#غزل۶
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند، قدم صدق ندارد
سستعهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودهست گرفتار بلا را
از سرِ زلفِ عروسانِ چمن دست بدارد
به سرِ زلف تو گر دست رسد باد صبا را
سرِ انگشتِ تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشتنما را
آرزو میکندم شمعصفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
چشم کوتهنظران بر ورقِ صورتِ خوبان
خط همیبیند و عارف قلمِ صُنعِ خدا را
همه را دیده به رویت نگراناست ولیکن
خودپرستان زِ حقیقت نشناسند هوا را
مهربانی ز من آموز و گَرَم عُمر نمانَد
به سرِ تربتِ سعدی بطلب مهرگیا را
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قُل لِصاحٍ تَرَکَ النّاسَ مِن الوَجْد سُکاریٰ
شعر:
#سعدی
خوانش:
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند، قدم صدق ندارد
سستعهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودهست گرفتار بلا را
از سرِ زلفِ عروسانِ چمن دست بدارد
به سرِ زلف تو گر دست رسد باد صبا را
سرِ انگشتِ تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشتنما را
آرزو میکندم شمعصفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
چشم کوتهنظران بر ورقِ صورتِ خوبان
خط همیبیند و عارف قلمِ صُنعِ خدا را
همه را دیده به رویت نگراناست ولیکن
خودپرستان زِ حقیقت نشناسند هوا را
مهربانی ز من آموز و گَرَم عُمر نمانَد
به سرِ تربتِ سعدی بطلب مهرگیا را
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قُل لِصاحٍ تَرَکَ النّاسَ مِن الوَجْد سُکاریٰ
شعر:
#سعدی
خوانش:
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk