📖 #یک_جرعه_کتاب
✍️ رفتاردرمانی عقلانی هیجانی میگوید اگرچه آدمها رفتار میکنند ولی همان رفتارشان نیستند. اگر به خودتان بگویید «من آدم بدی هستم چون بد عمل میکنم»، تعمیم افراطی نادرست دادهاید. اگر واقعا آدم خوبی بودید که همیشه و بدون استثناء خوب عمل میکردید. همچنین اگر واقعا آدم بدی بودید که همیشه و بدون استثناء بد عمل میکردید. اما آدم متغیری هستید که گاهی خوب عمل میکند و گاهی بد.
📕 #با_آلبرت_الیس_مشاوره_کنید
👤 #آلبرت_الیس
@Man_az_baraye_digaran
✍️ رفتاردرمانی عقلانی هیجانی میگوید اگرچه آدمها رفتار میکنند ولی همان رفتارشان نیستند. اگر به خودتان بگویید «من آدم بدی هستم چون بد عمل میکنم»، تعمیم افراطی نادرست دادهاید. اگر واقعا آدم خوبی بودید که همیشه و بدون استثناء خوب عمل میکردید. همچنین اگر واقعا آدم بدی بودید که همیشه و بدون استثناء بد عمل میکردید. اما آدم متغیری هستید که گاهی خوب عمل میکند و گاهی بد.
📕 #با_آلبرت_الیس_مشاوره_کنید
👤 #آلبرت_الیس
@Man_az_baraye_digaran
#یک_جرعه_کتاب 🌾
هرکسی گاهی تو زندگیش حس میکنه که باخته. این از ویژگیهای انسان بودنه. قابلیت ناامید شدن. این چیزیه که ما رو از حیوانات متمایز میکنه. یأس ما...
📕 #آبی_نارنجی
👤 #جو_پنهال
نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس بریتانیایی
@Man_az_baraye_digaran
هرکسی گاهی تو زندگیش حس میکنه که باخته. این از ویژگیهای انسان بودنه. قابلیت ناامید شدن. این چیزیه که ما رو از حیوانات متمایز میکنه. یأس ما...
📕 #آبی_نارنجی
👤 #جو_پنهال
نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس بریتانیایی
@Man_az_baraye_digaran
#یک_جرعه_کتاب☕️
#داستان_کوتاه 📚
آمریکاییوار
نظر به عزم راسخی که برای اقدام به یک ازدواج کاملا قانونی دارم، و با توجه به این نکته که هیچ ازدواجی بدون مشارکت جنس مؤنث امکان پذیر نیست، خاضعانه در نهایتِ افتخار و خوش وقتی و احساسِ رضایتِ کامله از کلیهی بیوہگان و دوشیزهگانِ محترمه استدعا می شود لطف بفرمایند مراتب ذیل را مورد عنایت قرار دهند:
نخست این که این جانب یک مرد میباشم. به نظر میرسد که این امر باید برای خانمها واجدِ کمال اهمیت باشد. قَدَم دو آرشین و هشت ورشوک (۱۷۶ سانتی متر) است. جوان هستم. هنوز تا ایام کهولت زیاد فاصله دارم، درست به اندازهی فاصلهی مرغ پاچله از عید پطرس. اصل و نسب دار میباشم. زیبا نیستم، اما خیلی زشت هم نمیباشم. عدم زشتیام به حدی است که بارها در تاریکی مطلق با اشخاص بسیار زیبا عوضی گرفته شدهام. چشمهایم میشی است. روی گونههایم (افسوس!) چال نمیافتد. از دندانهای آسیابم دو تایش خراب است. از عهدهی خوش آمد گوییهای ظریف بر نمیآیم اما به تنابندهیی هم اجازه نمیدهم در استحکام عضلاتام شک کند. نمرهی دستکشام هفت و سه ربع میباشد. پدر و مادرم فقیر اما بسیار نجیباند. ضمنا آیندهام کاملا درخشان است. دوست دار پروپاقرصِ خوشگلها عموما و خدمتکارها خصوصا میباشم. به همه چیز اعتقاد دارم. توفیقام در مقولهی ادبیات به حدی است که از مطالعهی ستون صندوق پست مجلهی «استره کازا» به ندرت گریهام میگیرد. خیال دارم در آینده رمانی به رشته تحریر در آورم که قهرماناش (که زیباروی معصیت کاری خواهد بود) همسر آیندهی خود این جانب باشد. در شبانه روز دوازده ساعت میخوابم. بَربَروار پرخورام. فقط وقتی دوا مصرف میکنم که هم پیاله داشته باشم. آشنایان خوبی دارم. دو تاشان ادیباند یکی شان شاعر یکی شان مفتخور، که از طریق صفحات جریدهی شریفهی «روس کایا گازتا» به تعليم ابناء بشر مشغولاند. شاعران محبوبام عبارتاند از پوش کاریوف و گاهی هم خودم. عاشق پیشهام اما حسود نیستم. قصد دارم طبق شرایطی که خود و طلب کارانام میدانیم ازدواج کنم.
این بود مشخصات این جانب.
و اما مشخصات همسر آیندهام.
بیوه باشد یا دوشیزه (بر حسب این که کدام بیشتر مناسب حال باشد) زیر سی ساله و بالای پانزده ساله. کاتولیک نباشد، یعنی به یقین بداند که در این دنیا آدم بیگناه به هم نمیرسد. یهودی هم پذیرفته نمیشود. دخترهای یهودی همیشه از آدم می پرسند: «چرا یک خط در میان مینویسی؟ چرا نمیری دم دست بابام پول در آوردن یاد بگیری؟»، و این جور حرفها اصلا به مزاج این جانب نمیسازد. موطلايی باشد و چشم آبی و (لطفا در صورت امکان ابرو مشکی، نه رنگ پریده باشد نه سرخرو، نه چاق باشد نه لاغر، نه دراز باشد نه کوتاه. تودل برو باشد و جنی هم نباشد. سرش تراشیده نباشد، وراج نباشد و مدام کنج خانه ننشیند. ضمنا باید خوشخط باشد چون
یک نساخِ مورد کمال نیاز این جانب میباشد. البته کار نسخه برداریاش زیاد نیست. به مجلاتی که من با آنها همکاری دارم علاقه داشته باشد و رویهی آنها را در زندهگی نصبالعین خود قرار دهد.
مجلات «تفریح» و «تازه های روز» و «نانا» را نخواند و از سرمقالههای «نامههای مسکو» متأثر نشود و از خواندن سرمقالات «ساحل» هم غش و ضعف نکند.
باید بتواند آواز بخواند، برقصد، بنویسد، بپزد، بریان کند، بلبل زبانی کند، شیرمال بپزد (اما گوش مال ندهد)، برای شوهر جاناش پول قرض بگیرد. با استفاده از امکانات شخصی خوشسرولباس باشد، و (توجه!) کاملا و از هر جهت مطیع باشد.
نباید تناش را بخاراند، جیرو ویر کند، جیغ بکشد، فریاد بزند، گاز بگیرد، دندان نشان بدهد، ظرف و ظروف بشکند، یا در خانه برای دوستان پشت چشم نازک کند.
ضمنا لازم به یادآوری است که گرچه کلاه زینت مرد است، هر چه پایینتر گذاشته بشود از لحاظ کسی که در ازای دریافتِ وجوهات زیر بار این جور امور میرود خطرش کمتر است.
اسماش نباید ماترهنا یا آکولینا یا آودوتیا یا اسمهای املییِ دیگری از این قماش باشد. اصلا بهتر است اسم بااصل ونسبدار تری داشته باشد مثل اولیا یا لنوچکا یا ماروسکا یا کاتیا یا لیپا و غیره. میان او و مادرش که همانا مادر زن مکرمهی اینجانب است هفت اقلیم فاصله باشد (والا ذمهی اینجانب از هرگونه تعهدی بريی است)...
داشتن حداقل ۲۰۰۰۰۰ رويل نقره از اهمِ واجبات است.
ناگفته نماند که، در صورت موافقت طلبکاران این جانب، میتوان در مادهی اخیر اصلاحاتی به عمل آورد.
نویسنده: #آنتوان_چخوف
مترجم: #احمد_گلشیری
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@Man_az_baraye_digaran
#داستان_کوتاه 📚
آمریکاییوار
نظر به عزم راسخی که برای اقدام به یک ازدواج کاملا قانونی دارم، و با توجه به این نکته که هیچ ازدواجی بدون مشارکت جنس مؤنث امکان پذیر نیست، خاضعانه در نهایتِ افتخار و خوش وقتی و احساسِ رضایتِ کامله از کلیهی بیوہگان و دوشیزهگانِ محترمه استدعا می شود لطف بفرمایند مراتب ذیل را مورد عنایت قرار دهند:
نخست این که این جانب یک مرد میباشم. به نظر میرسد که این امر باید برای خانمها واجدِ کمال اهمیت باشد. قَدَم دو آرشین و هشت ورشوک (۱۷۶ سانتی متر) است. جوان هستم. هنوز تا ایام کهولت زیاد فاصله دارم، درست به اندازهی فاصلهی مرغ پاچله از عید پطرس. اصل و نسب دار میباشم. زیبا نیستم، اما خیلی زشت هم نمیباشم. عدم زشتیام به حدی است که بارها در تاریکی مطلق با اشخاص بسیار زیبا عوضی گرفته شدهام. چشمهایم میشی است. روی گونههایم (افسوس!) چال نمیافتد. از دندانهای آسیابم دو تایش خراب است. از عهدهی خوش آمد گوییهای ظریف بر نمیآیم اما به تنابندهیی هم اجازه نمیدهم در استحکام عضلاتام شک کند. نمرهی دستکشام هفت و سه ربع میباشد. پدر و مادرم فقیر اما بسیار نجیباند. ضمنا آیندهام کاملا درخشان است. دوست دار پروپاقرصِ خوشگلها عموما و خدمتکارها خصوصا میباشم. به همه چیز اعتقاد دارم. توفیقام در مقولهی ادبیات به حدی است که از مطالعهی ستون صندوق پست مجلهی «استره کازا» به ندرت گریهام میگیرد. خیال دارم در آینده رمانی به رشته تحریر در آورم که قهرماناش (که زیباروی معصیت کاری خواهد بود) همسر آیندهی خود این جانب باشد. در شبانه روز دوازده ساعت میخوابم. بَربَروار پرخورام. فقط وقتی دوا مصرف میکنم که هم پیاله داشته باشم. آشنایان خوبی دارم. دو تاشان ادیباند یکی شان شاعر یکی شان مفتخور، که از طریق صفحات جریدهی شریفهی «روس کایا گازتا» به تعليم ابناء بشر مشغولاند. شاعران محبوبام عبارتاند از پوش کاریوف و گاهی هم خودم. عاشق پیشهام اما حسود نیستم. قصد دارم طبق شرایطی که خود و طلب کارانام میدانیم ازدواج کنم.
این بود مشخصات این جانب.
و اما مشخصات همسر آیندهام.
بیوه باشد یا دوشیزه (بر حسب این که کدام بیشتر مناسب حال باشد) زیر سی ساله و بالای پانزده ساله. کاتولیک نباشد، یعنی به یقین بداند که در این دنیا آدم بیگناه به هم نمیرسد. یهودی هم پذیرفته نمیشود. دخترهای یهودی همیشه از آدم می پرسند: «چرا یک خط در میان مینویسی؟ چرا نمیری دم دست بابام پول در آوردن یاد بگیری؟»، و این جور حرفها اصلا به مزاج این جانب نمیسازد. موطلايی باشد و چشم آبی و (لطفا در صورت امکان ابرو مشکی، نه رنگ پریده باشد نه سرخرو، نه چاق باشد نه لاغر، نه دراز باشد نه کوتاه. تودل برو باشد و جنی هم نباشد. سرش تراشیده نباشد، وراج نباشد و مدام کنج خانه ننشیند. ضمنا باید خوشخط باشد چون
یک نساخِ مورد کمال نیاز این جانب میباشد. البته کار نسخه برداریاش زیاد نیست. به مجلاتی که من با آنها همکاری دارم علاقه داشته باشد و رویهی آنها را در زندهگی نصبالعین خود قرار دهد.
مجلات «تفریح» و «تازه های روز» و «نانا» را نخواند و از سرمقالههای «نامههای مسکو» متأثر نشود و از خواندن سرمقالات «ساحل» هم غش و ضعف نکند.
باید بتواند آواز بخواند، برقصد، بنویسد، بپزد، بریان کند، بلبل زبانی کند، شیرمال بپزد (اما گوش مال ندهد)، برای شوهر جاناش پول قرض بگیرد. با استفاده از امکانات شخصی خوشسرولباس باشد، و (توجه!) کاملا و از هر جهت مطیع باشد.
نباید تناش را بخاراند، جیرو ویر کند، جیغ بکشد، فریاد بزند، گاز بگیرد، دندان نشان بدهد، ظرف و ظروف بشکند، یا در خانه برای دوستان پشت چشم نازک کند.
ضمنا لازم به یادآوری است که گرچه کلاه زینت مرد است، هر چه پایینتر گذاشته بشود از لحاظ کسی که در ازای دریافتِ وجوهات زیر بار این جور امور میرود خطرش کمتر است.
اسماش نباید ماترهنا یا آکولینا یا آودوتیا یا اسمهای املییِ دیگری از این قماش باشد. اصلا بهتر است اسم بااصل ونسبدار تری داشته باشد مثل اولیا یا لنوچکا یا ماروسکا یا کاتیا یا لیپا و غیره. میان او و مادرش که همانا مادر زن مکرمهی اینجانب است هفت اقلیم فاصله باشد (والا ذمهی اینجانب از هرگونه تعهدی بريی است)...
داشتن حداقل ۲۰۰۰۰۰ رويل نقره از اهمِ واجبات است.
ناگفته نماند که، در صورت موافقت طلبکاران این جانب، میتوان در مادهی اخیر اصلاحاتی به عمل آورد.
نویسنده: #آنتوان_چخوف
مترجم: #احمد_گلشیری
داستانهای کوتاه جهان...!
🖋☕️
@Man_az_baraye_digaran
🗞
#یک_جرعه_کتاب ☕️
جملهای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات میشود:
ما از همان ابتدا نیز علاقهای به بهدنیا آمدن نداشتیم!
📚 #زمان_لرزه|
✍ #کورت_ونه_گات|
@Man_az_baraye_digaran
#یک_جرعه_کتاب ☕️
جملهای که در روز رستاخیز باعث تخفیف در مجازات میشود:
ما از همان ابتدا نیز علاقهای به بهدنیا آمدن نداشتیم!
📚 #زمان_لرزه|
✍ #کورت_ونه_گات|
@Man_az_baraye_digaran
🗞
#یک_جرعه_کتاب ☕️
فوتبال را دوست دارید چون این حس غریزی است.
وقتی توپی توی خیابان جلوی پایتان قِل بخورد، شوتش میکنید چون دوست داشتن فوتبال درست مثل عاشق شدن است؛ نمیدانید چطور در برابرش مقاومت کنید.
📚 #بریت_ماری_اینجا_بود|
✍ #فردریک_بکمن|
@Man_az_baraye_digaran
#یک_جرعه_کتاب ☕️
فوتبال را دوست دارید چون این حس غریزی است.
وقتی توپی توی خیابان جلوی پایتان قِل بخورد، شوتش میکنید چون دوست داشتن فوتبال درست مثل عاشق شدن است؛ نمیدانید چطور در برابرش مقاومت کنید.
📚 #بریت_ماری_اینجا_بود|
✍ #فردریک_بکمن|
@Man_az_baraye_digaran
🗞
#یک_جرعه_کتاب ☕️
من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
📚 #عامهپسند¦
✍ #چارلز_بوکوفسکی¦
📝 ترجمهی #پیمان_خاکسار¦
@Man_az_baraye_digaran
#یک_جرعه_کتاب ☕️
من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
📚 #عامهپسند¦
✍ #چارلز_بوکوفسکی¦
📝 ترجمهی #پیمان_خاکسار¦
@Man_az_baraye_digaran
🗞
#یک_جرعه_کتاب ☕️
✍️ آیا تا به حال به اجبار به دستشویی عمومی رفتهاید که بوی بد بدهد بهطوری که حالت خفه شدن به شما دست بدهد؟
دقت کردهاید که بعد از ۵ دقیقه، دیگر به آن شدت بوی بد را احساس نمیکنید؟! و اگر تصادفاً یک ساعت آنجا گیر بیفتید ممکن است بگویید: انگار اصلاً بوی بدی نمیآید.
قانونی در این جا داریم که صادق است: ما به محیطمان عادت میکنیم. اگر با آدمهای بدبخت نشست و برخاست کنید، کمکم به بدبختی عادت میکنید و فکر میکنید که این طبیعی است! اگر با آدمهای غرغرو همنشین باشید عیبجو و غرغرو میشوید و آن را طبیعی میدانید. اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت میشوید ولی در نهایت شما هم عادت میکنید به دیگران دروغ بگویید. و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت. اگر با آدمهای خوشحال و پرانگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه میشوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است. تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین میکشند و اصلاً متوجه چنین اتفاقی هم نمیشوید.
📚 #یکروز_را۳۶۵روز_تکرار_نکنیم
📝 #اندرو_متیوس
@Man_az_baraye_digaran
#یک_جرعه_کتاب ☕️
✍️ آیا تا به حال به اجبار به دستشویی عمومی رفتهاید که بوی بد بدهد بهطوری که حالت خفه شدن به شما دست بدهد؟
دقت کردهاید که بعد از ۵ دقیقه، دیگر به آن شدت بوی بد را احساس نمیکنید؟! و اگر تصادفاً یک ساعت آنجا گیر بیفتید ممکن است بگویید: انگار اصلاً بوی بدی نمیآید.
قانونی در این جا داریم که صادق است: ما به محیطمان عادت میکنیم. اگر با آدمهای بدبخت نشست و برخاست کنید، کمکم به بدبختی عادت میکنید و فکر میکنید که این طبیعی است! اگر با آدمهای غرغرو همنشین باشید عیبجو و غرغرو میشوید و آن را طبیعی میدانید. اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت میشوید ولی در نهایت شما هم عادت میکنید به دیگران دروغ بگویید. و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت. اگر با آدمهای خوشحال و پرانگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه میشوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است. تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین میکشند و اصلاً متوجه چنین اتفاقی هم نمیشوید.
📚 #یکروز_را۳۶۵روز_تکرار_نکنیم
📝 #اندرو_متیوس
@Man_az_baraye_digaran
🗞
#یک_جرعه_کتاب ☕️
عشق منتظر آدمها نمیماند و خط بطلان روی آنها که حسابگر و ترسو و جاهطلباند میکشد!
📚 #جایی_دیگر¦
✍ #گلی_ترقی¦
💌 بسی خواندنی
@Man_az_baraye_digaran
#یک_جرعه_کتاب ☕️
عشق منتظر آدمها نمیماند و خط بطلان روی آنها که حسابگر و ترسو و جاهطلباند میکشد!
📚 #جایی_دیگر¦
✍ #گلی_ترقی¦
💌 بسی خواندنی
@Man_az_baraye_digaran
🗞
#یک_جرعه_کتاب ☕️
مادر تِرِزا میگوید: "اگر صد کودک گرسنه هستند و فقط یکی را میتوانی سیر کنی یکی را سیر کن. نگران نود و نه کودکی که نمیتوانی سیر کنی نباش
اگر نگران آنها هم باشی هیچ کاری نمیتوانی بکنی. این کار را هم همین امروز بکن و الّا فردا همین کودک هم میمیرد". در متن کارتان به این کلام بیندیشید. آیا میتوانید هرچه را تجربه میکنید بنویسید؟ آیا میتوانید همهی داستانهایی را که در شما انتظار نوشته شدن میکشند بنویسید، یا همهی شعرهایتان را؟...
تمرکز کنید. توجهتان را به یک چیز اختصاص بدهید و همین مسیر را پیش بروید...
📚 #نوشتن_باتنفس_آغازمیشود¦
✍ #لرن_هرینگ¦
💌 بسی خواندنی
@Man_az_baraye_digaran
#یک_جرعه_کتاب ☕️
مادر تِرِزا میگوید: "اگر صد کودک گرسنه هستند و فقط یکی را میتوانی سیر کنی یکی را سیر کن. نگران نود و نه کودکی که نمیتوانی سیر کنی نباش
اگر نگران آنها هم باشی هیچ کاری نمیتوانی بکنی. این کار را هم همین امروز بکن و الّا فردا همین کودک هم میمیرد". در متن کارتان به این کلام بیندیشید. آیا میتوانید هرچه را تجربه میکنید بنویسید؟ آیا میتوانید همهی داستانهایی را که در شما انتظار نوشته شدن میکشند بنویسید، یا همهی شعرهایتان را؟...
تمرکز کنید. توجهتان را به یک چیز اختصاص بدهید و همین مسیر را پیش بروید...
📚 #نوشتن_باتنفس_آغازمیشود¦
✍ #لرن_هرینگ¦
💌 بسی خواندنی
@Man_az_baraye_digaran
🗞
#یک_جرعه_کتاب ☕️
توی دنیا کسی هست که تا به حال به او اهانتی نشده باشه؟!
به خودِ من آنقدر تا به حال اهانت شده که دیگه از توهین کسی نمیرنجم.
وقتی نمیتوانم عکس العملی نشون بدم چه کار باید بکنم؟
رنجیدن مانع از این میشه که آدم کارش رو انجام بده. و اگه آدم بخواد دنبال قضیه رو بگیره وقتش تلف میشه. زندگی همینه دیگه !
من اول ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ میشد ولی بعداً که خوب فکرش رو کردم دیدم که همهٔ اونها دل شکسته اند؛ هرکس میترسه که از همسایه اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دست پیش بگیره تا پس نیفته ...
📚 #مادر¦
✍ #ماکسیم_گورکی¦
💌 بسی خواندنی
@Man_az_baraye_digaran
#یک_جرعه_کتاب ☕️
توی دنیا کسی هست که تا به حال به او اهانتی نشده باشه؟!
به خودِ من آنقدر تا به حال اهانت شده که دیگه از توهین کسی نمیرنجم.
وقتی نمیتوانم عکس العملی نشون بدم چه کار باید بکنم؟
رنجیدن مانع از این میشه که آدم کارش رو انجام بده. و اگه آدم بخواد دنبال قضیه رو بگیره وقتش تلف میشه. زندگی همینه دیگه !
من اول ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ میشد ولی بعداً که خوب فکرش رو کردم دیدم که همهٔ اونها دل شکسته اند؛ هرکس میترسه که از همسایه اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دست پیش بگیره تا پس نیفته ...
📚 #مادر¦
✍ #ماکسیم_گورکی¦
💌 بسی خواندنی
@Man_az_baraye_digaran