راشد انصاری
798 subscribers
271 photos
24 videos
92 files
282 links
خالو راشد
Download Telegram
شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

صبح ساحل:«آمار زمین خواری و دریا خواری در این استان بالا است.»
خالوراشد: خب پدرجان ملت حق دارند! هنگامی که مسوولان عزیز نمی توانند مایحتاج اولیه مثل موادغذایی، لبنیات، گوشت، مرغ و....را با قیمتی مناسب در اختیار اهالی این استان قرار دهند ، مردم و حتی برخی مسوولان محلی مجبورند زمین بخورند! خوشبختانه در این جا خاک و گِل خوردن هنوز منع و حرام نشده است!
و قطعاً وقتی مردم زمین می خورند، برای این که گِل و خاک در گلوی شان گیر نکند مجبورند پشت بندش آب و نوشیدنی های دیگر
(از نوع مجازش) بنوشند!
تازه برخی ها لقمه ی گُنده تر از دهان شان برمی دارند و بایستی خیلی فوری آب به دادشان برسد!
خب، وقتی یک بطری آب معدنی ۳ هزارتومان است و آب شُرب شهری هم قابل آشامیدن نیست! و از طرفی دیگر دوغ و نوشابه و ماءالشعیر و....روز به روز گران می شود، مردم مجبور هستند برای رفع تشنگی و جلوگیری از خفگی و هضم غذا، دریا را نوش جان کنند...

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
دقایقی قبل شنیدم، سیامک روشن دوست شاعر و طنزپردازم هم آسمانی شد...😔
نمایشگاه کتاب امسال با آن وضعیت جسمانی و بیماری اش، به محضی که شنید تهرانم آمد و دعوتم کرد منزلش.....😔
روحت شاد رفیق
آخرین شعری که برایم ارسال کرده بود
😔
از خاک و گلی کز ازل از آب در آمد
آدم خلف بی بدل از آب در آمد

اما پس از آدم که بلاواسطه حق بود
قابیل جوانش دغل از آب در آمد

حوای فریبنده ی همسایه ابلیس
تا وقت محک شد بدل از آب در آمد

عشقی که خدا شیفته اش بود کمی بعد
بر ر‌وی زمین مبتذل از آب در آمد

یوسف که پریزاده ی دستان و ترنج است
بر عکس همیشه کچل از آب در آمد

در بین هزاران تن و پیراهن خونین
پیراهن عثمان مَثل از آب در آمد

بعد از تبی از مثنوی و لرز رباعی
هذیان‌ درونم غزل از آب در آمد‌.

#سیامک روشن
اسامیِ جالب برخی فوتبالیست های خارجی!
نوشته ی: راشدانصاری

برخی از ورزشکاران خارجی (به ویژه فوتبالیست ها) نام های عجیب و غریبی دارند. به گونه ای که آدم خجالت می کشد نام آن ها را بر زبان بیاورد.....البته گزارشگران ورزشی تلویزیون ایران، برخی مواقع بنا به تشخیص خودشان نام و نام خانوادگی و لقب تعدادی از این فوتبالیست ها را در یک حرکت خودجوش تغییر می دهند!
به عنوان مثال چند سال قبل تیم ملی فوتبال ترکیه ، فوتبالیستی داشت به نام «حسن شا....»! که گزارشگر تلویزیون خودمان نام ایشان را تغییر داده بود و مدام از نامبرده با نام «حسن ساس» یاد می کرد. البته این گزارشگر محترم، لابد می دانست که ساس حشره‌ای از راسته ی نیم‌بالان و از کَک بزرگ‌تر است و بیشتر هم به هنگام شب فعالیت دارد و...
البته بلاتشبیه شا.... در زبان ترکی استانبولی شاید چیز خوبی باشد، اما برای ما خیر.
پس از حق نگذریم بایستی به گزارشگر خلاق خودمان حق بدهیم که بدون مشورت با طرف و خانواده اش فامیلی یا لقبش را تغییر داده و برای ایرانی ها قابل هضم تر و قابل درک ترش کرده بود. اما خودمانیم، ای کاش لااقل این حسن آقا، به جای شا....، حسن جیش بود....
حالا آمدیم و شا....را قبول کردیم، این یکی را چکارش کنیم؟! بله خوانندگان عزیز شماره ی چهار تیم فوتبال مارسی فرانسه را دیگر کجای دل مان بگذاریم. پیشنهاد می کنم این آقا هر چه زودتر نام خانوادگی اش را عوض کند. خجالت هم خوب چیزی است! البته این یکی به آن صورت ربطی به زبان فارسی ندارد، بیشتر به گویش ما مربوط می شود که خیلی وحشتناک است. بله: با عرض معذرت جسارتاً نام و نام خانوادگی ایشان «گی گُت»! است. خب، «گی» در گویش ما متاسفانه همان مدفوع است و گُت هم یعنی بزرگ...
حالا این نام و نام خانوادگی یا لقبِ لعنتی از دو حالت خارج نیست: اول این که این فوتبالیست واقعاً از طایفه ی گی گُت هاست (که در منطقه ی ما نیز مشهورند! و شاید اجدادشان از این جا مهاجرت کرده اند!)، و بزرگِ طایفه شان مثلاً این فامیلی را با فکر و حساب و کتاب انتخاب کرده و یا این که همین طوری است و در زبان خودشان شاید خیلی هم خوب باشد و به عنوان مثال معنای گلی خوشبو را بدهد!
اما باور بفرمایید خیلی برایم عجیب است. از کجا معلوم که در زمان قدیم یکی از همان طایفه ( همشهری های ما) نرفته باشد در کشور آقای ساموئل گی گُت و ...

خب، می رسیم به عبدالله کانی(به گفته ی گزارشگران ما) که سنگالی تبار است و طبق معمول در تیم ملی قطر بازی می کند مثل بقیه قطری ها! خدایی اش خودتان در گوگل سرچ کنید ببینید عبدالله واقعاً نام خانوادگی واقعی یا لقبش چیست؟ من که حقیقتاً به حرمت انسان و قلم در این خصوص چیزی نمی گویم! اگر چه ستونِ ما طنز است و...
آخر این چه والدینی هستند که این اسامی را برای فرزندان خود انتخاب می کنند. آیا فکر نمی کنند این پسر فردا که بزرگ شد، چطور در جامعه می تواند سرش را بالا نگه دارد؟!
راستی داشت یادم می رفت که بپرسم ببینم آیا شما می دانید اسم واقعی ژول کانده (به قول گزارشگران ایرانی)، چیست؟ خب، کاری ندارد این یکی را هم از گوگل بپرسید...
و در ضمن این را هم بگویم که خیلی های دیگر را می شد به موارد یاد شده اضافه کرد، ولی از قدیم گفته اند، خجالت هم خوب چیزی است!

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆

نامه به مادر


زنده‌ای مادر
زنده‌ای هنوز؟
سلام بانوی پیرسال
سلام!
من نیز زنده‌ام

ای کاش جاری باشند
هماره
بر کلبه‌ی کوچکت
پَرتُوان ناگفتنیِ آن غروب.

برایم نوشته‌اند
چه بسیار
زیر همان بارانیِ کهنه‌ات
بر سر راه ایستاده‌ای
چشم انتظار من.

برایم نوشته‌اند
چونان همیشه
در شب‌های تاریک
تنها یک تصویر پیش رویت هویدا می‌شود:
انگار به نزاعی در میخانه‌ای
خنجری فنلاندی به زیر قلبم فرو کرده‌اند.

مهم نیست
نازنینم!
آرام باش!
این فقط هذیانی است
پسرت هنوز چندان پیمانه نمی‌زند
تا فراموشش شود
که پیش از مرگ
باید به دیدارت بیاید.

مادر!
فرزندت هم‌چون گذشته آرام است
و همه‌ی آرزویش
جان دربردن از کولاکِ غم است و
راه یافتن به خانه‌ی محقّرش.
آن‌گاه که شاخه‌های درختان
باغ‌مان را به سپیدیِ بهار آذین کنند،
باز خواهم گشت.

تنها تو
سحرگاه
بیدارم نکنی از خواب
چنان که هشت سال پیش.

بیدار نکنی مادر
آرزوهای از دست‌رفته را
و آن‌چه به گذر زمان
جان داده‌است در من

دریغا!
چه پیش‌هنگام از سر گذرانده‌ام
در زندگی
رنج را و درد را.

به دعا پندم مَده مادر!
به گذشته
هیچ راه بازگشتی نیست
تو مرا
تنها تکیه‌گاه شادی
تنها نورِ ناگفتنی هستی

پس اندوهت را به نِسیان بسپار
و چنین غصّه‌دارِ من منشین
و زیر بارانیِ کهنه‌ات
این‌سان فراوان
بر سر راه
چشم‌انتظارم نایست.


«سرگِی یسِنین» - روسیه
گردآوری و ترجمه‌ی حمیدرضا آتش‌برآب | نشر نی.
‌‌‌@rashedansari
مادر:
پیکاسو
شاعرِ تازه کار!
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)

بنده هم تازگی به هر کلکی
شده ام جزو شاعران الکی

نیمه شب ها چنان که می دانی
می شوم در خیال، خاقانی

می کنم کّله را به زیر پتو
بدنم هم به حالت دَمرو!

می روم توی عالم دگری
می گریزم ز هر بنی بشری

همچنین در خیال و در رویا
می روم تا حریم مولانا

گذر عمر تا ببینم من
بر لب جوی می نشینم من

می سرایم سپس به آسانی
شعرِ عالی، نه بندِ تنبانی

کّله ام می شود کمی چون داغ
می روم چون کلاغ در یک باغ

بینم آن جا متاع، ارزان است
هر چه خواهم فت و فراوان است

شعرهایی قشنگ می گویم
از گراز و پلنگ می گویم!

شعر گفتن شعور می خواهد
نه قیافه نه زور می خواهد

نه هر آن کس که مویش اسبی بست
پشت سر، شاعری خفن شده است

شاعری، ریشه در سخن دارد
بیش از اندازه فوت و فن دارد

شده ام با تلاش خود، بنده
شاعرِ مُرده های آینده

عمّه ی هر کسی که می میرد
زود از من سراغ می گیرد!

که بگویم برای او ناچار
شعرهای قشنگ و معنادار

شعرِ مرگی برای سنگ مزار
وَ قِنا ربَنا عذابَ النّار!

#خالوراشد
@rashedansari
گل و بلبل


آن جا،
بلبلان در قفس نغمه خوانی می‌کنند
و
گل‌ها عصرِ روزهای پنج شنبه مزار مردگان را معطر می سازند.
سرزمین عجیبی است
سرزمین گل و بلبل.

راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
عشق مگسی!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

« هنگامی که یک مگس نر با جفت احتمالی خود برخورد می‌کند، رفتار معاشقه اش را با تعقیب او به اطراف آغاز کرده و آرام آرام ( دور از چشم پلیس!) با پایش به او ضربه می‌زند ( ای بی تجربه های بد سلیقه!) و در صورتی که نظر ماده به او جلب شود، نر شروع به خواندن آواز عاشقانه برای او می کند مثلاً: ( کاش می‌شد یواشکی نگاه کنی توی چشام / تا بدونی عزیزم خاطرتو خیلی می خوام!) در ادامه؛ این آواز عاشقانه با تعدادی رفتار محبت‌آمیز دیگر (که شما بهتر از نویسنده و مگس ها می‌دانید!) همراه شده و نهایتاً به جفت گیری مگس نر و ماده ختم می شود...» به همین سادگی.توضیح ضروری: البته مطالب داخل پرانتز از خودمان بود، اما اصل خبر در روزنامه شرق شماره ۲۵۹ منتشر شده است.
خب، متوجه شدید که مغز اقتصادی مگس ها چقدر از ما بیشتر کار می کند؟! نه هزینه های چند میلیونی برای اجاره ی سالن دارند ، نه آن همه ریخت و پاش و خرید و کادو و غیره.... ، نه هزینه ی میلیاردیِ جهیزیه، نه سکه های مثلاً هزار و سیصد و هشتاد عددی، نه سفر به آنتالیا و شرط و شروط های دیگر و....و...
در ضمن ما از ادامه ی این خبر و یا بهتر است بگوییم تحقیق عاشقانه، بنا به دلایلی از جمله بدآموزی برای آدم های بی جنبه!خودداری می کنیم. ولی خودمانیم اگر این مگس های سمج نیز همچون آمریکای فاسد و جنایتکار و جهانخوار و همه چیز خوار...! تهاجم فرهنگی خود را علیه ما آغاز کنند، تکلیف چیست؟ زیرا آنتن های ماهواره را می توان جمع آوری کرد، بی حجاب ها را می شود از سطح خیابان ها جمع کرد و به سمت بازداشتگاه ها هدایت شان کرد، اراذل و اوباش را می توان به نوعی ترتیب شان داد، که آدم بشوند و.... اما این مگس های لعنتی را چگونه می شود شناسایی و دستگیرشان کرد؟! چرا که این موجوداتِ بی چشم رو با تمام سوراخ سنبه ها و درزهای موجود بشر آشنا هستند، وقت و بی وقت شب و نصف شب بدون دردسر وارد و از همه طرف تهاجم خواهند کرد...

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
«ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ!»
سروده ی: راشدانصاری

ﺗﺎ ﺷﺪ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ، ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻪ ﺑﯽ ﺧﯿﺎلی، ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ

ﺷﺎﯾـﺪ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﯽ، ﺍﻣﺎ ﻧﺪﯾـﺪﻩ ﺑﺎﺷﯽ
ﺳﻮﻏﺎﺕ ِ ﻓﻘﺮ ِ ﻣﺎﻟﯽ؟! ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ

ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻧﯽ…، ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﺎﻧﯽ
ﻣﺮﺩﺍﻥِ ﻻ‌ﺍﺑﺎﻟﯽ…! ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ

ﻫﻢ ﻗﺤﻂ ِ ﻧﺎﻥ ﻭ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ،ﻫﻢ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﺎﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺣﺎﻟﯽ ، ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ

ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﯿﺎ ﺯ ﺑﺎﻻ‌ ، ﯾﮑﺴﺮ ﺑﺰﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ
ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﺣﻮﺍﻟﯽ، ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ(۱)

ﮔﻔـﺘﻢ ﺩﻫﺎﺕ ِ ﺑـﺎﻻ‌، ﺩﮐﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺁﻗﺎ
ﺑﺎ ﻗﻮﻝ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻋﻤﻪ ﺕ، ﺑﯽ ﺩﻧﮓ ﻭ ﻓﻨﮓ ﻭ ﺯﺣﻤﺖ
ﻭﺍﻡ ﺧﻮﺩ ﺍﺷﺘﻐﺎﻟﯽ! ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ

ﺍﯼ ﺷﺎﺥ ِ ﺑﯽ ﺛﻤﺮ ﺗﻮ، ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﯽ ﺧﻄﺮ ﺗﻮ !
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﺮ ﻣﻼ‌ﻟﯽ، ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ

ﺑﺎ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻧﺸﺴﺘﯽ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺑﺴﺘﯽ
ﺑﺎ ﻓﻮﺕ ِ ﺑﺮ زﻏﺎﻟﯽ، ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ !

ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﻓﻮﻝ ِ ﻓﻮﻟﯽ، ﮐﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻓﻀﻮﻟﯽ
ﺩﺍﺭﻡ ﻓﻘﻂ ﺳﺌﻮﺍﻟﯽ؟…ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ

ﺩﺍﺭﯼ ﺧﺒﺮ از این که ﻣُﺮﺩﻩ ﺯﻧﯽ ﺳﺮِ ﺯﺍ
ﺍﺯﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﻫﺎﻟﯽ؟! ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ!

ﺍﯾـﺎﻡ ﺍﻧﺘـﺨﺎﺑﺎﺕ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺷﺪﻡ ﻣﺎﺕ
ﮔﻔﺘﻢ ﺟﻨﺎﺏ ِ ﻋﺎﻟﯽ؟ ﮔﻔﺘﯽ : “ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻤﻢ “(۲)

ﭘﯽ ﻧﻮﺷﺖ:
۱-ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺍﺯ ﺳﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻻ‌ﯾﻞ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ….
۲- ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺶ “ﺧﺪﺍﮐﺮﯾﻢ” ﻫﻤﻮﻻ‌ﯾﺘﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺮﮐﺰ ﺻﺎﺣﺐ ﭘﺴﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ! ﺍﻣﺎ ﻃﻔﻠﮑﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻭ ﺭﺩﯾﻒ ﺩﺭ ﺷﻌﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!
#خالوراشد

@rashedansari
دبیرستان دخترانه
نوشته ی: راشدانصاری (خالوراشد)

یکی از دبیرستان های معروف شهر ما، «دبیرستان دخترانه شمس تبریزی»است. نشانی اش هم نرسیده به دریاچه ی زیبای ۲۲ بهمن است. این دریاچه یکی از مکان های زیبای گردشگری در بندرعباس است. ببخشید از قدیم گفته اند، حرف حرف می آورد! این دریاچه به لحاظ قدمت و زیبایی، به دریاچه ی تیتیکاکا در بولیوی و دریاچه ی مورین در کانادا گفته زکی!
گاهی اوقات که سیلاب های چشم نواز و فاضلاب های زلال و مواج در آن سرازیر می شود، از نظر چشم انداز طبیعی به رود دانوب در اروپا و رودخانه ی می سی سی پی در ایالات متحده گفته برو‌ کنار بذار باد بیاد!
سال هاست اطراف این دریاچه به دلیل رویش انواع و اقسام درختان گرمسیری و وجود بیشه زارهای فراوان و در مواردی مشاهده ی جنگل حرا(مانگرو) وسط دریاچه و همچنین زاد و ولد بی رویه انواع حیوانات کمیاب! سگ های وحشی ، شغال، روباه ، گرگ، جگوار ؛ و حیوانات آبزی و نیمه آبزی مثل سگ آبی، سمور آبی و ....به یکی از مکان های زیبا برای جذب توریست تبدیل شده است.
خب، داشتم می گفتم بدون شک شمس تبریزی آدم مطمئن و درست و حسابی ای بوده که اسمش را گذاشته اند روی دبیرستان دخترانه! بی خود نیست که حضرت مولانا شیفته مرام و معرفت شمس می شود....
همسرم گفت:«معلومه که آدم مطمئنیه. ضمن این که مسئولان آموزش و پرورش هم اون قدر آدم شناس هستن، وگرنه اگه نام دیگری مثلا: دبیرستان به نام «ایرج میرزا» بود، و یا زبانم لال نام «خاکشیراصفهانی»رو واسه یه دبیرستان دخترونه انتخاب می کردن! یا یکی مثل وحشی بافقی! اون وقت می دونی چی می شد...؟ من یکی که عمراً دخترمو تو این دبیرستان ثبت نام نمی کردم!»

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
بداهه ای برای راشدانصاری:

نه با شُله و هلیم مشکل دارد
نه با کره از قدیم مشکل دارد

از چاقی خود همیشه هم می‌نالد
با این‌همه با رژیم مشکل دارد

سیدسعید عندلیب
@rashedansari
طنز تلخ روز پدر
سروده ی: راشدانصاری

دارا و دانا
افسوس جهان به کام دارا شده است
دانا شده هر کسی توانا شده است

دیشب چه یواشکی پدر آمد و خفت
گویا سبدش بدون کالا شده است...


#خالوراشد
@rashedansari
بی خیالِ چپ و راست....
سروده ی: راشد انصاری

نوعروسی کنار سفره ی عقد
رو به داماد کرد و گفت اما:

پرسشی دارم از شما لطفاً
پاسخم را بِده همین حالا

از میان تمامیِ احزاب
تو چپی یا که راست ، ای آقا؟

بعدِ یک چشمک و کمی لبخند
در جوابش پسر چنین گفتا:

نه به چپ مایلم نه هم بر راست
خط خطی نیستم به جان شما

می روم طبق این حدیثِ شریف
سوی «خیرالامور ، اوسطها»
#خالوراشد

@rashedansari
نخستین جشنواره شعر طنز استان هرمزگان
نامه ی منظوم جوانی خام به مسئولی پخته!
سروده ی : راشدانصاری

شما ای حضرت آقای مسئول
که هستی پشت میزت شاد و شنگول

به استحضار عالی می رسانم
که از خیر سرت من یک جوانم

از آن دسته جوانان تنومند
که سودای سفر دارد به تایلند!

همان هایی که می گویند مردم:
جوانانِ عزیزِ نسل چندم....

به هیکل هر یکی مانند کاج اند
ولی لرزان چو بید از ازدواج اند

همان قشر عظیم پرطرفدار
میانِ این‌همه مشکل گرفتار

نه ماشینی نه کسب و کارِ نابی
نه شیرِ تازه ای، نه دُمب گابی!

یکی از آن جوان های برومند
که بر روی لبش خشکیده لبخند

کسی که شعر بالا را سروده ست
نمک هم قاطیِ شعرش نموده ست

گرفته دکترا، بُز می چرانَد
شپش در جیب خالی می پراند

جناب بنده ی بی شیله پیله
که مشغول است در امر طویله!

نه دارم پول در جیبم نه مایه
به من چسبیده نکبت مثل سایه

امید و آرزو در قلب من مُرد
شبی که مال ما را خاوری خورد

نبین مانند ارگ بم خرابم
من از سرمایه‌های انقلابم

تشکر می‌کنم از لطف سرکار
اگر ما را گذاری بر سر کار

@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
مردانه!
سروده ی: راشد انصاری

در فصل بهار، طبع من گل می کرد
از شوقِ ترانه ، یاد بلبل می کرد

می دید گرانیِ شب عید، ولی
مردانه تر از مرد، تحمل می کرد!
#خالوراشد
@rashedansari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM