'' جراحت ''
✍️ #مسعود_ریاحی
[ابتدا عکس ضمیمه را مشاهده کنید]
پیرمرد، به واسطهی فروشِ جوجهها، اینجا نشسته؛ کودک هم به واسطهی همینِ جوجهها، سرش را برگردانده؛ و اصلا، این جوجههای رنگیاند که پیوند دهندهی پیرمرد، به این کودکاند. پیرمردی که دلش میخواهد جوجهای بفروشد، و کودکی که احتمالا دلش میخواهد جوجهای داشتهباشد، اما دستی، دستِ او را گرفته و میکشد؛ باید برود و این نگاه، نگاهِ پایانی و یا نیمِ نگاهِ او از صورتیست که فقط چشمهایش بیرون است. جوجههای رنگی، عمدتاً، جوجهخروسهایی هستند که دستگاهِ شکنجهگری بنامِ «مرغداری»، آنها را بدلیلِ جنسیتِ نرشان که نگهداریاش سخت است، یا مازاد نیاز اند و یا بیمار، درونِ رنگهای شیمیایی میاندازد و به این شکل، بهفروش میرسند، مخصوصا برایِ کودکان، و نه، کسی که قصدِ نگهداری و پرورشِ طیور دارد.
جوجهها؛ تجسدِ «زبانبستهگی»، عنصرِ پیوند دهندهی این کودک به پیرمرد اند؛ جسمهایِ مازادی که باید به نحوی از شرشان خلاص شد، تا سیستمِ مرغداری، در سوددهی باشد. بیزبانهایی که از مادر جدا میشوند، از حرارتِ خیالی و توهم دستگاهی بنامِ مادر[جوجهکشها] از حتی خانهی مصنوعیشان، خانهای که نداشتهاند، رانده میشوند. «معصومیتِ» این جوجههای رانده شده است که این دو بدنِ ضعیف و آسیبپذیر در خیابانهای #اهواز را، در هوایِی شدیداً آلوده، پیوند میدهد.
در هوایِ آلوده، کودکان و پیران و مجروحان (بیماران)بیشتر از سایرِ افراد، آزار میبینند، عکاس محمدرضا صالحی، ارتفاع دوربین را پایین آورده و به زمین، به «پایین» متمایل شده تا قصهی پایین را بگوید و نشان بدهد. جراحتِ جوجهها، جراحتِ آنها هم هست در این قاب، دو بدن، از بدنهای ضعیفِ جامعه، پیرمردی که در این سن، هنوز باید کار کند و دستفروشی و کودکی با لباسی سبز که همرنگ جوجههای سبز درون کارتون است و به نحوی پیوندی بصری دارد[گویی همان ست] ، به جهانی آلوده پرتاب شدهاست، به شهری جنگزده و مظلوم که حتی نفسکشیدن در آن مشکلست، باید ماسک بزند، بی چهره شود از همان کودکی.
هر سه، بیزبان و مجروحاند، و «جراحت»، عنصرِ وحدتبخشِ آنها، در این آلودگی زمین و زمان و هواست.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
.
.
✍️ #مسعود_ریاحی
[ابتدا عکس ضمیمه را مشاهده کنید]
پیرمرد، به واسطهی فروشِ جوجهها، اینجا نشسته؛ کودک هم به واسطهی همینِ جوجهها، سرش را برگردانده؛ و اصلا، این جوجههای رنگیاند که پیوند دهندهی پیرمرد، به این کودکاند. پیرمردی که دلش میخواهد جوجهای بفروشد، و کودکی که احتمالا دلش میخواهد جوجهای داشتهباشد، اما دستی، دستِ او را گرفته و میکشد؛ باید برود و این نگاه، نگاهِ پایانی و یا نیمِ نگاهِ او از صورتیست که فقط چشمهایش بیرون است. جوجههای رنگی، عمدتاً، جوجهخروسهایی هستند که دستگاهِ شکنجهگری بنامِ «مرغداری»، آنها را بدلیلِ جنسیتِ نرشان که نگهداریاش سخت است، یا مازاد نیاز اند و یا بیمار، درونِ رنگهای شیمیایی میاندازد و به این شکل، بهفروش میرسند، مخصوصا برایِ کودکان، و نه، کسی که قصدِ نگهداری و پرورشِ طیور دارد.
جوجهها؛ تجسدِ «زبانبستهگی»، عنصرِ پیوند دهندهی این کودک به پیرمرد اند؛ جسمهایِ مازادی که باید به نحوی از شرشان خلاص شد، تا سیستمِ مرغداری، در سوددهی باشد. بیزبانهایی که از مادر جدا میشوند، از حرارتِ خیالی و توهم دستگاهی بنامِ مادر[جوجهکشها] از حتی خانهی مصنوعیشان، خانهای که نداشتهاند، رانده میشوند. «معصومیتِ» این جوجههای رانده شده است که این دو بدنِ ضعیف و آسیبپذیر در خیابانهای #اهواز را، در هوایِی شدیداً آلوده، پیوند میدهد.
در هوایِ آلوده، کودکان و پیران و مجروحان (بیماران)بیشتر از سایرِ افراد، آزار میبینند، عکاس محمدرضا صالحی، ارتفاع دوربین را پایین آورده و به زمین، به «پایین» متمایل شده تا قصهی پایین را بگوید و نشان بدهد. جراحتِ جوجهها، جراحتِ آنها هم هست در این قاب، دو بدن، از بدنهای ضعیفِ جامعه، پیرمردی که در این سن، هنوز باید کار کند و دستفروشی و کودکی با لباسی سبز که همرنگ جوجههای سبز درون کارتون است و به نحوی پیوندی بصری دارد[گویی همان ست] ، به جهانی آلوده پرتاب شدهاست، به شهری جنگزده و مظلوم که حتی نفسکشیدن در آن مشکلست، باید ماسک بزند، بی چهره شود از همان کودکی.
هر سه، بیزبان و مجروحاند، و «جراحت»، عنصرِ وحدتبخشِ آنها، در این آلودگی زمین و زمان و هواست.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
.
.
Telegram
attach 📎