حمله موشکی به بیمارستانی در غزه و کشتار غیرنظامیان به این شکل تداوم بی شرمانه جنایت های جنگیِ درگیری های اخیر است. مسئولیت این جنایت فارغ از اینکه عاملیت آن ارتش اسرائیل باشد یا خطای محاسباتی نیروهای مقاومت فلسطینی، برعهده ی هر دو طرف جنگ است. بیش از ده روز است که در مقابل چشم جهانیان در قرن بیست و یک جنایت های جنگی رخ می دهد و دولت ها و مقامات کشورها تنها و تنها طبق منافع خود موضع گیری میکنند و هریک طبق همان منافع بر آتش جنگ می افزایند. بعد از کشتار هزاران غیرنظامی فلسطینی و اسرائیلی هنوز هیچ کوشش بین المللی و جمعی در جهت آتش بس و توافقات مقدماتی طرح نشده و اکثر رسانه های جهان و دولت ها تمام قد از یک طرف دعوا (رژیم اسرائیل) حمایت می کنند. باید پرسید منطق پشت این حمایت ها چیست؟ منطق پشت این بی عدالتی و یک جانبه گرایی؟ منطق جنایت های جنگی در خاورمیانه؟....
#محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #داریوش_مهرجویی
تجربه تاریخی یک قرن گذشته و تجربه زنده سیاسی از دو شکست انقلابی مشروطه و مصدق، گواه برآنند که قوم ما برغم سن و سال زیاد و کهولتی که ریشه در قرون دارد، هنوز به سان کودکان، دوران گذار از طفولیت به نوجوانی را طی می کند و خوب می دانیم که کودک پیر، صفت پسندیده ای نیست و سراپا تناقض است....با وجود شرقی بودن تام و تمام مان، با وجود فکر و ذکری که به ساحتهای تکاملی اضداد داشتهایم، با وجود آنکه غایت جهان را در رسیدن به مبداء دانسته ایم و با شور و شری که از ذوق شاعرانه مان سرچشمه می گرفته، ورای خوب و بد، بدنبال ماواهای رفیع انسانی بوده ایم، با همه ی این ها، هیچگاه نتوانسته ایم جز در خیال به جایی برسیم. هرگاه به خود تکانی داده ایم و قصد فراگذشتن از نکبت موجود کرده ایم، بی درنگ فرو افتاده ایم و در تنگنایی بدتر گرفتار شده ایم. با وجود قرن ها تامل در باب مساله ی وحدت، هنوز از کوچکترین تجسم عملی آن در محدودترین حوزه های جمعی عاجزیم، عمل مان نه تنها با نیت دیگری که با نیت خودمان هم مطابقت نمی کند و نیت مان با عمل خود و دیگری...*
* تهران مصور - ۱۲ مرداد ۱۳۵۸
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
تجربه تاریخی یک قرن گذشته و تجربه زنده سیاسی از دو شکست انقلابی مشروطه و مصدق، گواه برآنند که قوم ما برغم سن و سال زیاد و کهولتی که ریشه در قرون دارد، هنوز به سان کودکان، دوران گذار از طفولیت به نوجوانی را طی می کند و خوب می دانیم که کودک پیر، صفت پسندیده ای نیست و سراپا تناقض است....با وجود شرقی بودن تام و تمام مان، با وجود فکر و ذکری که به ساحتهای تکاملی اضداد داشتهایم، با وجود آنکه غایت جهان را در رسیدن به مبداء دانسته ایم و با شور و شری که از ذوق شاعرانه مان سرچشمه می گرفته، ورای خوب و بد، بدنبال ماواهای رفیع انسانی بوده ایم، با همه ی این ها، هیچگاه نتوانسته ایم جز در خیال به جایی برسیم. هرگاه به خود تکانی داده ایم و قصد فراگذشتن از نکبت موجود کرده ایم، بی درنگ فرو افتاده ایم و در تنگنایی بدتر گرفتار شده ایم. با وجود قرن ها تامل در باب مساله ی وحدت، هنوز از کوچکترین تجسم عملی آن در محدودترین حوزه های جمعی عاجزیم، عمل مان نه تنها با نیت دیگری که با نیت خودمان هم مطابقت نمی کند و نیت مان با عمل خود و دیگری...*
* تهران مصور - ۱۲ مرداد ۱۳۵۸
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📌بایدن: آمریکا نباید برای حمایتش از اسرائیل عذرخواهی کند؛ چراکه این بهترین سرمایهگذاری ۳ میلیارد دلاری ماست. اگر اسرائیلی وجود نداشت، ما باید یک اسرائیل برای خودمان میساختیم تا حافظ منافع واشنگتن در خاورمیانه باشد!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃پیامدهای رشد فقرغذایی برای کشور
✍️محمدرضا یوسفی
🔹بر اساس برآوردها از سوی نهادهای رسمی، میانگین نرخ فقر در نیمه دهه 80 در کشور 15 درصد یعنی به ازاء هر شش نفر یک نفر، نیمه اول دهه 90 به 20 درصد و در سال 1400 به حدود 31 درصد یعنی به ازای هر سه ایرانی یک نفر رسید. این نشان میدهد که فقر در جامعه رشد دو برابر داشته است.
بر اساس شاخص های مرکز آمار ایران، نرخ تورم خوراکی ها به ترتیب از شهریور 1399 تا شهریور 1402، 63، 79 و 37 درصد رشد داشته و در مجموع خوراکی ها در این فاصله 145 درصد در این دو سال رشد کرده است. زیر اقلام آنها مانند شیر، پنیر و تخم مرغ که اقلام مهم خوراکی ها محسوب می شوند در این دو سال، 149 درصد، روغن و چربیها، 278 درصد, میوه و خشکبار نیز 106 درصد رشد داشته اند. یکی دیگر از اقلام مهم زندگی، نرخ اجاره است. نرخ اجاره در این دو سال، 80 درصد رشد داشته است. همچنین بهداشت و درمان 107 درصد رشد داشته اند.
اگر شهریور ۹۷ که سال شروع مجدد تحریمها بوده است را مبنای نرخ تورم خوراکی ها تاکنون باشد، این نرخ 924 درصد تاکنون رشد داشته است. این رشد بسیار آثار و تبعات مهلکی بر جامعه گذارده است. اگر به وضعیت دهک های جامعه نگاه کنیم و سهم دهکهای پایینی را در نظر بگیریم قطعا این نرخ ها برای آنان بسیار بالاتر بوده و فشار سنگین معیشت را می توان بیشتر مشاهده کرد. فشار مداوم دهه 90 که در نیمه دوم این دهه با خروج ترامپ از برجام سنگین تر شده است، جان و توان جامعه فقیر را گرفته است و پس انداز خانوارهای متوسط را نیز به صفر رسانده و آنان را به سمت فقیر شدن سوق داده است.
🔹 گرچه آمارهای یادشده به اندازه کافی گویاست اما بر اساس گزارش های جهانی در ژانویه 2023 ( دی ماه 1401)، ایران از نظر تورم خوراکی ها در رتبه پنجم دنیا قرار داشته است. از این رو می توان برداشت کرد که امنیت غذایی جامعه به وضعیت هشدار دهنده ای رسیده است. این وضعیت نگرانکننده بوده و باعث تغییر رفتار مصرفی و حتی بهداشتی خانوارها شده است. در شرایط بد اقتصادی، مردم در قدم اول، داروهای مورد نیاز نمی خرند و از برخی ملاحظات بهداشتی چشمپوشی می کنند بعد از آن نوبت به مواد غذایی می رسد. ابتدا خوراکی هایی مانند گوشت و سپس شیر و پنیر و تخم مرغ و مانند آن از سبد غذایی حذف می شوند. این امر آثار وخیمی بر سلامتی نسل آینده و در نتیجه بهره وری آنان خواهد گذارد.
🔹گرچه تاثیر فقر بر آسیب های اجتماعی و اخلاقی بارها مورد تاکید قرار گرفته است، اما از سوی دیگر گسترش فقر و افزایش شدت آن در جامعه و عمیق تر شدن شکاف درونی فقر موجب تشدید نارضایتی اجتماعی شده، بستری برای ناآرامی ها که ممکن است هر از چندی یک چیز بهانه آن شود، فراهم کند. زیرا مردم احساس خواهند کرد، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. ادامه این وضعیت حتی با فرض توان کنترل نا آرامی ها، آینده کشور را نابود خواهد کرد. زیرا نتیجه چرخه باطل فقر؛ افزایش ناهنجاریهای اجتماعی، بیانگیزگی، کاهش امید اجتماعی، تضعیف سرمایه اجتماعی بهخصوص اعتماد به حاکمیت و با توجه به عنوان دینی حکومت، کاهش بیشتر دینداری در جامعه خواهد بود.
🔹 نهادینه شدن فقر و شکل گیری ریل های غیراخلاقی به عنوان پیامدهای فقر موجب می شود که حتی با تغییر رویه نظام، نتوان از آثار و تبعات این دوران به راحتی خارج شد. یکی از آثار آن کاهش توانایی فکری درست و نداشتن قدرت تصمیم گیری گروههای زیادی از جامعه است که در رفتارهای آنان به صورت عادت در آمده است.
🔹در این شرایط رویکرد اصلاحی بلندمدت، تغییر اساسی در روابط بین الملی و تغییر رویکرد در اداره کشور، نظارت پذیری، شفافیت، اصلاح ساختار اقتصادی مبتنی بر تولید و نه دلالی است. اما در کوتاه مدت مهار تورم، کاهش مداخلات دولتی، اتخاذ سیاست های حمایتی موثر جهت کاهش سوء تغذیه و بهبود خدمات بهداشتی خواهد بود. به عبارت دیگر، سیاست های حمایتی باید هدفمند شود و درجه اصابت آنها بیشتر گردد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️محمدرضا یوسفی
🔹بر اساس برآوردها از سوی نهادهای رسمی، میانگین نرخ فقر در نیمه دهه 80 در کشور 15 درصد یعنی به ازاء هر شش نفر یک نفر، نیمه اول دهه 90 به 20 درصد و در سال 1400 به حدود 31 درصد یعنی به ازای هر سه ایرانی یک نفر رسید. این نشان میدهد که فقر در جامعه رشد دو برابر داشته است.
بر اساس شاخص های مرکز آمار ایران، نرخ تورم خوراکی ها به ترتیب از شهریور 1399 تا شهریور 1402، 63، 79 و 37 درصد رشد داشته و در مجموع خوراکی ها در این فاصله 145 درصد در این دو سال رشد کرده است. زیر اقلام آنها مانند شیر، پنیر و تخم مرغ که اقلام مهم خوراکی ها محسوب می شوند در این دو سال، 149 درصد، روغن و چربیها، 278 درصد, میوه و خشکبار نیز 106 درصد رشد داشته اند. یکی دیگر از اقلام مهم زندگی، نرخ اجاره است. نرخ اجاره در این دو سال، 80 درصد رشد داشته است. همچنین بهداشت و درمان 107 درصد رشد داشته اند.
اگر شهریور ۹۷ که سال شروع مجدد تحریمها بوده است را مبنای نرخ تورم خوراکی ها تاکنون باشد، این نرخ 924 درصد تاکنون رشد داشته است. این رشد بسیار آثار و تبعات مهلکی بر جامعه گذارده است. اگر به وضعیت دهک های جامعه نگاه کنیم و سهم دهکهای پایینی را در نظر بگیریم قطعا این نرخ ها برای آنان بسیار بالاتر بوده و فشار سنگین معیشت را می توان بیشتر مشاهده کرد. فشار مداوم دهه 90 که در نیمه دوم این دهه با خروج ترامپ از برجام سنگین تر شده است، جان و توان جامعه فقیر را گرفته است و پس انداز خانوارهای متوسط را نیز به صفر رسانده و آنان را به سمت فقیر شدن سوق داده است.
🔹 گرچه آمارهای یادشده به اندازه کافی گویاست اما بر اساس گزارش های جهانی در ژانویه 2023 ( دی ماه 1401)، ایران از نظر تورم خوراکی ها در رتبه پنجم دنیا قرار داشته است. از این رو می توان برداشت کرد که امنیت غذایی جامعه به وضعیت هشدار دهنده ای رسیده است. این وضعیت نگرانکننده بوده و باعث تغییر رفتار مصرفی و حتی بهداشتی خانوارها شده است. در شرایط بد اقتصادی، مردم در قدم اول، داروهای مورد نیاز نمی خرند و از برخی ملاحظات بهداشتی چشمپوشی می کنند بعد از آن نوبت به مواد غذایی می رسد. ابتدا خوراکی هایی مانند گوشت و سپس شیر و پنیر و تخم مرغ و مانند آن از سبد غذایی حذف می شوند. این امر آثار وخیمی بر سلامتی نسل آینده و در نتیجه بهره وری آنان خواهد گذارد.
🔹گرچه تاثیر فقر بر آسیب های اجتماعی و اخلاقی بارها مورد تاکید قرار گرفته است، اما از سوی دیگر گسترش فقر و افزایش شدت آن در جامعه و عمیق تر شدن شکاف درونی فقر موجب تشدید نارضایتی اجتماعی شده، بستری برای ناآرامی ها که ممکن است هر از چندی یک چیز بهانه آن شود، فراهم کند. زیرا مردم احساس خواهند کرد، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. ادامه این وضعیت حتی با فرض توان کنترل نا آرامی ها، آینده کشور را نابود خواهد کرد. زیرا نتیجه چرخه باطل فقر؛ افزایش ناهنجاریهای اجتماعی، بیانگیزگی، کاهش امید اجتماعی، تضعیف سرمایه اجتماعی بهخصوص اعتماد به حاکمیت و با توجه به عنوان دینی حکومت، کاهش بیشتر دینداری در جامعه خواهد بود.
🔹 نهادینه شدن فقر و شکل گیری ریل های غیراخلاقی به عنوان پیامدهای فقر موجب می شود که حتی با تغییر رویه نظام، نتوان از آثار و تبعات این دوران به راحتی خارج شد. یکی از آثار آن کاهش توانایی فکری درست و نداشتن قدرت تصمیم گیری گروههای زیادی از جامعه است که در رفتارهای آنان به صورت عادت در آمده است.
🔹در این شرایط رویکرد اصلاحی بلندمدت، تغییر اساسی در روابط بین الملی و تغییر رویکرد در اداره کشور، نظارت پذیری، شفافیت، اصلاح ساختار اقتصادی مبتنی بر تولید و نه دلالی است. اما در کوتاه مدت مهار تورم، کاهش مداخلات دولتی، اتخاذ سیاست های حمایتی موثر جهت کاهش سوء تغذیه و بهبود خدمات بهداشتی خواهد بود. به عبارت دیگر، سیاست های حمایتی باید هدفمند شود و درجه اصابت آنها بیشتر گردد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
زمینههای تقویت قدرت شاه به رغم قانون اساسی و نتایج آن
س- وقتی که به این تاریخ ۲۰ سال اخیر ایران [تا سقوط سلطنت] نگاه میکنیم و یکی از چیزهایی که مشاهده میشود این است که تدریجاً آزادی مطبوعات تقلیل پیدا کرد، قدرت قوه مقننه محدودتر شد و قوه مجریه هم قدرتش تا یک حدی منتقل شد به مقام سلطنت. یکی از به اصطلاح نقاط عطفی که بعضیها مطرح میکنند، [این است که] میگویند که واقعاً آغاز این انتقال قدرت از نخستوزیر به مقام سلطنت در زمان دکتر [منوچهر] اقبال بود. با توجه به اینکه سرکار در آنموقع در جریان بودید و ناظر بودید تا چه حدی این حرف صحیح است و تا چه حدی غلط است؟
ج- والّا آقای دکتر اقبال البته جزو کسانی بود که خیلی به مقام سلطنت اعتقاد داشت و معتقد بود که در ایران به هر حال باید سلطنت همیشه [باید] با قدرت وجود داشت باشد و الّا اداره مملکت کار مشکلی است. به همین دلیل او نسبت به مقام سلطنت تسلیم بود و [ضمن] هزاران صفات خوبی که مرحوم دکتر اقبال داشت یکی از ایرادهایی که خب به ایشان وارد بود این بود که در مقابل مقام سلطنت ضعیف است. ولی نخستوزیرانی هم که بعد از ایشان آمدند نشان دادند که در آنها هم همان [ضعف در برابر شاه] هست و [مساله] تغییری نکرده.
خب تنها میشود گفتش که آقای دکتر مصدق و آقای دکتر [علی] امینی یک مقدار این وضع را نداشتند. دکتر مصدق که خب به نحو فوقالعادهای ولی خب دکتر امینی [هم اینطور نبود]. ولی بقیه نخستوزیرانی که بعد از دکتر اقبال آمدند مثل آقای [اسدالله] علم، مثل آقای [حسنعلی] منصور، مثل آقای [جعفر] شریفامامی اینها همه در همان حد بودند.
یعنی باید قبول کرد واقعیت را که شرایط طوری بود که حقیقتاً مقام سلطنت در همه کارها دخالت میکرد. و این [نخستوزیر]ها هم اگر آن واقعیت را قبول نمیکردند ادامه کار نمیتوانستند بدهند. و از ایشان تسلیمتر [در برابر شاه] فرض کنید آقای هویدا بود آقای علم بود.
و ایراد اصلی که البته خب به ایشان وارد است مخصوصاً یک نمونه که در مجلس شورای ملی چون من طرفدار دکتر اقبال هستم این عیب او را هم باید قبول کنم بگویم که [زمانی که در مجلس] دولت [اقبال] را استیضاح کرده بودند، از ایشان پرسیدند گفتند من باید بروم از اعلیحضرت بپرسم بعد بیایم به مجلس جواب استیضاح را بدهم. چندین بار هم من این مسائل را با ایشان صحبت کردم ولی ایشان میگفتند که با اوضاع و احوال این مملکت مقام سلطنت به هر حال، از مسئولیت درست است [که طبق قانون] مبری است، ولی وضع مملکت جوری است که مردم مقام سلطنت را به عنوان حاکم قبول دارند. خیلی از مردم.
بنابراین اگر در مملکت ما همانطور که قانون اساسی ما مقرر داشته و مدون است و وجود دارد [مبری بودن شاه از مسئولیت] واقعاً اجرا میشد شاید ما به این روز نیفتاده بودیم. امروز باید حقیقت را قبول بکنیم که همین اشتباهات که همۀ ما حقیقتاً باید قبول بکنیم هرکدام به سهم خودمان مقداری اشتباهات را مرتکب شدیم که مقام سلطنت اینقدر در ایران قوی شد و بالاخره خود همین قدرت موجب سقوط رژیم شد دیگر.
شاید اگر مثلاً مطبوعات قدرت داشت، خیلی از تندرویها جلویش گرفته میشد. اگر مجلسین [شورای ملی و سنا] قدرت داشتند خیلی از تندرویها جلویش گرفته میشود. ولی نه به آن [صورت] سیستم هرجومرج که اصلاً نشود کاری بکند. چون در ایران میدانید هروقت که، مثلاً روزهای بعد از شهریور [۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه] را میبینیم وقتی مطبوعات خیلی قدرت داشتند مجلسین خیلی قدرت داشتند هیچکاری نمیشود انجام بشود.
در این فاصله زمانی [که محمدرضا شاه قدرت را در دست گرفت] کارهای مثبت در ایران خیلی انجام شد. حالا ببینیم که این کارهای مثبتی که در ایران انجام شد این بیشتر به صلاح مملکت است یا اینکه میشد به شکلی آن آزادیها را حفظ کرد به شرط اینکه یک کار مثبت انجام داد. این یک خرده به نظر من قابل بحث است و این ایراد به نظر من [وارد] است.
بخشی از مصاحبه مصطفی الموتی (۱۳۰۶ - ) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم
تاریخ مصاحبه: ۱۹ اسفند ۱۳۶۱
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
س- وقتی که به این تاریخ ۲۰ سال اخیر ایران [تا سقوط سلطنت] نگاه میکنیم و یکی از چیزهایی که مشاهده میشود این است که تدریجاً آزادی مطبوعات تقلیل پیدا کرد، قدرت قوه مقننه محدودتر شد و قوه مجریه هم قدرتش تا یک حدی منتقل شد به مقام سلطنت. یکی از به اصطلاح نقاط عطفی که بعضیها مطرح میکنند، [این است که] میگویند که واقعاً آغاز این انتقال قدرت از نخستوزیر به مقام سلطنت در زمان دکتر [منوچهر] اقبال بود. با توجه به اینکه سرکار در آنموقع در جریان بودید و ناظر بودید تا چه حدی این حرف صحیح است و تا چه حدی غلط است؟
ج- والّا آقای دکتر اقبال البته جزو کسانی بود که خیلی به مقام سلطنت اعتقاد داشت و معتقد بود که در ایران به هر حال باید سلطنت همیشه [باید] با قدرت وجود داشت باشد و الّا اداره مملکت کار مشکلی است. به همین دلیل او نسبت به مقام سلطنت تسلیم بود و [ضمن] هزاران صفات خوبی که مرحوم دکتر اقبال داشت یکی از ایرادهایی که خب به ایشان وارد بود این بود که در مقابل مقام سلطنت ضعیف است. ولی نخستوزیرانی هم که بعد از ایشان آمدند نشان دادند که در آنها هم همان [ضعف در برابر شاه] هست و [مساله] تغییری نکرده.
خب تنها میشود گفتش که آقای دکتر مصدق و آقای دکتر [علی] امینی یک مقدار این وضع را نداشتند. دکتر مصدق که خب به نحو فوقالعادهای ولی خب دکتر امینی [هم اینطور نبود]. ولی بقیه نخستوزیرانی که بعد از دکتر اقبال آمدند مثل آقای [اسدالله] علم، مثل آقای [حسنعلی] منصور، مثل آقای [جعفر] شریفامامی اینها همه در همان حد بودند.
یعنی باید قبول کرد واقعیت را که شرایط طوری بود که حقیقتاً مقام سلطنت در همه کارها دخالت میکرد. و این [نخستوزیر]ها هم اگر آن واقعیت را قبول نمیکردند ادامه کار نمیتوانستند بدهند. و از ایشان تسلیمتر [در برابر شاه] فرض کنید آقای هویدا بود آقای علم بود.
و ایراد اصلی که البته خب به ایشان وارد است مخصوصاً یک نمونه که در مجلس شورای ملی چون من طرفدار دکتر اقبال هستم این عیب او را هم باید قبول کنم بگویم که [زمانی که در مجلس] دولت [اقبال] را استیضاح کرده بودند، از ایشان پرسیدند گفتند من باید بروم از اعلیحضرت بپرسم بعد بیایم به مجلس جواب استیضاح را بدهم. چندین بار هم من این مسائل را با ایشان صحبت کردم ولی ایشان میگفتند که با اوضاع و احوال این مملکت مقام سلطنت به هر حال، از مسئولیت درست است [که طبق قانون] مبری است، ولی وضع مملکت جوری است که مردم مقام سلطنت را به عنوان حاکم قبول دارند. خیلی از مردم.
بنابراین اگر در مملکت ما همانطور که قانون اساسی ما مقرر داشته و مدون است و وجود دارد [مبری بودن شاه از مسئولیت] واقعاً اجرا میشد شاید ما به این روز نیفتاده بودیم. امروز باید حقیقت را قبول بکنیم که همین اشتباهات که همۀ ما حقیقتاً باید قبول بکنیم هرکدام به سهم خودمان مقداری اشتباهات را مرتکب شدیم که مقام سلطنت اینقدر در ایران قوی شد و بالاخره خود همین قدرت موجب سقوط رژیم شد دیگر.
شاید اگر مثلاً مطبوعات قدرت داشت، خیلی از تندرویها جلویش گرفته میشد. اگر مجلسین [شورای ملی و سنا] قدرت داشتند خیلی از تندرویها جلویش گرفته میشود. ولی نه به آن [صورت] سیستم هرجومرج که اصلاً نشود کاری بکند. چون در ایران میدانید هروقت که، مثلاً روزهای بعد از شهریور [۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه] را میبینیم وقتی مطبوعات خیلی قدرت داشتند مجلسین خیلی قدرت داشتند هیچکاری نمیشود انجام بشود.
در این فاصله زمانی [که محمدرضا شاه قدرت را در دست گرفت] کارهای مثبت در ایران خیلی انجام شد. حالا ببینیم که این کارهای مثبتی که در ایران انجام شد این بیشتر به صلاح مملکت است یا اینکه میشد به شکلی آن آزادیها را حفظ کرد به شرط اینکه یک کار مثبت انجام داد. این یک خرده به نظر من قابل بحث است و این ایراد به نظر من [وارد] است.
بخشی از مصاحبه مصطفی الموتی (۱۳۰۶ - ) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم
تاریخ مصاحبه: ۱۹ اسفند ۱۳۶۱
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
نظام توتالیتری در اوج تکاملش از این جهت چشمگیر است که شمارِ نوکرانِ حلقه به گوشش در سرتاسر جامعه بسیار زیاد است، اما این نوکران از این جهت با آن حامیان اولیه تفاوت دارند که حمایتشان از رژیم دلایل دیگری دارد؛ آنچه آنان را به حرکت درمیآورد دیگر شور و شوق نیست بلکه ترس است...
ایوان کلیما
روح پراگ
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ایوان کلیما
روح پراگ
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃در مذمت "روزمرگی"
✍ #ساسان_گلیجانی
کامو در مقالهی افسانهی سیزیف تاکید میکند که در پوچ بودن زندگی تردید چندانی ندارد و فقط این میلِ بیانتهای آدمی به دانستن، جاودانگی و غالبا مهارتش در کنار آمدن با مفهوم پوچِ زندگی، به مثابهی یک شکنجه است که به او توانایی تکرارِ تجربهی شکنجه را میدهد. از نظر کامو سیزیف از همهی آنچه که ورای تجربهی مستقیمش قرار دارد چشم پوشی میکند و به دنبالِ علت و فایدهٔ عمیقتری هم نمیگردد؛ از شکنجهی خود آگاه است، آنرا زندگی میکند، پس باز هم بر خدایان پیروز است.
البته میتوان با عینکِ استفان لاکنر به قضیه نگاه کرد، آنطور که در داستان کوتاهش به آن میپردازد. بیایید فرض کنیم خدایان فراموش کردند که تختهسنگِ زمخت و ناصاف که قرار بود شکنجهی دائمی سیزیف باشد، پس از هزاران سال درغلتیدن در دامنهی کوه، سرانجام به سنگریزهای کوچک و قابل حمل تبدیل شده و سیزیف، آنرا کنار تلفن همراه، داروهای مسکن و کارتهای اعتباریاش در کیفی میگذارد و هر روز با خود حمل میکند. صبحها از خانه بیرون میزند، سوار مترو و اتوبوس میشود، شاید هم رانندگی میکند. به مقصد میرسد، سوار آسانسور میشود و به محل کارش میرود تا بخشی از مجازاتش را زندگی کند و بخشی دیگر را هم در راه بازگشت به خانه؛ تا زمانی که بخوابد. حالا که خبری از تختهسنگِ بزرگ نیست، اگر سیزیف هم مثل خدایان دچار نسیان شود و دیگر میلی به دانستن، حتی در حدِ آگاهی از شکنجهی روزمرهاش در او نباشد، مطابق با نظر کامو باید به زندگی خاتمه دهد؛ مگر اینکه رازی از خدایان میداند که هنوز آنرا فاش نکرده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ #ساسان_گلیجانی
کامو در مقالهی افسانهی سیزیف تاکید میکند که در پوچ بودن زندگی تردید چندانی ندارد و فقط این میلِ بیانتهای آدمی به دانستن، جاودانگی و غالبا مهارتش در کنار آمدن با مفهوم پوچِ زندگی، به مثابهی یک شکنجه است که به او توانایی تکرارِ تجربهی شکنجه را میدهد. از نظر کامو سیزیف از همهی آنچه که ورای تجربهی مستقیمش قرار دارد چشم پوشی میکند و به دنبالِ علت و فایدهٔ عمیقتری هم نمیگردد؛ از شکنجهی خود آگاه است، آنرا زندگی میکند، پس باز هم بر خدایان پیروز است.
البته میتوان با عینکِ استفان لاکنر به قضیه نگاه کرد، آنطور که در داستان کوتاهش به آن میپردازد. بیایید فرض کنیم خدایان فراموش کردند که تختهسنگِ زمخت و ناصاف که قرار بود شکنجهی دائمی سیزیف باشد، پس از هزاران سال درغلتیدن در دامنهی کوه، سرانجام به سنگریزهای کوچک و قابل حمل تبدیل شده و سیزیف، آنرا کنار تلفن همراه، داروهای مسکن و کارتهای اعتباریاش در کیفی میگذارد و هر روز با خود حمل میکند. صبحها از خانه بیرون میزند، سوار مترو و اتوبوس میشود، شاید هم رانندگی میکند. به مقصد میرسد، سوار آسانسور میشود و به محل کارش میرود تا بخشی از مجازاتش را زندگی کند و بخشی دیگر را هم در راه بازگشت به خانه؛ تا زمانی که بخوابد. حالا که خبری از تختهسنگِ بزرگ نیست، اگر سیزیف هم مثل خدایان دچار نسیان شود و دیگر میلی به دانستن، حتی در حدِ آگاهی از شکنجهی روزمرهاش در او نباشد، مطابق با نظر کامو باید به زندگی خاتمه دهد؛ مگر اینکه رازی از خدایان میداند که هنوز آنرا فاش نکرده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
«هیچ انقلابی یکشبه و با هوس زودگذر آغاز نمیشود. نارضایتی تعداد زیادی از مردم علیه دولت بر روی هم انباشته میشود، و جنگلی بسیار خشک را تشکیل میدهد که چشمبهراه جرقهای برای شعلهور شدن آتش است. باید تصدیق کنم که هر شورشی علیه دولت مستبد و خودکامه، اگر مسئلهی غیرمنتظرهای روی ندهد، فینفسه حرکتی لیبرتارین و آزادیخواهانه است. این مورد حتی دربارهی انقلابی که شکست میخورد نیز صادق است... زیرا برای مردم زمین آموزش و سنت انقلابی فراهم میآورد که میتواند بعداً به انقلابی گستردهتر و واضحتر براساس انگیزههای لیبرتارین تبدیل شود.»
مورای روتبارد، اندیشهی آزادی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
مورای روتبارد، اندیشهی آزادی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃«به تمامی بِزی و به هنگام بمیر»!!
✍️محمدباقر تاج الدین
عنوان نوشتۀ حاضر یکی از جملات کوتاه و مشهور و البته پر مغز "فریدریش نیچه" فیلسوف نامدار آلمانی است که در کتاب "چنین گفت زرتشت" آمده است. نیچه معتقد بود که هستی تان را به تمامی زندگی کنید و بعد از آن بمیرید. هیچ زندگیِ نازیسته ای پشت سر باقی نگذارید. واقعیت تلخ و دردناک این است که بسیاری از انسان ها "زیستِ تامّ" ندارند و در نتیجه به تمامی زندگی نمی کنند. "زیست تامّ" بنا به تعریف عبارتند از: «آن نوع زیستنی است که انسان در گام نخست نسبت خود را با جهان، جامعه، تاریخ و دیگران به خوبی تعریف و روشن ساخته و در گام دوم بنابر باورهای به نسبت منطقی و عقلانی از یک سو و بنابر شهود وجدانی خویش از تمامی مواهب و فرصت های مادی و معنوی این جهانی بهره و لذّت ببرد و هر آن چه را که درست تشخیص می دهد انجام دهد تا به یک زندگی ارزشمند، خوش و خوب دست یابد».
به نظر می رسد که بتوان دو دلیل اصلی و البته برخی دلایل فرعی را برای زیست ناتمام انسان ها بر شمرد. دلیل نخست را باید در درون انسان جست و جو نمود و دلیل دوم را در بیرونِ او و در شرایط و زمینۀ فرهنگی و اجتماعی ای که زیست می کند چرا که انسان بیرون از جامعه و به تنهایی امکان زیستن ندارد. به دیگر سخن دو دلیل روان شناختی و جامعه شناختی در این زمینه قابل بررسی و مطالعه است که هر کدام در جای خود بخشی از این وضع اسف بار را تبیین می کنند. البته دلایل فلسفی نیز در جای خود برای تبیین مسألۀ حاضر قابل تأمّل و ارائه است.
در رابطه با دلیل نخست سخن بر سرِ این است که انسان ها عموماً از ظرفیت ها و توانمندی های انسانی ای که در اختیار دارند مانند عقلانیت، دانش، اراده، عواطف، احساسات و هیجانات خویش بهره های لازم را نمی برند تا هم بتوانند نسبت خود را با جهان، جامعه، تاریخ و دیگران به خوبی دریابند و هم بنابر شهود وجدانی خویش هر آن چه را که درست و دقیق تشخیص می دهند انجام دهند و در نهایت به یک زندگی ارزشمند، خوش و خوب دست یابند. به دیگر سخن عموم انسان ها مسئولیّتِ انسانی خویش را به درستی به جای نمی آورند و حقِّ زندگی را به خوبی ادا نمی کنند. این دسته از انسان ها اغلب زندگی خویش را فدای اموری بیهوده می سازند و شوربختانه این که گمان می برند در حال زندگی کردن هستند و خبر ندارند که چنین روند و رویّه ای که در پیش گرفته اند زندگی به معنای واقعی نیست و بلکه بالعکس تلف کردن و نابود کردن زندگی به دست خودشان است. تو گویی که کسر قابل توجهی از انسان ها از داشتن یک "زندگی تامّ" و همه جانبه دوری می کنند و آن چنان خود را غرق در امور بیهوده می سازند که زندگی نازیسته ای را تجربه می کنند!!!
اما در رابطه با دلیل دوم که بیش تر جنبۀ جامعه شناختی دارد بحث بر سر این است که در هر جامعه ای نهادهای اجتماعی گوناگونی وجود دارند و فعالیت می کنند که اگر دچار ناکارآمدی و کژکارکردی شده باشند بدون تردید زیست انسان ها را دچار تباهی و تیره بختی خواهند کرد. روشن است که هرچقدر این نهادهای اجتماعی از کارآمدی مثبت و سازنده ای برخوردار باشند شهروندان نیز از کیفیت، نشاط، آرامش و رفاه مطلوبی بهره خواهند برد. بیان این نکتۀ مهم ضرورت دارد که هم شهروندان به مثابه کنش گران خلّاق و با اراده در برپا ساختن نهادهای اجتماعی کارآمد نقش بسزایی ایفا می کنند و هم در مقابل نهادهای مورد نظر بر کنش گران اجتماعی تأثیراتی برجای می گذارد و این رابطه به طور کاملا دوجانبه و دارای تأثیرات متقابل است.
اگرچه بنابر دیدگاه نیچه و به طور کلی فیلسوفان قارّه ای(تفسیری-وجودی) و همچنین روان شناسان وجودی(اگزیستانسیل) بیش از نهادهای اجتماعی این انسان ها هستند که با قدرت تفسیرگری، عقلانیت، اراده، خلّاقیت و سایر ویژگی های انسانی مسئول اصلی سرنوشت خویش بوده و می بایست اقدام به انتخاب زندگی بهینۀ خویش نمایند و همان گونه که اشاره شد "زیست تامّ" را تجربه کنند و از این طریق "مرگِ بهنگام" خویش را نیز رقم بزنند. بنابر این دیدگاه، نهادهای اجتماعی نیز به دست همین انسان های با اراده، خلّاق، عقلانی و تفسیرگر ساخته و پرداخته می شوند و اگر نهادهای اجتماعی دچار ناکارآمدی شده اند کوتاهی و کم کاری انسا های آن جامعه است که چنین وضع اسف باری را رقم زده است!!!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️محمدباقر تاج الدین
عنوان نوشتۀ حاضر یکی از جملات کوتاه و مشهور و البته پر مغز "فریدریش نیچه" فیلسوف نامدار آلمانی است که در کتاب "چنین گفت زرتشت" آمده است. نیچه معتقد بود که هستی تان را به تمامی زندگی کنید و بعد از آن بمیرید. هیچ زندگیِ نازیسته ای پشت سر باقی نگذارید. واقعیت تلخ و دردناک این است که بسیاری از انسان ها "زیستِ تامّ" ندارند و در نتیجه به تمامی زندگی نمی کنند. "زیست تامّ" بنا به تعریف عبارتند از: «آن نوع زیستنی است که انسان در گام نخست نسبت خود را با جهان، جامعه، تاریخ و دیگران به خوبی تعریف و روشن ساخته و در گام دوم بنابر باورهای به نسبت منطقی و عقلانی از یک سو و بنابر شهود وجدانی خویش از تمامی مواهب و فرصت های مادی و معنوی این جهانی بهره و لذّت ببرد و هر آن چه را که درست تشخیص می دهد انجام دهد تا به یک زندگی ارزشمند، خوش و خوب دست یابد».
به نظر می رسد که بتوان دو دلیل اصلی و البته برخی دلایل فرعی را برای زیست ناتمام انسان ها بر شمرد. دلیل نخست را باید در درون انسان جست و جو نمود و دلیل دوم را در بیرونِ او و در شرایط و زمینۀ فرهنگی و اجتماعی ای که زیست می کند چرا که انسان بیرون از جامعه و به تنهایی امکان زیستن ندارد. به دیگر سخن دو دلیل روان شناختی و جامعه شناختی در این زمینه قابل بررسی و مطالعه است که هر کدام در جای خود بخشی از این وضع اسف بار را تبیین می کنند. البته دلایل فلسفی نیز در جای خود برای تبیین مسألۀ حاضر قابل تأمّل و ارائه است.
در رابطه با دلیل نخست سخن بر سرِ این است که انسان ها عموماً از ظرفیت ها و توانمندی های انسانی ای که در اختیار دارند مانند عقلانیت، دانش، اراده، عواطف، احساسات و هیجانات خویش بهره های لازم را نمی برند تا هم بتوانند نسبت خود را با جهان، جامعه، تاریخ و دیگران به خوبی دریابند و هم بنابر شهود وجدانی خویش هر آن چه را که درست و دقیق تشخیص می دهند انجام دهند و در نهایت به یک زندگی ارزشمند، خوش و خوب دست یابند. به دیگر سخن عموم انسان ها مسئولیّتِ انسانی خویش را به درستی به جای نمی آورند و حقِّ زندگی را به خوبی ادا نمی کنند. این دسته از انسان ها اغلب زندگی خویش را فدای اموری بیهوده می سازند و شوربختانه این که گمان می برند در حال زندگی کردن هستند و خبر ندارند که چنین روند و رویّه ای که در پیش گرفته اند زندگی به معنای واقعی نیست و بلکه بالعکس تلف کردن و نابود کردن زندگی به دست خودشان است. تو گویی که کسر قابل توجهی از انسان ها از داشتن یک "زندگی تامّ" و همه جانبه دوری می کنند و آن چنان خود را غرق در امور بیهوده می سازند که زندگی نازیسته ای را تجربه می کنند!!!
اما در رابطه با دلیل دوم که بیش تر جنبۀ جامعه شناختی دارد بحث بر سر این است که در هر جامعه ای نهادهای اجتماعی گوناگونی وجود دارند و فعالیت می کنند که اگر دچار ناکارآمدی و کژکارکردی شده باشند بدون تردید زیست انسان ها را دچار تباهی و تیره بختی خواهند کرد. روشن است که هرچقدر این نهادهای اجتماعی از کارآمدی مثبت و سازنده ای برخوردار باشند شهروندان نیز از کیفیت، نشاط، آرامش و رفاه مطلوبی بهره خواهند برد. بیان این نکتۀ مهم ضرورت دارد که هم شهروندان به مثابه کنش گران خلّاق و با اراده در برپا ساختن نهادهای اجتماعی کارآمد نقش بسزایی ایفا می کنند و هم در مقابل نهادهای مورد نظر بر کنش گران اجتماعی تأثیراتی برجای می گذارد و این رابطه به طور کاملا دوجانبه و دارای تأثیرات متقابل است.
اگرچه بنابر دیدگاه نیچه و به طور کلی فیلسوفان قارّه ای(تفسیری-وجودی) و همچنین روان شناسان وجودی(اگزیستانسیل) بیش از نهادهای اجتماعی این انسان ها هستند که با قدرت تفسیرگری، عقلانیت، اراده، خلّاقیت و سایر ویژگی های انسانی مسئول اصلی سرنوشت خویش بوده و می بایست اقدام به انتخاب زندگی بهینۀ خویش نمایند و همان گونه که اشاره شد "زیست تامّ" را تجربه کنند و از این طریق "مرگِ بهنگام" خویش را نیز رقم بزنند. بنابر این دیدگاه، نهادهای اجتماعی نیز به دست همین انسان های با اراده، خلّاق، عقلانی و تفسیرگر ساخته و پرداخته می شوند و اگر نهادهای اجتماعی دچار ناکارآمدی شده اند کوتاهی و کم کاری انسا های آن جامعه است که چنین وضع اسف باری را رقم زده است!!!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
جریانهای پنهان خانوادگی
نوشتهی افسانه نجمآبادی
ترجمهی محمد سروی زرگر
نشر بیدگل
افسانه خانم نجمآبادی (۱۳۲۵) نظریهپرداز و تاریخنگار ایرانی- آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد در رشتهی مطالعات زنان است.
معرفی کتاب:
افسانه نجمآبادی، مدت کوتاهی پس از درگذشت پدرش، درمییابد که او در خفا برای بار دوم تشکیل خانواده داده و خودش هم خواهری دارد که از وجودش بیخبر بوده است. این اتفاق تبدیل به ایدۀ اصلی کتاب حاضر شده است.
او در جریانهای پنهان خانوادگی، از رهگذر روایت بیپردهی ماجرای خانوادهاش، از پیچیدگیهای چندهمسری میگوید تا بدین طریق به بررسی دگرگونیهای عمیق و بنیادین در مضامینی مانند عشق، ازدواج و زندگی خانوادگی در ایران اواسط قرن بیستم بپردازد.
نجمآبادی با بررسی رمانهای عاشقانه، روزنامهها، نمایشنامهها و سایر آثار ادبی و همچنین تاریخنگاری اشیایی مانند لباس عروسی، نامههای عاشقانه و عکسهای خانوادگی و همچنین دگرگونی معماری شهر تهران نشان میدهد که چگونه «تشکیل خانواده با محوریت زنوشوهر» بدل به انگارهی ازدواج ایدئال میشود.
در نتیجه خانوادههای زَناشوهری جای خانوادههای چندنسلی پیشین را میگیرد و طی یک نسل چندهمسری، که رویهای است علنی و مقبول، بدل به تابو میشود و همین است که مردانی همچون پدرش را وامیدارد ازدواج دومشان را از دیگران مخفی نگه دارند.
افسانه نجمآبادی:
«سوای تبوتاب کارآگاهبازی دربارۀ خانوادۀ خودم، درگیر این شدم تا به درکی از این الگوی کلانِ دگرگونی در رویههای خانوادگی برسم. هدف از نوشتن این کتاب توجه به زمینۀ تاریخیِ دگرگونیهای ایدههای برسازندۀ یک خانواده است؛ اینکه چگونه این دگرگونیها اتفاق میافتند و چگونه رویههای مربوط به زندگی خانوادگی پذیرفته یا رد شدند. محدودۀ جغرافیایی و زمانی این مطالعه تهران و طبقۀ متوسط نوظهور آن در دهههای میانی قرن بیستم است.»
لینک سفارش کتاب
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
نوشتهی افسانه نجمآبادی
ترجمهی محمد سروی زرگر
نشر بیدگل
افسانه خانم نجمآبادی (۱۳۲۵) نظریهپرداز و تاریخنگار ایرانی- آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد در رشتهی مطالعات زنان است.
معرفی کتاب:
افسانه نجمآبادی، مدت کوتاهی پس از درگذشت پدرش، درمییابد که او در خفا برای بار دوم تشکیل خانواده داده و خودش هم خواهری دارد که از وجودش بیخبر بوده است. این اتفاق تبدیل به ایدۀ اصلی کتاب حاضر شده است.
او در جریانهای پنهان خانوادگی، از رهگذر روایت بیپردهی ماجرای خانوادهاش، از پیچیدگیهای چندهمسری میگوید تا بدین طریق به بررسی دگرگونیهای عمیق و بنیادین در مضامینی مانند عشق، ازدواج و زندگی خانوادگی در ایران اواسط قرن بیستم بپردازد.
نجمآبادی با بررسی رمانهای عاشقانه، روزنامهها، نمایشنامهها و سایر آثار ادبی و همچنین تاریخنگاری اشیایی مانند لباس عروسی، نامههای عاشقانه و عکسهای خانوادگی و همچنین دگرگونی معماری شهر تهران نشان میدهد که چگونه «تشکیل خانواده با محوریت زنوشوهر» بدل به انگارهی ازدواج ایدئال میشود.
در نتیجه خانوادههای زَناشوهری جای خانوادههای چندنسلی پیشین را میگیرد و طی یک نسل چندهمسری، که رویهای است علنی و مقبول، بدل به تابو میشود و همین است که مردانی همچون پدرش را وامیدارد ازدواج دومشان را از دیگران مخفی نگه دارند.
افسانه نجمآبادی:
«سوای تبوتاب کارآگاهبازی دربارۀ خانوادۀ خودم، درگیر این شدم تا به درکی از این الگوی کلانِ دگرگونی در رویههای خانوادگی برسم. هدف از نوشتن این کتاب توجه به زمینۀ تاریخیِ دگرگونیهای ایدههای برسازندۀ یک خانواده است؛ اینکه چگونه این دگرگونیها اتفاق میافتند و چگونه رویههای مربوط به زندگی خانوادگی پذیرفته یا رد شدند. محدودۀ جغرافیایی و زمانی این مطالعه تهران و طبقۀ متوسط نوظهور آن در دهههای میانی قرن بیستم است.»
لینک سفارش کتاب
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔸این جدول بزرگترین و سودآورترین شرکتهای موجود در جهان را به ترتیب نشان میدهد. شرکت نفتی آرامکو عربستان با اختلاف نسبت به اپل و میکروسافت در صدر ایستاده است. آرامکو چند سالی است که ارزشمندترین دارایی موجود در جهان به شمار رفته و سود خالص سال گذشته آن به صد و شصت میلیارد دلار میرسد.
🛢شرکت آرامکو در حقیقت همان شرکت آمریکایی است که سالها انحصار استخراج و فروش نفت عربستان را در انحصار خود داشت و معادل همان شرکت نفت ایران و انگلیس است که مصدق و فاطمی آن را مصادره و منحل کردند بدون آنکه کوچکترین امکان و توانی برای راهاندازی مجدد و بهرهمندی از آن داشتهباشند.
▪️سعودیها راه مصدق، قذافی و عبدالکریم قاسم را نرفتند و بر سر نفت جنبش تودهای غرب ستیز به راه نینداختند. آنها به جای سرگردنه بازیهای خانمان براندازی نظیر ملی کردن و مصادره، راهبرد سودمند و حساب شدهای در پیش گرفتند و به تدریج و در چند مرحله با خریدن سهام آرامکو در اواسط دهه هشتاد میلادی به طور کامل صاحب آن شدند. این راهبرد تدریجی و براساس تغییر شرایط و موازنه قوا و افزایش قدرت چانهزنی آنها در طول زمان بود.
➰در این راهبرد سعودیها به شدت مراقب بودند تا جریان انتقال دانش فنی، سرمایهگذاری و بازاریابی از سمت طرف آمریکایی قطع نشده و پرسنل فنی زبده آمریکایی از آرامکو خارج نشوند. آنها با شتابزدگی و توهم مرغ تخم طلا را سر نبریدند. اگر امروز آرامکو به چنین سرمایه عظیمی تبدیل شده که جایگاه سیاسی و قدرت چانهزنی عربستان در جهان را شکلی حیرتانگیز ارتقا داده، به سبب همان ملاحظات بودهاست.
شرط موفقیت راهبرد سعودیها، یک سیاست خارجی میانهرو، متواضع و صلحجویانه و حفظ رابطه ممتاز و استراتژیک با ایالاتمتحده و بلوک غرب بود. سعودیها از این طریق امنیت کشور کم جمعیت، ثروتمند و از لحاظ جغرافیایی آسیبپذیر خود را هم به خوبی تامین نموده و برخلاف ایران، عراق، مصر و لیبی درگیر جنگهای خانمانبرانداز نشدند.
🔘سعودیها به دنبال سودهای هنگفت کوتاه مدتی نبودند که در پی خود، بی ثباتی و به هم خوردن تعادل امنیتی منطقه و اقتصاد ملی را به دنبال داشته باشد. برای تحقق راهبرد افزایش قدرت ملی تدریجی و مطمئن، آنها ابایی نداشتند تا برای سالها نقش میانجی برای متعادل کردن و گاه کاهش قیمت نفت به سود طرفهای غربی را بازی کنند. حتی زمانی که ریگان در دهه هشتاد میلادی به آنها گفت که برای شکست نهایی شوروی، نیاز به کاهش قیمت نفت دارد، سعودیها با درنظر گرفتن مزایای بلند مدت و پایدار به جای منافع کوتاه مدت، با ریگان همراهی کرده و نقش قابل توجهی در فروپاشی شوروی و بلوک کمونیسم ایفا کردند.
⚜️ امروز که توهمات مصیبتبار دوران جنگ سرد کنار رفتهاند، همین جدولی که اینجا میبینید، به خوبی ثابت میکند که مسیر واقعی دستیابی به خوشبختی و قدرت ملی کدام بودهاست. فقط کافی است بپرسیم امروز آرامکو کجاست و میراث قذافی، مصدق، عبدالناصر، عبدالکریم قاسم و پنجاه و هفتیهای ایران کدام بودهاست؟
✍️ #توس_طهماسبی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🛢شرکت آرامکو در حقیقت همان شرکت آمریکایی است که سالها انحصار استخراج و فروش نفت عربستان را در انحصار خود داشت و معادل همان شرکت نفت ایران و انگلیس است که مصدق و فاطمی آن را مصادره و منحل کردند بدون آنکه کوچکترین امکان و توانی برای راهاندازی مجدد و بهرهمندی از آن داشتهباشند.
▪️سعودیها راه مصدق، قذافی و عبدالکریم قاسم را نرفتند و بر سر نفت جنبش تودهای غرب ستیز به راه نینداختند. آنها به جای سرگردنه بازیهای خانمان براندازی نظیر ملی کردن و مصادره، راهبرد سودمند و حساب شدهای در پیش گرفتند و به تدریج و در چند مرحله با خریدن سهام آرامکو در اواسط دهه هشتاد میلادی به طور کامل صاحب آن شدند. این راهبرد تدریجی و براساس تغییر شرایط و موازنه قوا و افزایش قدرت چانهزنی آنها در طول زمان بود.
➰در این راهبرد سعودیها به شدت مراقب بودند تا جریان انتقال دانش فنی، سرمایهگذاری و بازاریابی از سمت طرف آمریکایی قطع نشده و پرسنل فنی زبده آمریکایی از آرامکو خارج نشوند. آنها با شتابزدگی و توهم مرغ تخم طلا را سر نبریدند. اگر امروز آرامکو به چنین سرمایه عظیمی تبدیل شده که جایگاه سیاسی و قدرت چانهزنی عربستان در جهان را شکلی حیرتانگیز ارتقا داده، به سبب همان ملاحظات بودهاست.
شرط موفقیت راهبرد سعودیها، یک سیاست خارجی میانهرو، متواضع و صلحجویانه و حفظ رابطه ممتاز و استراتژیک با ایالاتمتحده و بلوک غرب بود. سعودیها از این طریق امنیت کشور کم جمعیت، ثروتمند و از لحاظ جغرافیایی آسیبپذیر خود را هم به خوبی تامین نموده و برخلاف ایران، عراق، مصر و لیبی درگیر جنگهای خانمانبرانداز نشدند.
🔘سعودیها به دنبال سودهای هنگفت کوتاه مدتی نبودند که در پی خود، بی ثباتی و به هم خوردن تعادل امنیتی منطقه و اقتصاد ملی را به دنبال داشته باشد. برای تحقق راهبرد افزایش قدرت ملی تدریجی و مطمئن، آنها ابایی نداشتند تا برای سالها نقش میانجی برای متعادل کردن و گاه کاهش قیمت نفت به سود طرفهای غربی را بازی کنند. حتی زمانی که ریگان در دهه هشتاد میلادی به آنها گفت که برای شکست نهایی شوروی، نیاز به کاهش قیمت نفت دارد، سعودیها با درنظر گرفتن مزایای بلند مدت و پایدار به جای منافع کوتاه مدت، با ریگان همراهی کرده و نقش قابل توجهی در فروپاشی شوروی و بلوک کمونیسم ایفا کردند.
⚜️ امروز که توهمات مصیبتبار دوران جنگ سرد کنار رفتهاند، همین جدولی که اینجا میبینید، به خوبی ثابت میکند که مسیر واقعی دستیابی به خوشبختی و قدرت ملی کدام بودهاست. فقط کافی است بپرسیم امروز آرامکو کجاست و میراث قذافی، مصدق، عبدالناصر، عبدالکریم قاسم و پنجاه و هفتیهای ایران کدام بودهاست؟
✍️ #توس_طهماسبی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مستند «تولّد یک انقلاب»
هفدهم دسامبر سالروز خودسوزی محمّد البوعزيزی و آغاز انقلاب تونس است. شکوفهٔ آتشین بهار عربی از استخوان سوختهٔ البوعزيزی رویید و جهانی را به آتش کشید.
البوعزيزی جوانی سبزیفروش بود که پس از توقیف اجناسش و مورد توهین و تحقیر قرار گرفتن از سوی مٲموران شهرداری، با یک بطری تینر، مقابل ساختمان شهرداری دست به خودسوزی اعتراضی زد. این اقدام او شعلههای انقلابی را بر افروخت که به حکومت بیست و سه سالهٔ بنعلی حاکم تونس خاتمه داد و نقطهٔ آغازی برای انقلاب در کشورهای عربی شد.
مستند «تولّد یک انقلاب» به شکلی فشرده وقایع انقلاب تونس را از نظر مخاطب میگذراند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
هفدهم دسامبر سالروز خودسوزی محمّد البوعزيزی و آغاز انقلاب تونس است. شکوفهٔ آتشین بهار عربی از استخوان سوختهٔ البوعزيزی رویید و جهانی را به آتش کشید.
البوعزيزی جوانی سبزیفروش بود که پس از توقیف اجناسش و مورد توهین و تحقیر قرار گرفتن از سوی مٲموران شهرداری، با یک بطری تینر، مقابل ساختمان شهرداری دست به خودسوزی اعتراضی زد. این اقدام او شعلههای انقلابی را بر افروخت که به حکومت بیست و سه سالهٔ بنعلی حاکم تونس خاتمه داد و نقطهٔ آغازی برای انقلاب در کشورهای عربی شد.
مستند «تولّد یک انقلاب» به شکلی فشرده وقایع انقلاب تونس را از نظر مخاطب میگذراند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 دربارهی راهاندازی «سامانهی نظارت مردمی بر آثار منتشر شده» از سوی وزارت ارشاد اسلامی
✍️ #احسام_سلطانی
حکومت همزمان در حال تلاش برای دولتی کردن ذهنها و همچنین تهی کردن زندگی شهروندان از معناست. تلاش او برای یکدستسازی و نابود کردن تکثر تلاشی در این جهت است: دولتی کردن ذهن شهروندان و تهی کردن زندگی آنها از معنا.
او درصدد مشخص کردن حد و حدود سخن و سخنگوست و به خود حق میدهد که سخنِ سخنگو را هرجا که خواست قطع، حذف یا انکار کند. حد و حدود سخن و انسان سخنگو را او تعیین میکند و این امر یعنی اینکه سخن و جهان سخنگو هر روز از سوی این صدا مورد تجاوز قرار میگیرد و سخن در چنین فضایی نه آزاد بلکه عملی مجرمانه است. حد و حدود مشخص کردن برای سخن و سوژهی سخنگو، حد و حدود مشخص کردن برای جهان اوست و معنای دیگر چنین عملی این است: معنازدایی از جهان شهروندان.
آرنت معتقد بود «هر آنچه انسانها میکنند، میشناسند یا تجربه میکنند تنها به میزانی میتواند معنی دهد که بتوان دربارهی آن سخن گفت» و با از میان رفتن این امکان (امکان سخن گفتن به صورت آزاد) نخستین چیزی که از دست میرود معناست چرا که به تعبیر آرنت تنها در حالت تکثر و وجود صداهای متفاوت و متکثر است که میتوان معناداری را تجربه کرد.
صدای حاکم سالهاست از طریق دولتی کردن فرهنگ و از این رهگذر تلاش برای سلطه یافتن بر روان و مناسبات اجتماعی افراد در مسیر نابود کردن فرهنگ گفتگو و گفتگوی میان فرهنگها حرکت میکند و حال که نتیجهی دلخواه به دست نیامده است به جای بازاندیشی در نگاه خود و تردید کردن به نگاهی که جامعه را همچون کارخانه میبیند و افراد را همچون آدمکهایی دستساز دولت، به مجریان و اجراکنندههای برنامههای خود شک کرده است و با شیوههایی تازه درصدد گسترش نگاه خود است. این دیسکورس به خاطر اینکه خود را همچون حقیقتی بیرقیب مینگرد هرگز قادر به بازاندیشی و دیدن خود همچون یک جهانبینی نیست و به همین دلیل است که از چشم دوختن به شکافهایی که در میان خود و شهروندان و در میان شهروندان با یکدیگر ایجاد کرده است ناتوان است. این دیسکورس اگر میتوانست به خود همچون دیدگاهی دربارهی جهان بنگرد و نه همچون همهی جهان، توان اندیشیدن به اعمال خود و پیامدهای آن را پیدا میکرد و هم زندگی را برای شهروندان و هم برای خود در این جهان ممکن میکرد.
اما او بارها نشان داده است که آن که باید تغییر کند و اعمال و رویکردهای خود را مورد بازاندیشی قرار دهد نه او بلکه مردم هستند و به همین دلیل است که با وجود نهادی که در تمام این سالها به سانسور صداها و قصهها و زندگیهای موجود در کتابها مشغول بوده است، دست به اقدام تازهای در جهت سانسور صداها و زبانها زده است. این نهاد دولتی از مردم خواسته است که نقش او را بازتولید کنند و همزمان با او سانسور و کنترل بر صداها را گسترش دهند و همزمان با او در جهت خفه کردن صداهای متفاوت بکوشند.
او در واقع مردم را همچون خود موجودی کنترلگر، مخالف تکثر و فرهنگ گفتگو میخواهد و آنها که از این جنس نیستند، از مردم محسوب نمیشوند و با غیرخودی، دشمن و... خواندن آنها درصدد انکار و حذف آنها برمیآید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #احسام_سلطانی
حکومت همزمان در حال تلاش برای دولتی کردن ذهنها و همچنین تهی کردن زندگی شهروندان از معناست. تلاش او برای یکدستسازی و نابود کردن تکثر تلاشی در این جهت است: دولتی کردن ذهن شهروندان و تهی کردن زندگی آنها از معنا.
او درصدد مشخص کردن حد و حدود سخن و سخنگوست و به خود حق میدهد که سخنِ سخنگو را هرجا که خواست قطع، حذف یا انکار کند. حد و حدود سخن و انسان سخنگو را او تعیین میکند و این امر یعنی اینکه سخن و جهان سخنگو هر روز از سوی این صدا مورد تجاوز قرار میگیرد و سخن در چنین فضایی نه آزاد بلکه عملی مجرمانه است. حد و حدود مشخص کردن برای سخن و سوژهی سخنگو، حد و حدود مشخص کردن برای جهان اوست و معنای دیگر چنین عملی این است: معنازدایی از جهان شهروندان.
آرنت معتقد بود «هر آنچه انسانها میکنند، میشناسند یا تجربه میکنند تنها به میزانی میتواند معنی دهد که بتوان دربارهی آن سخن گفت» و با از میان رفتن این امکان (امکان سخن گفتن به صورت آزاد) نخستین چیزی که از دست میرود معناست چرا که به تعبیر آرنت تنها در حالت تکثر و وجود صداهای متفاوت و متکثر است که میتوان معناداری را تجربه کرد.
صدای حاکم سالهاست از طریق دولتی کردن فرهنگ و از این رهگذر تلاش برای سلطه یافتن بر روان و مناسبات اجتماعی افراد در مسیر نابود کردن فرهنگ گفتگو و گفتگوی میان فرهنگها حرکت میکند و حال که نتیجهی دلخواه به دست نیامده است به جای بازاندیشی در نگاه خود و تردید کردن به نگاهی که جامعه را همچون کارخانه میبیند و افراد را همچون آدمکهایی دستساز دولت، به مجریان و اجراکنندههای برنامههای خود شک کرده است و با شیوههایی تازه درصدد گسترش نگاه خود است. این دیسکورس به خاطر اینکه خود را همچون حقیقتی بیرقیب مینگرد هرگز قادر به بازاندیشی و دیدن خود همچون یک جهانبینی نیست و به همین دلیل است که از چشم دوختن به شکافهایی که در میان خود و شهروندان و در میان شهروندان با یکدیگر ایجاد کرده است ناتوان است. این دیسکورس اگر میتوانست به خود همچون دیدگاهی دربارهی جهان بنگرد و نه همچون همهی جهان، توان اندیشیدن به اعمال خود و پیامدهای آن را پیدا میکرد و هم زندگی را برای شهروندان و هم برای خود در این جهان ممکن میکرد.
اما او بارها نشان داده است که آن که باید تغییر کند و اعمال و رویکردهای خود را مورد بازاندیشی قرار دهد نه او بلکه مردم هستند و به همین دلیل است که با وجود نهادی که در تمام این سالها به سانسور صداها و قصهها و زندگیهای موجود در کتابها مشغول بوده است، دست به اقدام تازهای در جهت سانسور صداها و زبانها زده است. این نهاد دولتی از مردم خواسته است که نقش او را بازتولید کنند و همزمان با او سانسور و کنترل بر صداها را گسترش دهند و همزمان با او در جهت خفه کردن صداهای متفاوت بکوشند.
او در واقع مردم را همچون خود موجودی کنترلگر، مخالف تکثر و فرهنگ گفتگو میخواهد و آنها که از این جنس نیستند، از مردم محسوب نمیشوند و با غیرخودی، دشمن و... خواندن آنها درصدد انکار و حذف آنها برمیآید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ImgBB
1-Copy-Copy-Copy hosted at ImgBB
Image 1-Copy-Copy-Copy hosted in ImgBB
در وضعیتِ فرسودگی شما منفعل نیستید. سوق پیدا میکنید، اما به سویِ هیچ.
| ژیل دُلوز |
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
| ژیل دُلوز |
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
آمادهی انقلاب: برپایی سوسیالیسم در جهان سوم
نویسنده: جرمی فریدمن
مترجم: پریسا ابن یامینی
انتشارات کتابستان برخط
چاپ اول ۱۴۰۲
#معرفی_کتاب
بریدهای از متن:
بازرگان و کابینهاش، که عمدتاً متشکل از تکنوکراتهای اسلامی تحصیلکردهی غرب بودند، مسئولیت سیاستگذاری را برعهده داشتند؛ اما در عمل برای انجام هر کاری از قدرت اجرایی اندکی برخوردار بودند. در رژیم، قدرت واقعی همچنان در دستان آیتالله خمینی و شورای انقلابی بود که بیشازپیش کمیتههای موقت محلی تشکیلشده در دوران انقلاب و نیز سپاه پاسداران تازهتأسیس را کنترل میکرد. بنابراین اوضاع شبیه روسیهی ۱۹۱۷ بود، زمانی که دولت موقت مسئولیت داشت، اما از قدرت اندکی برخوردار بود و اسیر شورای پطروگرادی بود که تا حدودی قدرت داشت، اما مسئولیت خیلی کمی برعهدهاش بود. ظاهراً، سفیر شوروی، در خاطراتش، این برهه را که با فرار شاه آغاز میشود، «قدرت دوگانه» نامید، اصطلاحی که در ۱۹۱۷ استفاده شده بود.
🔗 لینک کتاب
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
نویسنده: جرمی فریدمن
مترجم: پریسا ابن یامینی
انتشارات کتابستان برخط
چاپ اول ۱۴۰۲
#معرفی_کتاب
بریدهای از متن:
بازرگان و کابینهاش، که عمدتاً متشکل از تکنوکراتهای اسلامی تحصیلکردهی غرب بودند، مسئولیت سیاستگذاری را برعهده داشتند؛ اما در عمل برای انجام هر کاری از قدرت اجرایی اندکی برخوردار بودند. در رژیم، قدرت واقعی همچنان در دستان آیتالله خمینی و شورای انقلابی بود که بیشازپیش کمیتههای موقت محلی تشکیلشده در دوران انقلاب و نیز سپاه پاسداران تازهتأسیس را کنترل میکرد. بنابراین اوضاع شبیه روسیهی ۱۹۱۷ بود، زمانی که دولت موقت مسئولیت داشت، اما از قدرت اندکی برخوردار بود و اسیر شورای پطروگرادی بود که تا حدودی قدرت داشت، اما مسئولیت خیلی کمی برعهدهاش بود. ظاهراً، سفیر شوروی، در خاطراتش، این برهه را که با فرار شاه آغاز میشود، «قدرت دوگانه» نامید، اصطلاحی که در ۱۹۱۷ استفاده شده بود.
🔗 لینک کتاب
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📊 چند درصد از مهاجران ایرانی تمایل به بازگشت دارند؟
روزنامه هم میهن نوشت:
🔶شمار زیادی از ایرانیان در حال حاضر به دلیل مهاجرت، در خارج از مرزهای کشور زندگی میکنند. در مجموع جمعیت ایرانیان مهاجر در دنیا دو میلیون و ۶۲ هزار نفر برآورد شده است.
🔶 طبق آماری که سالنامه مهاجرتی ایران در سال ۱۴۰۱ منتشر کرده، تصمیم به بازگشت در میان مهاجران ایرانی بسیار کمرنگتر از گذشته شده است. به نظر میرسد این موضوع به شرایط سالهای مختلف بستگی داشته باشد. در سال ۱۳۹۳، در پیمایش صورتگرفته، عدم بازگشت قطعی از سوی ایرانیان مهاجر خارج از کشور ۳۲درصد بود.
🔶 این در حالی است که ۲۱درصد قصد بازگشت قطعی به ایران را داشتند و ۴۷درصد نیز تصمیشان نامشخص بود. در سال ۱۳۹۶ نتایج پیمایش تغییرات قابلتوجهی کرده است. در سال پس از امضای توافق هستهای، طبق پیمایش انجام شده، تصمیم عدم بازگشت قطعی ۱۰درصد شده و تصمیم به بازگشت قطعی ۴۲درصد بوده است.
🔶 آخرین پیمایش در سال ۱۴۰۱ نیز که در سال گذشته و پس از تحریمهای شدید سالهای اخیر و تبعات آن انجام شده، تصمیم عدم بازگشت قطعی به ۶۲درصد رسیده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
روزنامه هم میهن نوشت:
🔶شمار زیادی از ایرانیان در حال حاضر به دلیل مهاجرت، در خارج از مرزهای کشور زندگی میکنند. در مجموع جمعیت ایرانیان مهاجر در دنیا دو میلیون و ۶۲ هزار نفر برآورد شده است.
🔶 طبق آماری که سالنامه مهاجرتی ایران در سال ۱۴۰۱ منتشر کرده، تصمیم به بازگشت در میان مهاجران ایرانی بسیار کمرنگتر از گذشته شده است. به نظر میرسد این موضوع به شرایط سالهای مختلف بستگی داشته باشد. در سال ۱۳۹۳، در پیمایش صورتگرفته، عدم بازگشت قطعی از سوی ایرانیان مهاجر خارج از کشور ۳۲درصد بود.
🔶 این در حالی است که ۲۱درصد قصد بازگشت قطعی به ایران را داشتند و ۴۷درصد نیز تصمیشان نامشخص بود. در سال ۱۳۹۶ نتایج پیمایش تغییرات قابلتوجهی کرده است. در سال پس از امضای توافق هستهای، طبق پیمایش انجام شده، تصمیم عدم بازگشت قطعی ۱۰درصد شده و تصمیم به بازگشت قطعی ۴۲درصد بوده است.
🔶 آخرین پیمایش در سال ۱۴۰۱ نیز که در سال گذشته و پس از تحریمهای شدید سالهای اخیر و تبعات آن انجام شده، تصمیم عدم بازگشت قطعی به ۶۲درصد رسیده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
یک مهندس که حقایقی را در ساختن یک پُل فیلتر میکند اگر آن پل در آخر فرو بریزد و مردمی روی آن باشند میتواند به علت بیمبالاتی تحت پیگرد قانونی قرار بگیرد. اما آن روشنفکرانی که کارشان همتراز مهندسی اجتماعی قرار میگیرد با چنین تعهدی مواجه نیستند. در بیشتر موارد اصلاً تعهدی ندارند اگر حقایقی را فیلتر کنند که در نتیجهٔ آن یک فاجعهٔ انسانی رخ دهد هیچ کس آنها را مقصر قلمداد نمیکند!
توماس سوئل
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
توماس سوئل
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Forwarded from گاهنامهی پیدا
gaahnaame’ye peydaa.pdf
12.9 MB
کامو در مقالهی افسانهی سیزیف تاکید میکند که در پوچ بودن زندگی تردید چندانی ندارد و فقط این میلِ بیانتهای آدمی به دانستن، جاودانگی و غالبا مهارتش در کنار آمدن با مفهوم پوچِ زندگی، به مثابهی یک شکنجه است که به او توانایی تکرارِ تجربهی شکنجه را میدهد. از نظر کامو سیزیف از همهی آنچه که ورای تجربهی مستقیمش قرار دارد چشم پوشی میکند و به دنبالِ علت و فایدهٔ عمیقتری هم نمیگردد؛ از شکنجهی خود آگاه است، آنرا زندگی میکند، پس باز هم بر خدایان پیروز است.
البته میتوان با عینکِ استفان لاکنر به قضیه نگاه کرد، آنطور که در داستان کوتاهش به آن میپردازد. بیایید فرض کنیم خدایان فراموش کردند که تختهسنگِ زمخت و ناصاف که قرار بود شکنجهی دائمی سیزیف باشد، پس از هزاران سال درغلتیدن در دامنهی کوه، سرانجام به سنگریزهای کوچک و قابل حمل تبدیل شده و سیزیف، آنرا کنار تلفن همراه، داروهای مسکن و کارتهای اعتباریاش در کیفی میگذارد و هر روز با خود حمل میکند. صبحها از خانه بیرون میزند، سوار مترو و اتوبوس میشود، شاید هم رانندگی میکند. به مقصد میرسد، سوار آسانسور میشود و به محل کارش میرود تا بخشی از مجازاتش را زندگی کند و بخشی دیگر را هم در راه بازگشت به خانه؛ تا زمانی که بخوابد. حالا که خبری از تختهسنگِ بزرگ نیست، اگر سیزیف هم مثل خدایان دچار نسیان شود و دیگر میلی به دانستن، حتی در حدِ آگاهی از شکنجهی روزمرهاش در او نباشد، مطابق با نظر کامو باید به زندگی خاتمه دهد؛ مگر اینکه رازی از خدایان میداند که هنوز آنرا فاش نکرده است.
✍ #ساسان_گلیجانی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
البته میتوان با عینکِ استفان لاکنر به قضیه نگاه کرد، آنطور که در داستان کوتاهش به آن میپردازد. بیایید فرض کنیم خدایان فراموش کردند که تختهسنگِ زمخت و ناصاف که قرار بود شکنجهی دائمی سیزیف باشد، پس از هزاران سال درغلتیدن در دامنهی کوه، سرانجام به سنگریزهای کوچک و قابل حمل تبدیل شده و سیزیف، آنرا کنار تلفن همراه، داروهای مسکن و کارتهای اعتباریاش در کیفی میگذارد و هر روز با خود حمل میکند. صبحها از خانه بیرون میزند، سوار مترو و اتوبوس میشود، شاید هم رانندگی میکند. به مقصد میرسد، سوار آسانسور میشود و به محل کارش میرود تا بخشی از مجازاتش را زندگی کند و بخشی دیگر را هم در راه بازگشت به خانه؛ تا زمانی که بخوابد. حالا که خبری از تختهسنگِ بزرگ نیست، اگر سیزیف هم مثل خدایان دچار نسیان شود و دیگر میلی به دانستن، حتی در حدِ آگاهی از شکنجهی روزمرهاش در او نباشد، مطابق با نظر کامو باید به زندگی خاتمه دهد؛ مگر اینکه رازی از خدایان میداند که هنوز آنرا فاش نکرده است.
✍ #ساسان_گلیجانی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃برههی فراموشی حکومت
✍عباس کاظمی
🔸ما از دوران "فراموشی مردم "در حال عبور به "فراموشی حکومت" هستیم. تاکنون این مردم بودند که در ساختار حکومت جدی گرفته نمیشدند و خواست و دیدگاهایشان مورد بیتوجهی قرار میگرفت.
دیدیم که در چند دهه گذشته مردم با حکومت وارد تعامل میشدند پیام خود را به نحوی منتقل میکردند. در آن دوران،انتخابات ابزاری برای فرستادن صدای اعتراض مردم به حکومت بود. اما اکنون در دهه ۱۴۰۰ این مردم هستند که حکومت را با همه دم و دستگاهایش فراموش کردند.
نتیجهاش این است که دیگر خواستی از حکومت ندارند. امیدی به تغییر وضع موجود برایشان متصور نیست و انتخابات و گروههای سیاسی(اصلاح طلب،اصولگرا و..) هیچ جایگاهی در بین اکثریت مردم ندارند. سیاست در معنای گذشته غیرممکن شدهاست. در عین غرق شدن در مصیبتها و ناامیدی روزافزون، دولت دیگر برایشان موجودیتی نجاتبخش ندارد. این لحظه را باید لحظه فراموشی حکومت نامید.
🔷روشن است که در ایران امروز از صبح تا شام حکومت در کار مداخله در زندگی مردم بدون ارائه کمترین خدمات رفاهی زندگی است. درنتیجه شاید کسی بگوید فراموشی چنین دم و دستگاه مداخلهگری امکان ندارد. از نظر من فراموشی مساوی است با بیتوجهی،گسست کامل،ناامیدی از دم و دستگاه حاکمیتی و در یک کلمه احساس بیگانگی از آن. همان یک جمله درست خانم معصومی که گفت: "این مملکت مال حزباللهیهاست". چندین دهه زمان لازم بود تا این اعتراف آشکار صورت گیرد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍عباس کاظمی
🔸ما از دوران "فراموشی مردم "در حال عبور به "فراموشی حکومت" هستیم. تاکنون این مردم بودند که در ساختار حکومت جدی گرفته نمیشدند و خواست و دیدگاهایشان مورد بیتوجهی قرار میگرفت.
دیدیم که در چند دهه گذشته مردم با حکومت وارد تعامل میشدند پیام خود را به نحوی منتقل میکردند. در آن دوران،انتخابات ابزاری برای فرستادن صدای اعتراض مردم به حکومت بود. اما اکنون در دهه ۱۴۰۰ این مردم هستند که حکومت را با همه دم و دستگاهایش فراموش کردند.
نتیجهاش این است که دیگر خواستی از حکومت ندارند. امیدی به تغییر وضع موجود برایشان متصور نیست و انتخابات و گروههای سیاسی(اصلاح طلب،اصولگرا و..) هیچ جایگاهی در بین اکثریت مردم ندارند. سیاست در معنای گذشته غیرممکن شدهاست. در عین غرق شدن در مصیبتها و ناامیدی روزافزون، دولت دیگر برایشان موجودیتی نجاتبخش ندارد. این لحظه را باید لحظه فراموشی حکومت نامید.
🔷روشن است که در ایران امروز از صبح تا شام حکومت در کار مداخله در زندگی مردم بدون ارائه کمترین خدمات رفاهی زندگی است. درنتیجه شاید کسی بگوید فراموشی چنین دم و دستگاه مداخلهگری امکان ندارد. از نظر من فراموشی مساوی است با بیتوجهی،گسست کامل،ناامیدی از دم و دستگاه حاکمیتی و در یک کلمه احساس بیگانگی از آن. همان یک جمله درست خانم معصومی که گفت: "این مملکت مال حزباللهیهاست". چندین دهه زمان لازم بود تا این اعتراف آشکار صورت گیرد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY