📃 از جنگِ سرد تا صلحِ داغ
✍️ #اسلاوی_ژیژک
برگردان: #نوید_گرگین
در جهانی که محصولِ منطقِ آهنین بازارها و منافعِ ملی است، جنگِ ولادیمیر پوتین به قصدِ کشورگشاییِ آباء و اجدادیْ استراتژیستهای «ژرفنگر» و «عمیقِ» رئالپولیتیک را سردرگم کرده است. اشتباهِ آنان این بود که از یاد بردهاند تحت سرمایهداریِ گلوبال همهی تعارضاتِ فرهنگی، قومیتی و دینی یگانه اشکالی از نبردِ سیاسی هستند که [پس از پایانِ سیاست] به جا مانده است.
پس از تجاوزِ روسیه به اوکراین، فازِ جدیدی از الگویِ جنگ و سیاستِ جهانی را تجربه میکنیم. اگر عجالتاً از بالاگرفتنِ خطر فاجعهی اتمی بگذریم، همین حالا هم میبینیم که آشفتگیهای بحرانهای جهانی—پاندمی، تغییراتِ آب و هوایی، از دست رفتنِ تنوعِ زیستی، و کمبودِ آب و غذا— یکدیگر را تشدید میکنند. شرایط موجود خبر از نوعی دیوانگی تمام عیار میدهد: در دورهای که خودِ بقایِ بشریت را فاکتورهای (زیستی و غیره) به مخاطره میاندازند و زمانی که اشاره به آن تهدیدات باید نسبت به هر موضوعِ دیگری در اولویت باشد، دغدغهی اولِ ما ناگهان—مجدداً— به یک بحرانِ سیاسیِ جدید منحرف میشود. دقیقاً وقتی بیش از هر وقت دیگر محتاجِ همکاریِ جهانی [برای حلِ مشکلات هستیم] «برخوردِ تمدنها» سر و کلهاش دوباره پیدا میشود.
چرا این ماجرا اتفاق افتاد؟ خب مثلِ همیشه، قدری هگل میتوان کمک بزرگی برای پاسخ به چنین پرسشی باشد. هگل در کتابِ پدیدارشناسیِ روح به دیالکتیکِ مشهورِ خدایگان و بنده میپردازد؛ دو «خودآگاهی» در نبردی بر سر مرگ و زندگی گیر افتادهاند. در چنین نبردی اگر هرکدام بخواهد برای پیروزی جان خود را به مخاطره بیاندازد، و اگر هر دو بر این موضع پافشاری کنند، برندهای در کار نخواهد بود: یکی خواهد مرد، و کسی که جان به در برده دیگر کسی را ندارد که وجودِ او را [در مقامِ خدایگان] به رسمیت بشناسد. نتیجهی این الگو آن است که تمامِ تاریخ و فرهنگ بر نوعی مصالحهی بنیادین (foundational compromise:) تکیه دارد: در مواجههای چشم در چشم یکی از طرفین (که در آینده بنده نامیده خواهد شد) «چشمانش را برمیگرداند،» و خواستِ اینکه تا آخرِ خط [یعنی تا سرحدِ مرگ] پیش برود را کنار میگذارد...
متن کامل را اینجا بخوانید
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #اسلاوی_ژیژک
برگردان: #نوید_گرگین
در جهانی که محصولِ منطقِ آهنین بازارها و منافعِ ملی است، جنگِ ولادیمیر پوتین به قصدِ کشورگشاییِ آباء و اجدادیْ استراتژیستهای «ژرفنگر» و «عمیقِ» رئالپولیتیک را سردرگم کرده است. اشتباهِ آنان این بود که از یاد بردهاند تحت سرمایهداریِ گلوبال همهی تعارضاتِ فرهنگی، قومیتی و دینی یگانه اشکالی از نبردِ سیاسی هستند که [پس از پایانِ سیاست] به جا مانده است.
پس از تجاوزِ روسیه به اوکراین، فازِ جدیدی از الگویِ جنگ و سیاستِ جهانی را تجربه میکنیم. اگر عجالتاً از بالاگرفتنِ خطر فاجعهی اتمی بگذریم، همین حالا هم میبینیم که آشفتگیهای بحرانهای جهانی—پاندمی، تغییراتِ آب و هوایی، از دست رفتنِ تنوعِ زیستی، و کمبودِ آب و غذا— یکدیگر را تشدید میکنند. شرایط موجود خبر از نوعی دیوانگی تمام عیار میدهد: در دورهای که خودِ بقایِ بشریت را فاکتورهای (زیستی و غیره) به مخاطره میاندازند و زمانی که اشاره به آن تهدیدات باید نسبت به هر موضوعِ دیگری در اولویت باشد، دغدغهی اولِ ما ناگهان—مجدداً— به یک بحرانِ سیاسیِ جدید منحرف میشود. دقیقاً وقتی بیش از هر وقت دیگر محتاجِ همکاریِ جهانی [برای حلِ مشکلات هستیم] «برخوردِ تمدنها» سر و کلهاش دوباره پیدا میشود.
چرا این ماجرا اتفاق افتاد؟ خب مثلِ همیشه، قدری هگل میتوان کمک بزرگی برای پاسخ به چنین پرسشی باشد. هگل در کتابِ پدیدارشناسیِ روح به دیالکتیکِ مشهورِ خدایگان و بنده میپردازد؛ دو «خودآگاهی» در نبردی بر سر مرگ و زندگی گیر افتادهاند. در چنین نبردی اگر هرکدام بخواهد برای پیروزی جان خود را به مخاطره بیاندازد، و اگر هر دو بر این موضع پافشاری کنند، برندهای در کار نخواهد بود: یکی خواهد مرد، و کسی که جان به در برده دیگر کسی را ندارد که وجودِ او را [در مقامِ خدایگان] به رسمیت بشناسد. نتیجهی این الگو آن است که تمامِ تاریخ و فرهنگ بر نوعی مصالحهی بنیادین (foundational compromise:) تکیه دارد: در مواجههای چشم در چشم یکی از طرفین (که در آینده بنده نامیده خواهد شد) «چشمانش را برمیگرداند،» و خواستِ اینکه تا آخرِ خط [یعنی تا سرحدِ مرگ] پیش برود را کنار میگذارد...
متن کامل را اینجا بخوانید
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegraph
از جنگِ سرد تا صلحِ داغ
ترجمه نوید گرگین در جهانی که محصولِ منطقِ آهنین بازارها و منافعِ ملی است، جنگِ ولادیمیر پوتین به قصدِ کشورگشاییِ آباء و اجدادیْ استراتژیستهای «ژرفنگر» و «عمیقِ» رئالپولیتیک را سردرگم کرده است. اشتباهِ آنان این بود که از یاد بردهاند تحت سرمایهداریِ گلوبال…