو راشد : اختیار دارید، در کشور ما شتر با بار که هیچ ( چون این ضرب المثل خیلی قدیمی شده!) دکل نفتی، کشتی، خانه های مسکن مهر
و ... در یک پلک به هم زدن گم می شود، کیف پولی که دیگر عددی نیست !!
#خالوراشد
@rashedansari
شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
دریای اندیشه:"بندرعباس، شهر بدون تفریح."
خالوراشد: ناشکری هم حدی دارد! کافی است شما سری به خورگورسوزان(شهناز) بزنید تا بدانید که بندرعباس نیز جای تفریح دارد! یکی از بهترین مکان های تفریح و جذب توریسم همین خور است! اول صبح همراه با نسیم صبحگاهی و استشمام بوی مطبوع آب های زلال و گل های اطراف این خور هر عابر پیاده و شهروندی را مست و مدهوش می کند. دیدن سگ های تر و تمیز ِ ولگرد در حاشیه این خور و همچنین رفت و آمد معتادهای همیشه در صحنه ی داخل خور و برگزاری میتینگ های این عزیزان در زیر پل شهناز، بر زیبایی های خور یادشده افزوده است!
یکی دیگر از مکان های تفریحی و بسیار زیبای بندرعباس، دریاچه ی 22 بهمن است که در این فصل محل تجمع انواع و اقسام حیوانات اهلی، وحشی و حشرات موذی و غیر موذی است!
آب های آلوده ی این دریاچه که مصداق آن ضرب المثل معروف:" آب که یک جا بماند می گندد.." است، در برخی مواقع صحنه های بسیار زیبا و منحصر به فردی را خلق می کند...
به لحاظ بهداشتی نیز یکی از تمیزترین مکان هایی است که تاکنون در کره زمین مشاهده شده است!
و ده ها موارد دیگر که از حوصله ی ما و گنجایش این ستونِ کوتاه خارج است...
در کل دریاچه ی ۲۲ بهمن به رود دانوب گفته برو کنار بذار باد بیاد رفیق!
ندای هرمزگان: "هر مدیری خیانت کرد مُهر خیانت بر پیشانی او بزنید."
خالوراشد: حرکت خوب و بدیعی است اما برای انجام این کار موانع گوناگونی سر ِ راه ملت وجود دارد.
به عنوان مثال بیشتر مدیرانی که خیانت می کنند ، بی خبر می روند کانادا و سایر کشورهای خاک بر سری! خب، این جاست که شاعر می فرماید: " دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!" وانگهی اگر مدیری دست و پاچلفتی مثلا قبل از خروج در فرودگاه دستگیر شد، ما در آن لحظه مُهر را از کجا گیربیاوریم که بلافاصله محکم بزنیم روی پیشانی نامبرده؟! و یا این که اصولا مهر خیانت در حال حاضر دست چه کسی است و کجا نگهداری می شود؟!
و اما آمدیم و مدیری خیانت کرد و دستگیر هم شد ، ولی سراسر پیشانی اش مملو از جای مُهر نماز و....بود و دیگر فضای خالی و کافی برای زدن مهر خیانت روی پیشانی اش وجود نداشت! آن وقت تکلیف چیست؟ آیا می توانیم مهر خیانت را جای دیگرش بزنیم؟!
صبح ساحل:" ۲۱۰ مقام دولتی باید پست خود را ترک کنند."
خالوراشد: به نظر بنده اصل این خبر اشکال دارد و صحیح نیست ، چرا که ترک کردن کار بسیار دشواری است!
اگر چه ترک اعتیاد با اراده ای قوی و تحمل مقداری درد و سختی ، شدنی است اما ترک پست و مقام برای آدمی زاد چیزی است در مایه های غیر ممکن!
دریا:"آب شرب غرب قشم به زودی تامین می شود."
خالوراشد: این هم از عجایب روزگار است که وسط آب باشی و آب نداشته باشی!!
مگر تخم آب شیرین کن ملخ خورده که....!
شیر مادر حلالت شاعر که ظاهرا این شعر را سال ها و شاید قرن ها پیش برای چنین روزی و برای مردم غرب قشم سرودی:" یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم/ آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم!"
دریای اندیشه: "مردم سرمایه های نظام هستند."
خالوراشد: بر منکرش لعنت.اما فقط برای ایام انتخابات و....نباشد!
دریای اندیشه: « جا به جایی دانش آموزان با وانت بار در مدارس روستایی ممنوع است »
خالو راشد: باید زودتر از این ها ممنوع می شد! باور کنید قبلاً که دانش آموزان با اُلاغ جا به جا می شدند، خطر کمتری داشت! اگر می دانید نمی توانید جلوی این کار را بگیرید، بر گردید به همان سیستم خری سابق !
ندای هرمزگان: « کیسه گشاد فرصت طلبان برای جیب ته کشیده مردم.»
خالو راشد: آی گفتی! واقعاً این کیسه ها آن قدر گشاد و عمیق هستند که سر و ته آن مشخص نیست! بنا به گفته ی کارشناسان این حوزه
( با حوزه هنری و ... اشتباه نشود!) کسی تاکنون موفق به کشف تَه این نوع کیسه ها نشده است... این در حالی است که اکثر غارهای اسرارآمیز موجود در کشورمان توسط کاوشگران کشف و شناسایی شده اند!
البته برخی لباس های مردانه هم داریم که سمت چپ و راست آن جیب هایی قرار دارد شبیه چاه های عمیق در دلِ کویر! این نوع جیب بیشتر به مسوولان عزیز تعلق دارد نه مردم ...
این جیب های منحصر به فرد هر چیزی را که بریزی داخل آن چه حلال و چه حرام بلافاصله بلعیده می شود. لامصب بیت المال و غیر بیت المال حالیش نیست !
حالا بی شوخی از گشادی و تنگی اش که بگذریم، عجب تیتری بود.
دریای اندیشه: « کیف پولی که هرگز گم
نمی شود.»
خالو راشد : اختیار دارید، در کشور ما شتر با بار که هیچ ( چون این ضرب المثل خیلی قدیمی شده!) دکل نفتی، کشتی، خانه های مسکن مهر
و ... در یک پلک به هم زدن گم می شود، کیف پولی که دیگر عددی نیست !!
#خالوراشد
@rashedansari
تقدیمی ها:
با سپاس از لطف دوستان که بنده نوازی می کنند و ....
تقدیم به ......راشد انصاری عزیز
عطر نفس ات ؛باز پراکنده شده
شعر تو شراب روحِ خواننده شده
این بار، رباعیاتِ خالو راشد
خود خطِ مسیرِسبک آینده شده
محمد بقالان_اهواز
*********
هم نسل مهاجران و انصاری بود
زهرش به زبان طنزِ خود، کاری بود
پرسید کسی که چیست او؟..گفتم که
مردی که چنان خروس من لاری بود!
جواد ضمیری_رودان
********
کلام طنز خالو بی نظیراست
زطنازان بادرک و دلیراست
برای گفتن حق و حقیقت
زبان کودک و برنا و پیر است
تقدیم به خالو راشد عزیز و به پاس خدمات فرهنگی این عزیز
علی طاهری_سیمکان 💐
****
تقدیم به سه تن از طنزپردازان خوب کشور:
ای چرخ فلک که زیرک و عیاری
در چنته ی خود چه گوهرانی داری
بر پهنه ی کهکشان طنزت بِنِگر
شروین و جواد و راشد انصاری
سروده: جواد فرج پور_شیراز
پی نوشت:
منظور شروین سلیمانی
جوادنوری همدانی و....
#خالوراشد
@rashedansari
با سپاس از لطف دوستان که بنده نوازی می کنند و ....
تقدیم به ......راشد انصاری عزیز
عطر نفس ات ؛باز پراکنده شده
شعر تو شراب روحِ خواننده شده
این بار، رباعیاتِ خالو راشد
خود خطِ مسیرِسبک آینده شده
محمد بقالان_اهواز
*********
هم نسل مهاجران و انصاری بود
زهرش به زبان طنزِ خود، کاری بود
پرسید کسی که چیست او؟..گفتم که
مردی که چنان خروس من لاری بود!
جواد ضمیری_رودان
********
کلام طنز خالو بی نظیراست
زطنازان بادرک و دلیراست
برای گفتن حق و حقیقت
زبان کودک و برنا و پیر است
تقدیم به خالو راشد عزیز و به پاس خدمات فرهنگی این عزیز
علی طاهری_سیمکان 💐
****
تقدیم به سه تن از طنزپردازان خوب کشور:
ای چرخ فلک که زیرک و عیاری
در چنته ی خود چه گوهرانی داری
بر پهنه ی کهکشان طنزت بِنِگر
شروین و جواد و راشد انصاری
سروده: جواد فرج پور_شیراز
پی نوشت:
منظور شروین سلیمانی
جوادنوری همدانی و....
#خالوراشد
@rashedansari
تدریس زبان!
نوشته ی: راشدانصاری
مغازه ی یکی از همشهری هایم نشسته بودم، جوانی وارد شد که ظاهرا مشتری بود.
به محض ورود صدای عرعر الاغ را از خودش در آورد. خیلی عالی. حتی از خود ِ الاغ هم بهتر.
گفتم:"شما با این استعدادت شغلت چیه؟" گفت:"بی کارم."گفتم:"راحت می تونی توی این شهر با تدریس زبان خری، کسب درآمد کنی...."
گفت:"پیشنهادِ خوبیه، باید با خانواده م مشورت کنم، اما مشکله قبول کنن."
