راشد انصاری
798 subscribers
271 photos
24 videos
94 files
283 links
خالو راشد
Download Telegram
التماس دعای یک جوان مجرد!
سروده ی: راشدانصاری

آن گوشه، یکی به مرغی ارزن بدهد
این گوشه، یکی فحش به دشمن بدهد

حالا که تمام کارها جور شده ست
ای کاش یکی به بنده هم زن بدهد!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
مرحبا
برای راشدانصاری (خالوراشد)

راشد آقا شاعر خوب و توانا مرحبا
ای که داری شعرهای نغز و زیبا مرحبا

مرحبا ای شاعر ورزیده و اهل سخن
دیده ام را روشنی دادی تو حالا مرحبا

گر چه از سختیِ دوران شکوه ها داری به لب
کو دل بی غم در این دهر فریبا مرحبا

مرد باید در کشاکش های دوران مرد وار
ایستد مردانه در هر وقت و هرجا مرحبا

از خدا خواهم تو را توفیق در دنیا دهد
بهره از عمرت بَری در هر دو دنیا مرحبا

آید آن روزی که اندر سایه سعی و عمل
بهر خود باشی تو هم یک کارفرما مرحبا

چون «نجف» این شعر را با طیب خاطر گفته است
کرده تقدیم شما خالوی دانا ، مرحبا

سروده ی:استاد نجف امیر عضدی - کازرون
Forwarded from خالوراشد
جناح راست در ادبیات فارسی
نوشته ی: راشدانصاری

در راستای این که از این به بعد همه چیز ما به جناح راست بستگی دارد و به راستی که راستی ها در همه چیز ما ! تاثیرگذار خواهند بود، و همه چیز راست خواهد شد حتی برج کج و کوله ی "پیزا" ! لذا در این مجال اندک به نقش حیاتی ِ جناح راست در غنی سازی! و غنی کردن هر چه بیشتر ادبیات فارسی(به ویژه شعر کلاسیک) خواهیم پرداخت.
شاعران پارسی گوی از دیرباز( با آقای دیرباز نماینده اسبق مردم بندرعباس در مجلس اشتباه نشود) به اهمیت جناح راست پی برده بودند که در جای جای دواوین خود ، از این جناح سنتی و قدرتمند به طرق مختلف نام برده اند.
پس به این نتیجه می رسیم که جناح راست ریشه در تاریخ ما و فرهنگ ما دارد و تنها مربوط به دهه های اخیر و آقای جواد لاریجانی ، حسین شریعتمداری، نبوی، حسن عباسی و....نمی شود!
و آن جایی که شاعر گرانسنگ ما فردوسی طوسی می گوید:" ز نیرو بُود مرد را راستی...." و الی آخر... درست به وضعیت کنونی کشور ما اشاره دارد!
بی شک منظور شاعر این است که وقتی سران سه قوه همگی راستی و از یک جناح هستند ، باید هم نیرومند باشند و از نیروی خوبی در برخورد با مخالفان برخوردار باشند.
و شاعر دیگری یعنی شیخ اجل سعدی شیرین سخن نیز قرن ها بعد در تایید فرمایشات حکیم طوس ،می فرماید:" راستی کن که راستان رستند / در جهان راستان قوی دستند...." سعدی دقیقا به همین موضوع اشاره می کند که عزیزان جناح راستی چقدر قوی و قدرتمند هستند! به نظر می رسد که مشت یا چک یکی از این بزرگواران جناح راست به صورت و یا به قول ما به پَس کله ی شیخ سعدی خورده است که می گوید ، قوی دستند...!
بیت بالا نیازی به تفسیر بیشتر ندارد به ویژه مصراع دوم که دیگر معرکه است. در این شعر ، شاعر سنگ تمام گذاشته است....و اگر ضرب شست راستی ها را ندیده بود ، نمی توانست به این زیبایی به ضربات قوی ِ دست راست آن ها اشاره کند!
ولی از شوخی گذشته خود ِ ما نیز دست راست مان لامصب! از دست چپ مان بسیار قوی تر است، البته نه این که تصور کنید ما هم این روزها راست شده ایم! خیر ، باور بفرمایید در دوران نوجوانی و ایضا جوانی هر گاه به قصد فراری دادن ِ گربه ی همسایه از روی دیوار ، دست به سنگ می شدیم با همین دست راست ترتیبش را می دادیم. البته باید اعتراف کنم چرا که واقعا اگر دل مان هم می خواست با دست چپ این کار را بکنیم طفلکی توانی برای پرتاب سنگ نداشت! و بدتر آن که اگر با هزار گرفتاری سنگی را با دست چپ پرت می کردیم، به هدف که چه عرض کنم به ده متری هدف هم نمی رسید!
زحمتتان ندهم برای هر کاری (همه را که نمی شود گفت!)از دست راست استفاده می کردیم، چون خدایی اش کاربردهای مختلف و توانایی های بالقوه ای دارد!
می دانید که دست چپ فقط پس از اتمام کار در سرویس بهداشتی به دردمان می خورد...!
در حال حاضر نیز که به سن میانسالی رسیده ایم در هنگام مچ انداختن با رقبا از همین دست راست استفاده می کنیم و جالب است که همواره موجب پیروزی ما بر حریفان شده است.
حتی در ورزش هم جناح راست قوی تر است. مثلا به همین تیم فوتبال استقلال خودمان نگاه کنید ، در طول تاریخ بنا به گفته ی کارشناسان جناح راستش قوی تر بوده است. راه دوری نمی رویم همین سال های نه چندان دور می بینیم که جواد زرینچه در دفاع راست ، مجید نامجومطلق هافبک راست واقعاعالی بودند...و یا مشاهده می کنید چندسالی بعد از این عزیزان، خسروحیدری در دفاع راست استقلال کولاک کرد و کماکان جزو بهترین هاست.
باز هم شیخ اجل سعدی شیرازی در جای دیگری می فرماید:"خوش می رود این پسر که برخاست/ سروی است چنین که می رود راست..." که مثل روز روشن است در این جا شاعر اشاره دارد به کاندیداتوری آقای لاریجانی!
"این پسر" یعنی دکتر علی لاریجانی از صندلی ریاستی صدا و سیما و مجلس و....برخاست و همچون "سروی" راست قامت می رود تا شاید بر کرسی ریاست جمهوری جلوس نماید.
و همچنین این شاعر گرانقدر از جناح راست ادبیات فارسی ، در جای دیگری اظهار می دارد:"چشم چپ خویشتن بر آرَم/ تا روی نبینمت به جز راست..."
همان گونه که ملاحظه فرمودید " سعدی" علیه الرحمه در بیت بالا ثابت می کند که یک جناح راستی دو آتشه و افراطی است! او حتی برای تماشای نیم رخ ِ راست معشوقه ی خود حاضر است چشم چپ خود را از کاسه در بیاورد .
و یا شاعری در جایی خیلی صریح به قضیه احمدی نژاد می پردازد، ببینید:" یوسف از راستی رسید به تخت/
راستی کن، که راست گردد بخت..."
ملاحظه فرمودید که در این جا منظور شاعر از "یوسف" در مصراع نخست همان احمدی نژاد است(به لحاظ زیبایی ظاهری!) و زیبایی شناختی!
در مصراع دوم هم که واضح اشاره می کند به رییس جمهور شدن ایشان در آن دو دوره ی پربار !
شاعر بزرگوار دیگری قرن ها پیش به دلیل این که از قافله عقب نماند ، به آقای حسن روحانی اشاره می کند ، ببینید:"
چون در او بود راست کرداری/
خواب او گشت قفل بید
Forwarded from خالوراشد
اری..."
خب، برهمگان واضح و مبرهن است که ایشان چپ ِ چپ نیسند اگر چه در حال حاضر راست هم نیستند، اما بیشتر کفه ی فکری ایشان به سمت راست سنگینی می کرد آن اوایل که رییس جمهور نبودند! و لذا در مصراع اول شاعر به همین موضوع اشاره دارد، اما در مصراع دوم خیلی واضح به قضیه قفل و کلید اشاره می کند! شاکلید نامبرده که خاطرتان مانده است اگر چه قادر به گشودن قفل های زنگ زده ی خیلی از جاها نشد!
و در این بیت که شاعر به سیاسیون جوان نصیحت پدرانه ای می کند:" کور و کر گرنه‌ای ز چاه مترس/
راست باش و ز میر و شاه مترس..." لُب مطلب این که یعنی اگر جناح راستی شدی نترس خواهی شد و تحت هیچ شرایطی از کسی ترس نخواهید داشت....
حافظ نیز در جایی فرموده است: "گل بخندید که از " راست" نرنجیم ولی/
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت..." در این جا شاعر می خواهد بگوید اگر چه جناح راست هم یک سری نواقصات و معایبی دارد اما نباید از این عزیزان انتقاد کنیم چون این کار خطرناک است!
نظامی گنجوی نیز در پاسخ به انتقاداتی که به برخی از بزرگان جناح راست در خصوص سن بالای این عزیزان می شود ، گفته است:"
ما همه فانی و بقا بس تو "راست"/
ملک تعالی و تقدس تو راست..." شاید منظور شاعر این است که اگر همه ی ما فانی باشیم ، که هستیم ولی مثلا آقای جنتی که از سران جناح راست است، باقی است ! یعنی حالا حالاها خواهند ماند....
خوانندگان عزیز از آن جایی که در روزنامه بیش از این فضای کافی در اختیارمان نیست، در پایان به سبک برادران نظامی عرض می کنیم: به فرمان من به راست، راست...از جلو از راست نظام! تا روز انتخابات خبررررردار!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نکته های ریز
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

* برای عضویت در شورای شهر و روستا، تخصص و سواد نیازی نیست! طرفدار کافی است.

* در برخی کشورها به جای این که مردم رژیم بگیرند، رژیم مردم را می گیرد.
تجربه ثابت کرده است این نوع رژیم زودتر چربی ها را آب می کند و بهتر جواب می دهد.

* خانه ای که ظاهراً صاحب قبلی اش ساقی بوده، پلاکاردی روی سردرِ آن نصب کرده بودند با این نوشته ی جالب:
توجه توجه
"این منزل مسکونی واگذار شده است، لطفاً تقاضای مواد نفرمایید...!"

* "دشمن دانا بلندت می کند/ بر زمینت می زند نادان دوست"، این ضرب المثل از بیخ اشتباست! ایام انتخابات ده نفر دوست نادان بهتر از هزاران دشمن داناست! چون دشمن دانا هرگز به شما رای نخواهد داد...

* این هم شعار یکی از کاندیداهای محترم در ایام انتخابات شورای شهر که در پوستر تبلیغاتی اش نوشته بود: " دوصد گفته چون نیم کردار نیست..."
که باید به این کاندیدای عزیز بگوییم، قربون ِ آدم چیز فهم! ما هم که سال هاست همین را می گوییم...اما شما باز هم شعار می دهید!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
مناظره ی تلویزیونی کاندیداهای محترم ریاست جمهوری
نوشته ی: راشدانصاری

حیدری، مجریِ همیشگی ِ صدا و سیما در مناظره ها:
«به نام خدا طبق قرعه کشی انجام گرفته سئوال ۵ را از نامزد محترم شماره هشت می پرسم».
«نظر حضرتعالی در خصوص خاموشی ها و بی برقی های اخیر چیست؟»
نامزد محترم شماره ی هشت:
« به نام خدا، متاسفانه در کشور ما و به ویژه در دولت فعلی نرخ سیمان به حدی بالا رفته است که کسی توان خرید یک پاکت سیمان را ندارد.»
مجری:« لطفاً در خصوص سئوال مطرح شده صحبت بفرمایید.»
نامزد محترم شماره ی هشت:
«سئوال شما چی بود؟»
مجری:
«نظر حضرتعالی در خصوص خاموشی ها و بی برقی های اخیر چیست؟»
نامزد محترم شماره هشت:
« به نام خدا و عرض تسلیت مجدد به مناسبت ایام سوگواری، عرض بنده این بود که سیمان...»
مجری:
« وقت شما تمام شد...»

مجری:
«سئوال شماره ۶ را از نامزد محترم شماره ده می پرسم:»
نامزد محترم شماره ده ، کشور ما در حال حاضر به دلیل مشکلات اقتصادی در وضعیت خوبی قرار ندارد. برنامه ی شما برای رشد اقتصادی کشور چیست؟»
نامزد محترم شماره ده:
« بسم الله الرحمن الرحیم، ضمن تسلیت به مناسبت ایامی که در آن هستیم، به نظر بنده قبل از هر چیز باید هله هوله را از سبد خرید خانواده ها حذف کنیم تا مشکلات ولی...»
مجری:
« فقط در خصوص سئوال مطرح شده از خودتان صحبت کنید».
نامزد محترم شمار ده:
« بنده اقتصاددانم دوست عزیز،اما نامزد شماره هشت که خودشان اقتصاد مملکت را نابود کرده اند چرا این گونه حرف می زنند؟ برادر عزیز کاری نکنید که دهان ما باز شود و...»
مجری:
« وقت شما تمام شد...»

