❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
81.3K subscribers
34.4K photos
3.67K videos
1.58K files
6.13K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_646 سروش کلافه با دست آزادش چنگی به موهاش می زنه و بدون توجه به تقلاهای من، من رو به…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_647

آهی می کشه :
-طاها اون رفت!
طاها: چــــی؟!
-هر کاری کردم که نگهش دارم نشد!
طاها - چی میگی سروش؟! دادگاه که هنوز تموم نشده؟
-نمی دونم طاها... شاید برگرده!
طاها - چرا گذاشتی بره سروش؟
با لحن درمونده ای میگه:
-حالا از کجا پیداش کنم سروش... اون محاله ماها رو ببخشه! محاله دوباره برگرده... محاله!
ته دلش از این حرف طاها خالی میشه! با کالفگی نگاهی به اطراف میندازه.
زیر لب، طوری که فقط خودش بشنوه میگه:
-خدایا چی کار کنم؟!
طاها - نباید میذاشتی بره سروش... نباید میذاشتی!
-میگی چی کار کنم؟ از دستم فرار کرد. تا دم ماشین هم دنبالش اومدم ولی سوار ماشین شد و با اون پسره که اومده بود، رفت.
صدای گرفته ی طاها رو میشنوه:
طاها - حق داره سروش. حق داره که بره ولی من باید پیداش کنم. هممون خیلی در حقش بد کردیم. بیشتر از همه من و مامان. باید
پیداش کنم. مصیبت های امروز خونواده به خاطرِ دلِ شکسته شده ی ترنمه!
با درموندگی میگه:
-خدایا باید پیداش کنم. فقط نمی دونم از کجا؟
یاد پیمان میفته که هنوز تو دادگاهه!
-طاها... پیمان!
طاها بی توجه به حرف سروش ادامه میده:
-سروش کجای این شهر رو بگردم؟! کجاش رو؟
با اعصابی داغون داد میزنه:
-طاها با توام؟
طاها - هان؟ چته؟ چرا داد میزنی؟!
-میگم پیمان... پیمان هنوز تو دادگاهه.
طاها - پیمان دیگه کیه؟
نفسش رو با حرص بیرون میده... همن جور که دوباره از خیابون رد میشه و به داخل میره میگه:
-همونی که ترنم رو نجات داد. ترنم صبح با نریمان و پیمان اومده بود. الان هم با نریمان رفته ولی پیمان هنوز نرفته.
طاها هیچی نمیگه.
-طاها هستی؟
طاها - سروش فقط نگهش دار... من خودم رو می رسونم. تو رو خدا نذار این پسره هم از دستمون بره. هنوزم که هنوزه نمی تونم این
همه شک وارده رو باور کنم .هیچی باورم نمیشه سروش! تو رو خدا حواست به همه چیز باشه تا من بیام.
آهی می کشه و سری تکون میده .
-طاها از سیاوش بگو... حالش چطوره؟
طاها - داغونِ داغونه! مجبور شدم بیارمش درمونگاه. حالش بد جور خراب بود.
-حق داره. می دونم چی می کشه. من تا همین چند روز پیش، همین احساس رو داشتم. خیلی سخته طاها!
طاها - سروش ترانه برای من همه چیز بود. می فهمی چی میگم؟ ترانه خیلی مظلوم بود... ترنم همیشه با طاهر درد و دل می کرد...
اما ترانه همه ی درد و دالش رو به من می گفت. اون خیلی برام عزیز بود... من و ترانه خیلی با هم صمیمی بودیم... هنوز نمی تونم
باور کنم که چنین بلایی سر ترانه اومده... من سیاوش رو بیشتر از همگیتون درک می کنم سروش.

🔴 رمان #جدید و #فوق_هیجانی فَراری
تو این کانال استارت خورده فورا ببینید 👇🏻
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg
رمان #فراری مخصوص بزرگسالانِ 👆🏻
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [کیانا ] هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/278116 #کیانا_ #قسمت_464 عين همه ي زن هاي ايراني كه هممون قبل از ازدوج مسخرشون ميكرديم ...مسخرشون ميكرديم و ميگفت بابا فلاني چرا حرف دلت رو به شوهرت نميگي…
😍 رمان زیبای [کیانا ]
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇

https://tttttt.me/mitingg/278116

#کیانا_ #قسمت_647

- كجايي يه ساعته دارم صدات ميكنم !!؟
- تو فكر بودم ...
- چه فكري ...
- مهم نيست ...
نگاهي بهم كرد .... بغض داشتم ....
سرش رو انداخت پايين و گفت :
- برم شركت ؟؟؟
معلوم بود منظورش چيه ... ميترسيد با رفتنش منم برم ....سكوت كردم ... بدون جرف نگاش رو ازم گرفت و با قدم هاي سنگين
پشت كرد بهم تا بره ....
- شروين ؟؟؟!!
مكثي كرد و بعد آروم بدون اينكه برگرده گفت :
- جانم؟؟؟!
ميخواستم حرف بزنم ... ميخواستم ... بغض كردم ... نا خودآگاه با بغض گفتم :
- من ...
بر نگشت ....
- تو چي كيانا ؟؟؟!!
سكوت كردم .... باز چم شده بود ....
اونم بر نميگشت ... منتظر من بود .... حرفي نزدم ... بعد از چند دقيقه نفسش رو محكم بيرون داد و با يه خداحافظي آروم از در
رفت بيرون .....
پاهام توان نداشت با بسته شدن در منم روي مبل ولو شدم ومشت محكمي زدم رو رونم ... لعنت بهت ... باز لال موني گرفتي ؟؟!!!! 
يكم كه گذشت و آروم شدم براي اينكه به كار احمقانه ي خودم بيش از اين فكر نكنم مشغول نظافت خونه شدم و باز كردن
ساك و تو ماشين ريختن لباسا .. اين وسطم يه زنگ به مامان اينا زدم يه هفته اي ميشد باهاشون حرف نزده بودم و جالبيش اين
بود كه اونام سراغي از من نگرفته بودن ..با سومين بوق صداي مامان تو گوشم پيچيد ...
- بله ؟؟؟!!

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA