جامعه‌شناسی
39.6K subscribers
3.51K photos
482 videos
145 files
2.44K links
🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.

💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما

📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology


بزرگترین مرجع علوم‌انسانی کشور
Download Telegram
#رمان از منظر گئورگ #لوکاچ

جست وجوی پاکی از دست رفته/ شاپور بهيان

#ادبیات
کانال جامعه شناسی
 @IranSociology
رمان از منظر گئورگ #لوکاچ

جست وجوي پاکي از دست رفته/ شاپور بهيان

 @IranSociology

لوکاچ چه در دوره هگلی و چه در دوره مارکسیستی اش، به پیوند میان رمان و جامعه مدرن باور داشت. او این عبارت هگل را نقل می کند که رمان «حماسه بورژوایی» است.(#آدرنو، ۱۳۸۱؛ ۴۱۴ ) البته لوکاچ در دوره پیش مارکسی خود نه از جامعه سرمایه داری که از جامعه مدرن و از جامعه #بورژوایی (آن سان که هگل از آن یاد می کرد) و اشکال مختلفی که قهرمان رمان با آن رابطه برقرار می کند سخن می گوید؛ روابطی که در نظریه رمان مبنای تقسیم بندی او از اشکال رمانی می شود؛ یعنی رمان ایده آلیسم انتزاعی، رمان روانشناسی پندارزدا و رمان آموزشی. در هر سه حالت بین فرد و جامعه شقاقی وجود دارد و نحوه برخورد فرد با این شقاق، سرنوشت او را رقم می زند. در نوع اول فرد نگرش محدودی نسبت به واقعیت دارد و بر این تصور است که می تواند واقعیت را مطابق خواست ها و امیال خود بسازد. او سرانجام شکست می خورد. نمونه آن دن کیشوت است. (لوکاچ،۱۳۸۱؛ ۹۶) در نوع دوم آگاهی قهرمان فراتر از محدودیت های واقعیت اجتماعی است و فرد نمی تواند با قواعد و قوانین این واقعیت سازگار شود و از آنجایی که توان تغییر این واقعیت را ندارد به انفعال و خیال پردازی می گراید. لوکاچ فردریک مونرو قهرمان تربیت احساسات فلوبر را از گونه قهرمانان نوع دوم می داند.(لوکاچ؛ ۱۳۸۱؛۱۲۰) نوع سوم رمان آموزشی است که ترکیبی است از این دو نوع رمان. در اینجا قهرمان سرشت شقاق میان خود و جهان را می پذیرد. اما ضمناً به امکان ناپذیری رفع آن نیز وقوف می یابد. لوکاچ ویلهلم مایستر گوته را از نوع سوم می داند.( لوکاچ؛۱۳۸۱؛ ۱۲۹)

لوکاچ در این دوره همچون شیلر اعتقاد داشت که این شقاق تفاوتی است میان وظیفه و جبر جهان واقعی. این شقاق در تراژدی هم وجود دارد. در تراژدی ذات قهرمان و جبر سرنوشت از سرشتی کاملاً متفاوت اند. در نتیجه هیچ گونه سازشی بین آنها نمی تواند صورت بگیرد. در حماسه برعکس هیچ شقاقی وجود ندارد. او همانند هگل و شیلر، فرهنگ کلاسیک یونان را چونان کلیتی در نظر می گیرد که این شقاق هنوز در آن به وجود نیامده است. آغاز نوستالژیک نظریه رمان نیز به همین دوران اشاره می کند. دورانی که لوکاچ آنها را تمدن های منسجم می نامد «دوران هایی هستند که آسمان پرستاره نقشه تمام راه های ممکن است. دوران هایی که راه هایش با نور ستارگان روشن می شود.»(لوکاچ،۱۳۸۱؛ ۱۵)

شکل ادبی خاص این عصر، شعر حماسی است. یعنی شعر هومر و هزیود. «در این جهان تضادی بین وظیفه و واقعیت، هنر و هستی دنیوی فرد و اجتماع و سرانجام روح انسان و جهانی که روح خویشتن را در آن بازمی یابد در کار نیست.»( فین برگ، ۱۳۷۵؛۳۸۱) لوکاچ نیز چون هگل عقیده دارد رمان نیز نوعی حماسه است. اما حماسه جهان مدرن. رمان نیز به مانند سروده های حماسی، بر وحدت بنیادین قهرمان و جهان، ذات و زندگی تاکید می کند. حماسه همسنگی و قیاس پذیری انسان و جهان را نشان داده بود. «رمان با نشان دادن این امر که آدمی و جهان هر دو اسیر تباهی و کذب اند و اینکه همه معانی ذاتی و بنیادینی که آدمی برای مقابله با تباهی و انحطاط واقعیت علم می کند خود تباه و منحط اند وحدت انسان و جهان را توصیف می کند.» (فین برگ، ۳۸۴؛۱۳۷۵) جهان رمان جهان شی ء شده نظام قراردادها و عرف ها است. انسان مدرن نمی تواند خود را در آن بیان کند. ذات درون زندگی حضور ندارد. ذات همچون فرمانی اخلاقی در جان قهرمان ماوا گرفته است و قهرمان در تقابل با جامعه یی قرار گرفته است که معنای خود را از دست داده است. خود آرمان های قهرمان نیز انتزاعی و کاذب اند. «لیکن قهرمان دست کم درگیر جست وجوی کلیت پنهان زندگی است. کلیتی که در آن آدمی و جهان از هم بیگانه نیستند.» (فین برگ،۱۳۷۵؛ ۳۸۴) قهرمان در تعارض با جهان زندگی می کند و بزرگی او در همین است. اما این آرمان ها اگرچه کاذب اند، دست کم می توانند نارسایی و نابسندگی واقعیت موجود را برملا سازند. «این آرمان ها بیانگر اشتیاق نوستالژیک آدمی برای عصری اند که در آن کلیت به نحوی بی میانجی در زندگی حضور دارد.»( فین برگ،۱۳۷۵؛ ۳۸۵)
#لوکاچ در دوره مارکسیستی اش، با ستایش از فلسفه کلاسیک آلمان از لحاظ شناخت پیوند میان جامعه بورژوایی و شکل رمان، کوتاهی نمی کند. به گفته او هگل بود که دریافت جامعه سرمایه داری، وحدت ذاتی انسان و جهان را از بین می برد. در اینجا دیگر فرد نماینده کل نیست. کل بنا به عقیده هگل به شکل مناسبات قدرتی ظاهر می شود که دولت مجری آن است. انسان های جدید، هدف هایی می جویند که مغایر است با هدف های کل. به عقیده لوکاچ هرچند هگل می پذیرد «تباهی سرمایه داری برای هنر زیان آور است» اما محتوای رمان را آشتی با واقعیت می داند.(آدورنو، ۱۳۸۱؛۴۱۷) اگرچه نباید فراموش کرد که خود لوکاچ نیز در نظریه رمان بر چنین آشتی و سازشی میان قهرمان و واقعیت تاکید می کند مخصوصاً در رمان نوع