گفتم:" وقتی شروع کردی به تدریس و چهل پنجاه هنرجو رو جذب کردی و واسه هر ترم چند میلیون تومن گیرت اومد، اون وقت خانواده ات قدرتو می دونن." گفت:" درسته ولی نمی دونم با چه زبونی راضی شون کنم؟"
گفتم:"با همین زبون!"
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری
مغازه ی یکی از همشهری هایم نشسته بودم، جوانی وارد شد که ظاهرا مشتری بود.
به محض ورود صدای عرعر الاغ را از خودش در آورد. خیلی عالی. حتی از خود ِ الاغ هم بهتر.
گفتم:"شما با این استعدادت شغلت چیه؟" گفت:"بی کارم."گفتم:"راحت می تونی توی این شهر با تدریس زبان خری، کسب درآمد کنی...."
گفت:"پیشنهادِ خوبیه، باید با خانواده م مشورت کنم، اما مشکله قبول کنن."
گفتم:" وقتی شروع کردی به تدریس و چهل پنجاه هنرجو رو جذب کردی و واسه هر ترم چند میلیون تومن گیرت اومد، اون وقت خانواده ات قدرتو می دونن." گفت:" درسته ولی نمی دونم با چه زبونی راضی شون کنم؟"
گفتم:"با همین زبون!"
#خالوراشد
@rashedansari
عاقلانه کور باش!
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
ﻣﺜﻞ ﺳﺎﺑﻖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﻫﻢ ﺗﺎﺑﻊ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻣﺰﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ
ﺁﻥ ﭼﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯼ، ﻧﺪﯾﺪﯼ! ﮐﺎﻣﻼْ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺷﺪ ؟
ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ، ﻋﺎﻗـﻼﻧﻪ ﮐﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺮ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺖ ﺍﮔﺮ ﺷــﺪ ﻣﻌﺘﺮﺽ
ﻭﻝ ﮐﻦ ﺁﻥ ﻭﺍﭘﺴﮕﺮﺍ ﺭﺍ ! ﺍﺯ ﺧﺮﺍﻓــﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ
ﻋِﺮﻕ ﻣﻠﯽ، ﻋﺸﻖ ﻣﻠﯽ، ﺩﻭﻍ ﻣﻠﯽ، ﮐﺸﮏ ﻭ ﭘﺸﻢ
ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺳـﯿﺎﻩ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﺭﺍ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﻭ ﺣﻘــﻪ ﮔﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩ
ﯾﮏ ﺗـﻨﻪ ﻋﻘﺪﻩ ﮔﺸـﺎﯼ ﺣﻘﻪ ﯼ ﻭﺍﻓﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﻃﺎﻟﺐ ﺗﺎﺟﯽ، ﯾﺰﯾﺪﯼ ﮐﻦ ، ﺑﺒﺮ ﺣﻠﻘـﻮﻡ ﺣﻖ
ﺩﺍﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﮔﺮ ، ﺣﻼﺝ ﺷﻮ ، ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺳﺮﺧﻮﺵ ﻭ ﻣﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎ
ﻏﻮﺭﻩ ﯼ ﻣﺤﻀﯽ! ﺑﯿﺎ ﻟﻄﻔﺎ ﮐﻤﯽ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺷﯿﺮ ﺑﺎﺵ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﻧﮓ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻠﻨﺪ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﺎﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﻌﺬﻭﺭ ﺑﺎﺵ
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻣﺮﮒ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ
ﻣﺮﺣﻤﺖ ﮐﻦ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺷﻮ ، ﻣﻐﻔﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺍﻧﺘـﻈﺎﺭ ﻓﺘﺢ ﺟﺎﻡ ﺍﺯ ﺭﺷﺘﻪ ﻓﻮﺗـﺒﺎﻝ ﻧﯿﺴﺖ
ﻗﻬـﺮﻣﺎﻥ ﯾﮑﻪ ﺗﺎﺯ ﻋﺮﺻﻪ ﯼ ﭘﺎﺳﻮﺭ ﺑﺎﺵ!
( ﺑﯿﺖ ﺑﺎﻻ ﻣﺸﮑﻞ ﺷﺮﻋﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺒﺨـــﺶ
ﺍﯼ ﻗﻠﻢ ! ﻗﺪﺭﯼ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻗﺪﺭﺕ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺑﺎﺵ)
ﺩﺧﺘﺮﻡ ! ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
سرد ﺑﺎﺵ ﻭ ﺗﻠﺦ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺷﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻫﺮ ﺿﻌﯿﻔﯽ ﻏﺎﻟﺒــــﺎْ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﮐﺎﻣــــﻼْ ﺧﺮ ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺵ !
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﺐ ﺷﻬﺮﺕ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺗﻮ ﻫﻢ ﮔﻨﺪﯼ ﺑﺰﻥ ،ﺩﺭ ﻧﻮﻉ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﺎﺵ!
