دومان
167 subscribers
500 photos
67 videos
243 files
3.41K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
اکنون مرا به قربانگاه می‌برند
گوش کنید ای شمایان! در منظری که به تماشا نشسته‌اید
و در شماره، حماقت‌هایتان از گناهانِ نکرده‌ی من افزون‌تر است!

با شما هرگز مرا پیوندی نبوده است.

بهشتِ شما در آرزوی به برکشیدنِ من، در تبِ دوزخیِ انتظاری بی‌انجام، خاکستر خواهد شد
تا آتشی آن‌چنان به دوزخِ خوف‌انگیزِتان ارمغان برم که از تَفِ آن، دوزخیانِ مسکین، آتش پیرامونشان را چون نوشابه‌‌ای گوارا سرکشند.

چرا که من از هرچه با شماست، از هر آنچه پیوندی با شما داشته است نفرت می‌کنم
از فرزندان و
از پدرم
از آغوشِ بویناکِتان و
از دست‌هایتان که دستِ مرا چه بسیار که از سرِ خدعه فشرده است.


از قهر و مهربانیِ‌تان
و از خویشتنم
که ناخواسته، از پیکرهای شما شباهتی به ظاهر برده است

من از دوری و از نزدیکی در وحشتم
خداوندانِ شما به سی‌زیفِ بیدادگر خواهند بخشید
من پرومته‌ی نامرادم
که از جگرِ خسته
کلاغانِ بی‌سرنوشت را سفره‌ای گسترده‌ام

غرورِ من در ابدیتِ رنجِ من است
تا به هر سلام و درودِ شما، منقارِ کرکسی را بر جگرگاهِ خود احساس کنم.

نیشِ نیزه‌‌ای بر پاره‌ی جگرم، از بوسه‌ی لبانِ شما مستی‌بخش‌تر بود
چرا که از لبانِ شما هرگز سخنی جز به‌ناراستی نشنیدم

و خاری در مردم دیدگانم، از نگاه خریداریِ‌تان صفابخش‌تر
بدان خاطر که هیچ‌گاه نگاه شما در من جز نگاه صاحبی به برده‌ی خود نبود

از مردان شما آدم‌کشان را
و از زنان‌تان به روسبیان مایل‌ترم


من از خداوندی که درهای بهشتش را بر شما خواهد گشود، به لعنتی ابدی دلخوش‌ترم
هم‌نشینی با پرهیزکاران و هم‌بستری با دخترانِ دست‌ناخورده، در بهشتی آن‌چنان، ارزانیِ شما باد!
من پرومته‌ی نامرادم
که کلاغانِ بی‌سرنوشت را از جگرِ خسته سفره‌‌ای جاودان گسترده‌ام.


گوش کنید ای شمایان که در منظر نشسته‌اید
به تماشای قربانیِ بیگانه‌ای که منم
با شما مرا هرگز پیوندی نبوده است!

#احمد_شاملو

https://telegram.me/nimaasakk
....................گزارش....................

حمالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند
تکبیر برادران!

هم‌سُرایان وحدت
با حنجره‌های بی‌اعتقادی
حماسه‌های ایمان خواندند
تکبیر برادران!

کودکان شکوفه
افسانه‌ی دوزخ را تجربه کردند
تکبیر برادران!

ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آورده‌ایم
هیچ‌کس برادر خطاب‌مان نکرد
و به تشجیع ما تکبیری بر نیاورد

تنهایی را تاب آورده‌ایم و خاموشی را
و در اعماق خاکستر
می‌تپیم...!

#احمد_شاملو
پ.ن: این شعر در کتاب 《مدایح بی‌صله》چاپ سوئد منتشر شد و بعدها در چاپ وطنی این کتاب سانسور شد

https://telegram.me/nimaasakk
هميشه همان،
 اندوه همان:
تيری به جگر درنشسته تا سوفار.
 
تسلایِ خاطر همان:
مرثيه‌‌ای سازکردن
غم همان و غم‌واژه همان 
نامِ صاحبِ مرثيه ديگر.
 
هميشه همان
 شگرد همان
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ» هم‌چنان نمادِ اميد بماند. 

راه
همان و
از راه ‌ماندن همان،

تا چون به لفظِ «سوار» رسی
مخاطب پندارد نجات ‌دهنده‌‌ای در راه‌ است.

و چنين است و بود
که کتابِ لغت نيز به بازجويان سپرده‌شد 

تا هر واژه را که معنايی ‌داشت 
به‌ بند کشند
و‌ واژگانِ بی‌آرِش را 
به شاعران بگذارند.

و واژه‌ها به گنه‌کار و بی‌گناه  تقسيم‌شد
به آزاده و بی‌معنی
سياسی و بی‌معنی
نمادين و بی‌معنی
ناروا و
بی‌معنی...

و شاعران 
از بی‌آرِش‌ترينِ الفاظ 
چندان گناه‌ واژه تراشيدند
که بازجويانِ به‌تنگ ‌آمده 
شيوه ديگر کردند
و از آن ‌پس
سخن‌گفتن
نفسِ جنايت شد!

#احمد_شاملو

https://telegram.me/nimaasakk
Forwarded from اتچ بات
‍ در اينجا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب
در هر نقب چندين حجره
در هر حجره چندين مرد
در زنجير...
از اين زنجيريان
يک تن، زنش را در تب تاريک بهتانی
به ضرب دشنه‌ای کشته‌ست

از اين مردان
يکي، در ظهر تابستانِ سوزان
نان فرزندان خود را
بر سرِ برزن، به خون نان‌فروش سخت دندان‌گرد
آغشته‌ست

از اينان، چند کس
در خلوت يک روز باران‌ريز
بر راه رِباخواری نشسته‌اند
کسانی، در سکوت کوچه
از ديوار کوتاهی به روی بام جَستند
کساني، نيم شب
در گورهای تازه
دندان طلای مُردگان را می‌شکسته‌اند
من اما هيچ کس را
در شبی تاريک و توفانی نکشتم
من اما راه بر مرد رباخواری نبستم
من اما نيمه‌های شب زِ بامی بر سر بامی نجستم
در اين جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب
در هر نقب چندين حجره
در هر حجره چندين مرد در زنجير...
در اين زنجيريان هستند مردانی
که مردار زنان را دوست می‌دارند
در اين زنجيريان هستند مردانی
که در رويايشان هر شب زنی
در وحشت مرگ از جگر برمی‌کشد فرياد
من اما در زنان چيزی نمی‌يابم
-گر آن همزاد را روزی نيابم ناگهان، خاموش-
من اما در دل کُهسار روياهای خود
جز انعکاس سرد آهنگ صبور اين علف‌های بيابانی
که می‌رويند و می‌پوسند و می‌خشکند و می‌ريزند
با چيزی ندارم گوش
مرا گر خود نبود اين بند
شايد بامدادی همچو يادی دور و لغزان
می‌گذشتم از تراز خاک سرد پست...
جرم اين است!
جرم اين است!

 #احمد_شاملو

https://telegram.me/nimaasakk
همچو بوتیمارِ مجروحی ــ‌نشسته بر لبِ دریاچه‌ی شب‌ــ می‌خورَد اندوه
 
شامگاه
         اندیشناک و خسته و مغموم.
 
کاج‌های پیر تاریکند و در اندیشه‌ی تاریک.
من غمین و خسته و اندیشناکم چون غروبِ شوم.
 
من چنان
          چون کاج‌های پیر
                               تاریکم که پنداری
دیرگاهی هست
                    تا خورشید
                                بر جانم نتابیده‌ست.
 
می‌کشم بی‌نقشه
                      در غم‌خانه‌ی خود
                                           پای
می‌کشم بی‌وقفه
                     بر پیشانیِ خود
                                       دست...
 
#احمد_شاملو

https://telegram.me/nimaasakk
عاشقان
سرشکسته گذشتند
شرمسارِ ترانه‌های بی‌هنگامِ خویش.


و کوچه‌ها
بی‌زمزمه ماند و صدای پا.

سربازان
شکسته گذشتند
خسته
بر اسبانِ تشریح
و لَتّه‌های بی‌رنگِ غروری
نگونسار
بر نیزه‌هایشان.



تو را چه سود
فخر به فلک‌بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنت‌شده نفرینَت می‌کند؟

تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس‌ها
به داس سخن گفته‌ای.

آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن می‌زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.



فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بی‌اعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعه‌ی روسپیان
بازمی‌آمدند.
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاه‌پوش
ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجاده‌ها
سر برنگرفته‌اند

#احمد_شاملو

https://telegram.me/nimaasakk
Audio
Ahmad Shamloo (www.BiaMusic.us)
جخ امروز از مادر نزاده‌ام
شعر
و
دکلمه
#احمد_شاملو

https://telegram.me/nimaasakk
فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بی‌اعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعه‌ی روسپیان 
 بازمی‌آمدند

باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد
که مادرانِ سیاه‌پوش
ــ داغ‌دارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجاده‌ها 
 سر برنگرفته‌اند!

#احمد_شاملو

https://telegram.me/nimaasakk