دومان
169 subscribers
500 photos
67 videos
242 files
3.4K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
آداب پایتخت نشینی نخواستیم

یک چسب گنده بر نوک بینی نخواستیم


ما را شمیم سنجد و توت وطن خوش است

ما میوه های مصری و چینی نخواستیم


تولید را، پدر، سر جدّت! غلاف کن!

بابایمان درآمده، نی نی نخواستیم!


خواننده های روی زمین خوش صداترند

خواننده های زیرزمینی نخواستیم


با ما بدون پرده بگویید زهر مار!

ما حاضریم...فلسفه چینی نخواستیم


یک لقمه نان به ما برساند، همین بس است

ما دولت چنان و چنینی نخواستیم


هی کار می کنیم و گزینش نمی شویم

اصلا رییس کارگزینی نخواستیم


ما خوانده ایم چاقی کاذب می آورد

نان و برنج و سیب زمینی نخواستیم


دین را دبیر جبر به ما یاد داده است

قربانتان! معلم دینی نخواستیم!


بی سور و سات هم به خدا قانعیم ما

شربت بس است، منقل و سینی نخواستیم


یاران او به برج نشینی رسیده اند

مردی که گفت: کاخ نشینی نخواستیم...!

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
مپر از روی آتش، خواهر محجوب با ایمان

جگر از روی آتش بپّرد جزغاله خواهد شد ...!

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می‌فشارمت اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره‌ای
تا صبح می‌شمارمت اما ندارمــــت

در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می‌گذارمت اما ندارمـــــــت

می‌خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمــت اما ندارمـت

می‌خواهم ای شکوفه‌ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمــت اما ندارمــت

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
#نمایشگاه_کتاب_تهران
#طنز
(کار مشترکی از سعید بیابانکی و جواد زهتاب)

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

تا دمی خلوت کنم با دوستداران کتاب
جمعه شب رفتم نمایشگاه شهر آفتاب

تا قطار خط یک از جنب کهریزک گذشت
یاد آن قاضی- سعید- افتادم آن عالیجناب

ناگهان باران گرفت و شاعران را آب برد
ناشران هم تا که می شد در کتب بستند آب

در نمایشگاه دیدم چهره هایی رنگ رنگ
انقلابی های بعد از جنگ و بعد از انقلاب

جمعه شب بود و از اطراف و از اکناف آمدند
یک نفر با زیرشلواری یکی با رختخواب

لیلی و مجنون در آن سو گرم بحث و اختلاط
این طرف هم گرم دعوا رستم و افراسیاب

حال و احوال تمام ناشران خوش بود خوش
حال شاعرها مؤلف ها خراب اندر خراب

هر طرف رفتیم جنس پاکبازان جور بود
مادران کم حجاب و دختران شل حجاب

به به از اردیبهشت و به به از انواع بو
بوی فلفل بوی سس بوی علف بوی کباب

دیدم آن سوتر جوانی ناقلا مخ می زند
یادم آمد آن نمایشگاه و ایام شباب

تا کتاب شعر باشد دام راه دلبران
ای دریغا ای دریغا شاعران لاکتاب

تا کسی چیزی نپیچاند یهو از غرفه ها
نصب بود آنجا هزاران دوربین و نشت یاب

سر ممیز جان به منظور حراست از نظام
هی بخوان و هی بروب و هی بشور و هی بساب

پیش کسوت شاعری با نازنینان گرم بحث
قصه می گفت از جوانی های خود با آب و تاب

عکس سلفی می گرفتند از همه اجزای خویش
عده ای شاعرنما و عده ای ناشر مآب

دیدم آن سو مهرنوش و مهرزاد و مهرناز
این طرف هم کامران و کامبیز و کامیاب

دیدم آنجا یک کتاب خوب در باب نجوم
قیمتش اما نجومی بی حساب و بی کتاب

یک نفر کولی گرفت از شاعری مانند اسب
یک نفر هم آن میان هل داد ما را مثل گاب !

از نمایشگاه چیزی سهم اینجانب نشد
کار هرگز برنیاید از تفنگ بی خشاب

بس که گفتند از نمایشگاه مغزم هنگ کرد
ایسنا و ایرنا و ایلنا و انتخاب

بنده با این شعر بی معنی به قدر وسع خویش
نقشه های دشمنان را می کنم نقش بر آب

ای خدا نازل کن از هفت آسمان سوی زمین
ناشران بی دروغ و شاعران بی نقاب...!

#سعید_بیابانکی
#جواد_زهتاب

https://telegram.me/nimaasakk
در دیده‌ام نگاهی و آهی هنوز هست
باران اشک گاه به گاهی هنوز هست

هان ای شب فلک‌زده! در مشت خالی‌ات
شکر خدا که سکهٔ ماهی هنوز هست

یک شب بکوب کوبه ی در را و باز شو
اینجا چراغ چشم به راهی هنوز هست

عریان کنید جام می هفت ساله را
تا در من اشتیاق گناهی هنوز هست!

در چشم کهربایی‌ات ای روشناترین
میل ربودن پر کاهی هنوز هست؟

شکر خدا به میمنت روی و موی دوست
روز و شب سپید و سیاهی هنوز هست

از شش جهت اگر چه قفس مانده است و بس
فکر فرار باش که راهی هنوز هست

با یک دروغ کهنه به خونم در افکنید
در دوردست گرگی و چاهی هنوز هست!

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
ماه پشت شاخه ها بی احتیاط
مانده امشب روی دیوار حیاط

مادر از پشت درختان هراس
می رسد آرام با تشتی لباس

می چلاند خاطرات شسته را
شعرهای نارس نارسته را

خاطراتم مثل یک شعر بلند
پهن می ماند پریشان روی بند

یاد گلبانوی کاشی ها به خیر
یاد حوض و اب پاشی ها به خیر

دست هایش آشنا با آب ها
مهربان با کاسه ها بشقاب ها

امشب ای غم در دلم اتراق کن
خاطراتم را به او سنجاق کن

آن اهورای تماشایی کجاست
خسته ام عطر خوش چایی کجاست؟

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
‏.
بیا که روضه ی زلفت شب مصائب ماست
هوای طره ی تو لیلة الرغائب ماست...

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
برای این همه صحرا که دستشان خالی ست

بهار عیدی بی منت خداوند است

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
بی‌رحمی است این که نخواهی ببینمت
می‌دانم این که چشم به راهی، ببینمت

گیسوی خویش را یله کن بافه بافه کن
تا ماه_تر میانِ سیاهی ببینمت

در شامِ من ستاره‌ی دنباله‌دار باش
چرخی بزن که نامتناهی ببینمت

در چاه سینه‌ ای دل غافل چه می‌کنی؟
بیرون بیا کبوتر چاهی! ببینمت

در غرفه‌های نقش جهان چون صدا بپیچ
تا در شکوه و شوکت شاهی ببینمت

چندی است خو گرفته دلم با ندیدنت
عمری نمانده است الهی ببینمت

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
Forwarded from اتچ بات
مرا بیدار کن
از خواب سنگینی که من دارم...

شعر و دکلمه:
#سعید_بیابانکی

@nimaasakk
ای سجود باشکوه و ای نماز بی نظیر
ای رکوع سربلند و ای قیام سر به زیر

در هجوم بغض ها، ای صبور استوار
در میان تیرها، ای شکست ناپذیر

شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سر پناه، مرگ را تو دستگیر

فرش آستانه ات، بوریایی از کرم
تخت پادشاهی ات، دستبافی از حصیر

کاش قدر سال بود، آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر

بعد از او نه من نه عشق از تو خواهم ای فلک:
یا ببندی ام به سنگ، یا بدوزی ام به تیر

دست بی وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی حیا! شرم کن، وضو بگیر

لَختی ای پدر درنگ، پشت در نشسته اند
رشته های سرد اشک، کاسه های گرم شیر

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
من آن مترسک کورم که روز و شب حیران

میان مزرعه‌ی
آفتاب_گردان
است

کسی
سلام مرا
پاسخی
نمی گوید

کجایی ای اخوان! باز هم زمستان است

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
از کشف تو ای حضرت رازی همه راضی
این خیل عظیم متقاضی همه راضی

آقای معلم زتو ناراضی و بنده
غیر از من و آقای نیازی همه راضی

از کار تو ای ساقی پر کار محله
جمشید و فری فرخ و  نازی همه راضی

شادند ز کشف تو دبیران و امیران
شیمی ادبیات ریاضی همه راضی

گاهی چه بخواهی چه نخواهی همه خوشحال
گاهی چه بسازی چه نسازی همه راضی

برخورد ندارند ، تماس بدنی هم
از غیرت خط های موازی همه راضی

هم دلبری آسان شده هم عشق ، فراوان
از برکت دنیای مجازی همه راضی

ملت همه شاکی همه شاکی همه شاکی
دولت همه راضی همه راضی همه راضی

دروازه ی ما غیرت ملی است رفیقان
از هرچه گلر مثل حجازی همه راضی

 نه شیر سماور به زمین ماند ، نه داور
از این که مساوی شده بازی همه راضی!

چسبید به ما هر که در این شهر، نچسب است
از چسب تو ای شرکت رازی همه راضی

در مکتب ما باده حلال است از این پس
از رای تو ای حضرت قاضی همه راضی

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
آسمانا رخصتی تا دست در خُرجین کنم
وین شب خاموش را سرشار از پروین کنم

سکه‌ی ماهی کف دستم گذار ای روزگار
تا که من فکری به حال این شب مسکین کنم

گم شدم در شهرِ تودرتوی شب، تا خواستم
دست در آن زلف پیچاپیچ چین‌در‌چین کنم

بچه مرشد! چوبِ نَقل قصه‌های من کجاست
تا که خون‌ها در دل این پردۀ چرمین کنم

شاه‌بیت آتشین لب واکن از هم تا که من
چون غزل آغوش بگشایم، تو را تضمین کنم

جرعه‌ای از بوی زلفِ شمس در جانم بریز
تا که این طبع سراپا تلخ را شیرین کنم

پای‌کوبان راهی بازار زرکوبان شوم
چرخ چرخان یاد مولانا جلال‌الدّین کنم

در سماعی آتشین، در آسمانی از دعا
دست‌های تشنه‌حالم را پر از آمین کنم

این دلِ صدپاره گر لختی به من فرصت دهد
وصله‌ای هم خرج این پیراهنِ خونین کنم

شعر دارم، شعر ناب و نور دارم، نور محض
آسمانا رخصتی تا دست در خُرجین کنم

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk
ما را به یک کلاف به یک نان فروختند
ما را فروختند و چه ارزان فروختند

اندوه و درد از این که خداناشناس ها
ما را چقدر مفت به شیطان فروختند

ای یوسف عزیز! تو را مصریان، مرا
بازاریان مومن ایران فروختند

یک عده خویش را پس پشت کتاب‌ها
یک عده هم کنار خیابان فروختند

بازار مُرده است ولی مومنین چه خوب
هم دین فروختند هم ایمان فروختند

بازاریان چرب‌زبانِ دغل به ما
بوزینه را به قیمت انسان فروختند

وارونه شد قواعد دنیا مترسکان
جالیز را به مزرعه‌داران فروختند!

#سعید_بیابانکی

https://telegram.me/nimaasakk