ﯾﺎ ﺑﯿـﺎ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾــﺖ ﺧﻨــﺪﻩ ﺭﺍ ﺗﺮﻭﯾﺞ ﮐﻦ
ﯾﺎ ﺑﺮﻭ ...............................!!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
ﻣﺜﻞ ﺳﺎﺑﻖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﻫﻢ ﺗﺎﺑﻊ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻣﺰﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ
ﺁﻥ ﭼﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯼ، ﻧﺪﯾﺪﯼ! ﮐﺎﻣﻼْ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺷﺪ ؟
ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ، ﻋﺎﻗـﻼﻧﻪ ﮐﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺮ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺖ ﺍﮔﺮ ﺷــﺪ ﻣﻌﺘﺮﺽ
ﻭﻝ ﮐﻦ ﺁﻥ ﻭﺍﭘﺴﮕﺮﺍ ﺭﺍ ! ﺍﺯ ﺧﺮﺍﻓــﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ
ﻋِﺮﻕ ﻣﻠﯽ، ﻋﺸﻖ ﻣﻠﯽ، ﺩﻭﻍ ﻣﻠﯽ، ﮐﺸﮏ ﻭ ﭘﺸﻢ
ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺳـﯿﺎﻩ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﺭﺍ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﻭ ﺣﻘــﻪ ﮔﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩ
ﯾﮏ ﺗـﻨﻪ ﻋﻘﺪﻩ ﮔﺸـﺎﯼ ﺣﻘﻪ ﯼ ﻭﺍﻓﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﻃﺎﻟﺐ ﺗﺎﺟﯽ، ﯾﺰﯾﺪﯼ ﮐﻦ ، ﺑﺒﺮ ﺣﻠﻘـﻮﻡ ﺣﻖ
ﺩﺍﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﮔﺮ ، ﺣﻼﺝ ﺷﻮ ، ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺳﺮﺧﻮﺵ ﻭ ﻣﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎ
ﻏﻮﺭﻩ ﯼ ﻣﺤﻀﯽ! ﺑﯿﺎ ﻟﻄﻔﺎ ﮐﻤﯽ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺷﯿﺮ ﺑﺎﺵ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﻧﮓ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻠﻨﺪ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﺎﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﻌﺬﻭﺭ ﺑﺎﺵ
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻣﺮﮒ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ
ﻣﺮﺣﻤﺖ ﮐﻦ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺷﻮ ، ﻣﻐﻔﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺍﻧﺘـﻈﺎﺭ ﻓﺘﺢ ﺟﺎﻡ ﺍﺯ ﺭﺷﺘﻪ ﻓﻮﺗـﺒﺎﻝ ﻧﯿﺴﺖ
ﻗﻬـﺮﻣﺎﻥ ﯾﮑﻪ ﺗﺎﺯ ﻋﺮﺻﻪ ﯼ ﭘﺎﺳﻮﺭ ﺑﺎﺵ!
( ﺑﯿﺖ ﺑﺎﻻ ﻣﺸﮑﻞ ﺷﺮﻋﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺒﺨـــﺶ
ﺍﯼ ﻗﻠﻢ ! ﻗﺪﺭﯼ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻗﺪﺭﺕ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺑﺎﺵ)
ﺩﺧﺘﺮﻡ ! ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
سرد ﺑﺎﺵ ﻭ ﺗﻠﺦ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺷﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻫﺮ ﺿﻌﯿﻔﯽ ﻏﺎﻟﺒــــﺎْ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﮐﺎﻣــــﻼْ ﺧﺮ ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺵ !
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﺐ ﺷﻬﺮﺕ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺗﻮ ﻫﻢ ﮔﻨﺪﯼ ﺑﺰﻥ ،ﺩﺭ ﻧﻮﻉ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﺎﺵ!
ﯾﺎ ﺑﯿـﺎ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾــﺖ ﺧﻨــﺪﻩ ﺭﺍ ﺗﺮﻭﯾﺞ ﮐﻦ
ﯾﺎ ﺑﺮﻭ ...............................!!
#خالوراشد
@rashedansari
مناجات نامه ی طنز
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
خدایا جیب من را پُر بفرما
مرا با تاجران دَم خور بفرما
خودت در این شرایط خانمم را
نصیحت کن که کم غرغر بفرما
نمی گویم نُه ِ ما را بکن دَه
ولی وان تو تِری را فُر بفرما!
و اما نان ِ بن سلمان و آل اش
به جان مادرت آجر بفرما!
به جای ثروت سرشار ِ این قوم
براشان کاه در آخور بفرما
بیا و نسل شان را منقرض کن
شبیه نسل دایناسور بفرما
تو که یک دهکده گاو آفریدی
ریاست را به یک اُشتر بفرما!
اگر چه ابن سعد این جا زیاد است
درین لشکر یکی را حُر بفرما
زمین افتاده دست ِ خاک و آتش
جهان را خالی از عنصر بفرما
کمی هم ابرها را بارور کن
و شب ها بر زمین شُرشُر بفرما
برای پاکی ِ دست مدیران
تمام آب ها را کُر بفرما!
زمین ِ مفسدان ِ اقتصادی
اگر فرصت نمودی سُر بفرما
وطن را بی نیاز از مُشت و مال ِ
برادرهای ماساژور بفرما!
بیا در راستای با حجابی
سر زرافه هم چادر بفرما
بگیر از دست ِ او خرطوم فیل و
شماعی زاده را کلهر بفرما
کسی مانند لُرها ساده دل نیست
سران مملکت را لُر بفرما!
اگر شعرم سیاسی شد ، دقیقا
از آن بالا خودت سانسور بفرما!
مرا ویران کن و از نو بنا کن
به جای شاعری ، قلدر بفرما
زبانم لال اگر در خواب نازی
اقلا اندکی خُرخُر بفرما!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
خدایا جیب من را پُر بفرما
مرا با تاجران دَم خور بفرما
خودت در این شرایط خانمم را
نصیحت کن که کم غرغر بفرما
نمی گویم نُه ِ ما را بکن دَه
ولی وان تو تِری را فُر بفرما!
و اما نان ِ بن سلمان و آل اش
به جان مادرت آجر بفرما!
به جای ثروت سرشار ِ این قوم
براشان کاه در آخور بفرما
بیا و نسل شان را منقرض کن
شبیه نسل دایناسور بفرما
تو که یک دهکده گاو آفریدی
ریاست را به یک اُشتر بفرما!
اگر چه ابن سعد این جا زیاد است
درین لشکر یکی را حُر بفرما
زمین افتاده دست ِ خاک و آتش
جهان را خالی از عنصر بفرما
کمی هم ابرها را بارور کن
و شب ها بر زمین شُرشُر بفرما
برای پاکی ِ دست مدیران
تمام آب ها را کُر بفرما!
زمین ِ مفسدان ِ اقتصادی
اگر فرصت نمودی سُر بفرما
وطن را بی نیاز از مُشت و مال ِ
برادرهای ماساژور بفرما!
بیا در راستای با حجابی
سر زرافه هم چادر بفرما
بگیر از دست ِ او خرطوم فیل و
شماعی زاده را کلهر بفرما
کسی مانند لُرها ساده دل نیست
سران مملکت را لُر بفرما!
اگر شعرم سیاسی شد ، دقیقا
از آن بالا خودت سانسور بفرما!
مرا ویران کن و از نو بنا کن
به جای شاعری ، قلدر بفرما
زبانم لال اگر در خواب نازی
اقلا اندکی خُرخُر بفرما!
#خالوراشد
@rashedansari
گنجینه پاک
سروده: راشدانصاری
گنجینه ی پاک ِ ذات ِ سرمد ،احمد
تا عرش ِ خدای رفت و آمد، احمد
در خاطره ی سپید معراج نوشت
طاها، یاسین ،امین، محمد، احمد🌷
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری
گنجینه ی پاک ِ ذات ِ سرمد ،احمد
تا عرش ِ خدای رفت و آمد، احمد
در خاطره ی سپید معراج نوشت
طاها، یاسین ،امین، محمد، احمد🌷
#خالوراشد
@rashedansari
خالوبندی!
شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
دریا:«محاکمه عاملان فروش گندم مخلوط با ماسه به هرمزگان.»
خالو راشد: محاکمه چرا؟ تشویق کنید این مغزهای اقتصادی را . کشورهای غربی شبانه روز تلاش می کنند تا به حساب خودشان پیشرفت کنند! اما ما بی هیچ تلاشی می نشینیم و مغزمان را به کار می اندازیم و نتیجه اش می شود کارهای خارق العاده این چنینی.
باور بفرمایید در هیچ جای دنیا شرایط به خوبی ایران نیست . خاکِ به این حاصل خیزی را در کجای دنیا سراغ دارید؟ آن وقت در این برهه حساس کنونی برخی رسانه های داخلی کارشان فقط سیاه نمایی است. عده ای از قلم به دستان مزدور فکر می کنند پس از تحریم های آمریکا اقتصاد مملکت چنین و چنان خواهد شد و...
اصلاً خودِ آمریکا ببینید می تواند از ماسه گندم تولید کند ؟! آمریکا که هیچ از آمریکا گنده تر هم توان این کار را ندارد. کافی است خودمان را باور کنیم !
هفته گذشته تعداد 5 سرویس ماسه ریختیم داخل زمین مان در روستا برای پِلاسر یک چهار دیواری، ولی پس از شنیدن این خبر از ادامه کار منصرف شدیم. حالا نرخ سرسام آور مصالح و ... به کنار، فکر کردم پس از بارندگی های اخیر ان شاالله هنگام درو از ماسه ها گندم برداشت خواهیم کرد و به تولید انبوه که رسید از محل فروش آن برای ادامه کار استفاده می کنیم.
شاعری می فرماید :« از مکافات عمل غافل مشو / گندم از ماسه بروید جو زسنگ!» قافیه مافیه هم که کشک!
و شاعر دیگری می فرماید: « مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو ... »
چه ربطی داشت؟ خدا می داند و بس ... ! در این جا هرگز به دنبال ربط داشتن چیزی نباشید ...
دریای اندیشه: « آمریکا یک بلوف خانه است.»
خالو راشد: واقعاً همین طور است! می گوید، از برجام خارج می شویم و خارج نمی شود، می گوید، سفارتش به بیت المقدس منتقل می کند و نمی کند، می گوید از معاهده محیط زیستی پاریس خارج می شود، اما نمی شود! می گوید دیوار یا حایل مرزی بین مکزیک و ایالات متحده می کشد، اما نمی کشد! می گوید ورود ایرانی ها و 6 کشور به آمریکا را ممنوع می کنم و نمی کند! و هزاران چرت و پرت دیگر که می گوید و همه اش بلوف است...
#خالوراشد
@rashedansari
شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
دریا:«محاکمه عاملان فروش گندم مخلوط با ماسه به هرمزگان.»
خالو راشد: محاکمه چرا؟ تشویق کنید این مغزهای اقتصادی را . کشورهای غربی شبانه روز تلاش می کنند تا به حساب خودشان پیشرفت کنند! اما ما بی هیچ تلاشی می نشینیم و مغزمان را به کار می اندازیم و نتیجه اش می شود کارهای خارق العاده این چنینی.
باور بفرمایید در هیچ جای دنیا شرایط به خوبی ایران نیست . خاکِ به این حاصل خیزی را در کجای دنیا سراغ دارید؟ آن وقت در این برهه حساس کنونی برخی رسانه های داخلی کارشان فقط سیاه نمایی است. عده ای از قلم به دستان مزدور فکر می کنند پس از تحریم های آمریکا اقتصاد مملکت چنین و چنان خواهد شد و...
اصلاً خودِ آمریکا ببینید می تواند از ماسه گندم تولید کند ؟! آمریکا که هیچ از آمریکا گنده تر هم توان این کار را ندارد. کافی است خودمان را باور کنیم !
هفته گذشته تعداد 5 سرویس ماسه ریختیم داخل زمین مان در روستا برای پِلاسر یک چهار دیواری، ولی پس از شنیدن این خبر از ادامه کار منصرف شدیم. حالا نرخ سرسام آور مصالح و ... به کنار، فکر کردم پس از بارندگی های اخیر ان شاالله هنگام درو از ماسه ها گندم برداشت خواهیم کرد و به تولید انبوه که رسید از محل فروش آن برای ادامه کار استفاده می کنیم.
شاعری می فرماید :« از مکافات عمل غافل مشو / گندم از ماسه بروید جو زسنگ!» قافیه مافیه هم که کشک!
و شاعر دیگری می فرماید: « مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو ... »
چه ربطی داشت؟ خدا می داند و بس ... ! در این جا هرگز به دنبال ربط داشتن چیزی نباشید ...
دریای اندیشه: « آمریکا یک بلوف خانه است.»
خالو راشد: واقعاً همین طور است! می گوید، از برجام خارج می شویم و خارج نمی شود، می گوید، سفارتش به بیت المقدس منتقل می کند و نمی کند، می گوید از معاهده محیط زیستی پاریس خارج می شود، اما نمی شود! می گوید دیوار یا حایل مرزی بین مکزیک و ایالات متحده می کشد، اما نمی کشد! می گوید ورود ایرانی ها و 6 کشور به آمریکا را ممنوع می کنم و نمی کند! و هزاران چرت و پرت دیگر که می گوید و همه اش بلوف است...
#خالوراشد
@rashedansari
انواع گدا
نوشته ی: راشدانصاری
اصولا ما جنوبی ها از قدیم الایام به شدت مهمان نواز بوده ، هستیم و خواهیم بود! و در این زمینه شهره ی آفاق و انفس.
در همین راستا همه ساله همزمان با فرا رسیدن فصل سرما (پاییز و زمستان) پذیرای انواع و اقسام میهمان خواهیم بود.
گزینه ی یک: معمولا در فصل یاد شده سیل مهمان از سراسر کشور به سوی استان ما سرازیر می شود که در میان آن ها همه گونه آدم از قشرهای مختلف پیدا می شود: گچ کار، کاشی کار، جوشکار، کارگر (عمله ی سابق) ، مسافرکش، لوله کش، دست فروش، برادران معتاد، سارق، کلاه بردار، کیف قاپ، اراذل و از همه مهم تر برادران و خواهران همیشه در صحنه متکدی(گدای سابق!).
گزینه ی دو: خب، چه می شود کرد دیگر؟ ما هم خون گرم هستیم و هم بسیار خجالتی! یعنی هر کسی که در ِ خانه مان را زد ، بلافاصله در را به رویش باز کرده و با آغوش باز پذیرای میهمان می شویم. از طرف دیگر مگر نه این که مهمان حبیب خداست....
گزینه ی سه: و در آن راستا که عرض شد ، گداهای محترم و محترمه! برای خالی کردن جیب هم استانی های عزیز ، شیوه های مختلفی را انتخاب می کنند که ما در این مجال کوتاه به گوشه ای از آن اشاره می کنیم. با ذکر این نکته که کماکان هنر نزد ایرانیان است و بس.
گداهای محترمی که به این شغل شریف یعنی تکدی گری مشغول هستند و به قول خودشان حاصل دسترنج خودشان را می خورند تا دستشان پیش هر کس و ناکسی! دراز نباشد ، دو دسته اند: آماتور و حرفه ای! که صد البته گروه آماتورها در حال حاضر تعدادشان کم تر است...
و باز همین دو دسته نیز به دو دسته ی وطنی و خارجکی(بیشتر خانم های پاکستانی...) تقسیم می شوند. بگذریم.
گروهی از گداها بی آن که حرفی بزنند با تکان دادن سر و دست و پا و چشمک زدن های پی در پی _ به طوری که فکر می کنید سیم های داخل بدن شان اتصال کرده باشد!_ و...اقدام به پول در آوردن می کنند. به این گروه ، گداهای بی سر و صدا چیزی شبیه (پانتومیم سابق!) اما سمج گفته می شود.
دسته ای دیگر با گفتن جملاتی از قبیل: بده در راه خدا ، به من ِ مسکین کمک کنید ، شب جمعه شب خیرات است، بچه هام یتیمن، شوهرم زندانه، و راه های دیگری _ مشخص نیست چه راه هایی_ اقدام به نان در آوردن می کنند.(به قول عزیزی برخی نان شان را از کجا در می آورند!) که به این گروه ، گداهای پر سر و صدا (از مشاغل زیان آور سابق!) و مردم آزار می گویند.
تعدادی از گداهای پولدارتر (بلانسبت خر پول سابق!) با خودرو شخصی به محل کار خود مراجعه می کنند که همانا حوزه ی استحفاظی و از قبل تعیین شده خودشان می باشد.
بعضی از گداها نیز صاحب ساختمان های چند طبقه هستند ، برخی هم با اجاره کردن تعدادی بچه قد و نیم قد و همیشه در حال خواب! و ژولیده پولیده! ( پولیده ، یعنی در حالی که ژولیده هستند ، پول درمی آورند!) چهره ی شهر را زیبا می کنند!
گروه دیگری از متکدیان نیز در هنگام گدایی خودشان را به کوری ، کری ، چلاقی و.....می زنند. این دسته گاهی اوقات قاطی می کنند. مثلا در محله ی دوهزار خودشان را به کوری می زنند و در بازار از ناحیه یک پا می لنگند اما برخی مواقع فراموش می کنند و مشاهده شده است که این عزیزان در بازار نابینا هستند ولی در دو هزار لنگ می زنند.
گروه دیگری هم هستند که اگر چه در ظاهر گدا نیستند ، اما هیچ گاه به آن چه که دارند قانع نیستند. به عنوان مثال خودشان دارای همسرانی خوب و زیبا هستند، اما باز به ناموس دیگران زیر چشمی نظر دارند! که این نیز خود نوعی گدایی محسوب می شود.
و در پایان دسته ی دیگری هستند که دوست دارند تمام ثروت دنیا به خودشان تعلق داشته باشد. این دسته حتی از خوردن اموال بیت المال و اختلاس و خوردن مال یتیم نیز ابایی ندارند که بی شک این دو گروه آخری از تمامی ِ گروه های ذکر شده خطرناک تر خواهند بود.
نتیجه: پس به این نتیجه می رسیم که گدا داریم تا گدا!!
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری
اصولا ما جنوبی ها از قدیم الایام به شدت مهمان نواز بوده ، هستیم و خواهیم بود! و در این زمینه شهره ی آفاق و انفس.
در همین راستا همه ساله همزمان با فرا رسیدن فصل سرما (پاییز و زمستان) پذیرای انواع و اقسام میهمان خواهیم بود.
گزینه ی یک: معمولا در فصل یاد شده سیل مهمان از سراسر کشور به سوی استان ما سرازیر می شود که در میان آن ها همه گونه آدم از قشرهای مختلف پیدا می شود: گچ کار، کاشی کار، جوشکار، کارگر (عمله ی سابق) ، مسافرکش، لوله کش، دست فروش، برادران معتاد، سارق، کلاه بردار، کیف قاپ، اراذل و از همه مهم تر برادران و خواهران همیشه در صحنه متکدی(گدای سابق!).
گزینه ی دو: خب، چه می شود کرد دیگر؟ ما هم خون گرم هستیم و هم بسیار خجالتی! یعنی هر کسی که در ِ خانه مان را زد ، بلافاصله در را به رویش باز کرده و با آغوش باز پذیرای میهمان می شویم. از طرف دیگر مگر نه این که مهمان حبیب خداست....
گزینه ی سه: و در آن راستا که عرض شد ، گداهای محترم و محترمه! برای خالی کردن جیب هم استانی های عزیز ، شیوه های مختلفی را انتخاب می کنند که ما در این مجال کوتاه به گوشه ای از آن اشاره می کنیم. با ذکر این نکته که کماکان هنر نزد ایرانیان است و بس.
گداهای محترمی که به این شغل شریف یعنی تکدی گری مشغول هستند و به قول خودشان حاصل دسترنج خودشان را می خورند تا دستشان پیش هر کس و ناکسی! دراز نباشد ، دو دسته اند: آماتور و حرفه ای! که صد البته گروه آماتورها در حال حاضر تعدادشان کم تر است...
و باز همین دو دسته نیز به دو دسته ی وطنی و خارجکی(بیشتر خانم های پاکستانی...) تقسیم می شوند. بگذریم.
گروهی از گداها بی آن که حرفی بزنند با تکان دادن سر و دست و پا و چشمک زدن های پی در پی _ به طوری که فکر می کنید سیم های داخل بدن شان اتصال کرده باشد!_ و...اقدام به پول در آوردن می کنند. به این گروه ، گداهای بی سر و صدا چیزی شبیه (پانتومیم سابق!) اما سمج گفته می شود.
دسته ای دیگر با گفتن جملاتی از قبیل: بده در راه خدا ، به من ِ مسکین کمک کنید ، شب جمعه شب خیرات است، بچه هام یتیمن، شوهرم زندانه، و راه های دیگری _ مشخص نیست چه راه هایی_ اقدام به نان در آوردن می کنند.(به قول عزیزی برخی نان شان را از کجا در می آورند!) که به این گروه ، گداهای پر سر و صدا (از مشاغل زیان آور سابق!) و مردم آزار می گویند.
تعدادی از گداهای پولدارتر (بلانسبت خر پول سابق!) با خودرو شخصی به محل کار خود مراجعه می کنند که همانا حوزه ی استحفاظی و از قبل تعیین شده خودشان می باشد.
بعضی از گداها نیز صاحب ساختمان های چند طبقه هستند ، برخی هم با اجاره کردن تعدادی بچه قد و نیم قد و همیشه در حال خواب! و ژولیده پولیده! ( پولیده ، یعنی در حالی که ژولیده هستند ، پول درمی آورند!) چهره ی شهر را زیبا می کنند!
گروه دیگری از متکدیان نیز در هنگام گدایی خودشان را به کوری ، کری ، چلاقی و.....می زنند. این دسته گاهی اوقات قاطی می کنند. مثلا در محله ی دوهزار خودشان را به کوری می زنند و در بازار از ناحیه یک پا می لنگند اما برخی مواقع فراموش می کنند و مشاهده شده است که این عزیزان در بازار نابینا هستند ولی در دو هزار لنگ می زنند.
گروه دیگری هم هستند که اگر چه در ظاهر گدا نیستند ، اما هیچ گاه به آن چه که دارند قانع نیستند. به عنوان مثال خودشان دارای همسرانی خوب و زیبا هستند، اما باز به ناموس دیگران زیر چشمی نظر دارند! که این نیز خود نوعی گدایی محسوب می شود.
و در پایان دسته ی دیگری هستند که دوست دارند تمام ثروت دنیا به خودشان تعلق داشته باشد. این دسته حتی از خوردن اموال بیت المال و اختلاس و خوردن مال یتیم نیز ابایی ندارند که بی شک این دو گروه آخری از تمامی ِ گروه های ذکر شده خطرناک تر خواهند بود.
نتیجه: پس به این نتیجه می رسیم که گدا داریم تا گدا!!
#خالوراشد
@rashedansari
انالله و انا الیه راجعون
ابوالفضل زرویی نصرآباد(ملانصرالدین)درگذشت
دوست عزیزم «ابوالفضل زرویی نصرآباد» شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز برجسته ایران ساعتی پیش بر اثر عارضه قلبی درگذشت.
روحش شاد...😔
ابوالفضل زرویی نصرآباد(ملانصرالدین)درگذشت
دوست عزیزم «ابوالفضل زرویی نصرآباد» شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز برجسته ایران ساعتی پیش بر اثر عارضه قلبی درگذشت.
روحش شاد...😔