✅چشم هاراباید شست🖐
🌺جوردیگربایددید👌
گاهی شرایط بدوگرفتاری های ما برای بعضیا مثل بهشت باشه🤔پس ناشکری نکنیم✅وبدونیم که گرفتارازماهم هستن🙏 #بنی_آدم
@mojaradan❤️🏃🏃🏃🚶🚶💔
💟جمع مجردان انقلابی💟
🌺جوردیگربایددید👌
گاهی شرایط بدوگرفتاری های ما برای بعضیا مثل بهشت باشه🤔پس ناشکری نکنیم✅وبدونیم که گرفتارازماهم هستن🙏 #بنی_آدم
@mojaradan❤️🏃🏃🏃🚶🚶💔
💟جمع مجردان انقلابی💟
مجردان انقلا✌بی
❌قابل توجه اونایی که میگن چرا رهبری وارد نمیشه⁉️ اگر مسئولین این کلام حق را👆 میفهمیدندوعمل میکردند الان اینقدر آشوب در مملکت ما نبود پس مسئولین در این آشوبها مقصرند👌 #ولایت_پذیری @mojaradan
#جوان_مومن_انقلابی
بیانات گهربار این روزهای حضرت آقا نشان از این دارد که امید ایشان همچنان به جوانان مومن انقلابی است☝️
❌یوقت شرمنده ی فرماندهی معظم کل قوا نباشیم رفقا
❌یوقت گول حرفهای پوچ ضد انقلاب رو نخوریم ☝️
❌یوقت فکر نکنیم مبارزه تمام شده است☝️
❌یوقت بین ما و ضدانقلاب وجه مشترکی نباشد☝️
❌یوقت منتظر نباشیم که همش حضرت آقا برامون روشنگری کنه☝️
❗️حضرت آقا بعضی حرف ها رو نمیتونه بزنه☝️چون تا وقتی من و شما هستیم لزومی نداره ایشون بعضی مسائل رو بگه☝️نذاریم آقا هزینه کنه خودشو #سربسته_گفتم
که البته ایشون انقلابی تر از این حرفا هستن
خود ایشون هم گفتن رهبری یک حرفی داره مردم هم یک حرفی👌
اون حرفی که ان شا الله، صددرصد حرف دل آقا هم هست رو ما باید بزنیم🗣📣
❌نه سکوت و انفعال
یکی از اون صحبتها که آقابارها وبارهاگفتن👇
#مردم_باتبعیض_میونه_ای_ندارند
ما باید تفسیرش کنیم این کد دادن ها رو👌
#خرمشهرهادرپیش_است
#بنی_صدر_ها_در_پیش_اند
@mojaradan
بیانات گهربار این روزهای حضرت آقا نشان از این دارد که امید ایشان همچنان به جوانان مومن انقلابی است☝️
❌یوقت شرمنده ی فرماندهی معظم کل قوا نباشیم رفقا
❌یوقت گول حرفهای پوچ ضد انقلاب رو نخوریم ☝️
❌یوقت فکر نکنیم مبارزه تمام شده است☝️
❌یوقت بین ما و ضدانقلاب وجه مشترکی نباشد☝️
❌یوقت منتظر نباشیم که همش حضرت آقا برامون روشنگری کنه☝️
❗️حضرت آقا بعضی حرف ها رو نمیتونه بزنه☝️چون تا وقتی من و شما هستیم لزومی نداره ایشون بعضی مسائل رو بگه☝️نذاریم آقا هزینه کنه خودشو #سربسته_گفتم
که البته ایشون انقلابی تر از این حرفا هستن
خود ایشون هم گفتن رهبری یک حرفی داره مردم هم یک حرفی👌
اون حرفی که ان شا الله، صددرصد حرف دل آقا هم هست رو ما باید بزنیم🗣📣
❌نه سکوت و انفعال
یکی از اون صحبتها که آقابارها وبارهاگفتن👇
#مردم_باتبعیض_میونه_ای_ندارند
ما باید تفسیرش کنیم این کد دادن ها رو👌
#خرمشهرهادرپیش_است
#بنی_صدر_ها_در_پیش_اند
@mojaradan
#خاطرات_شهید_محسن_حججی😍💖
#قسمت_دهم
😔قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.😢
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."😌
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم. برگشت.
بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"😩
رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم."😍
افتاد و پای #پدر و #مادر ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه #گریه میکردند.😭
همه #بیقرار بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش.😔یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ."
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
رفتیم #ترمینال برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود.
تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد.
پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت. 😌
نگاهمان کرد و گفت: "جوانان #بنی_هاشم، #علی_اکبرتون داره می ره! "
همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭
.
🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇👌🏻
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند.🙋🏻♂️ به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.😲
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.😑😄
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."😖
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."😌👌🏻
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."😌
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
#ادامه_دارد...♥
@mojaradan 🎀
#قسمت_دهم
😔قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.😢
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."😌
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم. برگشت.
بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"😩
رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم."😍
افتاد و پای #پدر و #مادر ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه #گریه میکردند.😭
همه #بیقرار بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش.😔یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ."
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
رفتیم #ترمینال برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود.
تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد.
پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت. 😌
نگاهمان کرد و گفت: "جوانان #بنی_هاشم، #علی_اکبرتون داره می ره! "
همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭
.
🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇👌🏻
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند.🙋🏻♂️ به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.😲
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.😑😄
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."😖
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."😌👌🏻
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."😌
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
#ادامه_دارد...♥
@mojaradan 🎀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺عزاداري تاریخی
بانوان قبيله بنی اسد به مناسبت سومین روز شهادت امام حسین(علیه السلام)
و ماجرای تدفین پیکر شهدای کربلا
#شهدای
#کرببلا
#بنی.اسد
#آرزوی_کربلا
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@ mojaradan
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
بانوان قبيله بنی اسد به مناسبت سومین روز شهادت امام حسین(علیه السلام)
و ماجرای تدفین پیکر شهدای کربلا
#شهدای
#کرببلا
#بنی.اسد
#آرزوی_کربلا
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@ mojaradan
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