دومان
172 subscribers
500 photos
67 videos
242 files
3.4K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
 من‌ آن صبحم‌ که‌ ناگاهان‌ چو‌ آتش‌ د‌ر شب‌ افتادم
 بیا‌ ای‌ چشم‌ِ روشن‌بین‌ که‌ خورشیدی‌ عجب‌ زادم

زِ هر چاکِ گریبانم چراغی تازه می تابد
که در پیراهن خود آذرخش‌آسا درافتادم

چو از هر ذره‌ی من آفتابی نو به چرخ آمد
 چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم

 تنم افتاده خونین زیر این آوار شب، اما
 دری زین دخمه سوی خانه‌ی خورشید بگشادم

 الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شب های ناباور منت آواز می‌دادم

 در آن دوری و بدحالی نبودم از رُخَت خالی
به دل می‌دیدمت وز جان سلامت می‌فرستادم

 سِزد کز خون من نقشی برآرد لعلِ پیروزت
که من بر دُرجِ دل مُهری به‌جز مِهر تو ننهادم

 به‌جز دام سرِ زلفت که آرامِ دلِ سایه‌ست
به بندی تن نخواهد داد هرگز جان آزادم!

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
از هم گریختیم
و آن نازنین پیاله‌ی دلخواه را
دریغ!
بر خاک ریختیم!

جان من و تو تشنه‌ی پیوند مهر بود
دردا که جان تشنه خود را گداختیم!
بس دردناک بود جدایی میان ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم!

دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نارنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت!

با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیز عاشقانه‌ی من ناگزیر بود
من بارها به سوی تو باز آمدم
ولی
هر بار دیر بود!

اینک من و توایم دو تنهای بی‌نصیب
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش
سرگشته در کشاکش توفان روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش!

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
صدچشمه، اشکِ غم شد و صد باغِ لاله، داغ

هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت...!

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
برس ای موکبِ نوروز خوش‌آوازه که باز

زحمتِ زاغِ زمستان ببری از چمنم

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
می‌روی اما گریز چشم وحشی‌رنگِ تو
رازِ این اندوهِ بی‌آرام نتواند نهفت
می‌روی‌خاموش‌ومی‌پیچد‌به‌گوش‌خسته‌ام
آنچه با من لرزشِ لب‌های بی‌تابِ تو گفت

چیست ای دلدار! این اندوه بی‌آرام چیست
کز نگاهت می‌تراود نازدار و شرمگین؟
آه می‌لرزد دلم از ناله‌ای اندوه‌بار
کیست این بیمار در چشمت که می‌گرید حزین؟

چون خزان‌آرا گلِ مهتاب، رویارنگ و مست
می‌شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه‌های وحشیِ اندوه‌رنگ
خنده می‌ریزد به چشمت آرزویی دل‌فریب

چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
می‌تراود از نگاهت گریه‌ی پنهانِ دوش
آری ای چشمِ گریزآهنگ سامان‌سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش؟ از من وامپوش

بر چه گریان گشته بودی؟ آه ای چشم سیاه
از تپیدن باز می‌ماند دل خوش‌باورم
در گمان این‌که شاید، شاید آن اشکِ نهان
بود در خلوت‌سرای سینه‌ات یادآورم

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
هم‌نوای دلِ من بود به تنگامِ قفس

ناله‌ای در غمِ مرغانِ هم‌آوا زد و رفت

#هوشنگ_ابتهاج
تنگام=مکان تنگ/واژه‌ای گیلکی

https://telegram.me/nimaasakk
امشب همه غم‌های عالم را خبر کن!
بنشین و با من گریه سر کن، گریه سر کن!
ای میهن، ای انبوه اندوهان دیرین!
ای چون دل من، ای خموش گریه آگین!
در پرده‌های اشکِ پنهان، کرده بالین!
ای میهن، ای داد!
از آشیانت بوی خون می آورد باد!
بر بالِ سرخِ کشکرت پیغام شومی‌ست!
آنجا چه آمد بر سر آن سروِ آزاد؟
ای میهن، ای غم!
چنگ هزارآوای باران‌های ماتم!
در سایه‌افکندِ کدامین ناربُن ریخت
خون از گلوی مرغِ عاشق؟
مرغی که می‌خواند
مرغی که می‌خواست
پرواز باشد
ای میهن، ای پیر
بالنده‌ی افتاده، آزاد زمینگیر!
خون می‌چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها
ای میهن! اینجا سینه‌ی من چون تو زخمی‌ست
اینجا، دمادم دارکوبی بر درخت پیر می‌کوبد
دمادم

#هوشنگ_ابتهاج

پ.ن: کشکرت=معادل گیلکی کشکرک، نوعی زاغ

https://telegram.me/nimaasakk
Forwarded from اتچ بات
دیر است، گالیا!
در گوش من فسانه‌ی دلدادگی مخوان!
دیگر ز من ترانه‌ی شوریدگی مخواه!

دیر است گالیا!
به ره افتاد کاروان
عشق من و تو؟ ...آه
این هم حکایتی‌ست
اما در این زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
شاد و شکفته در شب جشن تولدت
تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک
امشب هزار دختر همسال تو ولی
خوابیده‌اند گرسنه و لخت روی خاک
زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو
بر پرده‌های ساز
اما هزار دختر بافنده این زمان
با چرک و خونِ زخمِ سرانگشت‌هایشان
جان می‌کَنَند در قفسِ تنگِ کارگاه
از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن
پرتاب می‌کنی تو به دامان یک گدا
وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست
از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ
در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج
در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ
اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بی‌گناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان

دیر است گالیا!
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان
هنگامه‌ی رهایی لب‌ها و دست‌هاست
عصیان زندگی‌ست
در روی من مخند
شیرینی نگاه تو بر من حرام باد
بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!
بر من حرام باد تپش‌های قلب شاد
یاران من به بند
در دخمه‌ های تیره و نمناک باغشاه
در عُزلتِ تب‌آور تبعیدگاهِ خاک
در هر کنار و گوشه‌ی این دوزخِ سیاه

زود است گاليا
در گوش من فسانه‌ی  دلدادگي مخوان
اکنون ز من ترانه‌ی شوریدگی مخواه
زود است گالیا! نرسیده‌ست کاروان
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پردهٔ تاریک شب شکافت
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت
روزی که گونه و لب یاران هم‌نبرد
رنگ نشاط و خنده‌ی گمگشته بازیافت
من نیز بازخواهم‌گردید آن زمان
سوی ترانه‌ها و غزل‌ها و بوسه‌ها
سوی بهارهای دل‌انگیزِ گل‌فشان
سوی تو
عشق من ...!

#هوشنگ_ابتهاج
عکس: گالیا

https://telegram.me/nimaasakk
ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سرای کهن راهیِ کجام کنی!

در این جهانِ غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی

بَسَم نوایِ خوش آموختی و آخرِ عمر
صلاحِ کار چه دیدی که بی‌نوام کنی

چنین عبث نگهم داشتی به عمرِ دراز
که از ملازمتِ همرهان جدام کنی

دگر هر آینه جز اشک و خون چه خواهی دید
گرفتم آنکه تو جامِ جهان‌نمام کنی

مرا که گنج دوعالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیرزم اگر بهام کنی

زمانه کرد و نشد، دستِ جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی‌وفام کنی

هزار نقشِ نواَم در ضمیر می‌آمد
تو خواستی که چو سایه غزل‌سرام کنی

لبِ تو نقطه‌ی پایانِ ماجرای من است
بیا که این غزلِ کهنه را تمام کنی

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
صدچشمه، اشکِ غم شد و صد باغِ لاله، داغ

هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت...!

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
باز شوق یوسفم دامن گرفت
پیر ما را بوی پیراهن گرفت

ای دریغا نازک آرای تنش
بوی خون می‌آید از پیراهنش

داغ ماتم‌هاست بر جانم بسی
در دلم پیوسته می‌گرید کسی

ارغوانم، ارغوانم، لاله‌ام
در غمت خون می‌چکد از ناله‌ام

چشمه‌ای در کوه می‌جوشد، منم
کز درون سنگ بیرون می‌زنم

از نگاه آب تابیدم به گل
وز رخ خود رنگ بخشیدم به گل

پر زدم از گل به خونآب شفق
ناله گشتم در گلوی مرغ حق

پر شدم از خون بلبل لب به لب
رفتم از جام شفق در کام شب

آذرخش از سینه‌ی من روشن است
تندر توفنده فریاد من است

هرکجا مشتی گره شد، مشت من
زخمیِ هر تازیانه، پشت من

هرکجا فریاد آزادی، منم
من در این فریادها دم می‌زنم

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
ای مرغِ آشیان وفا خوش‌خبر بیا
با ارمغانِ قول و غزل از سفر بیا

پیکِ امید باش و پیام‌آورِ بهار
همراهِ بویِ گل چو نسیم سحر بیا

زان خرمنِ شکفته‌ی گل‌های آتشین
برگیر خوشه‌ای و چو گل شعله‌ور بیا

دوشت‌به‌خواب‌دیدم‌وگفتم‌خوش‌آمدی
ای خوش‌ترین خوش‌آمده بارِ دگر بیا

چون شب به سایه‌های پریشان گریختی
چون آفتاب از همه‌سو جلوه‌گر بیا

در خاک و خون تپیدن این پهلوان ببین
سیمرغ را خبر کن و چون زالِ زر بیا

ما هر دو دوستان قدیمیم ای عزیز!
این صبر تا نرفته زِ کف چون ظفر بیا

بشتاب ناگزیر که دیرست وقت پیر
ای مژده‌بخشِ بختِ جوان زودتر بیا

این روزگارِ تلخ‌تر از زهر گو برو
یعنی به کام سایه شبی چون شکر بیا

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
شعر و خط:
#هوشنگ_ابتهاج

منبع:صفحه اینستاگرامی محمد افشین‌وفایی

https://telegram.me/nimaasakk