درود
بامداد خوش
ای آنکه دلم غیر جفای تو ندید
وی از تو حکایت وفا کس نشنید
قربان سرت شوم، بگو از ره لطف
لعلت، به دلم چه گفت کز من برمید
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای آنکه دلم غیر جفای تو ندید
وی از تو حکایت وفا کس نشنید
قربان سرت شوم، بگو از ره لطف
لعلت، به دلم چه گفت کز من برمید
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
عاشقی و بی نوایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
تا بود عشقت میان جان ما
جان ما در پیش ما ایثار ماست
جان مازان است جان کو جان جان است
جان ما بی فخر عشقش عار ماست
عشق او آسان همی پنداشتم
سد ما در راه ما پندار ماست
کار ما چون شد ز دست ما کنون
هرچه درد و دردی است آن کار ماست
بوده عمری در میان اهل دین
وین زمان تسبیح ما زنار ماست
چون به مسجد یک زمان حاضر نه ایم
نیست این مسجد که این خمار ماست
کیست چون عطار در خمار عشق
کین زمان در درد دردی خوار ماست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
عاشقی و بی نوایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
تا بود عشقت میان جان ما
جان ما در پیش ما ایثار ماست
جان مازان است جان کو جان جان است
جان ما بی فخر عشقش عار ماست
عشق او آسان همی پنداشتم
سد ما در راه ما پندار ماست
کار ما چون شد ز دست ما کنون
هرچه درد و دردی است آن کار ماست
بوده عمری در میان اهل دین
وین زمان تسبیح ما زنار ماست
چون به مسجد یک زمان حاضر نه ایم
نیست این مسجد که این خمار ماست
کیست چون عطار در خمار عشق
کین زمان در درد دردی خوار ماست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را
گر صبح دم به دامن گلشن گذر کنی
دست نسیم، گل به سرافشان کند تو را
مشرق هزار پاره کند جیب خویشتن
گر یک نظر به چاک گریبان کند تو را
ای کاش چهره تو سحر بنگرد سپهر
تا قبله گاه مهر درخشان کند تو را
دور فلک به چشم تو تعلیم سحر داد
تا چشم بند مردم دوران کند تو را
چون مار زخم خورده، دل افتد به پیچ و تاب
هرگه که یاد طره پیچان کند تو را
در هیچ حال خاطر ما از تو جمع نیست
قربان حالتی که پریشان کند تو را
با هیچ کس به کشتن من مشورت مکن
ترسم خدا نکرده، پشیمان کند تو را
الحق سزد که تربیت خسرو عجم
میر نظام لشکر ایران کند تو را
جم احتشام ناصرالدین شه که عون او
هم داستان رستم دستان کند تو را
داند هلاک جان فروغی به دست کیست
هر کس که سیر نرگس فتان کند تو را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را
گر صبح دم به دامن گلشن گذر کنی
دست نسیم، گل به سرافشان کند تو را
مشرق هزار پاره کند جیب خویشتن
گر یک نظر به چاک گریبان کند تو را
ای کاش چهره تو سحر بنگرد سپهر
تا قبله گاه مهر درخشان کند تو را
دور فلک به چشم تو تعلیم سحر داد
تا چشم بند مردم دوران کند تو را
چون مار زخم خورده، دل افتد به پیچ و تاب
هرگه که یاد طره پیچان کند تو را
در هیچ حال خاطر ما از تو جمع نیست
قربان حالتی که پریشان کند تو را
با هیچ کس به کشتن من مشورت مکن
ترسم خدا نکرده، پشیمان کند تو را
الحق سزد که تربیت خسرو عجم
میر نظام لشکر ایران کند تو را
جم احتشام ناصرالدین شه که عون او
هم داستان رستم دستان کند تو را
داند هلاک جان فروغی به دست کیست
هر کس که سیر نرگس فتان کند تو را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرنی است در این مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکۀ خشک
حال حبسیهنویسی است که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و... بی بسمل و ... چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
هفت قرنی است در این مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکۀ خشک
حال حبسیهنویسی است که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و... بی بسمل و ... چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد
📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - دریای درد
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد
📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - دریای درد
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای حسن تو مجموعه هر زیبائی
وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی
نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد
سودای تو کرده عالمی سودائی
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای حسن تو مجموعه هر زیبائی
وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی
نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد
سودای تو کرده عالمی سودائی
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - از بودن و سرودن - آن عاشقان شرزه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - از بودن و سرودن - آن عاشقان شرزه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!
شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش
و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش
بخند! خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم! مثل یک ستاره بکش!
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - نقاش
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!
شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش
و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش
بخند! خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم! مثل یک ستاره بکش!
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - نقاش
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تا خنده ی تو می چکد از خوشه ی لب ها
بیچاره بمی ها و غم نرخ رطب ها
دنبال دو رج بافه از ابریشم مویت
تبریز شده قبر عجم ها و عرب ها
قاجاری چشمان تو را قاب گرفته است
قنداق تفنگ همه مشروطه طلب ها
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم ....
دردا که چه شب ها ... که چه شب ها... که چه شب ها...
قلیان چه کند گر نسپارد سر خود را
با سینه ی پر آه به تابیدن تب ها ؟
گفتم غزلی تا ننویسند محال است :
ذکر قد سرو از دهن نیم وجب ها
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بیچاره بمی ها و غم نرخ رطب ها
دنبال دو رج بافه از ابریشم مویت
تبریز شده قبر عجم ها و عرب ها
قاجاری چشمان تو را قاب گرفته است
قنداق تفنگ همه مشروطه طلب ها
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم ....
دردا که چه شب ها ... که چه شب ها... که چه شب ها...
قلیان چه کند گر نسپارد سر خود را
با سینه ی پر آه به تابیدن تب ها ؟
گفتم غزلی تا ننویسند محال است :
ذکر قد سرو از دهن نیم وجب ها
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ترکم که مهش به پیش زانو می زد
با شاه فلک به حسن پهلو می زد
دل می طلبید و من بر ابرویش دل
می بستم و او گره به ابرو می زد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ترکم که مهش به پیش زانو می زد
با شاه فلک به حسن پهلو می زد
دل می طلبید و من بر ابرویش دل
می بستم و او گره به ابرو می زد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
آن بت که به انصاف نکو بود برفت
حورا صفت و فرشته خو بود برفت
آسایش عمرم همه او داشت ببرد
آرایش جانم همه او بود برفت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن بت که به انصاف نکو بود برفت
حورا صفت و فرشته خو بود برفت
آسایش عمرم همه او داشت ببرد
آرایش جانم همه او بود برفت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تا این دل من همیشه عشق اندیش ست
هر روز مرا تازه بلایی پیش ست
عیبم مکنید اگر دل من ریش ست
کز عشق مراد خانه ویران بیشست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا این دل من همیشه عشق اندیش ست
هر روز مرا تازه بلایی پیش ست
عیبم مکنید اگر دل من ریش ست
کز عشق مراد خانه ویران بیشست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست
لطف خط شکسته به شیب کشیده هاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیده هاست
موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات
هاشور شاعرانهی شب بر سپیده هاست
من یک چنار پیرم و هر شاخه ای ز من
دستی به التماس به سمت پریده هاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیده هاست
✍🏻 #حامد_عسگری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
لطف خط شکسته به شیب کشیده هاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیده هاست
موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات
هاشور شاعرانهی شب بر سپیده هاست
من یک چنار پیرم و هر شاخه ای ز من
دستی به التماس به سمت پریده هاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیده هاست
✍🏻 #حامد_عسگری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
خیز، تا قصد کوی یار کنیم
گذری بر در نگار کنیم
روی در خاک کوی او مالیم
وز غمش نالههای زار کنیم
به زبانی، که بیدلان گویند
رمزکی چند آشکار کنیم
هجر او را، که جان ما خون کرد
به کف وصل در سپار کنیم
حاش لله کزو کنیم گله!
گله از بخت و روزگار کنیم
ما، اگر بر مراد او سازیم
ترک تدبیر و اختیار کنیم
زود پا در بساط وصل نهیم
دست با دوست در کنار کنیم
چون لب یار شکرافشان شد
ما به شکرانه جان نثار کنیم
عشق رویش چو پرده برگیرد
گر نمیریم پس چه کار کنیم
از عراقی چو رو بگردانیم
روی در روی غمگسار کنیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
خیز، تا قصد کوی یار کنیم
گذری بر در نگار کنیم
روی در خاک کوی او مالیم
وز غمش نالههای زار کنیم
به زبانی، که بیدلان گویند
رمزکی چند آشکار کنیم
هجر او را، که جان ما خون کرد
به کف وصل در سپار کنیم
حاش لله کزو کنیم گله!
گله از بخت و روزگار کنیم
ما، اگر بر مراد او سازیم
ترک تدبیر و اختیار کنیم
زود پا در بساط وصل نهیم
دست با دوست در کنار کنیم
چون لب یار شکرافشان شد
ما به شکرانه جان نثار کنیم
عشق رویش چو پرده برگیرد
گر نمیریم پس چه کار کنیم
از عراقی چو رو بگردانیم
روی در روی غمگسار کنیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی می آید
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
جرعه ای ده که به میخانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی می آید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله ای می شنوم کز قفسی می آید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید
📚 #حافظ - مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید..
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی می آید
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
جرعه ای ده که به میخانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی می آید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله ای می شنوم کز قفسی می آید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید
📚 #حافظ - مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید..
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
کاری که بیتو گیرم والله که زار ماند
گر خمر خلد نوشم با جامهای زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند
در کارگاه عشقت بیتو هر آنچ بافم
والله نه پود ماند والله نه تار ماند
تو جوی بیکرانی پیشت جهان چو پولی
حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند
عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۵۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
کاری که بیتو گیرم والله که زار ماند
گر خمر خلد نوشم با جامهای زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند
در کارگاه عشقت بیتو هر آنچ بافم
والله نه پود ماند والله نه تار ماند
تو جوی بیکرانی پیشت جهان چو پولی
حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند
عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۵۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی
چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی
به دور چشم تو هر چند داد دل نستاندم
برو که کام دل از دور آسمان بستانی
گذشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
به کام من که نماندی به کام خویش بمانی
بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی
تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی
کنون غبار غم برفشان ز چهره که فردا
چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی
چه سال ها که به پای تو شاخ گل بنشستم
که بشکفی و گلی پیش روی من بنشانی
تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی
به پاس عشق ز بد عهدی ات گذشتم و دانم
هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی
چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی
خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
ولی تو سایه برانی ز خود که سرو رانی
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - همیشه بهار
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی
چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی
به دور چشم تو هر چند داد دل نستاندم
برو که کام دل از دور آسمان بستانی
گذشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
به کام من که نماندی به کام خویش بمانی
بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی
تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی
کنون غبار غم برفشان ز چهره که فردا
چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی
چه سال ها که به پای تو شاخ گل بنشستم
که بشکفی و گلی پیش روی من بنشانی
تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی
به پاس عشق ز بد عهدی ات گذشتم و دانم
هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی
چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی
خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
ولی تو سایه برانی ز خود که سرو رانی
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - همیشه بهار
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
جان از غم دوري ات جهان را گم كرد
مثل تن خسته ام كه جان را گم كرد
خود را به خدا سپرد و دل را به شما
اين را به بلا كشيد و آن را گم كرد
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
جان از غم دوري ات جهان را گم كرد
مثل تن خسته ام كه جان را گم كرد
خود را به خدا سپرد و دل را به شما
اين را به بلا كشيد و آن را گم كرد
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih