#سوال_از_اشو
چرا ما زندگی را ازکف میدهیم؟ چرا پیر میشویم ولی بالغ نمیشویم؟
#پاسخ
جایی، چیزی به خطا رفته است؛
در جایی شما را در مسیری غلط قراردادهاند؛ جایی شما موافقت کردهاید که شما را در مسیری غلط قرار بدهند. وجودتان را فروختهاید. به بهای هیچ.
آنچه که به دست آوردهاید فقط هیچ است، فقط آشغال است. برای چیزهای کوچک، روحتان را از دست دادهاید. موافقت کردهاید که بجای اینکه خودتان باشید کسی دیگر باشید؛ اینجا جایی است که مسیر زندگی را از دست دادهاید.
مادر میخواسته که تو کسی باشی،
پدر میخواسته که تو کسی باشی، جامعه میخواسته که تو کسی باشی؛
و تو موافقت کردهای.
رفته رفته، تصمیم گرفتهای که خودت نباشی.
و از آن زمان وانمود کردهای که کس دیگری هستی.
تو نمیتوانی بالغ شوی زیرا آن کس دیگر نمیتواند بالغ شود. آن شخص دروغین است.
اگر من نقابی بر صورتم بزنم آن نقاب نمیتواند بالغ شود، مرده است.
صورت من میتواند بالغ شود، ولی نه آن نقاب.
و فقط آن نقاب به پیر شدن ادامه میدهد و خودت، پنهان در پشت آن نقاب رشد نخواهی کرد.
فقط وقتی میتوانی رشد کنی که خودت را بپذیری، که تو خودت خواهی بود و نه هیچکس دیگر.
یک گل سرخ موافقت کرده تا یک فیل شود، یک فیل موافقت کرده است تا یک گل سرخ شود. عقاب نگران است و نزد روانکاو میرود زیرا میخواهد که یک سگ بشود؛ و سگ در تیمارستان بستری میشود زیرا میخواهد مانند یک عقاب پرواز کند. این چیزی است که بر سر بشریت آمده است.
بزرگترین فاجعه این است که موافقت کنی که کس دیگری باشی؛ هرگز بالغ نخواهی شد.
تو هرگز بعنوان فرد دیگری بالغ نخواهی شد. فقط همچون خودت میتوانی بالغ شوی. "بایدها" باید دور ریخته شوند و باید توجه بسیار برای حرفها و نظرات مردم را به دور بیندازی.
نظرات مردم چیست؟ آنان کیستند؟
تو اینجا هستی که خودت باشی،
نه اینکه انتظارات دیگران را برآورده کنی. و هر کسی سعی دارد چنین کند.
پدر مرده است و تو میکوشی تا به قولی که به او دادهای عمل کنی.
و او نیز کوشش داشته که قولی را که به پدر خودش داده بود عملی سازد وهمینطور....
این حماقت تا ِ خود آغاز پیش میرود.
سعی کن درک کنی و شهامت داشته باش. و زندگیات را در دستهای خودت بگیر. ناگهان فورانی از انرژی در خودت خواهی دید.
لحظهای که تصمیم بگیری:
"من خودم خواهم بود و نه هیچکس دیگر. هزینهاش هرچقدر که باشد، من خودم خواهم بود،"
در خود همین لحظه تغییر بزرگی را شاهد خواهی بود. احساس زنده بودن خواهی کرد. انرژی را احساس خواهی کرد که در تو به جریان افتاده و میتپد.
تا زمانیکه این اتفاق رخ ندهد، تو از پیری وحشت خواهی داشت، زیرا چگونه میتوانی از دیدن این واقعیت پرهیز کنی که مشغول تلف کردن وقت هستی و زندگی نمیکنی و پیری فرا رسیده است و آنوقت چگونه زندگی خواهی کرد؟ چگونه میتوانی از دیدن این واقعیت دوری کنی که مرگ در انتظارت است و هر روز نزدیکتر و نزدیکتر میشود و تو هنوز زندگی نکرده ای؟ باید که دچار تشویشی عمیق بشوی.
پس اگر از من میپرسی که چه باید بکنی، من آن نکتهی اساسی را به تو توصیه میکنم.
