که با #نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!!!
❤️شهید_حاج_محمدابراهیم_همت:
سرداری که سرش را خمپاره برد...!!!
❤️ شهیدان_علی،مهدی وحمید_باکری:
سه برادرشهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!!
❤️شهیدان_مهدی ومجید_زین_الدین:
دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!!
❤️شهید_حسن_باقری:
کسی که #صدام برای سرش جایزه گذاشت!!!
❤️شهید_مصطفی_چمران:
دکترای فیزیک پلاسما از #دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه #دهلاویه به شهادت رسید!!!
❤️شهيد_محمد_قنبرلو كسي كه خبر شهادتش رابه اسم شكار #بزرگ دراخبار بغداد اوردند...
💙کاشکی زمان #بچگیمان لااقل همراه با #داستانهای_تخیلی، داستانهای #واقعی خودمان را هم #یادمان میدادند!!😔😔
💙ما_که_خودمان_قهرمان_داشتیم!!!
🔶یه روزی یه #لره...
🔶یه روزی یه #ترکه...
🔶یه روزی یه #عربه...
🔶یه روزی یه #قزوینیه...
🔶یه روزی یه #آبادانیه...
🔶یه روزی یه #اصفهانیه...
🔶یه روزی یه #کردستانیه....
🔶یه روزی یه #شمالیه...
🔶یه روزی یه #شیرازیه...
✳️مثل #مرد جلو دشمن ایستادن تا کسی نگاه چپ به #خاک و #ناموسمان نکند!!!
💠لره...........شهید #بروجردی بود!
💠ترکه.....شهید مهدی #باکری بود.
💠عربه....شهید علی #هاشمی بود!
💠قزوینیه...شهید عباس #بابایی بود!
💠آبادانیه........ شهید #طاهری بود!
💠اصفهانیه.... شهیدابراهیم #همت بود!
💠شمالیه...... شهید #شیرودی بود!
💠شیرازیه...شهیدعباس #دوران بود!
💠کردستانیه...شهیدمحمود #کاوه بود!
وحالا درعصرحاضرمردان شجاع وغیرتمندوعباسی بانام مدافعان حرم راه این عزیزان راادامه میدهندونمیگذارندحادثه ی کربلاوجنگ تحمیلی دیگری اتفاق بیفتد.
💚و..... #مردان واقعی اینها بودند!!!
@modafeharam_zeynab
❤️شهید_حاج_محمدابراهیم_همت:
سرداری که سرش را خمپاره برد...!!!
❤️ شهیدان_علی،مهدی وحمید_باکری:
سه برادرشهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!!
❤️شهیدان_مهدی ومجید_زین_الدین:
دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!!
❤️شهید_حسن_باقری:
کسی که #صدام برای سرش جایزه گذاشت!!!
❤️شهید_مصطفی_چمران:
دکترای فیزیک پلاسما از #دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه #دهلاویه به شهادت رسید!!!
❤️شهيد_محمد_قنبرلو كسي كه خبر شهادتش رابه اسم شكار #بزرگ دراخبار بغداد اوردند...
💙کاشکی زمان #بچگیمان لااقل همراه با #داستانهای_تخیلی، داستانهای #واقعی خودمان را هم #یادمان میدادند!!😔😔
💙ما_که_خودمان_قهرمان_داشتیم!!!
🔶یه روزی یه #لره...
🔶یه روزی یه #ترکه...
🔶یه روزی یه #عربه...
🔶یه روزی یه #قزوینیه...
🔶یه روزی یه #آبادانیه...
🔶یه روزی یه #اصفهانیه...
🔶یه روزی یه #کردستانیه....
🔶یه روزی یه #شمالیه...
🔶یه روزی یه #شیرازیه...
✳️مثل #مرد جلو دشمن ایستادن تا کسی نگاه چپ به #خاک و #ناموسمان نکند!!!
💠لره...........شهید #بروجردی بود!
💠ترکه.....شهید مهدی #باکری بود.
💠عربه....شهید علی #هاشمی بود!
💠قزوینیه...شهید عباس #بابایی بود!
💠آبادانیه........ شهید #طاهری بود!
💠اصفهانیه.... شهیدابراهیم #همت بود!
💠شمالیه...... شهید #شیرودی بود!
💠شیرازیه...شهیدعباس #دوران بود!
💠کردستانیه...شهیدمحمود #کاوه بود!
وحالا درعصرحاضرمردان شجاع وغیرتمندوعباسی بانام مدافعان حرم راه این عزیزان راادامه میدهندونمیگذارندحادثه ی کربلاوجنگ تحمیلی دیگری اتفاق بیفتد.
💚و..... #مردان واقعی اینها بودند!!!
@modafeharam_zeynab
#شلمچه
.
#آه که دلم چقدر هوای #شلمچه کرده است...
.
انگار پایم از این کفش ها و #خیابان ها #خسته شده!
کمی #خاک شلمچه می خواهم؛
#ساده و پا برهنه راه بروم...
.
فضای غبار آلود این #شهر دلم را به کنج #قفسی فرستاده!
#اسیر شده ام...
.
رهایم کنید از #بند اسارت!
#آی_شهدا
.
می خواهم #پرواز کنم؛
دلم #آسمان می خواهد...
.
.
.
🔶 روایت #حاج_حسین_یکتا
هنوز خاک شلمچه جنون به دل دارد . . .
.
.
🌅 @modafeharam_zeynab
.
.
.
#آه که دلم چقدر هوای #شلمچه کرده است...
.
انگار پایم از این کفش ها و #خیابان ها #خسته شده!
کمی #خاک شلمچه می خواهم؛
#ساده و پا برهنه راه بروم...
.
فضای غبار آلود این #شهر دلم را به کنج #قفسی فرستاده!
#اسیر شده ام...
.
رهایم کنید از #بند اسارت!
#آی_شهدا
.
می خواهم #پرواز کنم؛
دلم #آسمان می خواهد...
.
.
.
🔶 روایت #حاج_حسین_یکتا
هنوز خاک شلمچه جنون به دل دارد . . .
.
.
🌅 @modafeharam_zeynab
.
.
میوه ی پخته محال است نیفتد بر#خاک
هر که دل بسته این دار فنا# نیم رس است
من تو را دیدمو آرام به ❣خاک افتادم
نسال_الله_منازل_الشهدا
# شهدا_نگاهی
# اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
@modafeharam_zeynab
هر که دل بسته این دار فنا# نیم رس است
من تو را دیدمو آرام به ❣خاک افتادم
نسال_الله_منازل_الشهدا
# شهدا_نگاهی
# اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
@modafeharam_zeynab
همراه صیاد به بعلبک #لبنان رفته بودیم.
هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش #شهید شده بودند.
صبح به آنجا رسیدیم.
خود #پدر_شهید جلو آمد و در را باز کرد.
صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به #گریه کردن!
بعد از #نمازصبح، بساط #صبحانه را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد.
اما خودش چیزی نخورد.
روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت!
بعد از صبحانه از او پرسیدیم:
#پدر، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟
گفت:
من تو صورت ایشون، #خمینی رو می بینم!
هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی #پوتین صیاد کشید و روی چشمش گذاشت!
صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت:
من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیرم!
چرا این کارو کردی؟
پیرمرد گفت:
من #خاک_پای_خمینی رو بوسیدم!
گذشت تا اینکه #شب من با صدای هق هق #نماز_شب صیاد از خواب بلند شدم!
او آن شب از اول شب تا #اذان_صبح، نماز می خواند!
از او پرسیدم:
چرا تمام شب #نماز میخوندی؟
گفت:
من تاحالا فکر می کردم فقط تو #ایران مسئولیت دارم،
تکلیفم اینه که تو #جبهه ها بجنگم،
اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم!
حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است
و به تعداد هر #مسلمان که در هر کجای دنیا #مظلوم واقع شده، من وظیفه ای دارم
و تحمل بار سنگین این #مسئولیت از عهده ی من خارجه!
از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام
و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره!
🌷شهیدعلی_صیاد_شیرازی🌷
📚
@modafeharam_zeynab
هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش #شهید شده بودند.
صبح به آنجا رسیدیم.
خود #پدر_شهید جلو آمد و در را باز کرد.
صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به #گریه کردن!
بعد از #نمازصبح، بساط #صبحانه را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد.
اما خودش چیزی نخورد.
روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت!
بعد از صبحانه از او پرسیدیم:
#پدر، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟
گفت:
من تو صورت ایشون، #خمینی رو می بینم!
هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی #پوتین صیاد کشید و روی چشمش گذاشت!
صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت:
من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیرم!
چرا این کارو کردی؟
پیرمرد گفت:
من #خاک_پای_خمینی رو بوسیدم!
گذشت تا اینکه #شب من با صدای هق هق #نماز_شب صیاد از خواب بلند شدم!
او آن شب از اول شب تا #اذان_صبح، نماز می خواند!
از او پرسیدم:
چرا تمام شب #نماز میخوندی؟
گفت:
من تاحالا فکر می کردم فقط تو #ایران مسئولیت دارم،
تکلیفم اینه که تو #جبهه ها بجنگم،
اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم!
حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است
و به تعداد هر #مسلمان که در هر کجای دنیا #مظلوم واقع شده، من وظیفه ای دارم
و تحمل بار سنگین این #مسئولیت از عهده ی من خارجه!
از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام
و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره!
🌷شهیدعلی_صیاد_شیرازی🌷
📚
@modafeharam_zeynab