مجردان انقلابی
2.24K subscribers
10.9K photos
3.52K videos
306 files
1.13K links
ارسال پیام به مدیرکانال👇
@mojaradan_bot


کانال سیاسی #تا_نابودی_اسرائیل 👇
@siasi_mojaradan

#تبلیغات_مجردان درکانال 👇
@mojaradan_bot
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
خواستم یڪ شاخہ گل
با شعر تقدیمٺ ڪنم

غیرتم آهستہ مےگوید :
نڪن ، نامحرم اسٺ ...


#هعی_وای🙈😶😋
#بابا_یه_گله_دیگه😒

@mojaradan
💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸
@mojaradan

‌#پدر #مادر
‌#گل_زندگی🌸☺️

یادش بخیــــــر😊🤔👇

وقتی بچه👦 بودم منو میزاشتی رو دلت و ازم میپرسیدی #قلب بابا کیه😍؟
منم با صدای کودکانه میگفتم: مـــن 😍

بازم میپرسیدی جیگر بابا کیه؟
میگفتم: مـــــن 😍
و باز میپرسیدی چشم☺️ #بابا کیه؟
میگفتم: مـــــن 👦
اون موقع ها درک نمیکردم قلب بابا بودن و جیگر بابا بودن و #چشم بابا بودن یعنی چی⁉️🤔

اینو وقتی متوجه شدم که صورتت پر از چروک شده و موهات رنگ سیاهشوبه سفیدی داده😭‼️

آره تازه فهمیدم 😔👇
جیگر بابا بودن یعنی وقتی مریضی و ناخوشیتو میبینم جیگرم آتیش میگیره 😭💔
و چشم بابا بودن یعنی وقتی نور چشمات کم شدن چشمای منم #خیس شدن😭
❤️باباجون خیــلی دوست دارم❤️

💟مامانم 👩بابامو👨 صدا زد که در شیشه #سس 🍶رو باز کنه
پدرم👴 بعد از کلی کلنجار نتونست
منم خیلی راحت درش رو باز کردم و گفتم :اینم کاری داشت؟؟😏😏

پدرم لبخندی زد😊 و گفت:
یادته وقتی بچه بودی من در شیشه رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه؟😊
بغضم گرفت..😢
@mojaradan


ــــــــــــــــــــــــ و امــــا ــــــــــــــــــــ

مامانایی که هروقت صداشون کنیم
میگن:#جانم!😘
و هروقت صدامون می کنن،میگیم:چیه؟ها...؟😑

مادرایی که می تونند 0⃣1⃣ تا فرزندشونونگه دارند اما 0⃣1⃣ فرزند نمی توننداز یک #مادر👵نگهداری کنند!☹️

مادرایی که با حوصله راه رفتن رو #یاد بچه هاشون دادند ،😍🚶ولی تو پیری
بچه هاشون خجالت میکشند ویلچرشون
رو هل بدند!😞

تنها کسی که وقتی شکمشو لگد می زدم
از شدت شوق می خندید!😅🙈

#عشق_مادر


🌸 اگر مادرتون هنوز کنارتون است

او را رها مکنید

و محبتش را فراموش نکن

وکاری کن که راضی باشد
چون در تمام زندگی فقط یک مادر داری و وقتی میمیرد ،

آنگاه ملائکه میگویند که

فوت شد آن کسیکه به سبب آن به تو رحم میگردد.

امکان ندارد بخوانی وبه #اشتراک نگذاری...
مـــــــــــــــــــــــــادر❤️👇👇👇👇

@mojaradan
Forwarded from عکس نگار
#به_یاد_تمام_همسران_مدافعان_حرم

نگاهش می کنی ...
دست و پاهای کوچکش رادرهواتکان مےدهدوهرزگاهی بی دلیل میخندد ...☺️ باسرانگشت کف پاهای نرم و سفیدش رالمس مےکنی ... پاهایش راجمع و تبسمی شیرین می کند ... خم می شوی و زیر گلویش را میبویی. چشمانت پر می شود از دلتنگی ... لبانت را روی شانه و گردنش حرکت میدهی ...

+ جونم عزیزم!

  بالبانش سرو صدا میکند و ابروهای کمرنگ و نازکش را بالا میدهد .میخندی و زمزمه میکنی:

+ چی شده مامانی؟ چرا غر میزنی عسلم؟ 

دستانش را بالا می آورد و به پشت سرت نگاه میکند . مردمک بزرگ و مشکی اش زیر نور آفتابی که دراتاق خواب صورتی اش افتاده ؛ برق می زند! 
سرت را بالا می گیری .... بی اراده لبخندت محو میشود! 😞

+ زنجیر وپلاک بابا رو میخوای؟ 😢

دست دراز می کنی و از بالای تخت دخترک هشت ماهه ات ، زنجیر وپلاک او را برمیداری و روی سینه ی فرزندت میگذاری .  کنار تخت روی زمین می نشینی و زانوهایت را به آغوش میکشی...

هنوزبرایت باورش سخت است؛ تومادرشده ای وهمرازوهمنفس تو "پدر"

  نگاه خیست میگردد و درکنج اتاق در موضوع قفل می شود! چهره ی دلنشین او

درچهارچوب قاب عکسش؛ به قلبت چنگ میزند.  بلندمی شوی؛ عکس هم نفست قاب رامیاوری و بالای سر جگرگوشه ات میگذاری  به فرم چشم ولبهایش دقت مےڪنے ...
شبیه توشده یاپدرش

  یکباردیگردقیق میشوی ...
+ چقدر شبیه توست! 
حسرت چشمانت راپرمیکند ... خم میشوی و دستهای کوچکش رامیبوسی؛  زیر لب زمزمه میکنی:


+ میدانی؟  خدا خواست شبیه تو باشد تا من دق نکنم !  چقدر دلم برای دستهایت تنگ شده مرد .. دخترمان خیلی شبیه توست ...💔 انقدر برای شهادت بیقرار بودی که فرصت نشد تاجگرگوشه ات راببینی ... پلاک و زنجیرت را اویزتختش کردم.  تاهمیشه سایه سرش باشی ....

نگاهت روی عکس خشک میشود. گریه امانت را میبرد.با پشت دست آهسته محاسن مشکی اش را از روی شیشه ی قاب نوازش میکنی .

+ راستے  اولین چیزی که یادش میدهم این است که بگوید "بابا"

گرچه تونیستی که صدازدنش را جواب بدهی .... یادگارقشنگی برایم گذاشتی ورفتی... کاش کمی بیشترمیماندی و می دیدی؛  که چقدر دوست داشتنی است؛ این ... #من_دیگر_ما


#میم_سادات_هاشمی
#بابا
#خانواده_شهدا

🆔 @Mojaradan
به نام #الله:
.
وقتی دلتنگ میشوم😔💔
.
برای اکثر #مجرد ها که کمی سن و سال دارند این موضوع پیش آمده
.
#کمبود یک نفر را در زندگیشان #احساس میکنند😞
.
کسی که با او حرف بزنند
کسی که شریک غم و خوشی هایشان باشند
گاهی در ذهنشان تصویر سازی هم میکنند😩
.
الان که همه جا #شبکه_مجازی📱 وجود دارد پیدا کردن یک هم صحبت کار سختی نیست
.
یک نفر که از روی پر کردن وقت بخواهیم با او حرف بزنیم📱🗣
درد و دل کنیم💔♥️
رفع دلتنگیهایمان باشد👌
.
بعضی ها این دلتنگی را #تحمل نمیکنند😑
#ماشاالله هم صحبتی هایشان زیاد است😏
.
سفره دلشان نه ولی سفره ذهنشان پیش همه باز است😒
.
گاهی که دلتنگی و کمبود یک نفر دومی در زندگی بهم فشار می آورد به چیزایی فکر میکنم که آرام میشم🤗
.
چیزایی که باعث میشود دلتنگی هایم را تحمل کنم.☺️
.
فکر میکنم به آن مردی که یک #زن و چهار #بچه ی قد و نیم قد را در #خانه گذاشت و رفت🔫💣
خدا میداند چه شبها که پشت #خاکریز از دلتنگی #گریه نکرد😢
.
فکر میکنم به #آقا دامادی که یک هفته بعد از عقد راهی جبهه شد و تنها دلخوشیش یک عکس بود
و #عروس خانومی که دلتنگ و #چشم_انتظار نشسته بود😩😭
.
فکر میکنم به آن دختر خانومی که هر روز خانه را آب و جارو میکرد تا شوهرش از راه برسد
چون تازه بچه دار شده بودند😍
.
وقتی هم که می آمد بعد از یک هفته دوباره راهی میشد و چشمان خیس خانومی که نمیتواند بگوید #نرو😭
.
فکر میکنم به همسر #شهید مدافع حرمی که دخترش بهانه #بابا را میگیرد بغضش رو قورت میدهد و بادخترش بازی میکند💔
.
الان که فکر میکنم میبینم دلتنگی من چقدر بچگانس در برابر اینها
.
انقدر بزرگ نیست که بخواهم برای پر کردنش #متوسل به دوست های مجازی بشوم👌
.
اخر میدانی فرقش چیست؟
آنها با اختیار خودشان،برای منو تو دلتنگی ها را تحمل کردند،از همسر و بچه و خانواده دل کندند و رفتن در غربتی که نه تلگرام بود نه #اینستاگرام....
.
پ‌ن:ان الله مع الصابرین
.
.
#دلتنگی_هایمان_ارزش_دارد
#وعده_دیدارمون_کنار_شهدا
#التماس_دعا
#یاعلی
#یازهرا

@mojaradan 🏴
مقر مجردان انقلابی
مجردان انقلابی
Photo
#همسفر_عشق
روایت دوم
#شهید_مصطفی_صدرزاده
قسمت چهارم
شهید مصطفی صدر زاده"
.
#زندگی_مشترک ما از ۲۰ شهریور ۸۶ رسما شروع شد
که یه خونه گرفتیم نزدیک بسیج که همون #کهنز - #شهریار بود
بعد از عقد کارای حوزه علمیشون به مشکل خورد و دیگه همون #حقوق_طلبگی هم نداشتیم 😉
تا اینکه پدرم پیشنهاد دادن از شمال #برنج میوردن و آقا مصطفی میفروختن
و الحمدلله تو اون یکسال و خورده ای درآمد خوبی داشتیم
آقا مصطفی یه تِز یا قانون نا نوشته ای برای درآمد خونمون گذاشته بودن که میگفتن اگر ۱۰۰ هزار تومن سود کردم
از فروش برنج ها ۸۵ الی ۹۰ تومنش‌ رو میذارم برای خرج #بسیج و مابقیش‌ خرجی خونمون 😁

روز #ولادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها بود
من داشتم باهاشون صحبت میکردم که اومدن روی مبل کنارم نشست و برگشت گفت :
#عزیز ازت یه سوال بپرسم ؟!
گفتم بپرس
گفت بنظرت #خانواده یعنی چی ؟!
گفتم یعنی #مامان #بابا بچه هاشون
یذره نگاهم کرد و گفت مطمئنی یعنی مامان بابا بچه هاشون ؟!
گفتم اره دیگ
گفت خانواده یعنی #زن_و_شوهر و بچه هاشون
ولی من همچنان پا برجا بودم به نظرم :)
آقا مصطفی با یه حالت ناراحتی‌ بلند شد و گفت ولی فکر کن به این حرفم ...
اونزمان ۶ ماه از#زندگی ما میگذشت
من واقعا بهش فکر میکردم که نکنه یه وابستگی هست یه چیزی هست که این حرف رو مطرح کردن
برای همین شد که بهشون پیشنهاد دادم که بیا خونمون رو از اینجا ببریم
گفت : اینجا که هستیم شما هی دلت برای مامانت تنگ میشه ، هی دلت میخواد هر روز سجاد و بابات رو ببینی
میخوایی از اینجا دور بشی چیکار کنی ؟!
گفتم هیچی میخوام ازشون دور بشم که به شما #وابسته بشم!
تمام عزمَم رو جزم کردم که از#شهریار دور بشم
با نیم ساعت فاصله رفتیم اندیشه خونه گرفتیم
وقتی رفتم اندیشه دیگه من داشتم رو خودم کار میکردم که خانواده یعنی "من و آقا مصطفی"
تا یکسال بعد از عقدمون وابستگی زیادی به آقا مصطفی نداشتم ولی کم کم داشت شروع میشد ...
دیگه تمرین میکردم که هر اتفاقی می آفته باید با خود آقا مصطفی حل بشه
تمام درد دل ها باید فقط با آقا مصطفی باشه
و موفــق هم شدم 😍

ادامه دارد....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی

--------------- 🌸🍃------------------
@mojaradan
-----------------🌸🍃----------------