رفت!
در راستای بی برقی های بندر:
سروده ی: راشد انصاری (خالوراشد)
اگه هفتادمون یکهو بشه هفت
نیاد توو سفره هامون قطره ای نفت،
خدایی بهتر از اینه بگن که:
توو این گرمای بندر برقتون رفت!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
در راستای بی برقی های بندر:
سروده ی: راشد انصاری (خالوراشد)
اگه هفتادمون یکهو بشه هفت
نیاد توو سفره هامون قطره ای نفت،
خدایی بهتر از اینه بگن که:
توو این گرمای بندر برقتون رفت!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
تحیّر فلسفی
سروده ی: راشدانصاری
چه کسی راست می گوید...؟
آمار بانک مرکزی
نرخ تورم
سخنان رییس جمهور....
جیب های پر از خالیِ پدرم،
یا
پسته ای که از مغازه ی حسن آقا پوزخند می زند!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده ی: راشدانصاری
چه کسی راست می گوید...؟
آمار بانک مرکزی
نرخ تورم
سخنان رییس جمهور....
جیب های پر از خالیِ پدرم،
یا
پسته ای که از مغازه ی حسن آقا پوزخند می زند!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
زلزله
سروده ی: راشد انصاری (خالوراشد)
از زلزله بدجور به خود لرزیدم
یک دورِ تمام دور خود چرخیدم
با لرزش پا و دست و جاهای دگر
هنگام نماز بندری رقصیدم!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده ی: راشد انصاری (خالوراشد)
از زلزله بدجور به خود لرزیدم
یک دورِ تمام دور خود چرخیدم
با لرزش پا و دست و جاهای دگر
هنگام نماز بندری رقصیدم!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
کمک...
اَلو
اَلو، مرکز؟
این جا بندر است
من عباسم.
کمک، کمک...
این گرما،
دست از سر ِ گرِ ما برنمی دارد!
ضد حال نزنید
کرِم ضد آفتاب بفرستید.
«مو سوختم
مو برشتم....»
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
اَلو
اَلو، مرکز؟
این جا بندر است
من عباسم.
کمک، کمک...
این گرما،
دست از سر ِ گرِ ما برنمی دارد!
ضد حال نزنید
کرِم ضد آفتاب بفرستید.
«مو سوختم
مو برشتم....»
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
خبرهای مشکوک
نوشته ی: راشدانصاری
+ یک موسسه به ظاهر خصوصی طی اطلاعیه ای اعلام کرد: تعدادی «کلاه گذار» جهت گذراندن دوران آموزشی استخدام می نماید. در بخش دیگری از این اطلاعیه آمده است: این موسسه همچنین حدود یک میلیون نفر فارغ التحصیل در رشته « کلاه برداری» را پس از فراگیری آموزش و مهارت های فنی لازم ، وارد بازار کار کرده است.
+ یکی از عناصر مشکوک شب گذشته پس از صرف شام، سه بار پیاپی آروغ زد. به گزارش رسیده از در و همسایه های این مرد، صدای آروغ ها تا شعاع صد متری به گوش رسیده است.
+ طبق آخرین گزارش های رسیده در یکی از محلات بندرعباس، یک ساختمان کاه گلی قدیمی که در کنار برجی ۱۵ طبقه ایِ شیک و مجلل قرار داشت، از خجالت آب شد و فرو ریخت.( به این می گن فاصله طبقاتی!)
+ و آخرین خبر: سازمان هواشناسی به ضرس قاطع اعلام کرد، بر خلاف سایر نقاط کشور هوای استان هرمزگان به ویژه مرکز استان تا ۳۰ سال آینده کمی تا قسمتی ابری همراه با گرد و غبار محلی خواهد بود که در پاره ای از مناطق از مقدار ابرها کاسته می شود.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
+ یک موسسه به ظاهر خصوصی طی اطلاعیه ای اعلام کرد: تعدادی «کلاه گذار» جهت گذراندن دوران آموزشی استخدام می نماید. در بخش دیگری از این اطلاعیه آمده است: این موسسه همچنین حدود یک میلیون نفر فارغ التحصیل در رشته « کلاه برداری» را پس از فراگیری آموزش و مهارت های فنی لازم ، وارد بازار کار کرده است.
+ یکی از عناصر مشکوک شب گذشته پس از صرف شام، سه بار پیاپی آروغ زد. به گزارش رسیده از در و همسایه های این مرد، صدای آروغ ها تا شعاع صد متری به گوش رسیده است.
+ طبق آخرین گزارش های رسیده در یکی از محلات بندرعباس، یک ساختمان کاه گلی قدیمی که در کنار برجی ۱۵ طبقه ایِ شیک و مجلل قرار داشت، از خجالت آب شد و فرو ریخت.( به این می گن فاصله طبقاتی!)
+ و آخرین خبر: سازمان هواشناسی به ضرس قاطع اعلام کرد، بر خلاف سایر نقاط کشور هوای استان هرمزگان به ویژه مرکز استان تا ۳۰ سال آینده کمی تا قسمتی ابری همراه با گرد و غبار محلی خواهد بود که در پاره ای از مناطق از مقدار ابرها کاسته می شود.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
تکان دهنده
سروده ی: راشدانصاری
زور می زنم
به خودم فشار می آورم
از چشم آهو می نویسم
خط می زنم
از لب و ابرو می نویسم
پاره می کنم
همسرم می گوید:
این ها را ول کن
شعری بگو که مخاطب را تکان دهد
نیمه های شب
زلزله آمد
مشکل حل شد...
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
نشانی کانال طنز راشدانصاری👆
سروده ی: راشدانصاری
زور می زنم
به خودم فشار می آورم
از چشم آهو می نویسم
خط می زنم
از لب و ابرو می نویسم
پاره می کنم
همسرم می گوید:
این ها را ول کن
شعری بگو که مخاطب را تکان دهد
نیمه های شب
زلزله آمد
مشکل حل شد...
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
نشانی کانال طنز راشدانصاری👆
قهوه ی اسپرسو و عواقب خوب آن!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
نوشیدن قهوه ی اسپرسو در سال های اخیر بسیار رواج یافته است. و جالب این که بین جوان های اهل دل! خیلی بازارش داغ است. آن قدر داغ که برخی اجازه نمی دهند سرد شود، بلکه همان داغ داغ سر می کشند.
نه تنها بین جوان ها ، بلکه نوجوانان و کودکان نیز اخیراً به نوشیدن اسپرسو روی آورده اند؛ به طوری که کودک خردسالی را دیدم که به والده اش می گفت:« مادر، قهوه!»
و مستحضرید که قهوه نیز درست مثل ترانه های رپ و همچنین مثل استنداپ کمدی و خیلی از پدیده های نوظهور دیگری مثل زیر ابرو برداشتن پسرها، مثل خواستگاری رفتن دخترخانم ها و...در کشور ما سابقه ی طولانی ای ندارد. تصدیق می فرمایید که تا چند سال قبل سراسر همین شهر خودمان حتی یک قهوه فروشی( قهوه خوری) وجود نداشت. مثل الآن نبود که هر چند متری ، و گاهی به فاصله ی هر یک وجب یک قهوه فروشی باز شده است. همه جا تابلوی «قهوه اسپرسو» زده اند. روی دیوار، روی تنه ی درخت، روی تیر چراغ برق، روی درِ خانه ها، همه جا قهوه، قهوه، قهوه! حتی پشت کمر یک معتادی که کنار خیابان ساعت ها دولا شده و مشغول چرت زدن بود نیز دیدم کاغذی چسبانده اند با این عنوان:« قهوه ی پدر»!
نه تنها در شهر، بلکه در بیابان، یعنی در حاشیه جاده ها نیز مغازه ی قهوه فروشی است. برخی مواقع دیده شده است در کوه ها و نوک قله ها قهوه فروشی زده اند! از آن بالا بالاها با دوربین نگاه می کنید می بینید که در دره ای عمیق و درست زیر درخت کُناری یک کپر زده اند که قهوه ی اسپرسو می فروشند. حتی در روستاها...خدا می داند، گاهی اوقات در برخی روستاهای خلوت و مهاجرت کرده به شهر؛ که هیچ بنی بشری پر نمی زند، اما قهوه فروشی تا دلت بخواهد مشاهده می شود...
به هر حال بنده مدتی است که بدجور اسپرسونوش شده ام. یکی از دلایل اصلی آن شاید حلال بودن قهوه است!
این را هم بگویم که هنوز به راز تک و دوبل و....آن پی نبرده ام. اما از روی برخی شواهد و قرائن و حرکات دوستان ِ قهوه خور، چیزهایی متوجه شده ام.
قبل از هر چیز بگویم که ما مشتری های دایمیِ قهوه فروشیِ آقا احسان کاملاً یکدیگر را می شناسیم. یعنی مدتی است در آن مکان - قهوه فروشی- با هم آشنا شده ایم. حالا بماند که گاهی اوقات تک و توکی آدم های ناشناس و جدید و کمی مشکوک! نیز به جمع مان اضافه می شود.
خب، داشتم عرض می کردم که از روی برخی حرکات دوستان متوجه شده ام که چرا می گویند تک و دوبل و....
به عنوان مثال من بیشتر اوقات تک می خورم و البته گاهی نیز پاتک می زنم! یعنی خودم هم در صحبت کردن هایم حالت تهاجمی می گیرم. بعد جای شما خالی.....اوایل که هنوز معتاد قهوه نشده بودم، می دیدم دوستان پس از نوشیدن قهوه اخلاق شان تغییر می کند. چهره هاشان از این رو به آن رو می شود. شاد و شنگول می شوند. دلیلش را درست نمی دانستم. - البته الآن می دانم!- بعد حرف هایی می زدند که برای من به عنوان یک آماتور - یعنی کسی که هنوز قهوه خور حرفه ای نشده است- تعجب آور که چه عرض کنم، شگفت انگیز بود. یک وقت فکر نکنید این حرف ها شبیه بلوف های پامنقلی ها و برادران همشیره!(شیره ای ها) بود، خیر.... حرف ها چند ریشتر وحشتناک تر و غیرقابل باورتر.ملاحظه بفرمایید:
دوستی پس از سرکشیدن قهوه اش محکم می زد روی زانوی دوست بغل دستی اش و می گفت:« رفیق، اگر من رییس جمهور بودم ،به همه ی مجردها زن می دادم. مفتی ، بدون دریافت یک ریال!»
در دل می گفتم:« جل الخالق! مفتی دیگر چه صیغه ای است؟ حتی صیغه ی موقت هم مفتی نیست!» بعد نفر دومی که ضربه خورده بود، منظور ضربه دست بر روی زانویش...می گفت:« چند روز قبل خدمت فرماندار بودم، و به اتفاق رفتیم روستاهای اطراف بازدیدی داشتیم از وضعیت مردم روستاهای بخش مرکزی!» باز به خودم گفتم:« یحتمل این آقا مسئولی چیزی است. بماند که بعدها متوجه شدم در بازار دستفروشی می کند...»
در پاسخ به همین دوست و رفیق گرمابه و گلستان ِ فرماندار، دوست دیگری می گفت:« یک بار همین که رییس جمهور نشست داخل ماشینم، گفت: مَمَد (محمد) تا کی نمی خوای ماشین مدل بالاتری بخری؟!» این جا بود که دیگر مغزم سوت کشید. خدایا این ها چقدر آدم های مهمی هستند!
نفر بعدی می گفت:« گفتی ماشین مدل بالا، حیف و صد حیف که هفته ی قبل لندکروزم رو فروختم!» ای جانم لندکروزر....البته این دوست مان از مغازه که خارج شد، دیدم موتورسیکلت سوار شد و رفت. اما هیچ گاه به رویش نیاوردم.
دوست دیگری در پاسخ به صاحب لندکروز گفت:« هیچ وسیله ای مثل کشتی نیست.» دسته جمعی و یک صدا گفتیم:« چرا؟» گفت:« من دو تا کشتی دارم. یکی اقیانوس پیماست و دیگری....» حرفش را قطع کردم و گفتم:« اجازه بده، اول تکلیف اولی رو روشن کن تا بعد یواش یواش برسیم به دومی، چون بنده ناراحتی قلبی هم دارم و....» گفت:« بله، اقیانوس پیما و آن هم ۱۲۸ هزار تنی و....» بقیه ی صحبت هایش درست متوجه نشدم.
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
نوشیدن قهوه ی اسپرسو در سال های اخیر بسیار رواج یافته است. و جالب این که بین جوان های اهل دل! خیلی بازارش داغ است. آن قدر داغ که برخی اجازه نمی دهند سرد شود، بلکه همان داغ داغ سر می کشند.
نه تنها بین جوان ها ، بلکه نوجوانان و کودکان نیز اخیراً به نوشیدن اسپرسو روی آورده اند؛ به طوری که کودک خردسالی را دیدم که به والده اش می گفت:« مادر، قهوه!»
و مستحضرید که قهوه نیز درست مثل ترانه های رپ و همچنین مثل استنداپ کمدی و خیلی از پدیده های نوظهور دیگری مثل زیر ابرو برداشتن پسرها، مثل خواستگاری رفتن دخترخانم ها و...در کشور ما سابقه ی طولانی ای ندارد. تصدیق می فرمایید که تا چند سال قبل سراسر همین شهر خودمان حتی یک قهوه فروشی( قهوه خوری) وجود نداشت. مثل الآن نبود که هر چند متری ، و گاهی به فاصله ی هر یک وجب یک قهوه فروشی باز شده است. همه جا تابلوی «قهوه اسپرسو» زده اند. روی دیوار، روی تنه ی درخت، روی تیر چراغ برق، روی درِ خانه ها، همه جا قهوه، قهوه، قهوه! حتی پشت کمر یک معتادی که کنار خیابان ساعت ها دولا شده و مشغول چرت زدن بود نیز دیدم کاغذی چسبانده اند با این عنوان:« قهوه ی پدر»!
نه تنها در شهر، بلکه در بیابان، یعنی در حاشیه جاده ها نیز مغازه ی قهوه فروشی است. برخی مواقع دیده شده است در کوه ها و نوک قله ها قهوه فروشی زده اند! از آن بالا بالاها با دوربین نگاه می کنید می بینید که در دره ای عمیق و درست زیر درخت کُناری یک کپر زده اند که قهوه ی اسپرسو می فروشند. حتی در روستاها...خدا می داند، گاهی اوقات در برخی روستاهای خلوت و مهاجرت کرده به شهر؛ که هیچ بنی بشری پر نمی زند، اما قهوه فروشی تا دلت بخواهد مشاهده می شود...
به هر حال بنده مدتی است که بدجور اسپرسونوش شده ام. یکی از دلایل اصلی آن شاید حلال بودن قهوه است!
این را هم بگویم که هنوز به راز تک و دوبل و....آن پی نبرده ام. اما از روی برخی شواهد و قرائن و حرکات دوستان ِ قهوه خور، چیزهایی متوجه شده ام.
قبل از هر چیز بگویم که ما مشتری های دایمیِ قهوه فروشیِ آقا احسان کاملاً یکدیگر را می شناسیم. یعنی مدتی است در آن مکان - قهوه فروشی- با هم آشنا شده ایم. حالا بماند که گاهی اوقات تک و توکی آدم های ناشناس و جدید و کمی مشکوک! نیز به جمع مان اضافه می شود.
خب، داشتم عرض می کردم که از روی برخی حرکات دوستان متوجه شده ام که چرا می گویند تک و دوبل و....
به عنوان مثال من بیشتر اوقات تک می خورم و البته گاهی نیز پاتک می زنم! یعنی خودم هم در صحبت کردن هایم حالت تهاجمی می گیرم. بعد جای شما خالی.....اوایل که هنوز معتاد قهوه نشده بودم، می دیدم دوستان پس از نوشیدن قهوه اخلاق شان تغییر می کند. چهره هاشان از این رو به آن رو می شود. شاد و شنگول می شوند. دلیلش را درست نمی دانستم. - البته الآن می دانم!- بعد حرف هایی می زدند که برای من به عنوان یک آماتور - یعنی کسی که هنوز قهوه خور حرفه ای نشده است- تعجب آور که چه عرض کنم، شگفت انگیز بود. یک وقت فکر نکنید این حرف ها شبیه بلوف های پامنقلی ها و برادران همشیره!(شیره ای ها) بود، خیر.... حرف ها چند ریشتر وحشتناک تر و غیرقابل باورتر.ملاحظه بفرمایید:
دوستی پس از سرکشیدن قهوه اش محکم می زد روی زانوی دوست بغل دستی اش و می گفت:« رفیق، اگر من رییس جمهور بودم ،به همه ی مجردها زن می دادم. مفتی ، بدون دریافت یک ریال!»
در دل می گفتم:« جل الخالق! مفتی دیگر چه صیغه ای است؟ حتی صیغه ی موقت هم مفتی نیست!» بعد نفر دومی که ضربه خورده بود، منظور ضربه دست بر روی زانویش...می گفت:« چند روز قبل خدمت فرماندار بودم، و به اتفاق رفتیم روستاهای اطراف بازدیدی داشتیم از وضعیت مردم روستاهای بخش مرکزی!» باز به خودم گفتم:« یحتمل این آقا مسئولی چیزی است. بماند که بعدها متوجه شدم در بازار دستفروشی می کند...»
در پاسخ به همین دوست و رفیق گرمابه و گلستان ِ فرماندار، دوست دیگری می گفت:« یک بار همین که رییس جمهور نشست داخل ماشینم، گفت: مَمَد (محمد) تا کی نمی خوای ماشین مدل بالاتری بخری؟!» این جا بود که دیگر مغزم سوت کشید. خدایا این ها چقدر آدم های مهمی هستند!
نفر بعدی می گفت:« گفتی ماشین مدل بالا، حیف و صد حیف که هفته ی قبل لندکروزم رو فروختم!» ای جانم لندکروزر....البته این دوست مان از مغازه که خارج شد، دیدم موتورسیکلت سوار شد و رفت. اما هیچ گاه به رویش نیاوردم.
دوست دیگری در پاسخ به صاحب لندکروز گفت:« هیچ وسیله ای مثل کشتی نیست.» دسته جمعی و یک صدا گفتیم:« چرا؟» گفت:« من دو تا کشتی دارم. یکی اقیانوس پیماست و دیگری....» حرفش را قطع کردم و گفتم:« اجازه بده، اول تکلیف اولی رو روشن کن تا بعد یواش یواش برسیم به دومی، چون بنده ناراحتی قلبی هم دارم و....» گفت:« بله، اقیانوس پیما و آن هم ۱۲۸ هزار تنی و....» بقیه ی صحبت هایش درست متوجه نشدم.
فقط داخل گوشم چیزهایی شنیده می شد شبیه ویز ویز و سوت و ...
بله دوستان عزیز. این بود ماجرای قهوه های تک و دوبلی که عرض کردم آن اوایل چیزی از آن سردرنمی آوردم.
بین خودمان باشد، من هم یک سالی می شود که یک هواپیمای مسافربری از نوع بوئینگ ۷۳۷ را خریداری کرده ام ولی دور دور نمی روم. فقط از منزل تا قهوه فروشی آقا احسان. همین.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
بله دوستان عزیز. این بود ماجرای قهوه های تک و دوبلی که عرض کردم آن اوایل چیزی از آن سردرنمی آوردم.
بین خودمان باشد، من هم یک سالی می شود که یک هواپیمای مسافربری از نوع بوئینگ ۷۳۷ را خریداری کرده ام ولی دور دور نمی روم. فقط از منزل تا قهوه فروشی آقا احسان. همین.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
آغُل
جسدم را در شهر
روحم را در روستا جا گذاشته ام
هنوز که هنوز است
بوی آغُل را به تمام عطرهای فرانسوی ترجیح می دهم.
راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
جسدم را در شهر
روحم را در روستا جا گذاشته ام
هنوز که هنوز است
بوی آغُل را به تمام عطرهای فرانسوی ترجیح می دهم.
راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
من از کار شما آمار دارم!
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
نه ترس از دشمن غدار دارم
نه خوف از حمله ی کفتار دارم
نه از زنجیر و از زندان بترسم
نه وحشت از طناب دار دارم
برو آقا! برو آقای مسئول
من از کار شما آمار دارم!
نفس در سینه تا دارم بترسید
کماکان با شماها کار دارم
مگو ای کاش، شاید، باید، افسوس
خودم البته استحضار دارم
در این اوضاع وانفسای بی خود
هوای بردن اُسکار دارم
برای نیش خوردن از رفیقان
درون ِ آستینم مار دارم
نمی دانم شما ناهار خوردید؟(۱)
ولی من میلِ به ناهار دارم!
به زیر بارِ جبرِ اقتصادی
تنی دررفته از زِهوار دارم
اگر در سفره ام مرغی نباشد
ولی در پای خود شلوار دارم!
ندارم تار و تنبک توی خانه
از این رو روزگاری تار دارم
در این گرمای بندر حال و روزی
شبیه کودکانِ کار دارم
*
به هم خورده ست قانون طبیعت
به جای همسرم ، من بار/ دارم!
یکی می گفت مازوخیسم داری
نمی دانم ولی انگار دارم!!
پی نوشت:
۱- اشاره ای است به یکی از هزاران مورد دُرفشانی های جناب رییسی، ریاست محترم جمهوری!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
نه ترس از دشمن غدار دارم
نه خوف از حمله ی کفتار دارم
نه از زنجیر و از زندان بترسم
نه وحشت از طناب دار دارم
برو آقا! برو آقای مسئول
من از کار شما آمار دارم!
نفس در سینه تا دارم بترسید
کماکان با شماها کار دارم
مگو ای کاش، شاید، باید، افسوس
خودم البته استحضار دارم
در این اوضاع وانفسای بی خود
هوای بردن اُسکار دارم
برای نیش خوردن از رفیقان
درون ِ آستینم مار دارم
نمی دانم شما ناهار خوردید؟(۱)
ولی من میلِ به ناهار دارم!
به زیر بارِ جبرِ اقتصادی
تنی دررفته از زِهوار دارم
اگر در سفره ام مرغی نباشد
ولی در پای خود شلوار دارم!
ندارم تار و تنبک توی خانه
از این رو روزگاری تار دارم
در این گرمای بندر حال و روزی
شبیه کودکانِ کار دارم
*
به هم خورده ست قانون طبیعت
به جای همسرم ، من بار/ دارم!
یکی می گفت مازوخیسم داری
نمی دانم ولی انگار دارم!!
پی نوشت:
۱- اشاره ای است به یکی از هزاران مورد دُرفشانی های جناب رییسی، ریاست محترم جمهوری!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
کلاس آموزش رایگان لاغری!
نوشته ی: راشدانصاری
در راستای گران شدن نان در بندرعباس و باقی قضایا!
اگر کسی دوست دارد وزن کم کند، نیازی نیست پول مفت به پزشک و باشگاه های ورزشی و...بدهد! و یا رژیم های سخت و سفت بگیرد، و احیاناً از روی ندانم کاری و خامی به خام خواری و گیاه خواری روی بیاورد...
نیازی نیست هزینه های آن چنانی کند و انواع و اقسام داروهای گیاهی را تهیه و مصرف کند.
اگر آدم کم حوصله ای است،حتی نیازی نیست پیاده روی کند...
بلکه بهترین گزینه این است که یک توک پا تشریف ببرد نانوایی ِ سر کوچه ی ما!
می پرسید نانوایی چه ربطی به وزن کم کردن دارد؟ شاید هم فکر می کنید پیمودن این مسافت طولانی و راه پرپیچ خم ِ رسیدن تا نانوایی، باعث آب شدن چربی های تان در این گرما خواهد شد؟ خیر، نقل این حرف ها نیست.شما دوست داشتید با ماشین، موتورسیکلت و یا هواپیما بروید! فرقی نمی کند...
این روزها که بازار وزن کم کردن ها داغ است، - به ویژه در بین خانم های عزیز -اگر کسی قصد آب کردن چربی های دور شکم و...خود را دارد، برود نانوایی یاد شده و کافی است راز لاغر شدن و کوچک شدن نان های سنگک را از شاطر عزیز بپرسد. همین.
بعد به طور دقیق به دستورالعمل های شاطر عمل کند و روز به روز شاهد لاغر شدن و آب شدن خود باشد. شرط می بندم سختی ِ این کار خیلی کمتر از ورزش و رژیم و....است.
باور بفرمایید هر روزی که به نانوایی سر کوچه مان مراجعه می کنم، می بینم مقداری از یک جای نان را کم کرده است. یک روز کمی از قُطر آن کم شده، روزی دیگر از طول نان کم کرده، یک روز از عرض آن و...درست به همان اندازه که از وزن و قُطر و عرض و طول آن کم می شود، به نرخ آن اضافه می کند. امروز ۱۵۰۰ تومان است، روز بعد می شود ۱۶۰۰، چند روز بعد ۱۹۰۰ ، فردای آن روز ۲۳۰۰ و روزی دیگر ۲۴۵۰ و...
نان های سنگک این نانوایی درست مثل قالب یخی می ماند که در این گرمای بندر گذاشته باشند جلوی آفتاب، و ذره ذره آب شود! می ترسم اگر این روند ادامه داشته باشد به زودی چیزی از نان باقی نماند. یعنی روزی برسد که نانوا به مشتری بگوید:" بفرما اینم نان سنگک کنجدی شما." و مشتری جواب بدهد:" کجاست؟"
شب گذشته یک عدد از همین نان ها را خریده بودم و با خود به منزل بردم. اول عیال ترسید، فکر کرد ساطور دستم است. یعنی عرض نان ها آن قدر کم شده و خشک و سوخته است که با ساطور اشتباه گرفته می شود!
پیشنهاد می کنیم مسئولان عزیز به ویژه ریاست محترم جمهور،اگر دوست دارند مملکت ما را از این وضعیت بد اقتصادی نجات دهند؛ پست وزارت اقتصاد را به همین شاطر نانوایی سر کوچه ی ما بدهند. قول شرف می دهم این شاطر، کشور عزیز ما را از این بحران نجات خواهد داد.
کسی که این قدر مغز اقتصادی اش کار می کند و با چند گرم آرد ناقابل،یک چانه ی خیلی کوچولوی خمیر را درست می کند و از آن چانه که به اندازه ی نخودی بیش نیست، دو سه تا نان سنگک از تنور در می آورد و تازه کسی هم اعتراضی نمی کند و هیچ مسئولی هم از تعزیرات حکومتی و شورای آرد و نان و... متوجه قضیه نمی شود، شک نکنید که لایق پست مهم وزارتخانه است!
این آدم کسی است که در این شرایط، می تواند مشکلات کمبود گندم در کشور را حل کند، با صرفه جویی جلوی خیلی از ریخت و پاش ها را بگیرد و در عین حال مشتری ها نیز از دستش راضی باشند.
و خلاصه کسی که با آن گرما و شرایط نامطلوب نانوایی، از صبح تا شب سرپا ایستاده و از داخل تنور داغ این گونه نان در می آورد! اگر در اتاقی خنک و زیر کولر، با خیال راحت پشت میز وزارت نشسته باشد، کت و شلوار بپوشد، همه ی امکانات در اختیارش باشد، راننده ی خصوصی داشته باشد، تعدادی معاون و مشاور و زیر دست و...در خدمتش باشند، قطعاً کولاک خواهد کرد!
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
در راستای گران شدن نان در بندرعباس و باقی قضایا!
اگر کسی دوست دارد وزن کم کند، نیازی نیست پول مفت به پزشک و باشگاه های ورزشی و...بدهد! و یا رژیم های سخت و سفت بگیرد، و احیاناً از روی ندانم کاری و خامی به خام خواری و گیاه خواری روی بیاورد...
نیازی نیست هزینه های آن چنانی کند و انواع و اقسام داروهای گیاهی را تهیه و مصرف کند.
اگر آدم کم حوصله ای است،حتی نیازی نیست پیاده روی کند...
بلکه بهترین گزینه این است که یک توک پا تشریف ببرد نانوایی ِ سر کوچه ی ما!
می پرسید نانوایی چه ربطی به وزن کم کردن دارد؟ شاید هم فکر می کنید پیمودن این مسافت طولانی و راه پرپیچ خم ِ رسیدن تا نانوایی، باعث آب شدن چربی های تان در این گرما خواهد شد؟ خیر، نقل این حرف ها نیست.شما دوست داشتید با ماشین، موتورسیکلت و یا هواپیما بروید! فرقی نمی کند...
این روزها که بازار وزن کم کردن ها داغ است، - به ویژه در بین خانم های عزیز -اگر کسی قصد آب کردن چربی های دور شکم و...خود را دارد، برود نانوایی یاد شده و کافی است راز لاغر شدن و کوچک شدن نان های سنگک را از شاطر عزیز بپرسد. همین.
بعد به طور دقیق به دستورالعمل های شاطر عمل کند و روز به روز شاهد لاغر شدن و آب شدن خود باشد. شرط می بندم سختی ِ این کار خیلی کمتر از ورزش و رژیم و....است.
باور بفرمایید هر روزی که به نانوایی سر کوچه مان مراجعه می کنم، می بینم مقداری از یک جای نان را کم کرده است. یک روز کمی از قُطر آن کم شده، روزی دیگر از طول نان کم کرده، یک روز از عرض آن و...درست به همان اندازه که از وزن و قُطر و عرض و طول آن کم می شود، به نرخ آن اضافه می کند. امروز ۱۵۰۰ تومان است، روز بعد می شود ۱۶۰۰، چند روز بعد ۱۹۰۰ ، فردای آن روز ۲۳۰۰ و روزی دیگر ۲۴۵۰ و...
نان های سنگک این نانوایی درست مثل قالب یخی می ماند که در این گرمای بندر گذاشته باشند جلوی آفتاب، و ذره ذره آب شود! می ترسم اگر این روند ادامه داشته باشد به زودی چیزی از نان باقی نماند. یعنی روزی برسد که نانوا به مشتری بگوید:" بفرما اینم نان سنگک کنجدی شما." و مشتری جواب بدهد:" کجاست؟"
شب گذشته یک عدد از همین نان ها را خریده بودم و با خود به منزل بردم. اول عیال ترسید، فکر کرد ساطور دستم است. یعنی عرض نان ها آن قدر کم شده و خشک و سوخته است که با ساطور اشتباه گرفته می شود!
پیشنهاد می کنیم مسئولان عزیز به ویژه ریاست محترم جمهور،اگر دوست دارند مملکت ما را از این وضعیت بد اقتصادی نجات دهند؛ پست وزارت اقتصاد را به همین شاطر نانوایی سر کوچه ی ما بدهند. قول شرف می دهم این شاطر، کشور عزیز ما را از این بحران نجات خواهد داد.
کسی که این قدر مغز اقتصادی اش کار می کند و با چند گرم آرد ناقابل،یک چانه ی خیلی کوچولوی خمیر را درست می کند و از آن چانه که به اندازه ی نخودی بیش نیست، دو سه تا نان سنگک از تنور در می آورد و تازه کسی هم اعتراضی نمی کند و هیچ مسئولی هم از تعزیرات حکومتی و شورای آرد و نان و... متوجه قضیه نمی شود، شک نکنید که لایق پست مهم وزارتخانه است!
این آدم کسی است که در این شرایط، می تواند مشکلات کمبود گندم در کشور را حل کند، با صرفه جویی جلوی خیلی از ریخت و پاش ها را بگیرد و در عین حال مشتری ها نیز از دستش راضی باشند.
و خلاصه کسی که با آن گرما و شرایط نامطلوب نانوایی، از صبح تا شب سرپا ایستاده و از داخل تنور داغ این گونه نان در می آورد! اگر در اتاقی خنک و زیر کولر، با خیال راحت پشت میز وزارت نشسته باشد، کت و شلوار بپوشد، همه ی امکانات در اختیارش باشد، راننده ی خصوصی داشته باشد، تعدادی معاون و مشاور و زیر دست و...در خدمتش باشند، قطعاً کولاک خواهد کرد!
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
Forwarded from خالوراشد
ابلاغیه اول
نام کتاب: مَنثوریات، اثر: راشدانصاری
ناشر محترم:....
با سلام و احترام و ضمن تشکر از فعالیت های فرهنگی ارزشمند آن ناشر محترم، نظر به این که بعضی از مطالب درج شده در کتاب با
قوانین و ضوابط نشر مطابقت ندارد، موارد زیر برای اصلاح و اقدام لازم ابلاغ می شود. لازم است پس از اصلاح، فایل جدید کتاب پیوست
شود.
فهرست موارد موردنظر به شرح زیر است:
صفحه ۲۱۶ سطر ۸:
«.... اوایل گوسفندهای زبان بسته آن قدر علوفه تازه میل می کردند که فوری پستان هایشان پر از شیر می شد....»
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی:
کلمه پستان حذف شود به جای این جمله می شود این گونه نوشت که قدح قدح شیر پس می دادند
صفحه ۷۱، سطر ۲۰:
در این قسمت از کتاب که طنزی است درباره زندگی جانوران بین انسان ها ، در سطر 20 چنین نوشته شده : «مردم محله ما چنان تحت
تأثیر وحدت و همدلی بین سگ ها و گربه ها و موش ها قرار گرفته اند که الآن خودشان یک لحظه نمی توانند بدون سگ ها زندگی کنند...»
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: کلمه وحدت و همدلی پیشینه و بار معنایی بسیار مثبتی در فرهنگ ما دارد و نسبت دادن آن به سگ ها و گربه ها به منظور طنز صحیح نیست
به جای آن میتوان نوشت تحت تأثیر یکرنگی و مرام....!!
صفحه ۲۳۲ تا ۲۳۶ کامل حذف شود.
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی:
در این چند صفحه مردی به نام آقا کمال میخواهد با همسرش خلوت کند و هر بار زن برادرش مزاحم او است و... لازم است که کل ماجرا و حکایت حذف شود.
صفحه ۲۹۸ تا ۲۹۹ کامل حذف شود.
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: طنزی است درباره تذکر دادن فردی به خانمهای شُل حجاب و جواب آن ها با شعر حافظ که:«حافظ تو خود حجاب خودی از میان بر خیز »...
که این نحوه بیان خود باعث ترویج بی حجابی است و باید حذف شود.
صفحه ۷۴:
طنزی است در خصوص کلنگ زنی
مسوولین و در سطر 14-15درباره ویژگی مسوولین نوشته:« و این
سوختگی پیشانی هم که جای مُهر باشد و گفتنش ریا شود.» حذف
شود .
صفحه ۴۰:
ممیزی وزارت ارشاد:
طنز درباره جناح چپ و راست است که عملکرد آنها می تواند مورد انتقاد قرار گیرد اما به بهانه طنز چهره کسی را نمیتوان مسخره کرد. بنابراین سطرهایی که در مورد چهره محمود احمدی نژاد است، حذف شود...
یا
« شاعری در جایی خیلی صریح به قضیه احمدی نژاد می پردازد :
یوسف ز راستی رسید به تخت / راستی کن که راست گردد بخت»
ملاحظه فرمودید که در اینجا منظور شاعر از یوسف در مصراع نخست همان احمدی نژاد است!
صفحه ۹۱:
طنز درباره کرونا و عواقب آن است و در این چند سطر درباره بوسیدن در ایام کرونا چنین نوشته شده:« اما در اینجا پرسشی بسیار مهم و اساسی پیش می آید که دقیقا به پایه و اساس خانواده ها مربوط می شود و آن اینکه مرد و زن فرقی نمی کند با نبوسیدن یکدیگر آن هم در دراز مدت آیا این کار موجب سرد شدن کانون های خانواده نخواهد شد؟! اگر می شود علما و مسوولان عزیز راهکاری ارایه دهند ! پیشنهاد ما علی الحساب برای گرم نگه داشتن موقتی کانون های خانواده این است که چون بوسیدن محارم بلا اشکال است ، پس برای بوسه های کوتاه مدت ، با استفاده از دستمال کاغذی مشکلی ندارد ! ولی در خصوص بوسه های طولانی و آبدارتر ، به دلیل خیس شدن و پارگی احتمالی دستمال کاغذی ، بهترین راه حل استفاده از کیسه های فریزری تمیز است ...»
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: حذف شود، چون ممکن است تحریک کننده باشد و باعث ترویج فساد اخلاقی شود.
راشدانصاری:
خوانندگان عزیز، همان گونه که متوجه شدید، موارد ذکر شده در بالا طنز نیست، بلکه ابلاغیه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در خصوص کتاب طنز این جانب است!
صاحب این قلم از برادران و یا احیاناً خواهرانِ ممیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که با تلاش خستگی ناپذیر و شبانه روزی خود موفق به کشف مواردی در کتاب شدند که قطعاً با چشم غیر مسلح ممکن نبوده و نیست، تشکر و قدر دانی می کنم. این برادران و احیاناً خواهران با حذف مواردی همچون پستان پر از شیر گوسفند و جایگزین کردنِ «قدح قدح شیر پس می دادند....» و...و....هم نیمی از مشکلات جهان اسلام و مملکت مان را حل کردند، و هم این که راقم این سطور را از گمراهی و جهل نجات دادند...اگر این عزیزان نبودند چگونه بنده می توانستم به جای وحدت بین سگ و گربه و موش در یکی از محلات، از واژه ی تحت تاثیر و یکرنگی مرام بین موش و گربه و سگ استفاده کنم...و یا اگر این عزیزان نبودند چگونه می دانستم مصراع غزلی از حافظ را که در قرن هشتم سروده است، بایستی حذف شود. مگر این نیست که پس از قرن ها الان این عزیزان متوجه شده اند حافظ مرتکب چه اشتباه بزرگی شده است!
نام کتاب: مَنثوریات، اثر: راشدانصاری
ناشر محترم:....
با سلام و احترام و ضمن تشکر از فعالیت های فرهنگی ارزشمند آن ناشر محترم، نظر به این که بعضی از مطالب درج شده در کتاب با
قوانین و ضوابط نشر مطابقت ندارد، موارد زیر برای اصلاح و اقدام لازم ابلاغ می شود. لازم است پس از اصلاح، فایل جدید کتاب پیوست
شود.
فهرست موارد موردنظر به شرح زیر است:
صفحه ۲۱۶ سطر ۸:
«.... اوایل گوسفندهای زبان بسته آن قدر علوفه تازه میل می کردند که فوری پستان هایشان پر از شیر می شد....»
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی:
کلمه پستان حذف شود به جای این جمله می شود این گونه نوشت که قدح قدح شیر پس می دادند
صفحه ۷۱، سطر ۲۰:
در این قسمت از کتاب که طنزی است درباره زندگی جانوران بین انسان ها ، در سطر 20 چنین نوشته شده : «مردم محله ما چنان تحت
تأثیر وحدت و همدلی بین سگ ها و گربه ها و موش ها قرار گرفته اند که الآن خودشان یک لحظه نمی توانند بدون سگ ها زندگی کنند...»
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: کلمه وحدت و همدلی پیشینه و بار معنایی بسیار مثبتی در فرهنگ ما دارد و نسبت دادن آن به سگ ها و گربه ها به منظور طنز صحیح نیست
به جای آن میتوان نوشت تحت تأثیر یکرنگی و مرام....!!
صفحه ۲۳۲ تا ۲۳۶ کامل حذف شود.
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی:
در این چند صفحه مردی به نام آقا کمال میخواهد با همسرش خلوت کند و هر بار زن برادرش مزاحم او است و... لازم است که کل ماجرا و حکایت حذف شود.
صفحه ۲۹۸ تا ۲۹۹ کامل حذف شود.
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: طنزی است درباره تذکر دادن فردی به خانمهای شُل حجاب و جواب آن ها با شعر حافظ که:«حافظ تو خود حجاب خودی از میان بر خیز »...
که این نحوه بیان خود باعث ترویج بی حجابی است و باید حذف شود.
صفحه ۷۴:
طنزی است در خصوص کلنگ زنی
مسوولین و در سطر 14-15درباره ویژگی مسوولین نوشته:« و این
سوختگی پیشانی هم که جای مُهر باشد و گفتنش ریا شود.» حذف
شود .
صفحه ۴۰:
ممیزی وزارت ارشاد:
طنز درباره جناح چپ و راست است که عملکرد آنها می تواند مورد انتقاد قرار گیرد اما به بهانه طنز چهره کسی را نمیتوان مسخره کرد. بنابراین سطرهایی که در مورد چهره محمود احمدی نژاد است، حذف شود...
یا
« شاعری در جایی خیلی صریح به قضیه احمدی نژاد می پردازد :
یوسف ز راستی رسید به تخت / راستی کن که راست گردد بخت»
ملاحظه فرمودید که در اینجا منظور شاعر از یوسف در مصراع نخست همان احمدی نژاد است!
صفحه ۹۱:
طنز درباره کرونا و عواقب آن است و در این چند سطر درباره بوسیدن در ایام کرونا چنین نوشته شده:« اما در اینجا پرسشی بسیار مهم و اساسی پیش می آید که دقیقا به پایه و اساس خانواده ها مربوط می شود و آن اینکه مرد و زن فرقی نمی کند با نبوسیدن یکدیگر آن هم در دراز مدت آیا این کار موجب سرد شدن کانون های خانواده نخواهد شد؟! اگر می شود علما و مسوولان عزیز راهکاری ارایه دهند ! پیشنهاد ما علی الحساب برای گرم نگه داشتن موقتی کانون های خانواده این است که چون بوسیدن محارم بلا اشکال است ، پس برای بوسه های کوتاه مدت ، با استفاده از دستمال کاغذی مشکلی ندارد ! ولی در خصوص بوسه های طولانی و آبدارتر ، به دلیل خیس شدن و پارگی احتمالی دستمال کاغذی ، بهترین راه حل استفاده از کیسه های فریزری تمیز است ...»
ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: حذف شود، چون ممکن است تحریک کننده باشد و باعث ترویج فساد اخلاقی شود.
راشدانصاری:
خوانندگان عزیز، همان گونه که متوجه شدید، موارد ذکر شده در بالا طنز نیست، بلکه ابلاغیه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در خصوص کتاب طنز این جانب است!
صاحب این قلم از برادران و یا احیاناً خواهرانِ ممیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که با تلاش خستگی ناپذیر و شبانه روزی خود موفق به کشف مواردی در کتاب شدند که قطعاً با چشم غیر مسلح ممکن نبوده و نیست، تشکر و قدر دانی می کنم. این برادران و احیاناً خواهران با حذف مواردی همچون پستان پر از شیر گوسفند و جایگزین کردنِ «قدح قدح شیر پس می دادند....» و...و....هم نیمی از مشکلات جهان اسلام و مملکت مان را حل کردند، و هم این که راقم این سطور را از گمراهی و جهل نجات دادند...اگر این عزیزان نبودند چگونه بنده می توانستم به جای وحدت بین سگ و گربه و موش در یکی از محلات، از واژه ی تحت تاثیر و یکرنگی مرام بین موش و گربه و سگ استفاده کنم...و یا اگر این عزیزان نبودند چگونه می دانستم مصراع غزلی از حافظ را که در قرن هشتم سروده است، بایستی حذف شود. مگر این نیست که پس از قرن ها الان این عزیزان متوجه شده اند حافظ مرتکب چه اشتباه بزرگی شده است!
Forwarded from خالوراشد
و همچنین سطرهایی که در باره ی چهره ی آقای محمود احمدی نژاد است را چه خوب تذکر داده اند که حذف شود چون من الان هر چه فکر می کنم نمی دانم چرا مرتکب چنین اشتباه بزرگی در خصوص چهره ی مبارک ایشان شده بودم. و.... و از همه مهم تر این که آقا کمال چطور متوجه نشده بود، که خلوت کردن با همسرش چه عمل قبیحی است!
اگر چه همه ی آن مواردی که دستور اصلاح و حذف داده شد را نگفتیم اما خداوند به عزیزان ممیز عمر با عزت بدهد که با تیز بینی خود دستور حذف کل داستان طنز آقا کمال را صادر کردند. وگرنه مشخص نبود خلوت کردن یک مرد با همسر قانونی خود چه تاثیر مخربی بر روی جوان های مجرد و مردان و زنان و...خواهد گذاشت!
اگر چه همه ی آن مواردی که دستور اصلاح و حذف داده شد را نگفتیم اما خداوند به عزیزان ممیز عمر با عزت بدهد که با تیز بینی خود دستور حذف کل داستان طنز آقا کمال را صادر کردند. وگرنه مشخص نبود خلوت کردن یک مرد با همسر قانونی خود چه تاثیر مخربی بر روی جوان های مجرد و مردان و زنان و...خواهد گذاشت!
نقد و بررسی
نقد و بررسی شعر طنز “سالاد لبخند از راشد انصاری ” به قلم استاد فیض شریفی
شعر طنز، ” سالاد لبخند ” از راشد انصاری ناشر : شانی، چاپ دوم ، ۱۴۰۱ این کتاب ۲۸۶ صفحه است. در مقدمه ی مرسوم این اثر ، مطلبی از اسماعیل امينی مندرج شده است و از کار و بار راشد انصاری( خالو راشد ) قدردانی کرده است:” شعرش ساده است اما سطحی و شلخته […]
شعر طنز، ” سالاد لبخند ” از راشد انصاری
ناشر : شانی، چاپ دوم ، ۱۴۰۱
این کتاب ۲۸۶ صفحه است. در مقدمه ی مرسوم این اثر ، مطلبی از اسماعیل امينی مندرج شده است و از کار و بار راشد انصاری( خالو راشد ) قدردانی کرده است:” شعرش ساده است اما سطحی و شلخته نیست ، شیوا و بی ادعا و صمیمی است ، شوخی هایش گاهی گزنده است ، اما بی پروا و غیر انسانی نیست و نیز هرگز به لجاجت و موج سواری و عوام فریبی نیفتاده است، فوت و فن طنز و شوخی و فکاهی و رندی را خوب می شناسد و هریک را به جای خود به کار می بندد. بی آن که دل به فخيم بودن لحن و فاخر بودن زبان داشته باشد و از بیم هجوم منتقدان، لحن و زبان متظاهر و مفاخر را نقاب شعرش کند …”
پس از این مقدمه، راشد انصاری، فصلی بیوگرافی و درد دل نوشته که : شاعر و نویسنده ام ، متولد ۱۳۵۰ هستم در روستای دیده بان..... و مدرس و کارشناس طنزم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و امثالهم و این که با وجود اخذ ۳۵ جايزه ی کوچک و درشت نه پولی دارم و نه سقف سری و نه لذتی و تفريحی کرده ام و من برای استانم افتخاری کسب کرده ام و …
اهل هيچ دم و دستگاهی نيستم .
باری می خواهم بگویم که طنز در جهان به سقراط و به منی پوس از نویسندگان متأخر یونانی برمی گردد .نيچه اندر باب ولتر می فرماید:” لازم بود شیرهای خندانی به میدان درآيند ولتر آمد و با خنده همه چیز را نابود کرد .” کیرکگور و شچدرین هم هستند که بذله گو و...... که طنز گروتسک( یا کثيف و سياه ) دارند .
جاناتان سویفت می گفت :” با خنده بکش “. یا :” طنز يعنی گریه کردن قاه قاه/ طنز يعنی خنده ی پر اشک و آه ” به روشنی معلوم است که نوشته های اهالی طنز در وهله ی اول ممکن است کسی را بخنداند ولی هدف آن همان گريه است .
بنابراین راشد انصاری باید عنوان کتاب اش را می گذاشت ” سالاد اشک و لبخند ” چون طنز فقط لبخند نیست .آن هزل و هجو است که به ریش همه چیز و همه کس می خندد و بی رگ و ریشه است و سطحی و آبکی است .
مولوی هم شاید مثل راشد طنز را معادل تعلیم دانسته:” هزل تعلیم است آن را جد شنو ” .
خالو راشد پشت هر طنز و هزل و هجو پند می دهد و تعلیم .
در طنز معنای ژرفی ارائه می شود و به رگ و ریشه می زند ، ولتر آن را ” آیرونی ” می نامد آیرونی، وارونه گویی، جهل نمایی، استهزا و طعنه است که موجب شکاف درونی معنا می شود ؛ در طنز نبايد گریه بر خنده و خنده بر گريه بچربد اما در اشعار راشد که در هر قالب کلاسیک سروده شده است، وزنه و ترازوی خنده لنگر می اندازد .
شاعر در شعر نخست ” حمله ی رستم ” اندر حکایت حمله ی رستم به هرمزگان و گرفتار شدن سپاهيان اش در آن بلاد ، با وزن فعولن و زبان و بیان فردوسی ” شبی چون شب قیر شسته به روی ” می گويد:”
شبی تيره چون زلف محبوب من
تهمتن به تهمینه گفت این سخن …
بگو با همه تا به وقت سحر
که آماده باشند از هر نظر …”
تهمتن صبحدم از رختخواب بر می خیزد نعره می زند و سپاهيان اش را آماده می کند ولی :”
ز بخت بدش توی آن پهن دشت
ز گرما تهمتن عرق سوز گشت …
ز ترسش که گردد در آن جا هلاک
خودش هم بلافاصله زد به چاک .”
در هر مثنوی و غزل و قصيده و مستزاد و قالب دگری که راشد به سوژه حمله می برد ، بخشی از زبان و بیان و قالب ، از پیش آماده می شوند تا شاعر با بیان شوخگن و تخريب گرایانه ی خود ، نواقص و معضلات اجتماعی را نشان بدهد و آن را مورد تمسخر قرار دهد و پاچه مختلس و دارا و ندار و زن قرتی و افراد پاچه خوار و خايه مال و بهمان و فلان را بگیرد و داد خود را از کهتر و مهتر بستاند و آنها را مفتضح کند و بیان قدیم و جدید شاعران را در هم بیامیزد و به طعنه و کنایه متوسل شود که :”:
دکترایم را گرفتم سال پیش از کمبریج
با کمک های بسیج!
يا:
کشور ما که ندارد عيبی
پس به اوضاع جهان می خندم
یا شعری که راشد انصاری عليه ی شاعری می گويد که عشق اش در پول و لوح و تندیس خلاصه شده است:
هر جا که دیدم او را غیر از کتاب شعرش
در دست او عیان بود ابزار مایه خالی! …”
طنزهای راشد از لحاظ زبانی و بیانی ، متأثر از مولوی، سعدی، عبید ، حافظ ، عارف ، اقبال لاهوری ، عمران صلاحی، عالی پیام ، و …است.
راشد انصاری چهارگانه هایی دارد که بر مثنوی ها و قوالب دیگرش از از لحاظ هنری می چربد و گاهی به عمق می زند وقتی می گويد:”
در گشت و گذار می شود چشمانت
سرگرم شکار می شود چشمانت
نقد و بررسی شعر طنز “سالاد لبخند از راشد انصاری ” به قلم استاد فیض شریفی
شعر طنز، ” سالاد لبخند ” از راشد انصاری ناشر : شانی، چاپ دوم ، ۱۴۰۱ این کتاب ۲۸۶ صفحه است. در مقدمه ی مرسوم این اثر ، مطلبی از اسماعیل امينی مندرج شده است و از کار و بار راشد انصاری( خالو راشد ) قدردانی کرده است:” شعرش ساده است اما سطحی و شلخته […]
شعر طنز، ” سالاد لبخند ” از راشد انصاری
ناشر : شانی، چاپ دوم ، ۱۴۰۱
این کتاب ۲۸۶ صفحه است. در مقدمه ی مرسوم این اثر ، مطلبی از اسماعیل امينی مندرج شده است و از کار و بار راشد انصاری( خالو راشد ) قدردانی کرده است:” شعرش ساده است اما سطحی و شلخته نیست ، شیوا و بی ادعا و صمیمی است ، شوخی هایش گاهی گزنده است ، اما بی پروا و غیر انسانی نیست و نیز هرگز به لجاجت و موج سواری و عوام فریبی نیفتاده است، فوت و فن طنز و شوخی و فکاهی و رندی را خوب می شناسد و هریک را به جای خود به کار می بندد. بی آن که دل به فخيم بودن لحن و فاخر بودن زبان داشته باشد و از بیم هجوم منتقدان، لحن و زبان متظاهر و مفاخر را نقاب شعرش کند …”
پس از این مقدمه، راشد انصاری، فصلی بیوگرافی و درد دل نوشته که : شاعر و نویسنده ام ، متولد ۱۳۵۰ هستم در روستای دیده بان..... و مدرس و کارشناس طنزم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و امثالهم و این که با وجود اخذ ۳۵ جايزه ی کوچک و درشت نه پولی دارم و نه سقف سری و نه لذتی و تفريحی کرده ام و من برای استانم افتخاری کسب کرده ام و …
اهل هيچ دم و دستگاهی نيستم .
باری می خواهم بگویم که طنز در جهان به سقراط و به منی پوس از نویسندگان متأخر یونانی برمی گردد .نيچه اندر باب ولتر می فرماید:” لازم بود شیرهای خندانی به میدان درآيند ولتر آمد و با خنده همه چیز را نابود کرد .” کیرکگور و شچدرین هم هستند که بذله گو و...... که طنز گروتسک( یا کثيف و سياه ) دارند .
جاناتان سویفت می گفت :” با خنده بکش “. یا :” طنز يعنی گریه کردن قاه قاه/ طنز يعنی خنده ی پر اشک و آه ” به روشنی معلوم است که نوشته های اهالی طنز در وهله ی اول ممکن است کسی را بخنداند ولی هدف آن همان گريه است .
بنابراین راشد انصاری باید عنوان کتاب اش را می گذاشت ” سالاد اشک و لبخند ” چون طنز فقط لبخند نیست .آن هزل و هجو است که به ریش همه چیز و همه کس می خندد و بی رگ و ریشه است و سطحی و آبکی است .
مولوی هم شاید مثل راشد طنز را معادل تعلیم دانسته:” هزل تعلیم است آن را جد شنو ” .
خالو راشد پشت هر طنز و هزل و هجو پند می دهد و تعلیم .
در طنز معنای ژرفی ارائه می شود و به رگ و ریشه می زند ، ولتر آن را ” آیرونی ” می نامد آیرونی، وارونه گویی، جهل نمایی، استهزا و طعنه است که موجب شکاف درونی معنا می شود ؛ در طنز نبايد گریه بر خنده و خنده بر گريه بچربد اما در اشعار راشد که در هر قالب کلاسیک سروده شده است، وزنه و ترازوی خنده لنگر می اندازد .
شاعر در شعر نخست ” حمله ی رستم ” اندر حکایت حمله ی رستم به هرمزگان و گرفتار شدن سپاهيان اش در آن بلاد ، با وزن فعولن و زبان و بیان فردوسی ” شبی چون شب قیر شسته به روی ” می گويد:”
شبی تيره چون زلف محبوب من
تهمتن به تهمینه گفت این سخن …
بگو با همه تا به وقت سحر
که آماده باشند از هر نظر …”
تهمتن صبحدم از رختخواب بر می خیزد نعره می زند و سپاهيان اش را آماده می کند ولی :”
ز بخت بدش توی آن پهن دشت
ز گرما تهمتن عرق سوز گشت …
ز ترسش که گردد در آن جا هلاک
خودش هم بلافاصله زد به چاک .”
در هر مثنوی و غزل و قصيده و مستزاد و قالب دگری که راشد به سوژه حمله می برد ، بخشی از زبان و بیان و قالب ، از پیش آماده می شوند تا شاعر با بیان شوخگن و تخريب گرایانه ی خود ، نواقص و معضلات اجتماعی را نشان بدهد و آن را مورد تمسخر قرار دهد و پاچه مختلس و دارا و ندار و زن قرتی و افراد پاچه خوار و خايه مال و بهمان و فلان را بگیرد و داد خود را از کهتر و مهتر بستاند و آنها را مفتضح کند و بیان قدیم و جدید شاعران را در هم بیامیزد و به طعنه و کنایه متوسل شود که :”:
دکترایم را گرفتم سال پیش از کمبریج
با کمک های بسیج!
يا:
کشور ما که ندارد عيبی
پس به اوضاع جهان می خندم
یا شعری که راشد انصاری عليه ی شاعری می گويد که عشق اش در پول و لوح و تندیس خلاصه شده است:
هر جا که دیدم او را غیر از کتاب شعرش
در دست او عیان بود ابزار مایه خالی! …”
طنزهای راشد از لحاظ زبانی و بیانی ، متأثر از مولوی، سعدی، عبید ، حافظ ، عارف ، اقبال لاهوری ، عمران صلاحی، عالی پیام ، و …است.
راشد انصاری چهارگانه هایی دارد که بر مثنوی ها و قوالب دیگرش از از لحاظ هنری می چربد و گاهی به عمق می زند وقتی می گويد:”
در گشت و گذار می شود چشمانت
سرگرم شکار می شود چشمانت