📝 نگاهي به فيلم ابد و يك روز
✍ نوشته #شهاب_تقي_پور
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
بازنمايي فردگرايانه ي واقعيت اجتماعي؛ برخوردهاي دم دستي و كليشه اي صنعت سينما با اعتياد،فقر، زنان و مهاجرين(نگاهي به فيلم "ابد و يك روز" ساخته سعيد روستايي)
ابد و يك روز را مي توان فيلمي خوش ساخت در نظر گرفت كه محصول ايده پردازي دقيق و مبتني بر جزييات در يك فيلمنامه خوب است ، اين خلاقيت قصه محور به اضافه قدرت تشخيص در انتخاب بازيگران مناسب فيلم را براي اكثريت سينمادوستان دلنشين كرده است. اما دقيقن همين تلاش زيركانه و نبوغ اميز در راستاي دلنشيني براي اكثريت از طرف ديگر و به طرق گوناگون مي تواند پاشنه ي اشيل كار باشد. بر اين اساس در اين يادداشت بر سه ويژگي اصلي فيلم كه اتفاقن واجد سويه اي قابل بحث در گفتارهاي جامعه شناختي آست تاكيد مي كنم و سعي دارم نشان دهم كه چگونه تنها سينمايي اكثريت پسند ، متوسط و غيرتوليدگر در دام چنين كليشه هاي اكثريتي گير مي افتد و صنعتي شدن غيربرابر سينماي ايران در سالهاي اخير چگونه با بازتوليد اين كليشه ها، اين ابزار نوين رهايي را به زنجيرهاي تصوير-روياي توده مردم جدا از هم فروكاهيده است:
١- فردگرايي مورد علاقه ي كارگردانان جديد؛ علاقه ي هنري ناب يا تاثيرپذيري مستقيم
پير بورديو در مطالعات جامعه شناختي منظم و علمي خود نشان داده است كه تفكر هنري در خلا و در فضايي جادويي و ماورايي ان طور كه هنرمندان مي خواهند به ظرافت هر چه تمام تر آن را فخرفروشانه نمايش دهند اتفاق نمي افتد. او به خوبي نشان مي دهد كه شكل گيري ايده ها، سلايق، دقايق و ظرايف هنري پروسه ي تمامن تاثيرپذيرفته از وجوه اجتماعي "بودن" افراد در جامعه است. اگرچه اين غيرقابل انكار است كه محصول هنري متعالي و خلاقانه به معناي اصيل كلمه مي تواند همه جانبه به واقعيت هجوم ببرد و برپاكننده ي مرزهاي جديد بياني و در پي آن طرح انداز واقعيت هاي اجتماعي نوين باشد. اما اين اختلال هاي بياني در جهان واقعيت ها كه توسط هنر متعالي و كميابِ هر عرصه رخ مي دهد نيز نه در حالتي فردگرايانه و غيرتاثيرپذير بلكه تمامن در يك تاثيرپذيرفتگي خلاقانه است كه اتفاق مي افتد. آنچه حتا نظريات جديد مدافع هنر درباره آفرينش گري ها و مرزناپذيري هنر مي گويند نه ارجاعاتي به ساحات فردي در خلا بلكه قسمي آري گويي خلاقانه به شكلي از تحولات ساختاري و جمعي است. از اين جهت هيچ تقابلي بين اين دو ادعا نيست و هنر خلاق آفرينش گر و جمع گرايي هيچ تناقضي با هم ندارند.
اما شكلي از سلطه ي علاقه مندي شيك به فردگرا بودن و تاكيد بر فردگرايي سوژه محور (كه از آن طرف با هنرمند بودن و در پي آن متفاوت بودن هم آميزي ظريفي دارد) را در روح تحليل گرايانه ي فيلم ابد و يك روز به وضوح مي بينيم. اين روح فردگرايانه مسير خود را از لابه لاي مقاومت هاي فرهنگي در برابر سركوب ساختاري علايق و ارزش هاي نسل جديد هنريِ برخاسته از نهادهاي رسمي هنري اي مانند "دانشگاه سوره" (كه زيرمجموعه نهادهاي انقلابي مثل سازمان تبليغات اسلامي است) و تلاشي وسواسانه در تمايزجويي از هنر سياسي شده و ژورناليستي يافته است. چنين تلاش هايي در جهت بيرون كشيدن تفاوت خرد خود با شباهت درشت جمع كه به شكل غريبي با مصرف گرايي افراطي اكثريت اين افراد در ظاهر و پوشش نيز همراه شده است به شكل تاريخي همزمان با بسط نابرابري اجتماعي وسيعي اي بود كه از قضا چرخه ي تودرتوي بازتوليدكننده اش ....
@shahabtaghipour
#نقد #سینما #فیلم
✅کانال جامعه شناسی
https://telegram.me/joinchat/BW29hDusPve1xfOrGDB4Eg
ادامه يادداشت را
در فایل PDF زیر بخوانید👇👇👇
✍ نوشته #شهاب_تقي_پور
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
بازنمايي فردگرايانه ي واقعيت اجتماعي؛ برخوردهاي دم دستي و كليشه اي صنعت سينما با اعتياد،فقر، زنان و مهاجرين(نگاهي به فيلم "ابد و يك روز" ساخته سعيد روستايي)
ابد و يك روز را مي توان فيلمي خوش ساخت در نظر گرفت كه محصول ايده پردازي دقيق و مبتني بر جزييات در يك فيلمنامه خوب است ، اين خلاقيت قصه محور به اضافه قدرت تشخيص در انتخاب بازيگران مناسب فيلم را براي اكثريت سينمادوستان دلنشين كرده است. اما دقيقن همين تلاش زيركانه و نبوغ اميز در راستاي دلنشيني براي اكثريت از طرف ديگر و به طرق گوناگون مي تواند پاشنه ي اشيل كار باشد. بر اين اساس در اين يادداشت بر سه ويژگي اصلي فيلم كه اتفاقن واجد سويه اي قابل بحث در گفتارهاي جامعه شناختي آست تاكيد مي كنم و سعي دارم نشان دهم كه چگونه تنها سينمايي اكثريت پسند ، متوسط و غيرتوليدگر در دام چنين كليشه هاي اكثريتي گير مي افتد و صنعتي شدن غيربرابر سينماي ايران در سالهاي اخير چگونه با بازتوليد اين كليشه ها، اين ابزار نوين رهايي را به زنجيرهاي تصوير-روياي توده مردم جدا از هم فروكاهيده است:
١- فردگرايي مورد علاقه ي كارگردانان جديد؛ علاقه ي هنري ناب يا تاثيرپذيري مستقيم
پير بورديو در مطالعات جامعه شناختي منظم و علمي خود نشان داده است كه تفكر هنري در خلا و در فضايي جادويي و ماورايي ان طور كه هنرمندان مي خواهند به ظرافت هر چه تمام تر آن را فخرفروشانه نمايش دهند اتفاق نمي افتد. او به خوبي نشان مي دهد كه شكل گيري ايده ها، سلايق، دقايق و ظرايف هنري پروسه ي تمامن تاثيرپذيرفته از وجوه اجتماعي "بودن" افراد در جامعه است. اگرچه اين غيرقابل انكار است كه محصول هنري متعالي و خلاقانه به معناي اصيل كلمه مي تواند همه جانبه به واقعيت هجوم ببرد و برپاكننده ي مرزهاي جديد بياني و در پي آن طرح انداز واقعيت هاي اجتماعي نوين باشد. اما اين اختلال هاي بياني در جهان واقعيت ها كه توسط هنر متعالي و كميابِ هر عرصه رخ مي دهد نيز نه در حالتي فردگرايانه و غيرتاثيرپذير بلكه تمامن در يك تاثيرپذيرفتگي خلاقانه است كه اتفاق مي افتد. آنچه حتا نظريات جديد مدافع هنر درباره آفرينش گري ها و مرزناپذيري هنر مي گويند نه ارجاعاتي به ساحات فردي در خلا بلكه قسمي آري گويي خلاقانه به شكلي از تحولات ساختاري و جمعي است. از اين جهت هيچ تقابلي بين اين دو ادعا نيست و هنر خلاق آفرينش گر و جمع گرايي هيچ تناقضي با هم ندارند.
اما شكلي از سلطه ي علاقه مندي شيك به فردگرا بودن و تاكيد بر فردگرايي سوژه محور (كه از آن طرف با هنرمند بودن و در پي آن متفاوت بودن هم آميزي ظريفي دارد) را در روح تحليل گرايانه ي فيلم ابد و يك روز به وضوح مي بينيم. اين روح فردگرايانه مسير خود را از لابه لاي مقاومت هاي فرهنگي در برابر سركوب ساختاري علايق و ارزش هاي نسل جديد هنريِ برخاسته از نهادهاي رسمي هنري اي مانند "دانشگاه سوره" (كه زيرمجموعه نهادهاي انقلابي مثل سازمان تبليغات اسلامي است) و تلاشي وسواسانه در تمايزجويي از هنر سياسي شده و ژورناليستي يافته است. چنين تلاش هايي در جهت بيرون كشيدن تفاوت خرد خود با شباهت درشت جمع كه به شكل غريبي با مصرف گرايي افراطي اكثريت اين افراد در ظاهر و پوشش نيز همراه شده است به شكل تاريخي همزمان با بسط نابرابري اجتماعي وسيعي اي بود كه از قضا چرخه ي تودرتوي بازتوليدكننده اش ....
@shahabtaghipour
#نقد #سینما #فیلم
✅کانال جامعه شناسی
https://telegram.me/joinchat/BW29hDusPve1xfOrGDB4Eg
ادامه يادداشت را
در فایل PDF زیر بخوانید👇👇👇
"عملي كردن امتياز طبقه اجتماعي در ارزيابي تحصيلي، راه حلي براي كم كردن تبعات نابرابري هاي اجتماعي"
#شهاب_تقي_پور
با آنكه سالهاي زيادي از شكل گرفتن و ترويج رشته جامعه شناسي در ايران گذشته اما مفهوم طبقه اجتماعي همچنان بيرون از گود و كم اثر در سيستم آموزشي ايران است. البته حتا در كشورهاي توسعه يافتر نيز هنوز طبقه بعنوان ريشه تعيين كننده مصائب و مشكلات در مسير تحصيلي فرد بشكل جدي در نظر گرفته نمي شود. در حاليكه اقليت ديني يا جنسي و يا تنوع نژادي و جغرافيايي كم كم وارد معيارهاي پذيرش دانشگاههاي برتر جهان شده و ديس ابيليتي يا كم تواني هاي بدني به تازگي مشمول توجه شده است اما طبقه همچنان مفهوم گمشده اي در اين بين است. بورس هاي تحصيلي هم به علت محدوديت مثل قطره اي كوچك بر روي آتش بزرگ نابرابري اجتماعي عمل ميكند. اكثر اين بورسهاي كم و محدود هم در نهايت تعداد اندك از طبقه كارگر جامعه توسعه يافته و يا جوانان طبقه متوسط كشورهاي درحال توسعه مثل ايران و پاكستان را به سكوي پيشرفت تحصيلي ميرسانند چرا كه افراد طبقه كارگر توان حتا مثلن نام نويسي در سايت سفارتها بخاطر پرداخت ١٠٠ دلار ندارند.
با غلبه گفتمان روان شناسي بر جامعه شناسي در دوره فردگرايي و موفقيت كارفرمايي بازار آزاد مشاور تحصيلي در جامعه امروز شبيه بازپرسي است (كه اگر خوب و حرفه اي باشد) توان حدس اختلالهاي شخصيتي مثل دوقطبي، بيش فعالي، وسواس فكري-عملي و ... را در دانش آموزان دارد. با غلبه روانشناسي به عنوان توصيه علمي يك بعدي به مشاوران مدارس و دانشگاهها مشكلاتي مثل تمركز به ريشه هاي فردي فروكاسته مي شوند. اگرچه در نظام آموزشي ايران سيستم منطقه بندي سعي در ورود به جنبه هاي اجتماعي موثر بر كيفيت تحصيلي افراد دارد ( و از خيلي از كشورها در اين زمينه بهتر است) اما اين سيستم با همه خوبي هايش بشدت ساده ، فشل و نيازمند آپديت و بهتر شدن است. قدم اول بنظرم تقويت پيوند جامعه شناسي با سيستم آموزشي كشور است. اين كار مي تواند از طريق مبادلات سازماني مثل برگزاري كنفرانسهاي علمي، نشستهاي مشترك، تعريف پروژه هاي علمي مبتني بر "مشاوره تحصيلي جامعه شناسي محور" صورت گيرد. همچنين تقويت كلاسهاي جامعه شناسي آموزش پرورش بشكل ايجاد يك رشته مستقل و يا تعريف كمكهاي مالي براي انجام پايان نامه هاي منظم در اين حوزه مي تواند كمك كننده باشد.
زندگي روزمره بهترين منبع براي يافتن سرنخ هاي اجتماعي مداخله گر در نمرات ضعيف دانش آموزان است. مشاوران تحصيلي آينده كه رويكرد جامعه شناسي را در دوران تحصيل در خود پرورانده اند ديگر با ديد تك بعدي روانشناسي به قضايا نگاه نمي كنند و راه حل را در ارجاع انحصاري به روانشناس و نهايت تزريق ريتالين نمي كاهند. آنها مي توانند به راحتي ردپاي سرمايه فرهنگي و اجتماعي پدر و مادر را در بي علاقگي فرد به تحصيل و تمايلش براي انجام تفريحات احمقانه طولاني بيابند. فهم طبقه اجتماعي دانش آموزي كه "تجديد" مياورد بايد بتواند بر نمره او تاثيرگزار باشد. سيستم نمره گزاري يكسان براي دانش آموزاني كه روز قبل از امتحان بايد كار مي كردند، يا بخاطر دعواي پدر و مادرشان سكوت نداشته اند از همان سالهاي ابتدايي بايد از نطفه خفه شود تا در مراحل ورود به دانشگاه كه عرصه مهم كسب و كار و ثروت اندوزي است تاثيرگزار نباشد. با تقويت عنصر برابري اجتماعي در ارزيابي تحصيلي اگرچه ريشه ماجرا را يعني فقر، نابرابري هاي عميقتر اجتماعي، كم شدن امكانات عمومي و ... حل نمي كنيم، اما حداقل يك تلاش استراتژيك، مبتني بر منطق دوره كوتاه مدت و قدمي مثبت در راستاي كم كردن تبعات نابرابري هاي اجتماعي در زندگي روزمره افراد و يا آنچه خوشبختي يا موفقيت مي دانيم برميداريم.
@gahbigah
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#شهاب_تقي_پور
با آنكه سالهاي زيادي از شكل گرفتن و ترويج رشته جامعه شناسي در ايران گذشته اما مفهوم طبقه اجتماعي همچنان بيرون از گود و كم اثر در سيستم آموزشي ايران است. البته حتا در كشورهاي توسعه يافتر نيز هنوز طبقه بعنوان ريشه تعيين كننده مصائب و مشكلات در مسير تحصيلي فرد بشكل جدي در نظر گرفته نمي شود. در حاليكه اقليت ديني يا جنسي و يا تنوع نژادي و جغرافيايي كم كم وارد معيارهاي پذيرش دانشگاههاي برتر جهان شده و ديس ابيليتي يا كم تواني هاي بدني به تازگي مشمول توجه شده است اما طبقه همچنان مفهوم گمشده اي در اين بين است. بورس هاي تحصيلي هم به علت محدوديت مثل قطره اي كوچك بر روي آتش بزرگ نابرابري اجتماعي عمل ميكند. اكثر اين بورسهاي كم و محدود هم در نهايت تعداد اندك از طبقه كارگر جامعه توسعه يافته و يا جوانان طبقه متوسط كشورهاي درحال توسعه مثل ايران و پاكستان را به سكوي پيشرفت تحصيلي ميرسانند چرا كه افراد طبقه كارگر توان حتا مثلن نام نويسي در سايت سفارتها بخاطر پرداخت ١٠٠ دلار ندارند.
با غلبه گفتمان روان شناسي بر جامعه شناسي در دوره فردگرايي و موفقيت كارفرمايي بازار آزاد مشاور تحصيلي در جامعه امروز شبيه بازپرسي است (كه اگر خوب و حرفه اي باشد) توان حدس اختلالهاي شخصيتي مثل دوقطبي، بيش فعالي، وسواس فكري-عملي و ... را در دانش آموزان دارد. با غلبه روانشناسي به عنوان توصيه علمي يك بعدي به مشاوران مدارس و دانشگاهها مشكلاتي مثل تمركز به ريشه هاي فردي فروكاسته مي شوند. اگرچه در نظام آموزشي ايران سيستم منطقه بندي سعي در ورود به جنبه هاي اجتماعي موثر بر كيفيت تحصيلي افراد دارد ( و از خيلي از كشورها در اين زمينه بهتر است) اما اين سيستم با همه خوبي هايش بشدت ساده ، فشل و نيازمند آپديت و بهتر شدن است. قدم اول بنظرم تقويت پيوند جامعه شناسي با سيستم آموزشي كشور است. اين كار مي تواند از طريق مبادلات سازماني مثل برگزاري كنفرانسهاي علمي، نشستهاي مشترك، تعريف پروژه هاي علمي مبتني بر "مشاوره تحصيلي جامعه شناسي محور" صورت گيرد. همچنين تقويت كلاسهاي جامعه شناسي آموزش پرورش بشكل ايجاد يك رشته مستقل و يا تعريف كمكهاي مالي براي انجام پايان نامه هاي منظم در اين حوزه مي تواند كمك كننده باشد.
زندگي روزمره بهترين منبع براي يافتن سرنخ هاي اجتماعي مداخله گر در نمرات ضعيف دانش آموزان است. مشاوران تحصيلي آينده كه رويكرد جامعه شناسي را در دوران تحصيل در خود پرورانده اند ديگر با ديد تك بعدي روانشناسي به قضايا نگاه نمي كنند و راه حل را در ارجاع انحصاري به روانشناس و نهايت تزريق ريتالين نمي كاهند. آنها مي توانند به راحتي ردپاي سرمايه فرهنگي و اجتماعي پدر و مادر را در بي علاقگي فرد به تحصيل و تمايلش براي انجام تفريحات احمقانه طولاني بيابند. فهم طبقه اجتماعي دانش آموزي كه "تجديد" مياورد بايد بتواند بر نمره او تاثيرگزار باشد. سيستم نمره گزاري يكسان براي دانش آموزاني كه روز قبل از امتحان بايد كار مي كردند، يا بخاطر دعواي پدر و مادرشان سكوت نداشته اند از همان سالهاي ابتدايي بايد از نطفه خفه شود تا در مراحل ورود به دانشگاه كه عرصه مهم كسب و كار و ثروت اندوزي است تاثيرگزار نباشد. با تقويت عنصر برابري اجتماعي در ارزيابي تحصيلي اگرچه ريشه ماجرا را يعني فقر، نابرابري هاي عميقتر اجتماعي، كم شدن امكانات عمومي و ... حل نمي كنيم، اما حداقل يك تلاش استراتژيك، مبتني بر منطق دوره كوتاه مدت و قدمي مثبت در راستاي كم كردن تبعات نابرابري هاي اجتماعي در زندگي روزمره افراد و يا آنچه خوشبختي يا موفقيت مي دانيم برميداريم.
@gahbigah
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY