"دم عشق،دمشق"
1.7K subscribers
3.2K photos
643 videos
139 files
698 links
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
روايتى از شهيد مدافع حرم مهدى ثامنى راد؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

🔻از خصوصیت‌های بارز اخلاقی شهید، #خوش‌خلقی و #مردم‌داری بود.
🔸همیشه به #مستمندان خصوصاً #یتیمان کمک می‌کردند. برای آن‌ها کمک مالی جمع می‌کردند و در تابستان آن‌ها را به اردوهای #زیارتی از جمله مشهد و قم می‌بردند.
🔺همواره #لبخند بر چهره داشتند. وقتی دخترشان به دنیا آمد #ولیمه تولد فرزندشان را بین #فقرا و #ایتام پخش کردند. آقا مهدی در #منطقه هم توجه ویژه‌ای به یتیمان داشتند.

✍️ عكس نوشت:
شهيد مدافع حرم مهدى ثامنى راد در كنار دختربچه سورى، شهادت ٢٢ بهمن ١٣٩٤

🆔 @labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
امام محمد باقر [عليه السلام]:

تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُ الْقَذَى عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ

#لبخند شخص به روى برادر مؤمنش #حسنه است، و برطرف کردن #اندوهى از او نيز حسنه است، و خداوند به چيزی که نزد او محبوب‌تر از #مسرور ساختن #مؤمن باشد، #پرستش نشده است.

📚 الكافى، ج ۲

🆔 @labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
امام خامنه‌اى [مدظله‌العالى]:

🔻#زندگی #بهشتی زندگی با #لبخند است.
🔸اگر غصه‌ای دارید، در دلتان نگه دارید؛ #شادی #مؤمن در #چهره اوست.
🔺اگر با چهره‌تان می‌توانید به #جامعه شادی بدهید، این کار را بکنید. ۷۱/۱۰/۱

🆔 @labbaykeyazeinab
🔴 متن صمیمانه يكى از دوستان خانواده معزز شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) خطاب به نفيسه خانم پس از انتشار مصاحبه دختر گرامى شهيد، «بخش اول»؛

🔻سلام #نفیسه جان؛ مصاحبه‌ات را خوندم. خیلی قشنگ، #ساده و شیرین و #واقعی بود. مثل مصاحبه‌هایی نبود که سعی‌شون اینه کلیشه‌ای صحبت کنند، انگار #انشاء می‌خوانند. چون از واقعیات #زندگی بدون تکلف صحبت کرده بودی، مثل همیشه #شیرین‌زبان.

🔹وقتی می‌خوندم انگار جلوم بودی و می‌دیدمت. ناخوداگاه تجسمت می‌کردم. گاهی انگار با خنده‌هات #لبخند می‌زدم و با دلتنگی‌هات دلم #تنگ می‌شد و یادم می‌رفت این فقط یک نوشته‌ست که می‌خونم. انگار روبرویم بودی و صدات را می‌شنیدم.

🔸یاد آن روز بازار افتادم که #چادر خریدی و عطر برای تولد دوستت و یاد #افطاری که همگی با هم رفتیم پارک. درست می‌گی. آن روز هم که همراه #پدر خدابیامرزت آمدیم خونه شما، بابات وقتی از پله‌ها می‌آمد بالا می‌گفت: «#نفیسه_بابا، #نفس_بابا».
از هر چی بگذریم پدر #دست‌وپا_خیری داشتی. از همه لحظات زندگیش با #عجله در جهت #خیر استفاده می‌کرد.

🔹نفیسه جان؛ صحبت‌هایت خیلی #دلنشین بود. خوشحالم که #خاطرات خوشی از پدرت داری. مثلاً آنجایی که گفته بودی پدرت خیلی #حوصله خرید داشت، این‌قدر که مامانت خسته می‌شد! بازم دیدم چه‌قدر درست می‌گویی. #یاد آن روزی افتادم که دنبال خرید #ساک خیابان به #خیابان و مغازه به #مغازه رفتیم و پدرت باحوصله همه ساک‌ها را بررسی می‌کرد. آخر هم ساک شما از ساک ما سنگین‌تر بود. بابات فکر می‌کرد اشکال نداره. خودش می‌خواد جابجاش کنه. اما #قسمت نشد که با آن ساک حتی یک‌بار #سوریه دیدن #بابا بروید.

🔸نفیسه جان؛ #خاطرات خوشت را #حفظ کن و با آن‌ها #زندگی کن و اجازه نده که حرف‌های #بیهوده بعضی‌ها خاطرات شیرینت را #تلخ کند. اگرچه #زندگی جمعی شما خیلی #طولانی نبود و فراز ‌و نشیب زیادی داشت ولی #عشق و #محبت در لابلای سختی‌هایش هم #موج می‌زد. تلاش‌های مادرت برای #حفظ و #زنده ماندن پدرت هرگز یادم نمی‌ره. چه‌قدر مامانت سعی می‌کرد #زندگی را برای پدرت #خوش‌آیند کند و به دلِ پدرت راه بیاد.

🔹یک دفعه که آمدیم منزل شما به دخترم گفتم #ابوعلی خیلی خیلی #مرد خوبی‌ست، اما خانمش صد برابر از او بهتره. وقتی می‌دیدم برای #احترام به خواست پدرت، مامانت چه‌طور از #مهمان‌ها #پذیرایی می‌کند و هر لحظه پدرت #اراده می‌کرد جایی بره مامانت و شما #خواهر و #برادر زود #آماده می‌شدید و خلاف میلش #رفتار نمی‌کردید. به دخترم گفتم، خدا عجب به وقت #مامان نفیسه برکتی داده که به همه کارهاش می‌رسه.

صفحه ۱
ادامه دارد ...

🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab