همین شماها هستید(منظورم دزدهای امروزی و لاشی بود، جسارت به خوانندگان روزنامه نشود!)که خواب از چشم بر و بچه های پرتلاش نیروی انتظامی ربوده اید. چرا راحت شان نمی گذارید؟! طفلکی ها از دست شما شبانه روز آماده باش هستند، نه روز آرامش دارند و نه شب آسایش. ده برابر حقوق بخور و نمیرشان زحمت می کشند. خودتان قضاوت کنید ، با این چندرغاز حقوقی که از نیرو دریافت می کنند در این وضعیت بد ِ اقتصادی چگونه می شود زندگی کرد؟ زبانم لال مثل سابق هم که نیست خدای ناکرده اهل پول چایی و رشوه و این مسایل باشند!
آخر نامردها(منظور همان دزدهای چند سطر بالا بود!)، این برادران عزیز هم زندگی دارند، زن و بچه دارند، خرج دارند، چرا چیزی حالی تان نیست؟! با این اوضاع و احوال باید ۲۴ ساعته مراقب حرکات و سکنات شما باشند! چقدر شماها را بگیرند و بیندازند زندان ، ولی به محضی که آزاد شدید به جای این که آدم شده باشید، مجدداً آش همان آش و کاسه همان کاسه!(هرچند آش و کاسه گران تر شده باشد!). البته با این تفاوت که در مدت حبس برای خودتان دیگر یک پا استاد شده اید و می توانید شیوه های مدرن دزدی را تدریس کنید!
با این تفاصیل باز هم عده ای ناشکر ، می گویند امنیت وجود ندارد! خجالت هم خوب چیزی است...مقصر همین ها هستند دیگر! (منظور دزدها بود!).
به نظر شما (این بار دیگر منظور خواننده است!) اگر استاد باستانی پاریزی عزیز زنده می شدند و یک بار دیگر قصد داشتند کتابی را در مایه های(پیغمبر دزدان) منتشر کنند، آیا اسامی ِ این جوجه دزدها را در کتاب مستطابشان ذکر می کردند؟!
به نظر من که عمرا" اگر استاد این کار را بکند! اُفت دارد....
الحق که شما بی عرضه ها(دزدهای لاشی و...) با این کارهای سطحی تان! پشت خدا بیامرز (نبی السارقین) را در گور می لرزانید.
پی نوشت:
۱_ در اوایل سلطنت کریم خان زند ، نصیرخان لاری بلوک های ایسین و تازیان، بیونج، تارم، خشن آباد، فارغان، فین و بلوک گله گاه را تصرف و ضمیمه لارستان کرد. و نام آن را بلوک سبعه گذاشت.
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
نشانی کانال واتس آپ
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
آخر نامردها(منظور همان دزدهای چند سطر بالا بود!)، این برادران عزیز هم زندگی دارند، زن و بچه دارند، خرج دارند، چرا چیزی حالی تان نیست؟! با این اوضاع و احوال باید ۲۴ ساعته مراقب حرکات و سکنات شما باشند! چقدر شماها را بگیرند و بیندازند زندان ، ولی به محضی که آزاد شدید به جای این که آدم شده باشید، مجدداً آش همان آش و کاسه همان کاسه!(هرچند آش و کاسه گران تر شده باشد!). البته با این تفاوت که در مدت حبس برای خودتان دیگر یک پا استاد شده اید و می توانید شیوه های مدرن دزدی را تدریس کنید!
با این تفاصیل باز هم عده ای ناشکر ، می گویند امنیت وجود ندارد! خجالت هم خوب چیزی است...مقصر همین ها هستند دیگر! (منظور دزدها بود!).
به نظر شما (این بار دیگر منظور خواننده است!) اگر استاد باستانی پاریزی عزیز زنده می شدند و یک بار دیگر قصد داشتند کتابی را در مایه های(پیغمبر دزدان) منتشر کنند، آیا اسامی ِ این جوجه دزدها را در کتاب مستطابشان ذکر می کردند؟!
به نظر من که عمرا" اگر استاد این کار را بکند! اُفت دارد....
الحق که شما بی عرضه ها(دزدهای لاشی و...) با این کارهای سطحی تان! پشت خدا بیامرز (نبی السارقین) را در گور می لرزانید.
پی نوشت:
۱_ در اوایل سلطنت کریم خان زند ، نصیرخان لاری بلوک های ایسین و تازیان، بیونج، تارم، خشن آباد، فارغان، فین و بلوک گله گاه را تصرف و ضمیمه لارستان کرد. و نام آن را بلوک سبعه گذاشت.
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
نشانی کانال واتس آپ
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
WhatsApp.com
کانال طنز راشد انصاری
WhatsApp Group Invite
تنبلی در ادبیات فارسی
نوشته ی: راشدانصاری (خالوراشد)
شاید شما هم کتاب «تن پروری» اثر: وندی واسر اشتاین ، طنزنویس آمریکایی را مطالعه کرده باشید. یا کتاب «در ستایش بطالت» اثر برتراند راسل که حتماً مطالعه کرده اید. البته گول عنوان این کتاب دومی را نخورید.
اصلاً چرا راه دوری برویم ، داستان طنز ِ «در ستایش تنبلی» استاد فریدون تنکابنی را که قطعاً خوانده اید.
کتاب های غلبه بر تنبلی ، مبارزه با تنبلی و....را که ان شاالله نخوانده اید و پیشنهاد می کنم به هیچ عنوان نخوانید....
موضوعی را که بنده قصد دارم خدمت تان عرض کنم به هیچ کدام از کتاب های بالا ارتباطی ندارد، بلکه دوست دارم امروز در خصوص تنبلی در ادبیات فارسی صحبت کنم.
آن جا که شاعر تنبل ِ ما یعنی باباطاهر قرن ها پیش از ما به خاصیت تنبلی پی برده است و به معشوقه ی همیشه در حال ِ فرارش می گوید:« سر راهت نشینم تا بیایی/در ِ شادی به روی ما گشایی!» یعنی عمرا اگر طرف را دنبال می کرده. در تنبلی این شاعر همانا بس که بنا به گفته ی شاهدان عینی، نه تنها در منزل که حتی در کوی و برزن نیز مدام لخت و عریان بوده است. تعجبی هم ندارد البته شاعری که حتی حوصله ی لباس پوشیدن نداشته، ۲۴ ساعته در منزل می نشسته و یا چه بسا می خوابیده (یعنی در حال درازکش) و این همه دوبیتی های زیبا را سروده است...
و یا به این بیت که به زبان محاوره است، توجه کنید:« تنبل نرو به سایه/ سایه خودش میایه!»
همان گونه که مشاهده می فرمایید بیت مزبور شاهکاری است که در ادبیات فارسی به مرور زمان به ضرب المثل تبدیل شده است و آن قدر واضح و گویا بیان شده که احتیاجی به توضیحات اضافه ندارد.در منابع متعددی نیز ذکر شده که سراینده بیت یاد شده ظاهراً اهل شیراز است. می دانید که اصولاً خاک شیراز از قدیم الایام گهرخیز و شاعر پرور بوده است.
همچنین این بیت که نشان می دهد شاعر ما هم تنبل است و هم شکمو:« بخور و بخوابْ کار من است/ خدا نگه دار من است...»
در ضمن پس از سال ها تحقیق در شعر کلاسیک فارسی، بنده به این نتیجه رسیده ام که شعرهایی همچون:« ز نیرو بود مرد راستی/ ز سستی کژی زاید و کاستی» و:«برو كار مي كن، مگو چيست كار/كه سرمايه جاوداني است كار...» و:«ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی...» ، « نامبرده رنج گنج، کوفت و زهرمار و....»همه ی این شعرها دروغی بیش نیست. اگر چه به عنوان مثال به نام فردوسی، نظامی ، جناب سعدی و دیگران ذکر شده است اما صحت ندارد، و ما قویا این موضوع را تکذیب می کنیم.
ولی شعرهایی که در ادامه عرض خواهم کرد صحیح است و مو لای درزش نمی رود. مانند این بیت:«چنین داد پاسخ كه من بخت خویش/بدیدم به خواب افسر و تخت خویش...»همان طوری که ملاحظه فرمودید، شاعر کاری به کار گل و بلبل و شمع و پروانه و رفتن در پیِ معشوقه و این مزخرفات ندارد، بلکه به خاطر تنبلی از خواب سخن گفته است. و تمام شانس و بخت و تخت خودش را در حالی که خوابیده ، به دست آورده است.
همین شاعر بزرگ ما که به دروغ شعر« ز نیرو بود مرد را راستی و....» را به ایشان نسبت داده اند، در جای دیگری باز هم از خواب و لذت خوابیدن می گوید:«چنان دید گودرز یك شب به خواب/كه ابری برآمد از ایران پر آب...» یعنی اگر قرن ها پیش نیز ایران دچار خشکسالی بوده است، شاعر خواب های آبداری می دیده. پس نتیجه می گیریم که شعر« زنیرو بود....» از نامبرده نیست.
و یا در جای دیگری می فرماید:«بیابان پر از مار دیدم به خواب/زمین پر ز گرد، آسمان پر عقاب»ملاحظه فرمودید که این شاعر خواب آلوده چه زیبا در خواب مستند حیات وحش می دیده و هیچ نیازی به بیدار شدن و تلویزیون تماشا کردن و شبکه های مستند و....نداشته.
باز هم شاعر ما ظاهراً در حال خواب می گوید:« چنان دید روشن روانش به خواب/ كه در شب برآمد یكی آفتاب...» یعنی شب ها برای آدمِ در حال خواب مثل روز روشن است....
حتی این که می گویند خمیازه حسود است، به نظر بنده صحت ندارد. بلکه خداوند می خواهد به بندگانش بفهماند هنگامی که یکی را در حال خمیازه کردن است دیدید، و به نوبت بقیه هم دهان شان باز شد،بدانید که وقت خواب است ولذا همگی به صورت دسته جمعی بخوابید.
اما اگر شاعر قدیمی ما همیشه در حال خواب و چرت زدن بوده و بیشتر آثارش نیز در ستایش خواب و حول محور اتاق خواب بوده است، ببینید شاعر امروزی و بی حال ِ ما چه زیبا در باره ی خستگی شعر می گوید:« من از این نفس، از این بی سر و پا خسته شدم/ خودم از دست خودم آه، خدا خسته شدم» دیدید چقدر شاعر ما خسته است و احتیاج به استراحت و فقط دوست دارد در ستایشِ تنبلی شعر بگوید؟
نوشته ی: راشدانصاری (خالوراشد)
شاید شما هم کتاب «تن پروری» اثر: وندی واسر اشتاین ، طنزنویس آمریکایی را مطالعه کرده باشید. یا کتاب «در ستایش بطالت» اثر برتراند راسل که حتماً مطالعه کرده اید. البته گول عنوان این کتاب دومی را نخورید.
اصلاً چرا راه دوری برویم ، داستان طنز ِ «در ستایش تنبلی» استاد فریدون تنکابنی را که قطعاً خوانده اید.
کتاب های غلبه بر تنبلی ، مبارزه با تنبلی و....را که ان شاالله نخوانده اید و پیشنهاد می کنم به هیچ عنوان نخوانید....
موضوعی را که بنده قصد دارم خدمت تان عرض کنم به هیچ کدام از کتاب های بالا ارتباطی ندارد، بلکه دوست دارم امروز در خصوص تنبلی در ادبیات فارسی صحبت کنم.
آن جا که شاعر تنبل ِ ما یعنی باباطاهر قرن ها پیش از ما به خاصیت تنبلی پی برده است و به معشوقه ی همیشه در حال ِ فرارش می گوید:« سر راهت نشینم تا بیایی/در ِ شادی به روی ما گشایی!» یعنی عمرا اگر طرف را دنبال می کرده. در تنبلی این شاعر همانا بس که بنا به گفته ی شاهدان عینی، نه تنها در منزل که حتی در کوی و برزن نیز مدام لخت و عریان بوده است. تعجبی هم ندارد البته شاعری که حتی حوصله ی لباس پوشیدن نداشته، ۲۴ ساعته در منزل می نشسته و یا چه بسا می خوابیده (یعنی در حال درازکش) و این همه دوبیتی های زیبا را سروده است...
و یا به این بیت که به زبان محاوره است، توجه کنید:« تنبل نرو به سایه/ سایه خودش میایه!»
همان گونه که مشاهده می فرمایید بیت مزبور شاهکاری است که در ادبیات فارسی به مرور زمان به ضرب المثل تبدیل شده است و آن قدر واضح و گویا بیان شده که احتیاجی به توضیحات اضافه ندارد.در منابع متعددی نیز ذکر شده که سراینده بیت یاد شده ظاهراً اهل شیراز است. می دانید که اصولاً خاک شیراز از قدیم الایام گهرخیز و شاعر پرور بوده است.
همچنین این بیت که نشان می دهد شاعر ما هم تنبل است و هم شکمو:« بخور و بخوابْ کار من است/ خدا نگه دار من است...»
در ضمن پس از سال ها تحقیق در شعر کلاسیک فارسی، بنده به این نتیجه رسیده ام که شعرهایی همچون:« ز نیرو بود مرد راستی/ ز سستی کژی زاید و کاستی» و:«برو كار مي كن، مگو چيست كار/كه سرمايه جاوداني است كار...» و:«ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی...» ، « نامبرده رنج گنج، کوفت و زهرمار و....»همه ی این شعرها دروغی بیش نیست. اگر چه به عنوان مثال به نام فردوسی، نظامی ، جناب سعدی و دیگران ذکر شده است اما صحت ندارد، و ما قویا این موضوع را تکذیب می کنیم.
ولی شعرهایی که در ادامه عرض خواهم کرد صحیح است و مو لای درزش نمی رود. مانند این بیت:«چنین داد پاسخ كه من بخت خویش/بدیدم به خواب افسر و تخت خویش...»همان طوری که ملاحظه فرمودید، شاعر کاری به کار گل و بلبل و شمع و پروانه و رفتن در پیِ معشوقه و این مزخرفات ندارد، بلکه به خاطر تنبلی از خواب سخن گفته است. و تمام شانس و بخت و تخت خودش را در حالی که خوابیده ، به دست آورده است.
همین شاعر بزرگ ما که به دروغ شعر« ز نیرو بود مرد را راستی و....» را به ایشان نسبت داده اند، در جای دیگری باز هم از خواب و لذت خوابیدن می گوید:«چنان دید گودرز یك شب به خواب/كه ابری برآمد از ایران پر آب...» یعنی اگر قرن ها پیش نیز ایران دچار خشکسالی بوده است، شاعر خواب های آبداری می دیده. پس نتیجه می گیریم که شعر« زنیرو بود....» از نامبرده نیست.
و یا در جای دیگری می فرماید:«بیابان پر از مار دیدم به خواب/زمین پر ز گرد، آسمان پر عقاب»ملاحظه فرمودید که این شاعر خواب آلوده چه زیبا در خواب مستند حیات وحش می دیده و هیچ نیازی به بیدار شدن و تلویزیون تماشا کردن و شبکه های مستند و....نداشته.
باز هم شاعر ما ظاهراً در حال خواب می گوید:« چنان دید روشن روانش به خواب/ كه در شب برآمد یكی آفتاب...» یعنی شب ها برای آدمِ در حال خواب مثل روز روشن است....
حتی این که می گویند خمیازه حسود است، به نظر بنده صحت ندارد. بلکه خداوند می خواهد به بندگانش بفهماند هنگامی که یکی را در حال خمیازه کردن است دیدید، و به نوبت بقیه هم دهان شان باز شد،بدانید که وقت خواب است ولذا همگی به صورت دسته جمعی بخوابید.
اما اگر شاعر قدیمی ما همیشه در حال خواب و چرت زدن بوده و بیشتر آثارش نیز در ستایش خواب و حول محور اتاق خواب بوده است، ببینید شاعر امروزی و بی حال ِ ما چه زیبا در باره ی خستگی شعر می گوید:« من از این نفس، از این بی سر و پا خسته شدم/ خودم از دست خودم آه، خدا خسته شدم» دیدید چقدر شاعر ما خسته است و احتیاج به استراحت و فقط دوست دارد در ستایشِ تنبلی شعر بگوید؟
و یا شاعر دیگری که مشخص است چقدر خستگی را دوست دارد، چه بیت نابی سروده است:«من که گفتم حاصلش دل بستگی ست/ در نهایت خستگی و خستگی ست...» یعنی نهایت هر کاری خستگی است، پس چه بهتر که دست به کاری نزنیم.
شاطرعباس صبوحی در جایی گفته است:«دست بر زلفش زدم، شب بود، چشمش مست خواب/ برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب...» ببینید شاطری که باید سحرخیز باشد و صبح زود مشغول پخت نان شود هم چقدر به خواب علاقه مند است.
شاعر بعدی که دیگر شورش را در آورده است. یعنی علاوه بر خودش که حوصله ی هیچ کاری ندارد، معشوقه اش هم که آمده پیشش، از او تنبل تر است. طرف می داند که داخل اتاق سرد است و بخاری هم خاموش ، اما حوصله ی بستن پنجره را ندارد:«آمد کنار ِ حوصله ی خیس ِ من نشست/مثل همیشه پنجره ها را ولی نبست»
مدارک و شواهد و نمونه ها فراوان است، ولی مطمئنم شما نیز همچون بنده تا این جای کار خسته شده و خواب تان گرفته است و قصد عزیمت به رختخواب تان را دارید.
در پایان بیتی از مهدی استاد احمد خودمان را تقدیم می کنم و....(آخ چه خمیازه ای) از خدمت مرخص می شوم :
«در طول روز خوابم مانند جوجه چرتی
آیا شود که یک شب مثل بشر بخوابم»
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
نشانی کانال راشدانصاری در واتس آپ
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
شاطرعباس صبوحی در جایی گفته است:«دست بر زلفش زدم، شب بود، چشمش مست خواب/ برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب...» ببینید شاطری که باید سحرخیز باشد و صبح زود مشغول پخت نان شود هم چقدر به خواب علاقه مند است.
شاعر بعدی که دیگر شورش را در آورده است. یعنی علاوه بر خودش که حوصله ی هیچ کاری ندارد، معشوقه اش هم که آمده پیشش، از او تنبل تر است. طرف می داند که داخل اتاق سرد است و بخاری هم خاموش ، اما حوصله ی بستن پنجره را ندارد:«آمد کنار ِ حوصله ی خیس ِ من نشست/مثل همیشه پنجره ها را ولی نبست»
مدارک و شواهد و نمونه ها فراوان است، ولی مطمئنم شما نیز همچون بنده تا این جای کار خسته شده و خواب تان گرفته است و قصد عزیمت به رختخواب تان را دارید.
در پایان بیتی از مهدی استاد احمد خودمان را تقدیم می کنم و....(آخ چه خمیازه ای) از خدمت مرخص می شوم :
«در طول روز خوابم مانند جوجه چرتی
آیا شود که یک شب مثل بشر بخوابم»
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
نشانی کانال راشدانصاری در واتس آپ
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
Forwarded from خالوراشد
مقدمه ی کتاب " دیوان زالاس" مجموعه ی اشعار طنز زنده یاد سیدمحمداجتهادی:
به قلم :راشدانصاری(خالوراشد)
سیدمحمد اجتهادی که به "ناصر اجتهادی" مشهور و معروف بود، یکی از شاعران طنزپرداز مطرح، و در عین حال پرکاری بود که با اسامی مستعار فراوانی با مجلات توفیق، رفتگر، کاریکاتور، گل آقا و...همکاری داشت. یکی از نام های مستعار این طنزپرداز زبردست، به عشق زادگاهش یعنی کازرون " شبیه الشعرای کازرونی" بود. مجله ی کاریکاتور از شماره ۲۳۰ سال ۱۳۵۲، دو صفحه کامل را با عنوان "از سفیدی نمک تا سیاهی ذغال تقدیمی ناصر جهانگرد" و بعد از مدتی صفحه ی" آن خشت بود که پُر توان زد" به شادروان اجتهادی اختصاص داد که نامبرده هر هفته در صفحات یاد شده نثر و نظم طنز می نوشت. و این نشان می دهد که ایشان علاوه بر شعر طنز، نثر و داستان طنز نیز می نوشته اند.
زالاس، جهانگرد، باباکرم، ملک مقوا، دیزی اشتهاردی، موسیو فندک، میرزا هپل هپو، سیف القلم، هوچی، هل هل فندی، جیرجیرک، ناشی باشی، آمنه باشنگی، کاکو شیرازی، ماما جیم جیم، لوطی شیرازی، نکبت الشعرا، پریچهر دلاور، بدبین، هندل الشعرا، اشتباهی، مارگریت بیگم، الیزابت بیگم، میرزا قلمدون، جیم جیمبو، زالو، ناصر، و....از نام های مستعار زنده یاد اجتهادی است.
وی متولد ۱۳۰۹ هجری شمسی در شهر تاریخی کازرون بود که سرانجام این طنزپرداز خوش ذوق در روز بیستم آبان ماه ۱۳۶۲ بر اثر سکته ی قلبی در مشهد درگذشت و در شیراز به خاک سپرده شد.روحش شاد.
صاحب این قلم چه آن ایامی که خواننده ی پر و پا قرص مجله ی وزین گل آقا بود(هفته نامه، ماهنامه و ...) و چه بعدها که گه گداری با گل آقا همکاری می کردم و چه زمانی که با مجلات طنزی نظیر: خورجین، طنزپارسی و دنیای طنز و...همکاری داشتم؛ همیشه این سئوال برایم پیش می آمد که چرا شعرهای طنز سیدمحمد(ناصر) اجتهادی به صورت کتابی مستقل منتشر نمی شود.مگر ایشان از دیگران چه کم دارد! این در حالی بود که چه به لحاظ کمی و چه کیفی آثار ایشان یک سر و گردن از بسیاری از طنزپردازان فعال آن روزگار قوی تر و قابل تامل تر بود. اشعار طنزش از نظر قدرتمندی به آثار هم نسلانش یعنی عزیزانی نظیر: محمدعلی گویا، مرتضی فرجیان، ابوالقاسم حالت، محمد خرمشاهی، گلستانی، حاجی حسینی، چراغ موشی گنابادی و....پهلو می زند. اگر چه به اعتقاد بنده آثار طنز زنده یادان: ابوتراب جلی، روحانی( اجنه)، ذبیح بهروز ، عمران صلاحی، منوچهر احترامی و برخی آثار ابوالقاسم حالت نسبت به دیگر هم نسلان شان خاص تر و از هر نظر قدرتمندتر است.
این را هم بگویم که مرحوم اجتهادی علاوه بر شعر کلاسیکِ طنز، در شعر نو طنز نیز صاحب آثار فراوان و در عین حال منحصر به فردی است. شعرهایی شبیه به شطحیاتی که در مجلات گل آقا از کارمندالشعراء و....منتشر می شد، البته در قالب نیمایی و سپید...
"نمونه ای از شعر نژاد نو به زبان از ما بهترون" که در هفته نامه توفیق شماره ۱۱ پنج شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۳۸. منتشر شده است را تقدیم می کنم:
گوشتکوب شعر من از کار افتاده است
و دیگر گوشت های پخته احساس گنگم را نمی کوبد
مخمل اندیشه ام غرق شیار درد شد افسوس
زیر نور خسته فانوس
خنده زد ناقوس
در غروب زرد زیتونی
روح تبدارم میان ناز شب پژمرد
دختر کولی دلم را برد
چند و چونم ناله شد، نابود شد، چون هاله شد گفتم
سنگ شو، گوساله شو، فریاد
از گناه دشنه جلّاد بی بنیاد
گوشتکوب شعر من از کار افتاده است
و دیگر گوشت های پخته احساس گنگم را نمی کوبد
جان من افسرد
دزد آمد هستی ام را برد
وای بر من گوشتکوبم مُرد!
بگذریم. در این مجال اندک قصد نقد و مقایسه ی آثار بزرگان را نداریم چرا که نقد و مقایسه را بایستی به اهلش سپرد! ضمن آن که قصد نداریم به دلیل اطاله ی کلام، حدود ده بیست صفحه در خصوص تعریف طنز، هجو، فکاهه و...روده درازی کنیم و وقت گران بهای شما خواننده های فرهیخته را بگیریم. کما این که شک نداریم تاکنون بارها و بارها در رسانه های مکتوب و همچنین فضای مجازی در باره ی طنز و...خوانده اید و از بنده بهتر می دانید چی به چی و کی به کی است!
باری، سال ها گذشت و گذشت و بارها از دوستان شاعر و نویسندگان استان فارسی به ویژه کازرونی های عزیز جویا می شدم که ببینم آیا اثری از مرحوم اجتهادی منتشر شده است یا...، جالب است که اغلب فقط برادر ایشان یعنی شاعر گرانقدر کازرونی سیدحسن اجتهادی را می شناختند! و تعدادی از دوستان نیز که ایشان را می شناختند از چاپ آثارش اظهار بی اطلاعی می کردند.
به هر حال این شد که دست به دامن یا بهتر است بگوییم(کُت و شلوار!) دوست دلسوز و فرهنگی ام آقای کلاهی مدیر محترم نشر "حس هفتم" شدم که دست برقضا ایشان همشهری زنده یادان: اجتهادی هم هستند.
به قلم :راشدانصاری(خالوراشد)
سیدمحمد اجتهادی که به "ناصر اجتهادی" مشهور و معروف بود، یکی از شاعران طنزپرداز مطرح، و در عین حال پرکاری بود که با اسامی مستعار فراوانی با مجلات توفیق، رفتگر، کاریکاتور، گل آقا و...همکاری داشت. یکی از نام های مستعار این طنزپرداز زبردست، به عشق زادگاهش یعنی کازرون " شبیه الشعرای کازرونی" بود. مجله ی کاریکاتور از شماره ۲۳۰ سال ۱۳۵۲، دو صفحه کامل را با عنوان "از سفیدی نمک تا سیاهی ذغال تقدیمی ناصر جهانگرد" و بعد از مدتی صفحه ی" آن خشت بود که پُر توان زد" به شادروان اجتهادی اختصاص داد که نامبرده هر هفته در صفحات یاد شده نثر و نظم طنز می نوشت. و این نشان می دهد که ایشان علاوه بر شعر طنز، نثر و داستان طنز نیز می نوشته اند.
زالاس، جهانگرد، باباکرم، ملک مقوا، دیزی اشتهاردی، موسیو فندک، میرزا هپل هپو، سیف القلم، هوچی، هل هل فندی، جیرجیرک، ناشی باشی، آمنه باشنگی، کاکو شیرازی، ماما جیم جیم، لوطی شیرازی، نکبت الشعرا، پریچهر دلاور، بدبین، هندل الشعرا، اشتباهی، مارگریت بیگم، الیزابت بیگم، میرزا قلمدون، جیم جیمبو، زالو، ناصر، و....از نام های مستعار زنده یاد اجتهادی است.
وی متولد ۱۳۰۹ هجری شمسی در شهر تاریخی کازرون بود که سرانجام این طنزپرداز خوش ذوق در روز بیستم آبان ماه ۱۳۶۲ بر اثر سکته ی قلبی در مشهد درگذشت و در شیراز به خاک سپرده شد.روحش شاد.
صاحب این قلم چه آن ایامی که خواننده ی پر و پا قرص مجله ی وزین گل آقا بود(هفته نامه، ماهنامه و ...) و چه بعدها که گه گداری با گل آقا همکاری می کردم و چه زمانی که با مجلات طنزی نظیر: خورجین، طنزپارسی و دنیای طنز و...همکاری داشتم؛ همیشه این سئوال برایم پیش می آمد که چرا شعرهای طنز سیدمحمد(ناصر) اجتهادی به صورت کتابی مستقل منتشر نمی شود.مگر ایشان از دیگران چه کم دارد! این در حالی بود که چه به لحاظ کمی و چه کیفی آثار ایشان یک سر و گردن از بسیاری از طنزپردازان فعال آن روزگار قوی تر و قابل تامل تر بود. اشعار طنزش از نظر قدرتمندی به آثار هم نسلانش یعنی عزیزانی نظیر: محمدعلی گویا، مرتضی فرجیان، ابوالقاسم حالت، محمد خرمشاهی، گلستانی، حاجی حسینی، چراغ موشی گنابادی و....پهلو می زند. اگر چه به اعتقاد بنده آثار طنز زنده یادان: ابوتراب جلی، روحانی( اجنه)، ذبیح بهروز ، عمران صلاحی، منوچهر احترامی و برخی آثار ابوالقاسم حالت نسبت به دیگر هم نسلان شان خاص تر و از هر نظر قدرتمندتر است.
این را هم بگویم که مرحوم اجتهادی علاوه بر شعر کلاسیکِ طنز، در شعر نو طنز نیز صاحب آثار فراوان و در عین حال منحصر به فردی است. شعرهایی شبیه به شطحیاتی که در مجلات گل آقا از کارمندالشعراء و....منتشر می شد، البته در قالب نیمایی و سپید...
"نمونه ای از شعر نژاد نو به زبان از ما بهترون" که در هفته نامه توفیق شماره ۱۱ پنج شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۳۸. منتشر شده است را تقدیم می کنم:
گوشتکوب شعر من از کار افتاده است
و دیگر گوشت های پخته احساس گنگم را نمی کوبد
مخمل اندیشه ام غرق شیار درد شد افسوس
زیر نور خسته فانوس
خنده زد ناقوس
در غروب زرد زیتونی
روح تبدارم میان ناز شب پژمرد
دختر کولی دلم را برد
چند و چونم ناله شد، نابود شد، چون هاله شد گفتم
سنگ شو، گوساله شو، فریاد
از گناه دشنه جلّاد بی بنیاد
گوشتکوب شعر من از کار افتاده است
و دیگر گوشت های پخته احساس گنگم را نمی کوبد
جان من افسرد
دزد آمد هستی ام را برد
وای بر من گوشتکوبم مُرد!
بگذریم. در این مجال اندک قصد نقد و مقایسه ی آثار بزرگان را نداریم چرا که نقد و مقایسه را بایستی به اهلش سپرد! ضمن آن که قصد نداریم به دلیل اطاله ی کلام، حدود ده بیست صفحه در خصوص تعریف طنز، هجو، فکاهه و...روده درازی کنیم و وقت گران بهای شما خواننده های فرهیخته را بگیریم. کما این که شک نداریم تاکنون بارها و بارها در رسانه های مکتوب و همچنین فضای مجازی در باره ی طنز و...خوانده اید و از بنده بهتر می دانید چی به چی و کی به کی است!
باری، سال ها گذشت و گذشت و بارها از دوستان شاعر و نویسندگان استان فارسی به ویژه کازرونی های عزیز جویا می شدم که ببینم آیا اثری از مرحوم اجتهادی منتشر شده است یا...، جالب است که اغلب فقط برادر ایشان یعنی شاعر گرانقدر کازرونی سیدحسن اجتهادی را می شناختند! و تعدادی از دوستان نیز که ایشان را می شناختند از چاپ آثارش اظهار بی اطلاعی می کردند.
به هر حال این شد که دست به دامن یا بهتر است بگوییم(کُت و شلوار!) دوست دلسوز و فرهنگی ام آقای کلاهی مدیر محترم نشر "حس هفتم" شدم که دست برقضا ایشان همشهری زنده یادان: اجتهادی هم هستند.
Forwarded from خالوراشد
با این بزرگوار صحبت کردم و پیشنهاد انتشار کتابی دادم از برگزیده ای از آثار زنده یاد اجتهادی، با ذکر این نکته که حجم زیادی از آثار آن زنده یاد و دیگر هم نسلان ایشان در توفیق و... بنا به دلایلی از جمله ابیاتی که جنبه ی شوخی های اروتیک و...داشتند، در حال حاضر قابل چاپ نیستند. به هر صورت آقای کلاهی عزیز با کمال میل پیشنهاد بنده را پذیرفتند بی آن که انتظار سود مالی از این کار سترگ داشته باشند. فقط و فقط در راستای معرفی این بزرگمرد عرصه ی طنز به نسل جدید...و سیراب شدن تشنگان وادی طنز از این چشمه ی جوشان و زلال...
در پایان از دوست طنزپردازم آقا مجید رحمانی صانع بابت در اختیار گذاشتن تعداد زیادی از شعرهای زنده یاد اجتهادی از صمیم قلب سپاس گزاری می کنم. با ذکر این نکته که شعرهای انتخابی این مجموعه به نقل از مجلات گل آقا، کاریکاتور، توفیق، رفتگر و فکاهیون است.
راستی مقدمه ی کتاب طنز که نباید این قدر خشک و بی روح باشد. پس این شما و این هم خاطره ای طنزآمیز:
در جایی از قول زنده یاد عمران صلاحی خواندم که مرحوم مرتضی فرجیان با توجه به قد بلند مرحوم اجتهادی گفته بود:" دو تا چوبو راس گذاشتن/ اسمشو "زالاس" گذاشتن!" و سیدناصر اجتهادی با توجه به چاقی و تپل بودن فرجیان بلافاصله می گوید:"خمره رو کج گذاشتن/ اسمشو فرج گذاشتن!" تنها با همین دو مصراع، نتیجه می گیریم که ایشان در بداهه گویی نیز تبحر داشته و استاد بوده اند.
و جالب است که در خصوص انتخاب نام مستعار "زالاس" نیز در ماهنامه ی گل آقا شماره ی ۸۶ آبان ۱۳۷۷ مطلب جالبی به قلم "ه. صالحی" ، منتشر شده است که:" بی خود توی فرهنگ ها نگردید. لغت "زالاس" را در هیچ فرهنگی پیدا نخواهید کرد، چه ایرانی و چه خارجی. زالاس واژه ای است که از این به بعد باید وارد فرهنگ ها بشود. زالاس چگونه زالاس شد؟
یک روز در هیئت تحریریه روزنامه ی توفیق، نامه ی فوری و محرمانه ای از "ناصر" اجتهادی به دست سردبیر - حسین توفیق - رسید. سردبیر با عجله نامه را باز کرد و خواند:" این روزها اصطلاح تازه ای بین مردم رایج شده که هنوز هیچ نشریه ای از آن استفاده نکرده است. این اصطلاح تازه، "زالاسیدی" است. من بر اساس آن یک مستزاد ساخته ام. تا دیگران از آن استفاده نکردهاند، زود چاپش کنید."
سردبیر، از ما - اعضای هیئت تحریریه - پرسید: "شما چنین اصطلاحی را شنیده اید؟"
همه یک صدا گفتیم:" نه!"
سردبیر گفت:" من هم نشنیده ام."
یک مصراع از مستزاد اجتهادی این بود:
" گفتم که تو در دیده ی من نور امیدی/ گفتا زالاسیدی...!
سردبیر، دست به تحقیقات دامنه داری زد تا ریشه ی این اصطلاح تازه را که حتی فولکلور شناسان هم از آن خبر نداشتند، پیدا کند. معلوم شد ناصرخان روزی در حالت.... خودش دو اصطلاح عامیانه ی "زاییدی" و "مالاسیدی" را قاطی کرده و اصطلاح "زالاسیدی" را ساخته! و باورش هم شده که این از اصطلاحات عوام است.
از آن پس مرحوم مرتضی فرجیان به ناصرخان می گفت:" آقای زالاسیدیانی!". این اسم کمکم تخفیف پیدا کرد و شد: "زالاس"! و چنان سر زبان ها افتاد که کسی میگفت، نامی است هم ردیف تاراس بولبا! ناصرخان بعدها "زالاس" را هم به اسامی مستعار خود اضافه کرد. این اسم چنان جا افتاده بود که بعضی ها فکر می کردند، نام فامیل اجتهادی واقعاً "زالاس" است. تا آن جا که یک روز در اداره ی رادیو، یکی از مسئولان در یک نامه ی رسمی اداری خطاب به او نوشته بود:"جناب آقای زالاس" !...."
در پایان نقل قولی از
میخاییل زادورنوف، طنزپرداز روس در باره طنز تقدیم می کنم و از خدمت مرخص می شوم:
"صد سال می گذرد و مردم از کتاب های درسی و دائره المعارف ها در باره ی ما چیزهایی خواهند دانست. ولی کتاب های درسی هم مانند دائره المعارف ها به دست حکومت ها تهیه می شوند و نمی توانند بی طرف باشند. احتمالا در آن زمان آثار طنزنویسان به کمک آیندگان خواهد آمد. دقیقا این آثار هستند که به شناخت زمانه ی ما کمک می کنند."
در پایان از دوست طنزپردازم آقا مجید رحمانی صانع بابت در اختیار گذاشتن تعداد زیادی از شعرهای زنده یاد اجتهادی از صمیم قلب سپاس گزاری می کنم. با ذکر این نکته که شعرهای انتخابی این مجموعه به نقل از مجلات گل آقا، کاریکاتور، توفیق، رفتگر و فکاهیون است.
راستی مقدمه ی کتاب طنز که نباید این قدر خشک و بی روح باشد. پس این شما و این هم خاطره ای طنزآمیز:
در جایی از قول زنده یاد عمران صلاحی خواندم که مرحوم مرتضی فرجیان با توجه به قد بلند مرحوم اجتهادی گفته بود:" دو تا چوبو راس گذاشتن/ اسمشو "زالاس" گذاشتن!" و سیدناصر اجتهادی با توجه به چاقی و تپل بودن فرجیان بلافاصله می گوید:"خمره رو کج گذاشتن/ اسمشو فرج گذاشتن!" تنها با همین دو مصراع، نتیجه می گیریم که ایشان در بداهه گویی نیز تبحر داشته و استاد بوده اند.
و جالب است که در خصوص انتخاب نام مستعار "زالاس" نیز در ماهنامه ی گل آقا شماره ی ۸۶ آبان ۱۳۷۷ مطلب جالبی به قلم "ه. صالحی" ، منتشر شده است که:" بی خود توی فرهنگ ها نگردید. لغت "زالاس" را در هیچ فرهنگی پیدا نخواهید کرد، چه ایرانی و چه خارجی. زالاس واژه ای است که از این به بعد باید وارد فرهنگ ها بشود. زالاس چگونه زالاس شد؟
یک روز در هیئت تحریریه روزنامه ی توفیق، نامه ی فوری و محرمانه ای از "ناصر" اجتهادی به دست سردبیر - حسین توفیق - رسید. سردبیر با عجله نامه را باز کرد و خواند:" این روزها اصطلاح تازه ای بین مردم رایج شده که هنوز هیچ نشریه ای از آن استفاده نکرده است. این اصطلاح تازه، "زالاسیدی" است. من بر اساس آن یک مستزاد ساخته ام. تا دیگران از آن استفاده نکردهاند، زود چاپش کنید."
سردبیر، از ما - اعضای هیئت تحریریه - پرسید: "شما چنین اصطلاحی را شنیده اید؟"
همه یک صدا گفتیم:" نه!"
سردبیر گفت:" من هم نشنیده ام."
یک مصراع از مستزاد اجتهادی این بود:
" گفتم که تو در دیده ی من نور امیدی/ گفتا زالاسیدی...!
سردبیر، دست به تحقیقات دامنه داری زد تا ریشه ی این اصطلاح تازه را که حتی فولکلور شناسان هم از آن خبر نداشتند، پیدا کند. معلوم شد ناصرخان روزی در حالت.... خودش دو اصطلاح عامیانه ی "زاییدی" و "مالاسیدی" را قاطی کرده و اصطلاح "زالاسیدی" را ساخته! و باورش هم شده که این از اصطلاحات عوام است.
از آن پس مرحوم مرتضی فرجیان به ناصرخان می گفت:" آقای زالاسیدیانی!". این اسم کمکم تخفیف پیدا کرد و شد: "زالاس"! و چنان سر زبان ها افتاد که کسی میگفت، نامی است هم ردیف تاراس بولبا! ناصرخان بعدها "زالاس" را هم به اسامی مستعار خود اضافه کرد. این اسم چنان جا افتاده بود که بعضی ها فکر می کردند، نام فامیل اجتهادی واقعاً "زالاس" است. تا آن جا که یک روز در اداره ی رادیو، یکی از مسئولان در یک نامه ی رسمی اداری خطاب به او نوشته بود:"جناب آقای زالاس" !...."
در پایان نقل قولی از
میخاییل زادورنوف، طنزپرداز روس در باره طنز تقدیم می کنم و از خدمت مرخص می شوم:
"صد سال می گذرد و مردم از کتاب های درسی و دائره المعارف ها در باره ی ما چیزهایی خواهند دانست. ولی کتاب های درسی هم مانند دائره المعارف ها به دست حکومت ها تهیه می شوند و نمی توانند بی طرف باشند. احتمالا در آن زمان آثار طنزنویسان به کمک آیندگان خواهد آمد. دقیقا این آثار هستند که به شناخت زمانه ی ما کمک می کنند."
روز سعدی مبارک باد
ریاست به دست کسانی خطاست/
که از دست شان دست ها بر خداست
شیخ اجل سعدی بزرگ
ریاست به دست کسانی خطاست/
که از دست شان دست ها بر خداست
شیخ اجل سعدی بزرگ
......امروز که نسل بالنده ای از طنزنویسان کار را مال خود کرده اند و در عرصه های نو ، از کهنه طنزنویس هایی که ما باشیم گوی سبقت را ربوده اند؛ دیگر بی هیچ بهانه ای نمی توانیم به آینده ی هنر طنزنویسی خوش بین نباشیم. راشدانصاری از معدود پیشگامان نسل جدید طنزنویسان سرزمین ماست که با شوری بی پایان و شوقی بی امان طنز می نویسد....
بخش کوتاهی از سخنان استاد منوچهر احترامی. اردی بهشت ۱۳۸۶
بخش کوتاهی از سخنان استاد منوچهر احترامی. اردی بهشت ۱۳۸۶
دمو...
سروده : راشد انصاری
کی گفته که مشکل سیاسی داریم
یا ضعف زبان دیپلماسی داریم
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
یـک خـُرده «دمو»، کمی «کراسی» داریم!
پی نوشت:
منظور همان دموکراسی خارجکی هاست!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده : راشد انصاری
کی گفته که مشکل سیاسی داریم
یا ضعف زبان دیپلماسی داریم
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
یـک خـُرده «دمو»، کمی «کراسی» داریم!
پی نوشت:
منظور همان دموکراسی خارجکی هاست!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال تلگرام راشدانصاری ، شاعر ، مدرس، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
VID-20220508-WA0051.mp4
3 MB
نشر شانی در نمایشگاه کتاب امسال
کتاب های سالاد لبخند، پُزناله، طنزجهان، مرباعیات خالو و طنز روستا اثر: راشدانصاری را می توانید از غرفه ی نشر شانی تهیه فرمایید....
از ما گفتن😁👆
کتاب های سالاد لبخند، پُزناله، طنزجهان، مرباعیات خالو و طنز روستا اثر: راشدانصاری را می توانید از غرفه ی نشر شانی تهیه فرمایید....
از ما گفتن😁👆