دومان
173 subscribers
500 photos
67 videos
242 files
3.4K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
#خاطره

🔹عباس کیارستمی در جوانی دیوان مهدی حمیدی شیرازی را حفظ می‌کند و سال‌ها بعد به صورت کاملاً اتفاقی او را در لندن در هنگام بیماری می‌بیند. او این داستان را این‌گونه روایت کرده است:

سال‌ها بعد که خیلی عصبانی بودم- مثل کسانی که بعد از مدتی از این‌که خالکوبی کرده‌اند پشیمان می‌شوند- از این‌که یک دیوان شعر «هارد» مغزم را پر کرده و هیچ جایی به دردم نمی‌خورد خیلی عصبی بودم. در سفری به لندن در خانه دوستم مرتضی کاخی بودم. مرتضی به من گفت: دوستی از ایران آمده و برای دیدارش به سفارت می‌روم. گفتم: چه کسی آمده؟ گفت: نمی‌شناسی. یک شاعر است به نام دکتر حمیدی‌شیرازی. گفتم من نمی‌شناسم؟! (خنده) همان‌جا به این آدم چند ناسزا گفتم و مرتضی گفت بیا ۱۰دقیقه پایین منتظر باش تا من برگردم. در نهایت و به ناچار همراه مرتضی به دیدار دکتر حمیدی رفتم و دیدم موجودی نحیف روی تخت افتاده و حال خوبی ندارد. مرتضی بالای سر او رفت و گفت آقای دکتر حمیدی، آقای کیارستمی از شیفتگان شعر شما و از علاقه‌مندان‌تان هستند. همه دیوان‌تان را هم حفظ‌‌اند (خنده)، مایل هستید یکی از شعرهای شما را بخوانند؟
او هم با سر تأیید کرد. من هم شعری را خواندم که تا دیدمش یک‌باره به ذهنم آمد. شعری عجیب که بیان حال ایشان بود:

خسته من، رنجور من، بیمار من بی‌بال و پر من
تا سحر بیدار من همدرد مرغان سحر من
وای بر من وای بر من.

همان‌طور که این شعر را می‌خواندم، دیدم از گوشه چشم‌هایش اشک سرازیر است. مرتضی را هم که نگاه کردم، دیدم به شیوه ناصر ملک‌مطیعی در فیلم «قیصر» رو به دیوار کرده و شانه‌هایش تکان می‌خورد! خودم هم بغض کرده بودم و شعر هم طولانی بود:

گفتمت دیگر نبینم باز دیدم باز دیدم
در دو چشم دلفریبت عشق دیدم ناز دیدم
قامت طناز دیدم گونه غماز دیدم
برگ گل دیدم میان برگ گل شیراز دیدم.

به‌کلمه شیراز که رسید، دکتر حمیدی اشکش بیشتر سرازیر شد و دیدم خیلی هم حفظ‌بودن این دیوان بیهوده نبوده. لازم بوده من آن اشعار را حفظ کرده باشم و در چنین روزی برایش بخوانم. او در ۲۳ تیرماه سال ۱۳۶۵ خورشیدی در تهران درگذشت و در حافظیه شیراز به خاک سپرده شد.

https://telegram.me/nimaasakk