#اشو
#کتاب_زن
🔮 @morghbe
چرا ما زندگی را ازکف میدهیم؟ چرا پیر میشویم ولی بالغ نمیشویم؟
#پاسخ
جایی، چیزی به خطا رفته است؛
در جایی شما را در مسیری غلط قراردادهاند؛ جایی شما موافقت کردهاید که شما را در مسیری غلط قرار بدهند. وجودتان را فروختهاید. به بهای هیچ.
آنچه که به دست آوردهاید فقط هیچ است، فقط آشغال است. برای چیزهای کوچک، روحتان را از دست دادهاید. موافقت کردهاید که بجای اینکه خودتان باشید کسی دیگر باشید؛ اینجا جایی است که مسیر زندگی را از دست دادهاید.
مادر میخواسته که تو کسی باشی،
پدر میخواسته که تو کسی باشی، جامعه میخواسته که تو کسی باشی؛
و تو موافقت کردهای.
رفته رفته، تصمیم گرفتهای که خودت نباشی.
و از آن زمان وانمود کردهای که کس دیگری هستی.
تو نمیتوانی بالغ شوی زیرا آن کس دیگر نمیتواند بالغ شود. آن شخص دروغین است.
اگر من نقابی بر صورتم بزنم آن نقاب نمیتواند بالغ شود، مرده است.
صورت من میتواند بالغ شود، ولی نه آن نقاب.
و فقط آن نقاب به پیر شدن ادامه میدهد و خودت، پنهان در پشت آن نقاب رشد نخواهی کرد.
فقط وقتی میتوانی رشد کنی که خودت را بپذیری، که تو خودت خواهی بود و نه هیچکس دیگر.
یک گل سرخ موافقت کرده تا یک فیل شود، یک فیل موافقت کرده است تا یک گل سرخ شود. عقاب نگران است و نزد روانکاو میرود زیرا میخواهد که یک سگ بشود؛ و سگ در تیمارستان بستری میشود زیرا میخواهد مانند یک عقاب پرواز کند. این چیزی است که بر سر بشریت آمده است.
بزرگترین فاجعه این است که موافقت کنی که کس دیگری باشی؛ هرگز بالغ نخواهی شد.
تو هرگز بعنوان فرد دیگری بالغ نخواهی شد. فقط همچون خودت میتوانی بالغ شوی. "بایدها" باید دور ریخته شوند و باید توجه بسیار برای حرفها و نظرات مردم را به دور بیندازی.
نظرات مردم چیست؟ آنان کیستند؟
تو اینجا هستی که خودت باشی،
نه اینکه انتظارات دیگران را برآورده کنی. و هر کسی سعی دارد چنین کند.
پدر مرده است و تو میکوشی تا به قولی که به او دادهای عمل کنی.
و او نیز کوشش داشته که قولی را که به پدر خودش داده بود عملی سازد وهمینطور....
این حماقت تا ِ خود آغاز پیش میرود.
سعی کن درک کنی و شهامت داشته باش. و زندگیات را در دستهای خودت بگیر. ناگهان فورانی از انرژی در خودت خواهی دید.
لحظهای که تصمیم بگیری:
"من خودم خواهم بود و نه هیچکس دیگر. هزینهاش هرچقدر که باشد، من خودم خواهم بود،"
در خود همین لحظه تغییر بزرگی را شاهد خواهی بود. احساس زنده بودن خواهی کرد. انرژی را احساس خواهی کرد که در تو به جریان افتاده و میتپد.
تا زمانیکه این اتفاق رخ ندهد، تو از پیری وحشت خواهی داشت، زیرا چگونه میتوانی از دیدن این واقعیت پرهیز کنی که مشغول تلف کردن وقت هستی و زندگی نمیکنی و پیری فرا رسیده است و آنوقت چگونه زندگی خواهی کرد؟ چگونه میتوانی از دیدن این واقعیت دوری کنی که مرگ در انتظارت است و هر روز نزدیکتر و نزدیکتر میشود و تو هنوز زندگی نکرده ای؟ باید که دچار تشویشی عمیق بشوی.
پس اگر از من میپرسی که چه باید بکنی، من آن نکتهی اساسی را به تو توصیه میکنم.
#اشو
#کتاب_زن
🔮 @morghbe