#عربی
دانای زبان و خط والای نبی ست👏🌹
پیشش سخن گزافتان بی ادبی ست😏
با من دو سه بار کربلا آمده است😍
معشوقه ی من اگر دبیر عربی ست😊
@mojaradan
#مجردان_انقلابی
دانای زبان و خط والای نبی ست👏🌹
پیشش سخن گزافتان بی ادبی ست😏
با من دو سه بار کربلا آمده است😍
معشوقه ی من اگر دبیر عربی ست😊
@mojaradan
#مجردان_انقلابی
مجردان انقلا✌بی
🔴عاجل🔴 💠 تعلیم اللغة العربیة ( اللهجه عراقیة) 📍 خاصة لمشاية اربعین 📍 🔺المدرس: محمد الجبوری 🔺 🔹12جلسه🔹59,000الف تومان🔹 🌺 رقم الاتصال للتسجيل: ✅09033104489 🌹(موسسه الثقافية _التعليمية ارسطو)🌹 ❌كل واحد عضو في كروب مجردان انقلابی و يريد يشترك في هذه…
#به_زودی
#Coming_soon
👀 #دومین_دوره_برگزاری_کارگاه_لهجه_عربی_باهمکاری_کانال_مجردان_انقلابی👥
برگزاری دوره 2ماهه (فشرده) 👈 #عربی_محاوره 👉 با محوریت :
1- آماده سازی جهت ایجاد #فرصت_های_شغلی متفاوت ( #هتل / #آژانس_های_مسافرتی / #لیدری /#مغازه_داری/و...) 👩🎓👨✈️🙎♂
2- امکان ارتباط گیری با عزیزان عرب زبان جهت انتقال آسان تر #مفاهیم_دینی و #اعتقادی و... 👳
3- 🌺آماده سازی برای ایجاد #امت_واحده ،که قسمتی از آن یادگرفتن زبان مردم منطقه
( #عربی )🇮🇶🇪🇬🇪🇭🇯🇴🇾🇪🇱🇧🇰🇼🇶🇦🇦🇪🇵🇸🇸🇦
4- ارتباط گیری آسان درصورت مسافرت به کشور های عرب زبان
( #اربعین_حسینی )
و...
💠زمان برگزاری:
(پس از پایان امتحانات دانشگاه ها)انتهای #خردادماه
مدرس: #محمد_الجبوری
(با سابقه برگزاری دوره های آموزش عربی محاوره در #دانشگاه_ها / آموزشگاه_ها / نواحی بسیج دانشجوئی و...... )
@mojaradan
((اطلاعات بیشتر در آینده نزدیک))
جمع جوانان انقلابی 🌷
#Coming_soon
👀 #دومین_دوره_برگزاری_کارگاه_لهجه_عربی_باهمکاری_کانال_مجردان_انقلابی👥
برگزاری دوره 2ماهه (فشرده) 👈 #عربی_محاوره 👉 با محوریت :
1- آماده سازی جهت ایجاد #فرصت_های_شغلی متفاوت ( #هتل / #آژانس_های_مسافرتی / #لیدری /#مغازه_داری/و...) 👩🎓👨✈️🙎♂
2- امکان ارتباط گیری با عزیزان عرب زبان جهت انتقال آسان تر #مفاهیم_دینی و #اعتقادی و... 👳
3- 🌺آماده سازی برای ایجاد #امت_واحده ،که قسمتی از آن یادگرفتن زبان مردم منطقه
( #عربی )🇮🇶🇪🇬🇪🇭🇯🇴🇾🇪🇱🇧🇰🇼🇶🇦🇦🇪🇵🇸🇸🇦
4- ارتباط گیری آسان درصورت مسافرت به کشور های عرب زبان
( #اربعین_حسینی )
و...
💠زمان برگزاری:
(پس از پایان امتحانات دانشگاه ها)انتهای #خردادماه
مدرس: #محمد_الجبوری
(با سابقه برگزاری دوره های آموزش عربی محاوره در #دانشگاه_ها / آموزشگاه_ها / نواحی بسیج دانشجوئی و...... )
@mojaradan
((اطلاعات بیشتر در آینده نزدیک))
جمع جوانان انقلابی 🌷
خدمتی دیگر از جوانان انقلابی
#به_زودی
#Coming_soon
👀 👥
برگزاری دوره 2ماهه (فشرده) 👈 #عربی_محاوره 👉 با محوریت :
1- آماده سازی جهت ایجاد #فرصت_های_شغلی متفاوت ( #هتل / #آژانس_های_مسافرتی / #لیدری /#مغازه_داری/و...) 👩🎓👨✈️🙎♂️
2- امکان ارتباط گیری با عزیزان عرب زبان جهت انتقال آسان تر #مفاهیم_دینی و #اعتقادی و... 👳
3- 🌺آماده سازی برای ایجاد #امت_واحده ،که قسمتی از آن یادگرفتن زبان مردم منطقه ( #عربی )🇮🇶🇪🇬🇪🇭🇯🇴🇾🇪🇱🇧🇰🇼🇶🇦🇦🇪🇵🇸🇸🇦
4- ارتباط گیری آسان درصورت مسافرت به کشور های عرب زبان ( #اربعین_حسینی )
و...
زمان برگزاری: (پس از پایان امتحانات دانشگاه ها)انتهای #خردادماه
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🕜طول دوره :2ماه (حداقل 24 جلسه)
✅هزینه دوره: 60 هزار تومان ویژه اعضای کانال
(معادل هزینه در آموزشگاه ها برای دوره دوماهه ⭕️400 هزار تومان⭕️)
مدرس: #محمد_الجبوری
(با سابقه برگزاری دوره های آموزش عربی محاوره در #دانشگاه_ها / آموزشگاه دکتر اورعی / آموزشگاه ارسطو / آموزشگاه شکوه اندیشه / و همچنین ناحیه بسیج دانشجویی )
🌐برای دریافت آخرین اخبار در کانال زیر عضو شوید.
دوره محاوره عربی
https://telegram.me/mohavere_arabi_0313
⁉️ برای سوال در مورد کلاس ها در کانال عضو شوید 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
#به_زودی
#Coming_soon
👀 👥
برگزاری دوره 2ماهه (فشرده) 👈 #عربی_محاوره 👉 با محوریت :
1- آماده سازی جهت ایجاد #فرصت_های_شغلی متفاوت ( #هتل / #آژانس_های_مسافرتی / #لیدری /#مغازه_داری/و...) 👩🎓👨✈️🙎♂️
2- امکان ارتباط گیری با عزیزان عرب زبان جهت انتقال آسان تر #مفاهیم_دینی و #اعتقادی و... 👳
3- 🌺آماده سازی برای ایجاد #امت_واحده ،که قسمتی از آن یادگرفتن زبان مردم منطقه ( #عربی )🇮🇶🇪🇬🇪🇭🇯🇴🇾🇪🇱🇧🇰🇼🇶🇦🇦🇪🇵🇸🇸🇦
4- ارتباط گیری آسان درصورت مسافرت به کشور های عرب زبان ( #اربعین_حسینی )
و...
زمان برگزاری: (پس از پایان امتحانات دانشگاه ها)انتهای #خردادماه
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🕜طول دوره :2ماه (حداقل 24 جلسه)
✅هزینه دوره: 60 هزار تومان ویژه اعضای کانال
(معادل هزینه در آموزشگاه ها برای دوره دوماهه ⭕️400 هزار تومان⭕️)
مدرس: #محمد_الجبوری
(با سابقه برگزاری دوره های آموزش عربی محاوره در #دانشگاه_ها / آموزشگاه دکتر اورعی / آموزشگاه ارسطو / آموزشگاه شکوه اندیشه / و همچنین ناحیه بسیج دانشجویی )
🌐برای دریافت آخرین اخبار در کانال زیر عضو شوید.
دوره محاوره عربی
https://telegram.me/mohavere_arabi_0313
⁉️ برای سوال در مورد کلاس ها در کانال عضو شوید 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
Telegram
دوره محاوره عربی
این کانال جهت هماهنگی برای برگزاری دومین دوره عربی با همکاری 📣کانال مجردان انقلابی📣 و 🎓 ناحیه بسیج دانشجویی 🎓 تشکیل شده است.
در صورت داشتن سوال درباره دوره، به ای دی زیر پیام بدید.
@arabic_admin_0313
در صورت داشتن سوال درباره دوره، به ای دی زیر پیام بدید.
@arabic_admin_0313
🇮🇶📌 جزوه آموزش لهجه عراقی 🇮🇶
ویژه زائران در مسیر اربعین
🌷جزوه فارسی به عربی (لهجه) ⭐⭐⭐⭐
هزینه: فقط 25 تومان
جهت سفارش خرید جزوه به آیدی ربات زیر اعلام بفرمایید 👇
@mojaradan_bot
#نشردهید #جزوه_همراه #عربی_درسفر
@mojaradan
ویژه زائران در مسیر اربعین
🌷جزوه فارسی به عربی (لهجه) ⭐⭐⭐⭐
هزینه: فقط 25 تومان
جهت سفارش خرید جزوه به آیدی ربات زیر اعلام بفرمایید 👇
@mojaradan_bot
#نشردهید #جزوه_همراه #عربی_درسفر
@mojaradan
#خاطرات_شهید_محسن_حججی😍💖
#قسمت_دهم
😔قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.😢
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."😌
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم. برگشت.
بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"😩
رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم."😍
افتاد و پای #پدر و #مادر ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه #گریه میکردند.😭
همه #بیقرار بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش.😔یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ."
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
رفتیم #ترمینال برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود.
تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد.
پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت. 😌
نگاهمان کرد و گفت: "جوانان #بنی_هاشم، #علی_اکبرتون داره می ره! "
همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭
.
🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇👌🏻
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند.🙋🏻♂️ به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.😲
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.😑😄
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."😖
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."😌👌🏻
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."😌
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
#ادامه_دارد...♥
@mojaradan 🎀
#قسمت_دهم
😔قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.😢
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."😌
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم. برگشت.
بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"😩
رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم."😍
افتاد و پای #پدر و #مادر ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه #گریه میکردند.😭
همه #بیقرار بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش.😔یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ."
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
رفتیم #ترمینال برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود.
تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد.
پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت. 😌
نگاهمان کرد و گفت: "جوانان #بنی_هاشم، #علی_اکبرتون داره می ره! "
همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭
.
🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇👌🏻
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند.🙋🏻♂️ به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.😲
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.😑😄
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."😖
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."😌👌🏻
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."😌
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
#ادامه_دارد...♥
@mojaradan 🎀