مجری:
«سئول بعدی را از نامزد محترم شماره ی نه می پرسم.»
«شما چهار دقیقه وقت دارید که بفرمایید با فساد چگونه برخورد می کنید؟»
نامزد محترم شماره نه:
« بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن عرض تسلیت این جانب پس از سال ها به این نتیجه رسیده ام که نرخ میوه و تره بار در مملکت باید کنترل شود و اصولاً میوه...»
مجری:
« لطفاً در خصوص بحث فساد صحبت بفرمایید.»
نامزد محترم شماره ی نه:
« اتفاقاً بحث بنده در خصوص فساد بود. میوه هم جزو اقلامی است که زود به سمت فساد یعنی فاسد شدن می رود! اما تعجب می کنم که چطور نامزد محترم شماره یک و دو و سه دست به یکی کرده اند تا بنده را تخریب کنند....»
مجری حرف ایشان را قطع می کند:
«اولا نامزد شماره یک و دو و سه این جا نداریم، ثانیا فقط در مورد فساد صحبت کنید لطفاً.»
نامزد محترم شماره نه:
« همچنین تعجب می کنم که شما و دوستان تان چرا به مردم دروغ می گویید، توهین می کنید، تهمت می زنید، آخر پدر....ها...»
در این لحظه میکروفن ایشان خود به خود خاموش می شود چون وقت شان تمام شده است.

مجری:
« سئوال بعدی را از نامزد محترم شماره ی یازده می پرسم.»
« شما پنج دقیقه فرصت دارید در خصوص برنامه های اقتصادی خودتان صحبت بفرمایید.»
نامزد محترم شماره ی یازده:
«به نام خدا. بنده اگر رییس جمهور شدم ، اول نامزد شماره ی ۷ را ممنوع الخروج خواهم کرد و بعد نامزد محترم شماره ی ۶ را بازداشت خواهم کرد و....»
مجری:
« لطفاً در خصوص برنامه های اقتصادی خودتان صحبت کنید.»
نامزد محترم شماره ی یازده:
« اجازه بفرمایید این عزیزان را بازداشت و ممنوع الخروج کنم، بعد به پرسش شما جواب خواهم داد!»
مجری:
« وقت شما تمام شد...»

مجری:
«سئوال بعدی را طبق قرعه از نامزد محترم شماره ی بیست می پرسم»
« شما به مدت سه دقیقه وقت دارید که به صحبت های دوستان پاسخ بدهید»
نامزد محترم شماره ی بیست:
« من واقعاً می ترسم حرف بزنم! چون می دانم بعد از اتمام این مناظره بازداشت خواهم شد!»
مجری:
«لطفا در باره ی سئوال مطرح شده صحبت کنید.»
نامزد محترم شماره ی بیست:
« حرف بنده را قطع کردید، در حالی که بنده داشتم در خصوص پرسش شما یعنی جواب دادن به سایر نامزدهای محترم حرف می زدم.»
مجری:
« وقت شما تمام شد.»

مجری:
«سئوال بعدی طبق قرعه از نامزد محترم شماره بیست و یک می پرسم.»
« شما هم چهار دقیقه وقت دارید به صحبت های نامزدهای محترم جواب بدهید.»
نامزد محترم شماره ی بیست و یک:
« مردم عزیز شما شاهد بودید که نامزد محترم شماره ی....و دوستانش بنده را تهدید کردند که در پانزده دقیقه وقت استراحت قصد دارند بنده را کتک بزنند.»
مجری:
«خب جواب شما چیست؟»
نامزد محترم شماره ی بیست و یک:
« بنده از طرفداران عزیزم می خواهم تشریف بیاورند این جا و مراقب بنده باشند!»

مجری:
«سئول بعدی در خصوص زمین خواری است که نامزد محترم شماره ی سی، سه دقیقه فرصت دارد بفرمایند راهکار ایشان برای مقابله با زمین خواری چیست؟»
نامزد محترم شماره ی سی:
« به نظر بنده با وجود این همه غذاهای متنوع در کشور ، این همه غذاهای دریایی در جنوب و شمال، و غذاهای مختلف در مناطق دیگر ، ما چرا باید زمین خواری کنیم؟! اصولاً خوردن ِ زمین به لحاظ بهداشتی هم صحیح نیست!»

مجری:
«سئوال شماره ۴ رو از نامزد شماره صفر می پرسم.
شما سه دقیقه وقت دارید که در خصوص صحبت های دوستان حرف بزنید.»
نامزد محترم شماره صفر:
« آقای حیدری شما ملاحظه فرمودید که نامزد شماره یک در حین صحبت کردن برای بنده شکلک در آوردند؟»
مجری:
« خیر.»
نامزد محترم شماره صفر:
«اما شما ملت ایران دیدید این آقا که خودشان تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر سواد ندارد....»
مجری:
«وقت شما تمام شد».

مجری:
«ممنون از همه ی عزیزان. در این جا دور اول مناظره ها به پایان رسید.»
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
عصرمردم 17 خرداد 1400.pdf
2.3 MB
چاپ طنزی از این جانب در روزنامه عصرمردم 17 خرداد
Forwarded from خالوراشد
سالاد لبخند

بنام او که یکی از آفریده‌های بیشمارش زبان و نخستین فرمانش *بخوان* است.
با دانش بی‌مرز خود سخن را آفرید و خامه را با سوگند خود ارج نهاد تا چامه ! زیبا ترین و ماندگارترین رهاوردش باشد.

چند سالی‌ست که به آشنایی با بزرگانی از استان هرمزگان سربلند و بالنده‌ام
یکی از این بزرگان *"خالو راشد"* شیواسخنِ شیرین‌زبان و نام‌آور است که لبخند، گوشه‌نشین همیشگیِ لب‌های اوست.
برجسته‌یی برخاسته از "دیده‌بان" صحراباغ که سال‌های درازِ بندر نشینی نتوانسته‌است پیوند استوارش را با زادگاهش بگسلد و پیمانش را با خاستگاهش بشکند و او به شیوه‌ی دیده‌بانیِ خود همیشه دیده‌ور است و کژی‌ها و کاستی‌ها را بازدارنده و یادآور .

در واپسین دیدارم تا اکنون (که خدا کند تا همیشه نباشد) با تنی چند از این بزرگان که مانند همیشه "خالوراشد" بزرگ یکی از از آن بزرگان بود که باز هم مانند همیشه بادست پُر به دیدارم آمد و پذیراییِ دست‌ودلبازانه‌ی میزبانمان "مهندس جابر سالاری" را با *"سالاد لبخند"* ش دلچسب‌تر و گوارا تر کرد.
"سالاد لبخند" را انتشارات "شانی" در دویست و هشتاد و شش صفحه باشمارگان یکهزار نسخه در زمستان ۹۹ چاپ کرده است.
کاری‌ست دیگرگونه با کارهای پیشین این طنزسرای بزرگ که
از کتاب‌های بنامیزد پرشمار پیشین (شانزده کتاب) پنج‌شش تایی را نشان کرده و از میان آن‌ها سروده‌هایی را برگزیده و آراسته و پیراسته یک‌جا گرد آورده است با پیشگفتاری سودمند و رسا از استاد فرهیخته جناب دکتر *"امینی"* و پس از آن زندگینامه‌ی خودرا شیرین و دلنشین این‌چنین آغازیده است.
(راشد انصاری مشهور به 《خالوراشد》 هستم . شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز )
و کارنامه‌ی پربار خودرا با یادآوری تلخی‌ها و شیرینی‌های کار فرهنگی بویژه طنز در این سرزمین با برشمردن جایگاه‌های برجسته‌ی کشوری و استانی و بومی که تا کنون بدان‌ها رسیده و از آن خود کرده؛ به پایان رسانیده است.
نخستین سروده به‌نام *"حمله رستم"* از کتاب "پشت پرده" گزینش شده‌است. در بحر تقارب و دنباله‌دار .
دومین گزینه از کتاب *"پُزناله"* است؛ آواز گردانی (ترجیع‌بند) به شیوه و روش خالوراشد.
این روند تا صفحه‌ی دویست‌و بیست‌وسه دنباله یافته و آن‌گاه جای خودرا به رباعیات طنز و سپس "ننه‌جات" و چندتایی سروده‌ی پیش ازاین چاپ نشده؛ سپرده‌است.
درمیان انبوه دیده‌ها و شنیده‌ها و خوانده‌های اندو‌هباری که از هر سو مارا در بر گرفته؛ *"سالاد لبخند"* پدیده‌ی دلپسندی‌ست که خنده (این گمشده‌ی دیرین) را به لب خواننده و شنونده‌‌ی خود باز می‌گرداند.
به باغ پرگلی می ماند که گل‌های خوش‌رنگ و بویش را از باغ‌های دیگر یکی‌یکی برگزیده و یک‌جا گردآورده اند تا سرآمد باشد
در سروده‌ی "پایتخت اقتصاد" که از کتاب *"لبخند موزون"* گزینش‌ شده است چنین فرماید.
*با وجود این‌همه پول و درآمد ای‌عجب*
*فقر و بیکاری نصیب ساکنان بندر است*

*در میان خشکسالی‌های پی‌درپی هنوز*
*بوستان طنز خالو میوه‌هایش نوبر است*
و جز این نیست.

بیا در گلشن آبادِ لبخند
هماوا باش با استادِ لبخند

به ارشادات شاد *"خالوراشد"*
دمی خوش‌باش با *"سالاد لبخند"*

رفیع طاهری ۱۴۰۰/۰۳/۱۶ دشت لاله
Forwarded from خالوراشد
Audio
مصاحبه رادیو صبا با راشدانصاری
Audio
مصاحبه رادیو صبا با راشدانصاری
Forwarded from خالوراشد
VID-20210611-WA0031.mp4
14.9 MB
‏فیلم از طرف انصاری
اعتراف یک کاندیدا!
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)

در محضر ملتی خرابم نکنید
لب تشنه روانه ی سرابم نکنید

باور بکنید ذره ای بارم نیست
پس لطف کنید انتخابم نکنید!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
ایران باسوادترین کشور جهان!
نوشته ی: راشدانصاری

خدا را شکر که کشور عزیز ما یک شبه تبدیل شده است به یکی از باسوادترین کشورهای جهان. می گویید چطور؟ خب، خودتان یک تُک پا تشریف ببرید سطح شهر و ببینید که چگونه گروه گروه مهندس و دکتر و متخصص و ...همچون مور و ملخ مشغول بالا رفتن از در و دیوار منازل مردم هستند. ۹۹ درصد پوسترها و بنرها متعلق به دکترها و مهندس ها و متخصص هاست. خوشبختانه این روزها که تنور انتخابات گرم است، همه ی کاندیداهای عزیز برای خودشان یک پا متخصص و صاحب مدرک شده اند. چه خوب، ما که حسود نیستیم.
حالا ما مثل آن کاندیدای محترم ریاست جمهوری که در تلویزیون به کاندیدای محترم دیگری می گفت شما شش کلاس بیشتر سواد ندارید،به مدرک دوستان کاری نداریم، و نمی گوییم فلان کاندیدای فلان شهر یا روستا نیز که ما از نزدیک طرف را می شناسیم، مثلا مدرک واقعی شان به زور سیکل و دیپلم ردی است.‌ به این آقایان هم کاری نداریم...به آن عزیزانی هم که در مناظره ها با دلیل و مدرکی که در تلویزیون نشان دادند و ثابت کردند که هیچ کدام شان نباید تایید می شدند، نیز کاری نداریم؛ ولی باور بفرمایید نمی توانیم از کنار تصاویر بعضاً زیبای برخی کاندیداها به این راحتی ها بگذریم.
روز گذشته که از میدان مرکزی شهر به سمت کمربندی می رفتم ، بنرها و پوسترهایی را مشاهده کردم که بین خودمان باشد از خنده روده بر شدم. آن وقت خوانندگان عزیز روزنامه از بنده انتظار دارند مطالب خنده دار بنویسم. یکی نیست بگوید عزیزان من، خنده و شادی و انبساط خاطر می خواهید تشریف ببرید و تبلیغات کاندیداها را ببینید.
من امروز در خیابان پوستر کاندیدایی را دیدم که پیشانی اش با فتوشاپ، صاف صاف بود در حالی‌که او یک کَبره بزرگ میان پیشانی خود دارد. چون طرف را از نزدیک می شناسم. خب، بزرگوار اگر آن کبره بد است چرا در پیشانی انداخته ای،اگر خوب است چرا در پوستر محوش می کنی. ضمن آن که الان خیلی ها دوست دارند پیشانی شان پینه داشته باشد و کلی هم در این زمینه تلاش می کنند اما شما.....
پوستر این دوست را اگر به همسر گرامی شان نشان بدهند، باور بفرمایید نمی شناسدش!
نامزد دیگری را دیدم که ایستاده است و چه زیبا هر دو دست مبارک خود را بالا برده است و مشخص نیست دارد از خداوند تشکر می کند که به آرزویش(یعنی خدمت به مردم) رسیده است یا با آن لبخند معنادارش دارد چیز دیگری از خداوند متعال طلب می کند. به عنوان مثال شاید برای هر چه زودتر رسیدن به میز و صندلی و پول و ثروت و....دارد دعا می کند! خدا می داند.
کاندیدای محترم دیگری دیدم که در جای جای سطح شهر تصویر بسیار بسیار بزرگی را از ایشان زده اند و در آن تصویر، سردار حاج قاسم سلیمانی عزیز دارد پیشانی طرف را می بوسد. خب، حیف نیست ما از نام و مقام والای شهدای گرانقدری همچون قاسم سلیمانی ها برای پست و مقام و....خودمان سواستفاده کنیم؟!
کاندیدای دیگری می بینیم که در تصویر چنان لبخند موذیانه ای بر لب دارد که مشخص است دارد فریاد می زند ای مردم من اگر به جایی رسیدم چنان پدری از شماها در بیاورم که آن سرش ناپیدا باشد!
کاندیدای محترم دیگری را می شناسیم که هم محله ای ماست و بیشتر اهالی با کارنامه و سابقه ی بسیار بد نامبرده سال هاست آشنا هستند، ولی در عکس چنان قیافه ی مظلومانه ای به خود گرفته است که نگو و نپرس. با این قیافه ی مظلوم و محاسن بلند و پیراهن یقه آخوندی(دیپلمات) ، کسی که نمی شناسدش فکر می کند آخر ِ خوبی ها و ....است.
خدایا خودت به ما رحم کن.

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
شماره ی سوم فصل نامه ی طنز ادبی « طنزآور» منتشر شد👆
1624260321793_7.pdf
854.8 KB
نقد و معرفی کتاب «طنز روستا» اثر: راشدانصاری در روزنامه عصر مردم به قلم استاد امین فقیری.
بداهه ای قدیمی که برای هفته ی مبارزه با مواد مخدر به روز رسانی شد!

مثنوی دودیه!
سروده ی: راشدانصاری

با تو دارم شیره کش چندی سخن
چند لحظه گوش خود را ده به من

شخص عاقل کی کند خود را هلاک
با دو دستش کی سپارد تن به خاک

ای که مالت می رود در راه دود
جز ضرر از کار خود بردی چه سود؟

جنس قلابی فراوان است و بعد
شیره نرخش قیمت جان است و بعد

دایماً در حال چُرتی بی هدف
می دهی مال و منالت را ز کف

زندگی را با فلاکت طی نکن
هیکل ِ خود را شبیه نی نکن!

دوستان ِ دودی و بد را وِلش
شیره و تریاک ناخالص نکِش

جنس بد هر کس دراین دنیا کشید
خیری ازعمر گهربارش ندید!

جنس بد اخلاق را بد می کند
آدمی را زشت و مرتد می کند!

جنس بد، سمی تر است از مار بد
پس حذر کن از زغال و یار بد

در جهان معتاد بودن ابلهی ست
هیچ سودی هم در این بازار نیست

احتیاجی هم اگر داری به دود
پس تنفس کن هوا را هر چه بود

عده ای درمملکت همچون ککند
شیره های جان ما را می مکند

خوش به حالت نیستی همیارشان
کار ِ تو دارد شرف برکارشان

پند "خالوراشد" ت را گوش کن
پیک نیکت را بیا خاموش کن

جای شیره جور یاران را بکش
جور رنج میگساران را بکش!
***

شیره ای کارش جز استیصال نیست
او اساساً آدمی نرمال نیست

شیره کش را گر هوایی در سر است
شیره ی انگور قدری بهتر است!!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
شهر ما خانه ی ما نیست!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

نمایش نامه در یک پرده.
شخصیت ها:
لنگه جوراب زنانه.
لنگه جوراب مردانه.
لنگه کفش کهنه.
بطری خالی آب معدنی.
پوستر پاره پوره ی کاندیدا.
پوست پسته ی کله قوچی.
پوشک بچه.
خرده شیشه های شکسته ی پنجره.
کله ی ماهی.
شیشه ی خالی عطر زنانه.
سی دی.
جلد کتاب تعلیمات دینی.
قوطی ِ خالی دلستر.
دبه ی خالی ماست.
پاکت خالی پفک.
[همه ی شخصیت های این نمایش، در یک کیسه ی زباله واقع در محله ای، درست سرِ نبش کوچه ی نویسنده مدت هاست که زندگی می کنند.]

[لنگه جوراب زنانه خطاب به لنگه جوراب مردانه]:
« واه! یه کم فاصله بگیر آقا، چه خبره از دیشب تا حالا بهم چسبیدی؟!»
لنگه جوراب مردانه:
« چی کار کنم آبجی! تقصیر من نیست، جا تنگه!»
لنگه جوراب زنانه:
« آخه پس کی مارو تفکیک می کنن؟!»
لنگه جوراب مردانه با ناراحتی:
« مگه این جا هم ما رو از هم جدا می کنن؟!»
[بطری خالی آب معدنی از گوشه ی کیسه زباله سرش را بلند می کند و می گوید]:
«با شماها کاری ندارن! فقط فکر کنم مارو از شما جدا کنن»
لنگه جوراب مردانه [ با پوزخندی شیطنت آمیز]: « خدارو شکر!»
لنگه کفش کهنه:
«می ذارید کپه‌ی مرگمو بذارم. یه عمره پای یه آدم خسیس بودم که هرجا می خواست بره، پیاده می رفت. تازه امروز دست از سرم برداشت. از دست اون راحت شدم حالا افتادم گیر شما.»
پوستر پاره پوره ی کاندیدا[بدون توجه به حرف های دیگران]:
«بی چاره من که سر و کارم به کجاها کشید!»
پوشک: ( با فریاد) «ای بابا! چه خبرتونه.سرم رفت. تا پای بچه بودم، یه جور گرفتاری داشتم .حالام با شما...!»
پوست پسته کله قوچی [در حالی که نیشش باز بود خطاب به ساکنان مجتمع]:
« نمی دونم چرا منو قاطی شما ولگردها کردن؟! تا دیروز واسه خودم کسی بودم، هیش کی جرأت نداشت چپ نیگام کنه… امّا حالا می بینی یه پوشک بچّه هم واسه ما شاخ وشونه می کشه!»
پوشک بچّه [در حالی که به سختی دهنش باز می شود]:
« مواظب حرف زدنت باش غریبه! این جا بقالی حاج اسمال نیس که قیافه بگیری…»
خرده شیشه های شکسته ی پنجره:
« ساکت می شین یا همه تونو خط خطی کنم؟!»
کلّه ی ماهی:
«آخ که چقدر هوا گرمه! خفه شدم»
شیشه ی خالی عطر زنانه:
« واه … واه … چقد هم بوی بد می آد…»
[در حالی که همه ساکت بودند، سی دی با عشوه ای] گفت:
« می خواین یه دهن واسه تون بخونم برقصین؟» [و شروع کرد به خواندن…]
جلد کتاب تعلیمات دینی:
«استغفرالله! برادران و خواهران قباحت دارد…»
قوطی خالی دلستر:
« یعنی با من چی کار می کنن؟!»
دبه ی خالیِ ماست [در جواب دلستر]:
« تو که خیلی وضع ات خیطه! باید از اول می انداختنت دور»
پاکت خالی پفک:
« بی خیال شین، همه مون مثل همیم!»
دبه ی خالی ماست:
«چی همه مون مثل همیم! ما میریم توی چرخه ی بازیافت اما تو می‌مونی رو دست محیط زیست تا کی تجزیه بشی.»
پاکت خالی پفک:‌
«مرده شو ترکیبت را ببره توخالی ِ جا پُر کن »

[در این لحظه گربه ای چاقالو برای یافتن غذا با چنگال های تیز خود کیسه ی زباله را پاره می کند و ضمن آزاد کردن ساکنان مجتمع! به این داستان خاتمه می دهد!]
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